نشست نود و ششم – اهمیت مناسک حج

[us_separator size=”small”]

استاد هانی چیت چیان  – 45 دقیقه/ پیاده سازی توسط خانم ها خلیلی و طالع زاده

[us_separator size=”small”] [us_separator size=”small” show_line=”1″ css=”%7B%22default%22%3A%7B%22border-style%22%3A%22dashed%22%7D%7D”]

بسم الله الرحمن الرحيم

روزشمار حج

اول یک مقدمه بگويم وتوجهي بدهم به روزهاي آخر اعمال حج،(مثل نطق هاي پيش از دستور كه جدا می‌کنیم و اول جلسه می‌گذاریم)، بعد انشالله وارد بحثمان بشویم و به ارائه‌ها برسیم.

امروز به روایت ما روز بعد از عید قربان است و به روایت حاجی‌ها در مکه، روز دوازدهم ذي الحجه است و امروزصبح باید رمی جمره آخر را علی القاعده انجام داده باشند و سمت مکه مکرمه راهی شده باشند. حالا دیگر مکه می‌روند و یک طواف، سعی و نماز طواف نسا دارند و اعمالشان تمام  مي شود. نهایتاً امروز یا بعضی‌ها (چون امروز خیلی شلوغ است) می‌گذارند برای فردا و اعمال حاجي ها تمام مي شود.

مكه: حرم امن الهي و آداب ورود

نکته خیلی مهم و قابل توجهی که هست اين است که می‌دانید که هر کسی که بخواهد وارد مکه مکرمه شود و در حرم امن الهی قرار گيرد (كه خانه كعبه، مسجدالحرام و حرم امن الهي است)، بايد محرم شود و لباس عادی از تن در بیاورد (براي خانم ها اينطور نيست) و در لباس احرام باید قرار گیرد. محرم شود، تا به او اجازه دهند وارد حرم شود. همه اعمال حج در واقع همینطوری است. يعني همه عمره ها، چه عمره ماه هاي مختلف و چه همينطوري به آنجا سفر كنيد، بايد محرم شويد؛ يعني يك آدابي را بپذيريد، بعد با آن آداب وارد حرم امن الهي شويد.

فقط يكجا اين آداب فرق مي كند و آن در حج تمتع است.در حج تمتع كه آن حج واجب اصلي است، شما در خانه خدا و اتفاقا كنار كعبه محرم مي شويد. بعد به شما مي گويند بيرون تشريف ببريد. برعکس همیشه که محرم می‌شوید و می‌آیید داخل، این بار محرم که می‌شوید خارج می‌شوید. برو تا صحرای عرفات كه خيلي دور است؛ از نظر مکانی خیلی هم دور نیست، اگرچه از نظر مکانی هم به نسبت بقيه مكان ها دورتر است وهرچه به سمت مشعر ومنا مي آييد به كعبه نزديكتر مي شويد. شما را مي فرستند عرفات، می‌گویند حالا یک روز در عرفات وقوف کن، بعد فردا راه بيفت و برو مشعرالحرام، بعد برو منا، قرباني بكن، تقصير بكن، رمی جمرات کن و شیطان را سنگ بزن، حالا مي تواني برگردي حرم؛ اين خیلی متفاوت است.

سِير رخداد حج: شبيه سازي سلوك حضرت آدم (ع)

اگر كسي دقتی در این ماجرا بکند و آثار علمای ربانی را مطالعه کند که درباب حقیقت حج مطلب فرموده اند، این سِیر شبیه سِیر حضرت آدم علیه السلام است كه از يك بهشتي بيرون مي آيد، بعد یک سیری را باید طی کند تا به آن حرم بازگشت كند؛ اگرچه این بازگشت به معنای بازگشت بعد از بیرون کردن نيست كه درباره حضرت آدم هم آقايان مفسرين به آن اشاره كرده اند، در واقع يك سلوك است. مثل اينكه انسان يك جايي هست، يك دور برود، سلوك كند و برگردد تا با معرفتي دیگر به همانجا برگردد؛ نه اينكه فقط بيرونش كرده اند و برگردد. يك جايي هست كه مي رود، سلوك مي كند و تازه مي فهمد كه آنجا كجاست؟ اين بار كه برمي گردد با دفعه قبلي كه آنجا بود زمين تا آسمان متفاوت است، اين طور نيست كه به همان جاي قبلي برگردد. شبيه يك مارپیچ بالا رونده است؛ شما در مارپیچ بالا رونده وقتی به نقطه قبلی برمی‌گردید، ظاهراً به نقطه قبلی برگشته‌اید ولي در ارتفاع بالاتر نه در همانجا كه اگر اينطور بود نقض غرض مي شد.

حج : روايت زندگي انسان

كل قصه زندگي انسان حج است. انسان در يك بهشتِ فطرت است، مثل همه بچه ها كه متولد مي شوند. همه بچه ها در نهايت پاكي وعصمت متولد می‌شوند، هیچ كودكی آلوده متولد نمی‌شود حتي اگر كودكي شرايط تولدش مساله دار باشد؛ روایتی از امام صادق علیه السلام داریم كه حتي آن هم در نهايت پاكي است.

لذا در روايتي از پيامبر اكرم داريم كه «كل مولود يولد علي الفطره»: همه وقتي متولد مي شوند در نهايت پاكي هستند. بعدكه بچه ها آرام آرام بزرگ مي شوند، شيطنت هايشان لج درآور مي شود، از آن عصمت فاصله مي گيرند و در واقع دارد وارد دنيا مي شود؛ شبيه ما به مسائل دنیا آغشته می‌شود.

تفاوت كودك پاك و انسان رشد يافته

بعضي ها به اشتباه می‌گویند کاش همیشه کودک می‌ماندیم؛ اگر انسان هميشه كودك بماند كه هيچوقت به بالاترش ارتقا پیدا نمی‌کند. او بايد يك هبوطي بكند و در دنياي پر از كثرت، شلوغي و پليدي ها بيايد تا خودش را دوباره پيداكند و دوباره به آن پاکی کودکی برگردد؛ ولي اين بار كه برمي گردد، دیگر آن کودک نیست. یک انسان رشد یافته متعالی ولي در نهايت پاكي است. اصلاً زندگی همه آدم‌ها این حرکت است. در يك حرمي هستند، اصلاً چشم که باز می‌کنند در حرم فطرت الهی متولد می‌شوند؛ ولی باید بیرون بیایند. می‌گویی: آن بیرون گرم است، شلوغ است، مردم ممکن است خدا را گم کنند؛ مي گويند: اشكالي ندارد، درست است که ممکن است همه این احتمالات خطرناک وجود داشته باشد، ولی اینطوری بدون معرفت در حرم بودن فایده ندارد.

عرفات: سرزمين هبوط و پيدا شدن

باید بروی تا پیدا شوی و پیدا کنی و برگردي. لذا اول از همه به صحراي عرفات می‌رود؛ يعني مي رود جايي كه «من عرف نفسه فقد عرف ربه»، مي رود جايي كه اول خودش را پيدا كند.

در روايت هست كه حضرت آدم و حوا، اين پدر ومادر عزيز نازنين نوراني نورچشممان، وقتي هبوط كردند، اول در سرزمين عرفات هبوط كردند. اصلا سرزمين عرفات سرزمين هبوط است. هبوط مي كني و بايد دوباره خودت را پيدا كني اصلا آنجا سرزمين توبه است. خودت را و خدا را پيدا مي كني و بعد دشمنت را هم باید پیدا کنی، چون بايد برائت داشته باشي.

مشعرالحرام : جايگاه فهم با جزئيات

دشمنت را که پیدا کردی، خودت را هم که پیدا کردی، حالا می‌گویند برو در سرزمین مشعر الحرام. مشعرالحرام شَعر است، یعنی علمِ با دقتِ از مو باریک‌تر را شَعر می‌گویند؛ یعنی حالا معرفتت باید جزئی شود، کلی فایده ندارد. كلي بگويي: «خدا» یا «دشمنم را شناختم»، فايده ندارد؛ باید به جزئيات بفهمي دشمن در زندگي يعني چه؟

سرزمين منا و فلسفه هايش

بعد كه در مشعرالحرام جزئيات آن را پيدا كردي، حالا باید به سرزمین منا بروی. سرزمین منا خیلی داستان ها دارد: اولا سرزمين قصد، اُمنيه و آرزو است؛ یعنی حالا دیگر باید آن بازگشت آرزویت بشود، اصلاً در زندگی دغدغه‌ای به جز آن بازگشت نباید داشته باشیم، آنقدر دغدغه اي بجز بازگشت نداري كه حاضري همه چيز را براي خدا فدا كني. لذا از سوي ديگر، سرزمين قرباني كردن است. یعنی از شدت اينكه توحید ولقاء خدا دغدغه مي شود، سرزمین قربانی کردن است.

در اصل سرزمین منا است که شما باید در آن وقوف کنید؛ وقوف کنید یعنی قرار است زندگی آدم، جز بازگشت به سوی خدا هیچ چیز دیگری نداشته باشد. چون اینطور است، سرزمین قربانی کردن است؛ یعنی آدم حاضر است هر چیزی که دارد فدا کند. چون اينطور است، سرزمين حلق و تقصير است؛ تقصیر یعنی موها را زدن. موها را زدن، نماد از نفس گذشتن است؛ یعنی حاضر است حتي خودش را هم فدا کند، ولی باید در او معرفت وجود داشته باشد. اگر معرفت در او وجود نداشته باشد، اسمش قربانی و تقصیر نیست؛ يعني من بروم و چيزي را فدا كنم، اسمش قرباني وتقصير نيست.

تقوا: لازمه قربانی كردن

اگر سوره حج را مطالعه بفرمایید، خدا می‌گوید که آن چيزي كه از قربانی كردن به انسان مي رسد، تقواست وگرنه خود قرباني كه موضوعيت ندارد. قربانی نماد تحقق تقواست. برای همین آنجا آدمی به جایی می‌رسد که حاضر است همه چیز را فدا کند، حتی از خودش و زندگی اش: «وَمَا لأحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزَى * إِلا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الأعْلَى »؛ یعنی او در زندگی دنبال هیچ چیزی نمی‌گردد جز ابتغاء وجه ربه.

بازگشت دوباره انسان به حَرَم

اینطوری که می‌شود حالا به او می‌گویند: حالا برگرد به حرم و به او اجازه بازگشت به حرم را می‌دهند، ولی این بازگشت الانش با قبلی خیلی فرق می‌کند؛ این کجا و آن کجا. اول در حرم بود ولي همه زندگي اش لزوما حرم نبود؛ این بار وقتی برمی‌گردد، برایش هیچ چیزی شبیه صاحب حرم نیست. اين بازگشت خیلی فرق می‌کند. حج نماد اين سير وسلوك است. اين زندگی تک تک من و شماست. هبوط کرده‌ایم و مسیری را براي اين بازگشت داریم طی می‌کنیم.

طواف : چرخيدن انسان پرستو شده به دور حرم

بعد آن طواف مي كند و تمام زندگی‌اش دور این حرم می‌چرخد وكل زندگي اش مي شود دور اين حرم چرخيدن. مثل اين پرنده هايي از دسته پرستوهایی که در محدوده مكه و حرم هستند و ۲۴ ساعته دور آن می‌چرخند، یعنی هر وقت بیایید صبح، ظهر و شب، یک عده پرنده هستند که دور حرم مي چرخند و انگار هيچ کار ديگري هم ندارند و جالب است كه هيچ جاي دیگری هم پيدايشان نمي كنيد.

این پرندگان پرستو هستند كه در تهران خودمان هم داریم؛ پرستو ها لانه‌هایشان مخفی است، غذا خوردنشان را هم نوعاً کسی نمی‌بیند، مگر شکارش کنید. پرنده های دیگر را می توان دید: گنجشک، سار، كلاغ و کبوتر همه جلوی چشم ما می‌چرخند، هستند و می‌خورند، ولی بعید می‌دانم شما لانه پرستو و غذاخوردنش را دیده باشید، در حالی که در تهران یک عالمه پرستو داریم. پرستو کلاً پرنده‌ای است که فقط در حال پرواز دیده می‌شود، پروازش دایره‌ای است و همیشه دارد دور سر چیزی می‌چرخد. خیلی چیز خاصی است و اصلاً معلوم نیست غذا می‌خورند یا نمی‌خورند، 24 ساعته دارند می‌چرخند.

اين مي شود شيوه زندگي انسان؛ دور سر خدا می‌گردند و معلوم نیست غذا می‌خورند یا نمی‌خورند.

ارمغان سفر حج براي انسان

این حج قصه یک سفر است؛ حاجی‌ها چون در آن موقعیت، مکان، مناسک و در آن اجتماع انسانی قرار می گیرند، خيلي كمكشان مي كند كه فکر کنند و اين سفر را درون خودشان فعال كنند. آنهایی که حج نرفته اند یا حج رفته اند و فکر می‌کنند بازهم جا دارد که به آن فکر کنند، این ایام فقط ایام حاجی‌ها نیست. ما فکر می‌کنیم فقط مخصوص آنهایی است  که حج رفته‌اند، کسی که حج نرفته است هم قرار نیست از خواص حج محروم بماند. یک عده حج رفته‌اند و ما كه قرار نیست فقط تماشاگر باشیم. دنیا که اینطوری نیست که یک زمین فوتبال باشد و فقط چند نفر در آن وسط  بدوند و بقيه تماشاگر باشند.

دليل همگاني بودن منسك حج

این حج برای همه قابل استفاده است؛ چرا؟ چون حج در سوره حج آمده است و سوره حج هم سوره همه است. همه بايد به سوره حج عمل كنند، می‌خواهد حاجی باشد یا نباشد. لذا این ایامی است که سالی یک بار همه انسان‌ها قرار است داستان سفر زندگی‌شان را با خودشان مرور کنند. در ایام حج در ذهنشان مرور کنند، معرفت پیدا کنند، وقوف كنند، بعد علم جزئي پيدا كنند، قصدها ونيت هايشان را درست كنند، برنامه‌ریزی زندگی‌شان را دوباره بر اساس آن عوض کنند، برای همین گفته اند عرفه شب قدر است، چون برنامه‌ریزی مجدد در زندگی ايجاد مي کند. براي رسيدن به اهدافشان، قرباني كردن را در خود فعال كنند و براي تمرين آن در ذهنشان، استحباب دارد در عید قربان مومنيني هم که حج نمی‌روند قربانی کنند. چون این داستان زندگی همه است. اگر توانستند، قربانی کنند یا اگر نتوانستند، در قرباني مشارکت کنند؛ یعنی خودشان هم این سیر را بروند تا در این چند روز یک بار دیگر (و این بار متفاوت) به اصل خودشان برگردند. خدا انشاالله توحید را در مرکز زندگی همه مان قرار دهد که درون ما به جز توحید چیزی پیدا نشود.

پاسخ به يك سوال:

برای رفتن به حج آدم باید جدی باشد، جدی بخواهد و بگوید که من حتما بايد بروم و نمي شود نروم. اصلا جای من در حج خالی است. ولی بالاخره عده زیادی ممکن است در طول زندگی‌شان حج نروند. دقت كنيد كه حج را نمی‌روند، ولی قرار نیست فلسفه حج برای آنها محقق نشود.

ظاهرا آنطور که در روایات و در نقل‌های تاریخی گفته‌اند، وجود نازنین امام حسن عسکری علیه السلام هم حج نرفته اند. حالا تمام زندگی ایشان، از لحظه‌ای که چشم باز کردند، در اردوگاه در اسارت بودند تا موقع شهادت و به نقل تاريخ مي گويند ايشان حج نرفته اند. هر چند كه بايد دغدغه داشته باشيم كه چون حج، جزء مناسك رشد دهنده است، حتما برويم، اما خواص و كاركردش فقط براي حج رفته ها نيست.

این‌هایی که من برای شما گفتم این‌ها همه آیات قرآن است؛ مشعرالحرام، سرزمين منا، قرباني، از همه جا آمدن آدم ها، معرفتش، بحث حرم، سعي، نمازش و… همه آيات قرآن است.

در بهره گيري از مناسك محدوديتي وجود ندارد

حتي اگر كسي حج نرفته باشد ولي به قرآن كه نمی‌تواند عمل نکند. لذا کسی نمی‌تواند با حج نرفتن خودش را از این ماجرا بیرون بیاورد. حج برای همه است.چنان كه پیاده‌روی اربعین را من شاید نتوانم بروم، اما ایام اربعین و زیارت امام حسین برای همه است. لازمه‌اش این است که آدم متوجه باشد و در آن ایام انتظار آن چیزی که به حاجیان می‌دهند را برای خودش هم انتظار بكشد. خدا اگر چيزي را به حاجي ها مي دهد، معاذالله بخل كه ندارد. دلیل واضح حرفم هم اين است كه: یک نفر پیش امیرالمومنین رفت و اشک می‌ریخت؛ دلیلش هم این بود که مشکلی پیش آمده بود و نمی‌توانست باحضرت جنگ برود؛ آقا تفقد و نوازش کردند و بعد گفتند: اگر واقعاً اين قدر دوست می‌داری كه با ما باشي ولي نميتواني باشي، تو با مايي؛ اسم تو جزو افرادی که در این جنگ حضور پیدا کردند نوشته می‌شود. این جنگ است دیگر و طرف نرفته جنگ، اما خدا را شكر عالم، عالمِ خداست و  خدا هم در بند محدودیت‌ها نیست. کسی نتوانست حج برود، فداي سرش، ولی مثل یک حاجی دست و پا بزند، انتظار داشته باشد، لَه لَه بزند و غفلت نکندكه بگذار ببينم كه امسال حج براي من محقق مي شود يا نه؟ اسمش را جزو حاجی‌هایی می‌نویسند که با پیامبر حج به جا آورده‌اند؛ لذا این فلسفه موضوعیت دارد، براي اينكه  باید حواسش باشد که کجا دارد می‌رود. ما حج می‌رویم، برمی‌گردیم و خدای نکرده آن چیزی که فلسفه حج است درباره ما محقق نمی‌شود یا غفلت می‌کنیم و از دست می‌رود؛ حالا آنهايی که نمی‌روند فرصت دارند که بگویند خیلی خوب ما نرفتیم، ولی قرار نیست از این منسک محروم باشیم و خیلی منسک مهمی است.

تلاش براي رسيدن به استطاعت

من چندین بار وقتی به ایام حج می‌رسیم این را می‌گویم و خیلی به همه توصیه می‌کنم که تلاش كنند تا سن ۳۰ -40 سال بروند. درست است که حج سن ندارد وهركسي برود اثر دارد و درست است که باید آدم استطاعت وتواناييش را داشته باشد، ولي گاهی شما می‌نشینی تا استطاعتش جور بشود، ولي يك وقتي هم هست كه مي گويي حالا كه اين عمل بر اساس استطاعت است، مي دوي تا مستطيع شوي و بروي. شارع مقدس گفته است که شرطش استطاعت است. اینکه شما بنشینی تا مستطیع بشوی، یا تلاش کنی تا مستطیع شوی خیلی فرق می‌کند.

چقدر بی‌نظیر است آدمی که چون می‌خواهد برود حج ، سعي كند تا مستطیع شود. این قسمتش را به عهده مکلف گذاشته بودند که تو چقدر دغدغه داري كه مستطیع شوی که حج بروی.

من برادرانه توصيه مي كنم كه همه تلاشتان را بكنيد؛كاري هم ندارد،يك نيت كردن مي خواهد وبعد كم كم پول كنارگذاشتن مي خواهد و بخش زندگی زیادی از زندگی انسان هم جز ضروریاتش نیست و می‌تواند آنها را بفروشد و خیلی راحت‌تر از آنچه که فکر کنید، آدم‌ها تا ۳۰- ۴۰ یا ۴۵ سالگی  می‌توانند حج بروند.

انواع استطاعت

حج استطاعت مالی و جسمی می‌خواهد، اما استطاعت معنوی نمی‌خواهد. باید بروی آنجا تا درستتان کنند وگرنه من وشما هيچ وقت استطاعت معنوی نداريم. آنجا می‌روند که استطاعت معنوی پیدا کنند. اینکه من آمادگی روحي حج را ندارم، جسارتاً لوس بازی است. می‌روند آنجا که درست شوند. قرار باشد درست بشویم و برویم که دیگر درست شده‌ایم.

بعد هم خیالتان راحت که درست نمی‌شویم؛ اینطوری نیست که اینجا درست شویم و بعداً برویم. ولي آدم بايد براي آن استطاعت تلاش كند.کمی اینطرف و آنطرف را نگاه کنید، می‌بینید که خیلی چیزها هست که به راحتی قابلیت فروخته شدن دارند وجزء ضروريات زندگي نبودند. خوب آدم چرا غیر ضروریات زندگی را نفروشد که حج برود؟

حالا ما همین حرف را چند سالی است که می‌زنیم و امسال حدود ۵۰ نفر از بچه‌های مدرسه قرآن، حج رفتند. با همین مدل هم رفتند و دیدند که مثلاً این طلا و جواهر را که نمی‌خواهند، اين و آن را نمي خواهند، فروختند و حج رفتند. خيلي از چيزها را اگر آدم نگاه كند، مي بيندکه واقعاً نمی‌خواهد. من شهادت مي دهم آن نفراتی که رفتند، هيچكدامشان هم پولدار نيستند و همه مثل ما دانشجو و… هستند. خیلی چیزهایی که لازم نداشتند را فروختند وبالاخره خودشان را مستطیع کردند و رفتند. نه اینکه فشار بیاورند، چون بايد استطاعت حاصل شود.

یک نگاه بکنید: خیلی از چیزها ضروری نیست، پس مستطیع می‌شويد.

يك جور ديگرنگاه كنيد: تا آدم خانه ي لازم، مرکب لازم، جهیزیه بچه‌هايش و خانه بچه‌هايش را نداشته باشد، مستطيع نيست.

اين بستگي دارد كه شما چجوري به زندگيتان نگاه كنيد. اينجا شارع شما را آزاد گذاشته است كه ببينيد مستطيع هستيد يا نيستيد. به من وشما سپرده كه هر جوري مي خواهيم جمع بندي كنيم. درست است كه شارع به عهده من وشما گذاشته، ولي من که می‌توانم فکر کنم و ببینم من چه کار کنم بهتر است. روی آن فکر کنید خیلی چیز فوق‌العاده‌ای است.

 چگونه به اشتياق حج، دست پيدا كنيم؟

اشتیاق نداشتن گاهي به خاطر نداشتن اطلاع است: اولاً آن حجم از مناسک، هیچ چیزی نیست. حج انقدر آسان است که حد ندارد.

کارهایش این است: می‌روی در یک بیابان وقوف می‌کنی، بعد می‌روی و در بیابان دوم وقوف می‌کنی، بعد می‌روی و در بیابان سوم وقوف می‌کنی. يعني همواره وقوف می‌کنی و بعد هم قرباني را برایت انجام می‌دهند. حالا اگر آقایان را بگویید که باید یک تیغ به سرشان بیندازند، خانم ها آن را هم نمی‌خواهند. آقایان را بگویید که باید یک لباسی تمام این مدت به تنشان باشد که خانم‌ها آن را هم نمی‌خواهند. سايه رفتن براي آقايان مساله دارد كه براي خانم ها آن هم نيست. یک سنگ زدن می‌ماند كه آن هم صبح اول وقت بلند می‌شوی و سنگت را می‌زنی؛ من نمی‌دانم چه چیزی است که سخت باشد. بزرگش کرده‌اند. یکی از دلایلش هم این بوده که متاسفانه طی این سال‌ها، سن حاجی‌ها خیلی بالا بوده، ۶۰-۶۵، طواف و وقوف سخت بوده و بیابان خسته کننده بوده و…..

بيان خاطره اي از حج

دیشب داشتم برای جمعی از بچه‌ها خاطره‌اش را تعریف می‌کردم، گفتم شما می‌روید سرزمین منا، یک بیابان پر از چادر، بعد همه کاروان‌ها را داخل چادر کرده‌اند، چادرها کوچک است، بیابان است و تنگ است و آدم‌ها سختشان است. آنجا کمی عرصه بر آدم ها تنگ می‌شود. نوعاً هم که نه بدن‌ها آماده است و نه حوصله ها هست، این اتفاق‌ها بيشتر می‌افتد وگرنه کل منا را باید نشسته باشیم، یک سنگ زدن هم دارد که کلاً روی هم یک ربع است. اشکال اینجا است که آدم‌ها چون برنامه ندارند، در زندگی باید حتما تلويزيون ببينند یا با یک چیزی ور بروند تا حوصله‌شان را سر جایش بیاورد، آنجا به هم می‌ریزند. روز اول که رفتم منا، دیدم این چادرها که تنگ است. رفتم و گشتم یک دانه از این کارتن‌های سیگار پیدا کردم و عین سه روز را در منا کارتن خوابی کردم؛ آنقدر چسبید. برای خودم می‌رفتم و کارتنم را در سایه می‌انداختم و شب‌ها کارتنم را می‌انداختم زیر آسمان خدا و می‌گرفتم می‌خوابیدم. نه به مشکل برخوردم، نه با کسی مشکل پیدا کردم، خیلی هم چسبید. آنقدر هم موضوع داشتم برای فکر کردن و نوشتن که اصلاً نفهمیدم آن سه روز چطور گذشت. آنجا آنقدر شیرین است و آن قدر فوق العاده است که اصلاً دلتان نمی‌خواهد از آنجا بیرون بیایید. خیلی از این حس‌های منفی به خاطر این است که آدم نمی‌داند آنجا چه اتفاقی می‌افتد؟ و بخشی هم به خاطر روحیه ما ها و اینکه فضای ذهني ما برای این جور چیزها آماده نشده است. وگرنه اصلاً اعمال حج سخت نیست. همان طوافش هم که می‌گویند سخت است، ما همه طواف‌هایمان را خیلی آرام و راحت توي مطاف، تازه بین مقام ابراهیم وكعبه، انجام دادیم.

فقط یک ذره لازم است که مثل این کبوترها بایستید و نگاه کنید و ببینید که کی خلوت‌تر می‌شود و برويد آنجا بچرخيد. استرس دارند براي هفت دوري كه می‌گویند دورهایشان یادشان می‌رود؛ کاری ندارد که، سوره هاي حواميم را در هر دور يك سوره بخوانيد، امكان ندارد يادتان برود. مثلاً در دور اول غافر را خوانده‌ای و در دور دوم فصلت را و… یادت نمی‌رود.

يك سعی صفا و مروه هم دارد كه خوش خوشان برای خودت می‌روی و می‌آیی. آدم‌ها استرس‌های عجیب و غریبی دارند كه من نمي فهمم. درست است حالت هروله را برای یک تکه‌اش گفته‌اند، ولی اصلاً استرس ندارد. قشنگ برو، خرامان خرامان، عاشقانه، برو و برگرد و فکرهایت را بکن. یک عالمه آدم هست که ببینی، رد که می‌شوی یک تکه از خانه خدا دیده می‌شود، کلی چیزهای جذاب دارد. بعضی وقت‌ها هم خود کاروانی‌ها اين كار را مي كنند، چون نگرانند که نکند اشتباه بشود و مجبور شوند كه برگردند، استرس خاصی دارند كه در هر مرحله‌ای این را اینطوری انجام بدهيد. در حاليكه خبری نیست. بعد هم نهایتاً اگر خطایی انجام دادی، الحمدلله شارع مقدس برای همه اشتباه‌ها یک راه دررویی هم گذاشته است، یعنی یک کفاره‌ای یا یک کاری گذاشته است. اتفاقا خيلي شيرين و توام با خوشگذراني است. اصلا خدا يك ذره هم بر بندگانش سخت نگرفته است. ولی ما پیچیده‌اش می‌کنیم. وقتي مي خواهند بروند و سنگ بزنند، همه جمع مي شوند دور همدیگر كه اینطوری بروند و… .

آنجا اصلاً کسی گم نمی‌شود، كلا يك صحراست و همه آنجا هستند؛ نهایتاً چادرت را گم می‌کنی، آن هم، آنقدر آنجا گم شدن کِیف می‌دهد. ما یک بار گم شدیم. همه چادرهای ایرانی‌ها را یک بار گشتیم، بعد اصلاً کِیف کرده بودیم از اینکه پیدا نمی‌شدیم. می‌رفتیم دم در این‌ها و این‌ها را می‌دیدیم، می‌رفتیم و اصفهانی‌ها را می‌دیدیم، بعد می‌رفتیم و بچه‌های شاهرود را می‌دیدیم، بعد کم کم یاد گرفتیم از فنس ایرانی‌ها بيرون رفتیم و کشورهای دیگر را دیدیم. كلا صحرای منا است. برای خودمان می‌گشتیم و گم شدنش هم خودش مزه دارد. آدم‌ها یک نگرانی‌هایی دارند و فکر می‌کنند مثلاً اگر گم شوند اعمالش به هوا می‌رود و پيدا نمي شود، اما هيچ خبری نیست؛ یک صحرا است و آخرش پیدایت می‌کنند، یعنی تو هم پیدايشان نکنی، آنها مجبورند و پیدایت می‌کنند، چون باید برت گردانند، حتماً پیدایت می‌کنند. ما خیالمان راحت است که چون آخرش پیدایمان می‌کنند خودمان عمداً گم می‌شدیم فقط بيچاره رئيس كاروانمان هِي حرص مي خورد.

حج متر و معیار است

حج متر است. کسانی که حج نداشته باشند، متر ندارند. مثلاً می‌گویند چهل حج است و شما اگر متر نداشته باشید می‌گویید: بیست حج، پنجاه حج با چهل حج چه فرقی می‌کند؟! حج با هیچ‌چیزی قابل‌مقایسه نیست، چون متر است؛ یعنی شما با حج می‌فهمید اعمال دیگر به چه معنی است و وقتی می‌گویند انجام عملی مثل انجام چهل حج است، متوجه منظورشان می‌شوید. می‌فهمید که اگر من به زیارت امام رضا (ع) رفتم؛ باید به دنبال وقوف، عرفات، مشعر، منا و قربانی بگردم. ما اصلاً در زیارت اهل‌بیت (ع) به دنبال این ها نمی‌گردیم، چرا؟ چون حج را نفهمیده‌ایم. به همین خاطر زیارت هم که می‌رویم، به‌سادگی زیارت می‌کنیم و زیارت‌های ما مرحله ندارند. پیش‌تر هم گفته بودم وقتی زیارت نامه ها را می خوانیم، مخصوصا زیارت امیرالمومنین(ع)، زیارت‌نامه این‌طور است که از خانه که بیرون آمدی این عبارت را بگو، در راه این عبارت را بگو، به دروازه کوفه که رسیدی این عبارت را بگو، لحظه ای که حرم را دیدی این عبارت را بگو، به آستان که وارد شدی این عبارت را بگو، در حرم که رفتی این عبارت را بگو، پایین پا این عبارت را بگو و… چرا این‌قدر پیچیدگی دارد؟ چرا یکبار سلام ندهیم و برویم؟ ما خیلی‌هایش را هم اجرا نمی‌کنیم. کلاً عاشقانه می‌رویم و به ضریح می‌چسبیم و کلی حرف می‌زنیم و می‌آییم. چرا؟ چون در ذهن ما نیست که زیارت می‌تواند منسک داشته باشد. پایین پا، روبرو، بالای سر، در حرم، دیدن حرم از دور، خندق کوفه و… هرکدام یک کار جداست؛ اما ما چون حج را نفهمیده‌ایم این زیارات را نمی‌فهمیم. چون سخت است که بخواهیم به پایین پا و جاهای دیگر برویم. در یک جا که ایستاده‌ایم یک‌بند زیارت امام رضا (ع) را می‌خوانیم. منسک برای ما موضوعیت ندارد و چون حج را نفهمیدیم زیارت را به‌صورت منسک نمی‌بینیم، سعی نمی‌کنیم بفهمیم که از ابتدا آمدن، پایین پا، روبرو ایستادن، نماز زیارت و… یعنی چه؟ چرا؟ چرا حج به نماز ختم می‌شود و زیارت هم به نماز ختم می‌شود؟ به همین دلیل هیچ‌چیزی با حج قابل‌مقایسه نیست. مثل نرم‌افزارهای پایه است، باید حج نصب شود تا بقیه هم بتوانند نصب شوند؛ تا حج را نصب نکنید، نرم‌افزار زیارت نصب نمی‌شود. استفاده می‌کنید؛ اما مثل منسک با آن برخورد نمی‌کنید. به همین دلیل حج خیلی فوق‌العاده است و انشا الله نصیب همه بشود.

حجاب، احرام دائمی خانم ها

سؤال: برخی اعمال حج را فقط مخصوص آقایان می‌دانیم و خانم‌ها یا معاف از انجام آن‌ها هستند و یا مختارند. در مورد عقد اخوت می‌دانیم که برای خانم‌ها هم انجام شده اما در طول تاریخ فقط اسم آقایان را آورده‌اند و گفته‌اند که برای خانم‌ها نیست. آیا کسی سعی کرده برخی اعمال حج که ما امروزه مخصوص آقایان می‌دانیم را نیز بررسی کند که آیا واقعاً از ابتدا مخصوص به آقایان بوده یا این اعمال هم در طول تاریخ به‌صورت مختص آقایان نقل شده؟

جواب: اعمال حج برای خانم‌ها و آقایان باهم فرقی ندارد؛ بلکه در محرمات با هم فرق دارند. تمام اعمالی که آقایان دارند خانم‌ها هم دارند تفاوت در محرمات است. برداشت من این است که به‌این‌علت که برای خانم‌ها امری به نام حجاب وجود دارد، تفاوت محرمات هم فقط در امر حجاب است و در امور دیگر مثل جدال، فسق، کشتن موجود دیگر و… باهم فرقی ندارند. در امر حجاب است که آقایان باید حوله به تن کنند و خانم‌ها باحجاب معمولی انجام می‌دهند و بر همین اساس برای آقایان پوشیدگی پا مطرح است و برای خانم‌ها نیست؛ یعنی اصل تفاوت حکم در حجاب است و در اعمال دیگر تفاوت حکمی ندارند. اعتقاد من که به علت فهم کلی من از احکام حجاب است این است که خانم‌ها به دلیل حجابشان در یک احرام دائمی هستند که به حرمت احرامشان لازم نیست لباس دیگری برای احرام به تن کنند؛ اما آقایان این‌طور نیستند. آیاتی با همین موضوع در سوره نور هست (موضوع سوره نور حریم و بیت است) وقتی به آیه حجاب می‌رسیم اگر آیه‌ها را مقابله کنیم مثل هم‌اند. “قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ” و همین عبارت را برای “للمومنات” هم داریم، “وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ” هم همین‌طور. اما یک قید برای خانم‌ها هست که برای آقایان نیست. من معتقدم آن قید اضافه‌تر لباس احرام خانم‌هاست. خانم‌ها به دلیل حجاب در یک احرام دائمی هستند. به حرمت آن احرام دائمی، موقع حج احرام نمی‌خواهند، ولی آقایان می‌خواهند. آن آیة اضافه‌ای که در سوره نور هست. یعنی من اگر می‌خواستم شکایت کنم، از طرف آقایان شکایت می‌کردم که چرا خانم‌ها باید یک لباس احرام دائمی داشته باشند که حج هم آن را امضا کرده و گفته با همان حجابت بیا. جالب است که حتی نیازی نیست رنگ لباس خانم‌ها سفید باشد. حاجیان ایرانی سفید می‌پوشند. برخی کشورها با لباس‌های رنگی و عادی خود می‌آیند؛ چون تأکید شده که خانم‌ها لباس عادی‌شان را به تن کنند، یعنی نیازی به پوشیدن لباس سفید برای خانم‌ها نیست. آدم‌ها به‌سهولت عمل نگاه می‌کنند و می‌گویند به اینها ساده گرفته‌اند. اما من می‌گویم لباس تن او را لباس احرام می‌گیرند و لباس تن من را لباس احرام نمی‌گیرند. وقتی در قران به دنبال علت آن می‌گردیم متوجه می‌شویم که خانم‌ها یک حکم لباس از آقایان بیشتر دارند. در سورة مبارکة نور برای خانم‌ها یک حکم لباس بیشتر از آقایان آمده. به حرمت آن حکم لباس که خانم‌ها بیشتر از آقایان اجرا می‌کنند، در احرام همان لباس را از آنها قبول می‌کنند، ولی ما باید از لباس عادی خارج شویم و لباس احرام به تن کنیم. مهم‌ترین تفاوت همین‌جاست.

سؤال: علاوه بر حکم حجاب، حکم نرفتن در فضای مسقف هم هست.

جواب: این مورد هم به علت حکم حجاب است. خانم‌ها چون حکم حجاب دارند فضای مسقف برای ایشان معنی ندارد.

نکته حضار: ما معمولاً رفتن به زیارت ائمه (ع) را یک کار دلی می‌دانیم و آنها که به زیارت اهل‌بیت (ع) می‌روند خاطراتی از احساساتی که داشتند برای بقیه نقل می‌کنند. اما آنها که به حج می‌روند از سختی‌های آن می‌گویند و کسانی که نرفته‌اند فقط از سختی‌ها می‌شنوند. من تا سال پیش این احساس را داشتم، اما امسال یکی از آشنایان به‌خاطر اتفاقاتی که پیش‌آمده بود ابتدا سفرش لغو شد و بعد مجدداً شرایط جور شد که به حج برود. من از نزدیک شاهد میل و اشتیاق او به رفتن به حج و روایاتی که از سفر حج خود بیان می‌کرد بودم؛ و الان میل من نسبت به دو ماه پیش خیلی متفاوت است و به نظر من این رسالت حج رفته‌هاست که این اشتیاق را در دیگران هم تولید کنند.

جواب: کاملاً درست است. متأسفانه آدم‌ها وقتی از حج بازمی‌گردند، حس و شور را منتقل نمی‌کنند؛ علتش هم این است که کل  اعمال حج پنج‌روز است و حجاج سی و پنج‌روز آنجا هستند. یعنی سی روز اضافه آنجا هستند، و آن سی روز، آن پنج‌روز را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. درصورتی‌که شما وقتی به زیارت می‌روید، سه روز زیارت هستید. اگر حاجیان هم یک روز بیشتر از آن پنج‌روز می‌ماندند و بازمی‌گشتند، همین انرژی را برای شما داشتند. اما سی روز دیگر این‌قدر اتفاقات و جریانات دیگر دارد که گویی شما سی روز بعد از زیارت کربلای یکی به دیدن او بروید؛ درست است که حرف‌هایی برای شما دارد، اما مدتی گذشته از زیارت و این یعنی کلی اتفاقات دیگر رخ‌داده. آنجا در روز عید قربان و فردای آن شوری برپاست و خودشان که آنجا همدیگر را می‌بینند این را حس می‌کنند، اما بعد از آن که زمانی طولانی آنجا می‌مانند فرسایشی می‌شود. چون تا قبل از انجام اعمال منتظر اعمال هستند، و بعد از انجام اعمال دیگر منتظر هیچ‌چیزی نیستند، جز برگشتن به کشور خودشان. البته این هم اشکال دارد و آدم می‌تواند برای بیست روزش هم برنامه‌ریزی داشته باشد.

خیلی خوب است که باشگاه هرسال در حج نماینده داشته باشد. چون وقتی یکی نماینده می‌شود، حواسش هست که می‌رود تا یک تحفه‌ای برای بقیه بیاورد، به همین دلیل آن سی روز اضافه را از دست نمی‌دهد. جلسة بعدی که ایشان تشریف آوردند، باید بخشی از جلسه را به خاطرات ایشان اختصاص دهیم و نکاتی که به دست آورده‌اند را به ما بدهند.

اگر اهتمام داشته باشیم و دعا کنیم که هرسال یک نفر از باشگاه به نمایندگی به حج برود خیلی خوب است. شاید بعداً بشود کاری کرد، مثلاً صندوقی بزنیم و پول جمع کنیم تا هرسال یک نفر از طرف باشگاه به حج برود. البته بعضی مراجع معتقدند اگر بقیه پول جمع کرده باشند و یکی به حج رفته باشد، استطاعت به‌حساب نمی‌آید؛ اما بعضی هم گفته‌اند اشکالی ندارد. باید حکم مرجع خودتان را ببینید. تقریباً اکثر مراجع معتقدند اشکالی ندارد، اگر کسی پولی برای این ماجرا جمع کرد این موضوع فرد را از استطاعت خارج نمی‌کند.

فهرست مطالب