قبل از اینکه بخواهیم دنبال کاری بگردیم که تنهایی نمیتوانیم از عهده ی آن بربیاییم, پرسیدن یک سوال ضروری به نظر می رسد:

چه کاری میتوانیم انجام دهیم؟

ترم “کار جهادی” و یا به عبارت دقیق تر “کار کیلویی” از جمله پر رنگ ترین اشکالاتی است که یقه ی کسانی که میخواهند کمک کنند (و نه قهرمان باشند) را میگیرد.

این ترکیب که از آن متنفرم (کار جهادی) بنظرم ریشه در دو نگرش بسیار غلط ما دارد که باید آن را در خود اصلاح کنیم :

1) تا کارد به استخوان نرسیده سر جایمان بنشینیم. وقتی صحبت از کار جهادی می شود. اولین مثال افراد تجربه ی جنگ ایران و عراق است. که در مدت کمی نیرو های اموزش ندیده ای توانستند جلوی ارتش عراق را بگیرند. قطعا اگر ارتشمان بهم ریخته نبود, اینقدر جوانان ایران پرپر نمیشدند. یک سوال. چرا باید بنشینیم تا مساله ای تا سر حد مرگ حیاتی شود و بعد به فکر راه حل بیفتیم؟

 

2) “یک یا علی کافی است” در پس ایده ی کار جهادی یک اعتماد به نفس کاذب وجود دارد و آن احساس عدم نیاز به دانشگاه و نهاد علم است. یک مساله ی ساده اش مساله آب امروز کشور است. وقتی صرفا یک ایده مطرح بود و آن استقلال ایران. کسی از دانشگاه نپرسید اگر جمعیت کشور در دو دهه دو برابر شود وضعیت کشاورزی و به طبع آب را چه صورتی میتوان مدیریت کرد: آنهم در جایی مانند خاورمیانه. احساس عدم نیازمندی به علم تجربی و دانشگاه سنگ بزرگی است که چاه کشورمان افتاده است.

فهرست مطالب