فهرست مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

منِ فراموش شده!

وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا ﴿۶۴﴾

از آیه ۶۴ سوره مبارکه مریم، داستان تغییر می‌کند و بحث دیگری در سوره آغاز می‌شود. علامه طباطبایی هم این دسته را از اینجا جدا می‌کنند. وارد این موضوع می‌شود که فرشتگان به امر پروردگار نازل می‌شوند و پروردگار فراموش نمی‌کند.

رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا ﴿۶۵﴾

این آیات ضمن اینکه از نظر دسته‌بندی جدید است ولی در ارتباط با آیات قبل هم است و می‌خواهیم از این منظر به آن توجه دهیم. این آیات درباره پیامبر گرامی اسلام (ص) و نزول ملائکه است. اینکه ملائکه مگر به امر پروردگار نازل نمی‌شوند. اما عبارت آخرش مهم است؛ «خدا فراموشت نکرده است». چرا؟

چون با حرف‌های قبل که در آیات گذشته زدیم نیز مرتبط است. آدم آمده که در جریانی حرکت کند و به نتیجه برسد؛  اما در این جریان، بعضی اوقات شرایط خیلی سخت می‌شود، شرایط آنطور که آدم در حالت عادی انتطار دارد جلو نمی‌رود و دچار اصطکاک در مسیر می‌شود. مهم‌ترین نکته این است که انسان بداند خداوند فراموشش نکرده است. اصلا خداوند فراموش‌کار نیست. جالب این است که بیشترین چیزی که انسان را اذیت می‌کند این حس است که فکر می‌کند مهم نیست و او را وسط گرفتاری‌ها و مشکلات رها کرده‌اند؛ وگرنه اگر انسان دچار مشکلات باشد و هوشیاری در او شکل بگیرد، آنقدر اذیت نمی‌شود؛ اصلا این آیه آمده است که بگوید خداوند فراموش نمی‌کند!

دیر نتیجه دادن کار درست

اگر چنین باوری در انسان شکل بگیرد، «فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ» می‌شود؛ یعنی بر آن مسیر درست استقامت بورز و کارت اگر درست است ادامه بده. خیلی وقت‌ها نتیجه‌ی کار درست دیرتر دیده می‌شود. طبیعت عالم این است که کارهای درست، زمان بر هستند. من یاد داستان‌های مجید می‌افتم که در یکی از قسمت‌ها مجید قاطی می‌کند، دوربین را می‌اندازد و همه‌چیز را هل می‌دهد. این بخش را در فیلم گذاشته بودند که نشان دهد همین مجید دوست‌داشتنی هم گاهی خسته می‌شود. همه آدم‌ها گاهی خسته می‌شوند و زیر همه‌چیز می‌زنند.

بنابراین انسان را فراموش نکرده‌اند. هر اتفاقی هم که می‌افتد، در همین مسیر و برنامه است. اصطبر از انسان می‌خواهند؛ یعنی یک پیوسته صبر کردن و صبر روی صبر گذاشتن می‌خواهند.

شکل‌گیری تدریجی ایمان و کفر

وَيَقُولُ الْإِنْسَانُ أَإِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا ﴿۶۶﴾

گاهی آنقدر به آدم فشار می‌آید که اصلا زیر همه‌چیز می‌زند. اصلا چه‌کسی گفته ما بعد از مرگ دوباره زنده می‌شویم؟ کسی که این حرف را می‌زند لزوما از همان ابتدا اعتقادش بر این نیست، اما رفته رفته جزء اعتقاداتش می‌شود.

وقتی انسان روی گزاره‌های معنوی و اعتقادی خودش کار نکند، به مرور همین‌ها به باورش تبدیل می‌شود. می‌بینیم که مثلا فلان دوستمان در طول سال‌ها آرام آرام آنقدر تغییر کرده که دیگر هیچ‌چیزی را قبول ندارد. از همان ابتدا که اینطور نبوده است. اوایل برای او هم شرایط سخت بوده است. اما به اندازه این استقامت روی توان و اعتقادات خود کار نکرده است. یک وقتی از روی ناراحتی این حرف را زده، عصبانی شده و 5 دقیقه بعد هم وظیفه‌اش را انجام داده است؛ ولی وقتی مدام این اتفاق تکرار شد و برای این کاری انجام نداد، به باورش تبدیل می‌شود.

راهکار چیست؟ باید باورهایش را با خودش مرور می‌کرد. نه وقتی خسته بود بلکه باید بعد از رفع خستگی، به این باور فکر می‌کرد که چرا من اینطور شدم؟ آیا ندیدن دلیل می‌شود؟ خداوند برای ما نشانه قرار می‌دهد. همان موقعی که حال فرد بد است و زیر همه‌چیز می‌زند، متوجه باورهایش می‌شود. همان موقع نه اما بعدش نباید موضوع را رها کند. هر دستگاهی مثلا یک ماشین یک صدای تقه را درون آن متوجه بشوی، همان موقع استارت میزنی و حرکت را ادامه می‌دهی ولی توی ذهن آدم می‌آید که پیگیری کند که مشکل ماشین چیست. منتظر نمی‌ماند که برای ماشین فاجعه رخ بدهد یا کلا خراب شود، بعد اقدامی انجام دهد.

خاطره: ما ماشین‌مان را یک تعمیرگاهی می‌بریم. هربار تا ماشین درست شود با تعمیرگاه، فروشنده و مکانیک شروع به حرف زدن می‌کردیم. یک آقا پسری هست هم سن بنده، به نام آقا رسول که سوال‌های فلسفی‌اش را از من می‌پرسید. یکبار کنار خیابان نگه داشتم برق توی ماشین نمی‌آمد. بعد از 3 بار تلاش برق ماشین وصل شد. ولی در ذهن ما آمد که حتما یک اختلال الکتریکی در ماشین وجود دارد. بعد از رفتن به تعمیرگاه، آقا رسول گفت که سیم فیوز داغ می‌کند. بعد از تعویض دوتا هم برای نگه‌‌داشتن در ماشین داد. بعد از یک سال در مسیر کربلا در اندیمشک ماشین خاموش شد و این فیوزها به کار آمدند. بعد از تماس با آقا رسول چقدر از بابت اینکه مؤثر بوده است خوشحال شد.

حرف ما این است که من وقتی در ساختار خود نقصی را می‌بینم، نباید آن را رها کنم. نباید با رها کردن این نقص، اجازه دهم که تبدیل به فاجعه شود. وقتی یک روز حسادت به دوستم را دیدم، باید درون خود را واکاوی کنم که چرا حسادت دارم؟ ولی ما به خودمان می‌گوییم که نه چیزی نیست و بعد از حسادت، با او رفیق شدم. بالاخره آن حسادت که پدیدار شد، الان قطع شده است؛ اما شاید فردا حسادتی رخ دهد که نتوانیم آن را قطع کنیم. هرکس باید این‌ها را حل کند. چرا آن را رها می‌کنی و بعدا که فاجعه رخ داد، به جای اصلاح، کلا انکارش می‌کنید و به عبارتی، زیر همه‌چیز می‌زنید؟

باور کنید آدم‌ها از ابتدا مشرک و کافر نبوده‌اند. به تدریج اینطور می‌شوند. کم کم تغییر می‌کنند و اصلا این تغییرات را به حساب هم نمی‌آورند. جلوتر می‌رود و وحشتناک‌تر می‌شود تا کار به جایی می‌رسد که «وَيَقُولُ الْإِنْسَانُ أَإِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا». اصلا چه کسی گفته که زندگی‌ای پس از مرگ است؟ همه حرف آخوندهاست. همه این حرف‌ها برای معطل نگه داشتن ما بود که به اهداف خودشان برسند.

فلان آدم با خانواده‌اش دعوا می‌کند، نماز نمی‌خواند. از او سوال می‌کنی چرا نماز نمی‌خوانی؟ می‌گوید: اصلا این‌ها چه هستند؟ اخلاق‌شان اینطور است! اصلا نمی‌خواهم!

به تدریج اینطور می‌شود. این مسئله را یکبار برای خودتان حل کنید. از جملات اول در واکنش به چیزی، به شوخی گذر می‌شود. انسان یک موجود تدریجی است و اعتقادات به مرور در آن شکل می‌گیرد. ایمان و کفر به تدریج شکل می‌گیرد، در یک شب اتفاق نمی‌افتد.

سؤال: تفاوت صبر و تحمل چیست؟

پاسخ: در صبر کردن علاوه بر تحمل کردن، اجرای دستورات خداوند هم است اما در تحمل اینطور نیست. مثلا کسی به من ظلم می‌کند.، در تحمل کردن فقط تحمل می‌کنیم اما در صبر ممکن است دستور خداوند این باشد به دادگاه شکایت ببرم یا اگر والدینم باشند همچنان به آن‌ها احسان کنم. در صبر، اجرای حکم داریم که در هر موضوعی بر حسب همان موضوع است.

فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَاطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا ﴿۶۸﴾

به خدا قسم که بی‌تردید آن‌ها با شیاطین محشور می‌شوند. اینها حرف‌های شیطان است که اول وسوسه می‌کند بعد به اعتقاد آدم تبدیل می‌شود. اول می‌گوید، بعد به اعتقادش تبدیل می‌شود. از اول که آدم اعتقاد ندارد که عالم بی‌هدف است.  اتفاقا بچه‌ها درک زیبا و هدفمندانه‌ای از عالم دارند، البته اگر ‍‍‍‍‍‍والدین‌شان آن را خراب نکنند. این درک زیبا کم کم زشت می‌شود چون این درک زشت در آن‌ها ساخته می‌شود. چهارتا مشکل پیش می‌آید، دوتا غر می‌زند اما بعد از آن بررسی نمی‌کند؛ بعد همین غرها تبدیل به تردید می‌شود، تردید تبدیل به انکار می‌شود و انکار به اعتقاد تبدیل می‌شود. آدم باید دائما مراقب ایمان خود باشد. قدم قدم ایمان درست می‌شود و قدم قدم هم خراب می‌شود.

کوله بارم از غرها پر شده! کجا کمی سبک شوم؟

ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِيًّا ﴿۶۹﴾

آن‌وقت از هر ملت و گروهی، آن‌هایی که نافرمانی‌شان بیشتر است را جدا می‌کنیم؛ بالأخره یک عده‌ای سردمدار این ماجرا بوده‌اند؛ عده‌ای، جو می‌دهند؛ عده‌ای این جمله‌ها را بیشتر سر زبان‌ها می‌اندازند؛ عده‌ای، هم در دلشان می‌گویند و هم به بقیه می‌گویند.

ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِيًّا ﴿۷۰﴾

آن‌وقت آن‌هایی که سردمدار این ماجرا هستند، به عذاب هم شایسته‌ترند. به همین خاطر حتی اگر خسته هم شدید، غرهایتان را در خلوت بزنید. غر زدن جلوی بقیه باعث تزلزل ایمان آن‌ها هم می‌شود. وقتی آدمی در خلوت شب به خدا غر بزند، معنویت هم برای او می‌آورد. هر حرفی را می‌توانیم به خدا بزنیم. آدم شکایت خود را می‌تواند پیش خدا ببرد؛ اما وقتی پیش بقیه می‌برید، دو دقیقه یا دو روز بعد به حالت عادی بر می‌گردید؛ اما لزوما آن شخص به حالت قبل برنمی‌گردد.

البته گفته‌اند که آدم‌ها می‌توانند شکایت خود را نزد اولیاء خدا ببرند. یک اولیاء خدا پیدا کنید و شکایت‌های خود را نزد ایشان ببرید. چون او تکان نمی‌خورد، تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد. آدم‌ها غرهایشان را نباید بین همدیگر تشدید کنند. تا دلتان بخواهد نقص در نظام‌های عالم به چشم می‌آید. اصلا دیگران اشتباه می‌کنند. ما ادعای مسلمانی داریم اما بسیار هم دروغ می‌گوییم. بروید در خلوت‌های خود غر بزنید، چون آدم‌ها دچار تزلزل می‌شوند.

نکته: نهی از منکر اینطور است که نزد من می‌آیید و می‌گویید این عملی که انجام می‌دهید، مطابق اسلام نیست. یا اگر ظلم عیانی انجام می‌دهم، غر نمی‌زنید. می‌گویید که عملکرد شما این است و اسلام اینطور گفته است. عملکرد شما غلط است و باید بروید یاد بگیرید؛ این غر زدن نیست.

سؤال: ما پیش خدا غر بزنیم، خدا فقط ما را نگاه می‌کند. پس فایده‌اش چیست؟ نزد شخصی غر بزنیم حداقل چیزی به ما می‌گوید.

پاسخ: می‌توانید نزد اولیاء خدا بروید نه نزد آدمی که هرچه ما بگوییم دو مورد هم به آن اضافه می‌کند. با تشدید کردن این حرف‌ها، آرامش به ما منتقل نمی‌شود. نزد کسی بروید که به شما بگوید بروید عبادت کنید. در روایت هم آمده که اولیاء خدا شما را به حقیقت مرتبط می‌کنند؛ نه اینکه شما غر بزنید، او هم بگوید نه بگذار من هم تعریف کنم.

ما که می‌دانیم اوضاع چه‌طور است. ما یک جامعه‌ای داریم که ادعای مسلمانی دارد و خیلی هم طبق اسلام عمل نمی‌کند. در رده‌های مختلف این را در نظر بگیرید. عملکرد بعضی از آدم‌ها باعث می‌شود اصلا آدم به خود اسلام هم شک کند؛ ما نیاز داریم برویم همین را درست کنیم. حالا ۵۰ مصداق بیاوریم یا ۱۵۰ مصداق، مشکل حل می‌شود؟ فقط تشدید حال بد می‌شود. این تشدید کردن‌ها تزلزل و تردید می‌آورد. فایده‌اش برای زندگی چیست؟

اینطور نیست که خداوند از غر زدن ما رنجیده شود؛ مثلا بگوید برو فلانی من حساب دیگری روی شما می‌کردم. بنابراین باید محاسبه داشته باشیم؛ اگر چندوقت یکبار دیدیم غرزدن‌های ما تغییری نکرده است و هنوز داریم همان غرهای قبل را می‌زنیم، باید احساس خطر کنیم و خودمان را بررسی کنیم. وقتی شش ماه است که یک غر را دارم می‌زنم، یعنی من در این موضوع عمیق نشده‌ام و یک جای کار من می‌لنگد؛ محاسبه کردن همین‌جا است.

رشد آدم تدریجی است و باید پیش برویم؛ مثلا فاصله عصبانی شدن ماهی یکبار شود، بعد دوماه یکبار شود و در ادامه شش ماه یکبار. آدم همینطور آرام آرام رشد می‌کند. ما به بدی‌هایمان معترف هستیم اما در حال تلاش و از دیروز خود  بهتر هستیم. همین برای ما مهم است.

 برای محاسبه، خودِ انسان کفایت می‌کند؛ چون خود انسان واقف است و پیشرفت‌ها را می‌فهمد. اما یک جمله دقیقی است که ممکن است انسان در جهل مرکب باشد؛ یعنی چیزی را نداند و نداند که نمی‌داند. بعضی چیز‌ها را ممکن است اصلا نفهمد؛ لذا انسان باید به محضر عالم یا اهل ذکر رود تا آن ایرادات را در انسان ببیند و به او بگوید. این، موجب اطمینان قلب می‌شود. با این حال انسان یک کفایتی برای خودش دارد و می‌داند کجای کارش ایراد دارد. معمولا ما کسی را ندیدیم که بگوید به اوج کمال رسیده‌ام. معمولا هرچه آدم جلوتر می‌رود، ایرادات او به او نشان داده می‌شوند. با این حال مراجعه به نفر سوم برای حجت، اثر دارد.

جهر برای همه ظلم‌ها نیست. مثلا من یک ظلمی می‌کنم، مسئولیت دارم و شایستگی کافی برای این مسئولیت ندارم؛ اینجا اجازه جهر داریم، اما هر ظلمی نه. مثلا من نباید ظلم پدر و مادرم را  پیش دیگران جهر کنم. قاعده، چارچوب و تقوا دارد. آنجایی که جهر مطرح می‌شود، نهی از منکر، اصلاح یک جامعه است، باید آگاه سازی کنید.

بعضی غرها را در خودتان نگه دارید، از درون پخته می‌شوید. بی جهت نبوده شب‌ها بلند می‌شدند با خدا راز و نیاز و گریه می‌کردند؛ چون از این گلوگیرها داشته‌اند. راه‌حل این است که آدم بلند شود با خدا حرف بزند یا پیش عالمی برود. اینگونه آدم احساس می‌کند یک دریچه دیگری رو به او باز می‌شود. اگر از دست‌تان هم در رفت اشکال ندارد، آدم باید مداوم رشد کند. حداقل نسبت به قبل باید رشد کند؛ یعنی هربار که رو به جلو حرکت می‌کنم درحال بهتر شدن هستم.

تقوا، لازمه همه‌چیز در دنیا

ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا ﴿۷۲﴾

اگر قرار باشد کسی به جهنم برود، می‌رود؛ اما به‌واسطه تقوا، از آن خارج می‌شود. همه چیز در این عالم تقوا می‌خواهد؛ غرزدن و عبادت کردن هم تقوا می‌خواهد.

جوسازی کفر

وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِيًّا ﴿۷۳﴾

انبیاء بعد از اینکه آیات الهی آشکار می‌شدند، به سجده می‌افتادند؛ کسانی که کافر بودند به مؤمنین در مقام مفاخره می‌گفتند: کدام یک از این دو فرقه در جایگاه بهتری هستند؟

کفر همیشه جو دادن زیادی دارد. کفر که حقیقت ندارد، مجبور است جوسازی کند؛ ولی حق، اهل جو دادن  نیست. برای همین می‌بینید که کافرها خیلی شلوغ می‌کنند. نگاه هم ‌کنید متوجه می‌شوید هیچ کار خاصی هم نکرده‌اند. الان ممکن است فکر کنید همه بیماری‌های دنیا را درمان کرده‌اند؛ ولی بعد از مطالعه چهار تا مقاله متوجه می‌شوید نه تنها همان بیماری درمان نشده، بلکه چهار تا بیماری دیگر هم از جانب آن ایجاد شده است. شلوغ می‌کنند و گوش فلک را پر می‌کنند.

مؤلفه‌هایی مانند امید به زندگی می‌گذارند و امید به زندگی را طول عمر آدم‌ها در نظر می‌گیرند. چه کسی گفته میزان طول عمر، نشانه امید به زندگی است؟ این مهم‌ترین شاخصه پیشرفت و توسعه حال خوب یک جامعه در نظرگرفته می‌شود. ممکن است کسی 70 سال عمر کند، ولی زندگی‌اش خوب نباشد؛ اما کسی کمتر عمر کند، اما حالش بهتر باشد. شاخصه‌هایی مثل میزان اکرام یتیم، میزان شوق عبادت و… می‌تواند جایگزین شود. مسئله این است که میزان متوسط طول عمر یک جامعه را شاخص توسعه و پیشرفت معنوی یک جامعه، جزئی از مهم‌ترین شاخصه‌های روانشناختی پیشرفت، شاخصه حقوق بشر، کمال و تعالی می‌دانند؛ ولی واقعا ربطی ندارد!

ما مقاله افسردگی کاملا طبق استاندارد علمی کار کردیم ولی چاپ نکردند. روایی پایایی، ارزیابی و نمونه شاهد داشت ولی به دلیل اینکه شیوه را از دین گرفته بودیم، اجازه چاپ ندادند. حتی در علوم پایه دستاورد علمی آزمایشگاهی ثابت شده هم داشتیم؛ اما چون در آن اشاره کرده بودیم این داده را از کجا گرفته‌ایم، اجازه چاپ در مجله علمی nature را ندادند. این خبرها نیست که ما دیوانه علم هستیم و فقط برای ما علم بیاور، فقط تبلیغات است. خیلی از شاخصه‌ها، مبانی‌، مترها، معیارها و اندازه‌ها قاطی است و به مرور زمان بدتر هم می‌شود.

عیب‌های قدرت‌گیر!

ما باید استغفار کنیم، نواقص‌مان را جبران کنیم و نقاط قدرت معنوی دین را ظاهر کنیم. اینطور نباشد که حتی در کشور خودمان هم بگویند ما دیندار بشویم که چه بشود؟ ما وظیفه داریم خودمان را قوی کنیم.  این آیه «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱستَطَعتُم مِّن قُوَّة»، اقتصادی، فکری، معنوی، نظامی و علمی است. قوه باید آنقدر در ما فراهم شود که بروز و ظهور آن دیده شود. یکی این است که سنگین کار کنیم؛ توان‌مندی انسانی که قوی شود، خودش غلبه پیدا می‌کند؛ العلم السلطان. ما هرچه می‌خوریم از نواقص خود می‌خوریم. قرآن هم می‌گوید حکومت دینی هرچه می‌خورد، از درون خود می‌خورد. نواقصی در درونش دارد که آن‌ها را درمان نمی‌کند وگرنه دشمن بیرونی آنقدر یارای مقابله با حقیقت را ندارد. ما حق‌مان گیر دارد که آسیب‌پذیر می‌شویم وگرنه اگر قوی باشیم که مسئله را حل می‌کنیم. بین عامه مردم هم نه، بین قشر دانشگاه راه می‌افتند و با دوتا جمله تردید ایجاد می‌کنند. ما حتی خود را در باورها هم تقویت نکرده‌ایم. نسبت به اینکه خودمان را مسلمان شیعه فلان طور هم می‌بینیم تقویت نکرده‌ایم. با دوتا جمله اعتقادات‌مان زیر سؤال می‌رود. بنابراین نقص از ماست.

 مدد الهی، حتی برای کافران!

وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْيًا ﴿۷۴﴾

کسی که در ضلالت می‌رود، البته خدا خودش کمک می‌کند. قانون خداوند است که هرکسی تلاش می‌کند، خداوند او را کمک می‌کند. یعنی حتی اگر دزد برای دزدی هم زحمت بکشد، خدا کمک می‌کند. خدا هرکسی را در این دنیا تلاش کند، کمک می‌کند. قانون خدا این است که مدد می‌کند. درست است در مسیر ضلالت است اما خدا کمک می‌‌کند. او هم شلوغ کاری‌اش زیاد می‌شود. دستاوردهای ظاهری‌اش مدام بیشتر می‌شود اما یا عذاب خدا می‌آید یا قیامت دیگر! آن موقع است که متوجه می‌شوی این هیچی نداشت. چون وقتی عذاب خداوند بیاید یا قیامت هیچ کدام از آن چیزهایی که آماده کرده بود به درد او نمی‌خورد. درست است می‌تواند سر ما را کلاه بگذارد یا دنیا را مدیریت کند، اما قیامت را که نمی‌تواند درمان کند. با این شامورتی بازی‌ها برای این اوضاع تدبیری اندیشید، اما مرگ و عذاب را که نمی‌تواند کاری کند.

قُلْ مَنْ كَانَ فِي الضَّلَالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضْعَفُ جُنْدًا ﴿۷۵﴾

فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ، رحمان برای او مدد می‌کند. اگر مدد نکند که نمی‌تواند کفر بورزد، بالأخره مدد خدا است. مدد یعنی فراهم کردن شرایط، امکانات و موقعیت و با نصرت متفاوت است. نصرت، جنبه باوری و اعتقادی دارد که خداوند هیچ وقت کافر را نصرت نمی‌کند. اگر خدا امکانات ظلم را فراهم نکند، هیچ ظالمی نمی‌تواند ظلم کند؛ امکاناتش را فراهم می‌کند ولی نصرت نمی‌دهد.

اعطای مال و ولد به کافران

فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا و َقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَ وَلَدًا ﴿۷۷﴾

آنقدر در تاریخ کافر داشتیم که مال و ولد داشتند. ببینید از چه ریشه‌ای استفاده کرده: «لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَ وَلَدًا». ریشه آتی است. مال و ولد به آن‌ها داده شده‌است ولی نعمت به آن‌ها نداده‌است؛ چون آن‌ها با مال و ولد به مقصود نرسیده‌اند. آدم مال و ولد داشته باشد ولی به آن جاهایی که باید نرسد یا مال و ولد نداشته باشد ولی برسد؟ معلوم است رسیدن است که اهمیت دارد، مال و ولد چه اهمیتی دارد؟

أطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا ﴿۷۸﴾ كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا ﴿۷۹﴾

همه این مال و ولد فقط به درد عذاب شدن آن‌ها می‌خورد و عذاب آن‌ها را بدتر می‌کند.

به دنبال عزت، تا کجا؟

وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَيَأْتِينَا فَرْدًا ﴿۸۰﴾ وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا ﴿۸۱﴾

چون توانش را ناچیز می‌بیند، الهه جور می‌کند که قدرت و عزت به او دهد. اگر چیزی غیر از خدا می‌توانست عزت بدهد که داده بود! پس هیمنه‌ای که الان است چیست؟ هیمنه، کفر ظاهری است. بارها مؤمنین بر کافرین غلبه کردند. موسی یک نفر آدم بود، فرعون از پس موسی بر نیامد. نمرود از پس ابراهیم بر نیامد. این‌ها از پس یک نفر برنیامدند پس چرا فکر می‌کنی عزت دارند؟ عزت یعنی شکست ناپذیری. دعوایی‌ها یک قاعده دارند؛ می‌گویند هرکس ابتدای دعوا بلند داد زد، یعنی هیچ خبری نیست، بروید او را بزنید. چون آدمی که قدرت دارد، می‌زند، نه اینکه برای جلو نیامدن تو داد بزند. برای همین از کسی که داد نمی‌زند، بترس.

عزت که داد زدنی نیست. کفار اینطوری‌اند که می‌گویند اگر این کار را کنید، آن کار را می‌کنیم. بعد طرف همان کار را انجام می‌دهد، می‌گویند: این درست است؟ امکانش نبود که این کار را نمی‌کردی؟ باور کنید همیشه همینطور بوده است؛ ابراهیم بت‌های کفار را شکست؛ انبیاء زیر میزشان زدند و هیچ اتفاقی هم نیفتاد؛ هیمنه کفر ریخت و بقیه فهمیدند الکی است. می‌بیند که نمی‌تواند، مدام الهه می‌گیرد. طرف خودش زور ندارد، می‌رود آمریکا را می‌آورد. او خودش بیچاره گیر کرده است، تو چقدر گیر کرده‌ای که از او عزت می‌خواهی!

كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا ﴿۸۲﴾

کسی که تو، او را برای عزت خود می‌گیری، اگر کم بیاورد اول از همه تو را می‌فروشد؛ همانی که آورده بودی که به دادت برسد.

أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا ﴿۸۳﴾

ندیدی شیطان را بر کافرین می‌فرستند‌؟ «تَؤُزُّهُمْ أَزًّا»، دائما در گوش آدم حرف می‌زند. می‌گویی می‌خواهم نماز اول وقت بخوانم، می‌گوید نه روز جمعه کمی دیر شود اشکالی ندارد؛ کنار این گوش می‌گوید نماز الان به چه کارت می‌آید؟ کارهای مهم‌تر داری؛ خلاصه یک بند حرف می‌زند که تو نماز نخوانی. به محض اینکه وضو می‌گیری و می‌ایستی نماز بخوانی، سریعا می‌گوید آفرین دمت گرم عجب آدم فوق العاده‌ای هستی، به نظرم تو تنها مؤمنی هستی که اینجوری نماز اول وقت می‌خواند. بعد بر این غلبه می‌کنی که من منیت ندارم و من یک بدبخت بی چاره‌ام. مجدد می‌گوید دمت گرم چقدر تو مبارزه با نفس داری، اصلا من از این مبارزه با نفس تو در حیرت هستم. یک ثانیه سکوت نمی‌کند. به این می‌گویند: «تَؤُزُّهُمْ أَزًّا».

از الطاف الهی این است که دهان این بسته شود. البته دهان آن بسته نمی‌شود، بلکه گوش ورودی شما بسته می‌شود. من بارها با او کل کل کردم بلا استثنا یک جمله در آستین خود دارد. شما یک چیز می‌گویید، او دوتا چیز آماده دیگر دارد. اصلا نمی‌گذارد از مدارش خارج شوید. کسی که بتواند بر او غلبه کند، به تمام سعادت‌ها می‌رسد.

راه غلبه بر شیطان هم همان است که در سوره گفته شده: نماز و ترک شهوات. هر مقدار که نماز قوی شود، چون رابطه قوی و شهوت کنترل می شود، پذیرش شما از او کم می‌شود. او دست بردار نیست؛ حتی اگر حضرت ابراهیم شوی، شروع می‌کند که مرد حسابی اسماعیل تا اینجا آمده، او دنیا را زیر و رو می‌کند و… .

می‌خواهم بگویم فکر نکنید به جایی می‌رسید که او دیگر حرف نمی‌زند؛ او تا هنگام مرگ هم حرف می‌زند و شما باید پذیرش خود را از بین ببرید. شیطان دست از اغواکردن بر نمی‌دارد؛ اگر می‌گوید «اِلاّ عِبادَ اَللّهِ اَلْمُخْلَصِينَ»، چون نمی‌تواند آن‌ها را اغوا کند وگرنه تلاش خود را می‌کند.

 سؤال: پس اینطور که مشخص است گوینده‌های مختلف بیرونی و درونی با ما حرف می‌زنند و این خیلی پیچیده است. بالأخره باید به حرف یکی از آن‌ها گوش دهیم و شناسایی این خیلی سخت است. راه‌حل چیست؟

پاسخ: بله علی‌القاعده در آن شلوغی باید به حرف یک نفر گوش دهیم، ولی سخت نیست. من در ابتدای جلسه راه آسان را گفتم. با شرع چک می‌کنیم؛ هرچیزی که شرع گفت، انجام می‌دهیم و هرآنچه شرع نگفت را انجام نمی‌دهیم.

بعضی موارد ممکن است هم حالت الف و هم ب درست باشد. اگر به چنین حالتی رسیدید که هردو علی‌السویه (مساوی) بود، طبق گفته‌ی امیرالمؤمنین علی (ع) آن کاری که سخت‌تر است را انجام دهید.

سؤال: اگر دوباره یکی بگوید آفرین ببین چه آدم خوبی هستی چه؟

پاسخ: راه‌حل این است که دوباره در دهان او بزنی. وقتی او را پیدا می‌کنی خیلی جالب است. اصلا هم ترسناک نیست. انقدر از خلاقیت ایستادگی و پشتکار او خوشتان می‌آید.

ممکن است  هردو کار ظاهر شرعی داشته باشند. آن کاری که فکر می‌کنید بهتر است را انجام دهید. اگر نمی‌دانید کدام بهتر است، کاری که انجام آن سخت‌تر است را انتخاب کنید. آدم خودش را به سختی بیندازد چه اشکالی دارد؟ نهایتا هفتاد سال است. شما که می‌خواهید تمام شوید، خوب تمام شوید. می‌‌خواهید بایستید تا تمام شوید؟! فرض کنید که شما سیب باشید، اگر شمارا اینجا بگذارند و خورده نشوید آخرش می‌پوسید؛ خورده شوید که بهتر است.

هرجا هم که علی‌السویه شد، کار سخت را انجام دهید. اگر خیلی برایتان سخت است که کار سخت را انجام دهید، علم خود را زیاد کنید. بالأخره یا راهش علم است یا سختی کشیدن. اگر می‌خواهید سختی نکشید، علم خود را بالا ببرید و با علم خود تشخیص دهید. اگر علم سخت است، انجام کار سخت هم سخت است.

شما به چیزهای ساده می‌گویید سختی! مثلاً آدم، جوانی که بیست و پنج سال بزرگ می‌کند را از دست بدهد؛ به این می‌شود گفت سختی. آخر شما بخواهید دنیا هم داشته باشید، سختی دارد. بهترین غذای دنیا هم برایتان بیاورند، بخواهید طوری بخورید که کیف کنید، تا دوساعت بعد باید سختی بکشید. این سختی‌هایی که شما می‌گویید دنیا هم دارد. لذت‌های دنیایی هم سختی دارند. کسانی که از مسکرات هم می‌خورند می‌گویند بعدش سردرد و سختی دارد. این‌ها که برای مؤمن و کافر یکی است. ‌

البته جوان از دست دادن هم سختی نیست؛ سختی این است که آدمی به شما خیانت و ظلم کند و شما چون دغدغه‌ی هدایت او را دارید، برای هدایت وی تلاش کنید. اگر راست می‌گویید این سختی‌ها را تحمل کنید. البته ما کلا این سختی‌ها را نمی‌کشیم. مثل امیرالمؤمنین علی (ع) دغدغه‌ی همان آدم‌هایی که ظلم و جفا کردند را داشته باشید. امام حسین (ع) همان شمری که عامل گرفتن جان او هست را در گودی قتلگاه دعوت به هدایت می‌کند. امام حسین (ع) می‌گوید آن هم فدای سر خودم. گرمی، سردی، خوردن و نخوردن که سختی نیست. سختیِ نخوردن وحشتناک نیست. بیماری، سختی نیست.

سؤال: این موارد زمانی است که تو مطمئن باشی کاری که می‌کنی درست است، مثلاً اربعین از سختی‌های مسیر لذت می‌بریم ولی اگر زمان رفتن بفهمیم که بهتر است نرویم، چه؟

پاسخ: مطمئن باشید که درست است و اگر فهمیدید که بهتر است نروی، آدم نمی‌رود. من اگر باشم نمی‌روم و می‌نشینم در خانه و حس می‌کنم همه معنویت‌های اربعین هم برایم می‌آید. چون انجام دادن دستور خدا بالاتر از زیارت امام حسین (ع) است.

ممکن است بگویید اینکه آدم این را درک کند و به آن عمل کند خیلی سخت است؛ اما درک آن هم آسان است. حالا عمل کردن آن را هم یک بار امتحان کنید؛ یک جایی که خدا دستور اینطوری داد عمل کنید. من این را بی‌تردید به شما می‌گویم: استفاده معنوی شما بسیار بیشتر از زمانی که می‌خواستید به سفر اربعین بروید خواهد بود. طوری که دفعه‌های بعد هم طمع می‌کنید که ای کاش اتفاقی بیفتد نتوانم بروم؛ مثلاً پدرم اجازه ندهد.

اصلا خدا در بند این چارچوب‌ها نیست. فَأَينَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجهُ ٱللَّهِ (بنابراین به هر سمتى که روى خود را برگردانید، پس همانجا پیشگاه خداست – ۱۱۵ بقره ) هرکجا رو کنید وجه الهی است. ببینید مشکل ما ضعف در اعتقاد است، به خدا اعتماد نداریم. من از عبارت جاماندگان خیلی بدم می‌آید. هر سال هم بیشتر می‌شود. بعد از یک مدت همه می‌آیند جاماندگان شرکت می‌کنند! جامانده نداریم. اصلا جامانده یعنی چه؟! جامانده کسی است که فکر کند قبله فقط یک سمت است. اینکه دوست داریم برویم یک حرف است ولی حس جاماندگی غلط است. مگر خدا محدود در یک جا است؟!

امام حسن عسکری (ع) حج نمی‌روند. پس یعنی جامانده حج هستند! شما دارید درباره چه می‌گویید؟ دارید از خدا حرف می‌زنید؛ خدا در بند این چیزها نیست. ذهن‌های ما کوچک است. ممکن است بگویید امام حسن عسکری (ع) می‌داند.

خب تا کی می‌خواهید نفهمید؟ بالأخره یک روز باید بفهمید. به خودم دارم می‌گویم تا یک چیزی می‌شود می‌گوییم: «او امام حسن عسکری (ع) است». شما نمی‌خواهد امام حسن عسکری شوید، مثلاً چیت چیان عسکری شوید؛ چه اشکالی دارد؟ یک ذره نزدیک بشو. همیشه باید دور باشی؟ ما عین او نمی‌شویم، ولی می‌توانیم خیلی به او نزدیک شویم. چرا مدام خود را تافته‌ی جدا بافته می‌کنیم؟ ما که شیعه امام حسن عسکری (ع) هستیم مسیر را نمی‌رویم ولی می‌خواهیم رشد کنیم. چرا آدم با حس مثبت اعتماد به امام (ع) این کار را نمی‌کند.

شیرینیِ زندگی

نکته‌ی مهم، صلاة و دوری از شهوات است. با انجام این دو مورد، آنقدر زندگی خوشمزه می‌شود که حد ندارد. زندگی‌ای که لغو را از آن بگیرند، خیلی خوشمزه می‌شود؛ ولو در آن سختی بکشیم. دیدید آدم روزی که از صبح تا شب کار می‌کند، حس خوبی دارد، با اینکه خسته است. حالا فکر کنید زندگی یک نفر هیچ لغوی نداشته باشد؛ اینکه خیلی زندگی بی‌نظیری است. راه هم این است که آدم نماز را درست کند و شهوات را کنار بگذارد.

خدا انشالله به برکت سوره مبارکه مریم ما را از نمازگزاران قرار دهد و به ما در مقابل شهوات توانایی بدهد؛ نه اینکه بگویم آن‌ها را کنار بگذاریم، اینکه بتوانیم در مقابل شهوات، تقوا را رعایت کنیم. مارا با انبیای الهی جمع کنند. چون در روایات گفته‌اند که انسان مؤمن می‌تواند فی درجة الانبیاء قرار بگیرد. خدا ما را با حضرت مریم سلام الله علیها محشور کند. ما را با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها محشور کند.

به ما این توفیق را بدهد که زندگی با همه‌ی بالا و پایین آن، سرشار از شور، نشاط، شیرینی و معنویت باشد؛ بعد هم بتوانیم این شیرینی را به بقیه منتقل کنیم و آن‌ها را هم به زندگی دینی دعوت کنیم. زندگی دینی سرشار از انگیزه، شور و نشاط است که وقتی آدم‌ها می‌بینند دوست دارند دین‌دار شوند. والله ما دین را اینگونه فهمیدیم. هر جوری که بقیه گفتند آدرس غلط بوده است؛ دین اصلا غم‌زدگی ندارد، البته یک حزن دارد. آن حزن هم مربوط به این است که آدم همیشه عطش رسیدن به خدا را دارد که البته آن هم درونش نشاط است. شبیه حزنی است که آدم در مجلس امام حسین (ع) دارد که افسردگی در آن نیست.

خدایا این دین‌داری با نشاط، پر شور، پر انگیزه و پر از حلاوت را نصیب همه ما، مردم، جامعه اسلامی و همه موحدین عالم کن؛ همه‌ مردم دنیا بتوانند این شیرینی را بچشند و وارد دین شوند. هیچ کس نمی‌خواهد کسی از دین محروم شود، ما هم چنین چیزی را دوست نداریم. دوست داریم همه‌ آدم‌ها دین‌دار شوند و این حلاوتی که ما می‌چشیم را همه بچشند. معتقد هم هستیم که اگر آدم‌ها سر کفر دارند، به غیر از سردمداران کفر، الباقی آن شیرینی را نچشیدند. خدا ان شاالله به ما توفیق دهد بتوانیم این شیرینی را در عالم پخش کنیم که این موجب نزدیک شدن ظهور می‌شود و آدم‌ها را عطشناک به دینداری حقیقی می‌کند.

ان شالله همه این دعاها به احسن وجه محقق شود به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

فهرست مطالب