داستان کاشی شکسته های #موزه_خرمشهر را باید آقای راهنمای موزه که اسمش خیلی سخت و دلش خیلی نرم بود برایتان تعریف کند تا همیشه هروقت مثل حالای من از هجوم فکرها و دغدغه ها خسته شده بودید، یادتان بیاید و لبخند بزنید. .
 
مدتها بعد از جنگ، مردمی که روزی اصابت موشک به گلدسته مسجد جامع و تخریب آن را دیده بودند. مردمی که صبر داشتند و برای حفظ میراث دوست داشتنی شان از کارهای کوچک دریغ نمی کردند، همه آنها که آن روزها از زیر دست و پای مردم و مجروح ها و جنگ زده ها، تکه کاشی های کوچک را جمع کرده بودند، شاید با بغض و اشک حتی، میآیند و یک دیوار بزرگ گچی را با تکه های کوچک کاشی ماندگار میکنند. هر تکه از خانه ای، از دستی صبور و رنج کشیده، از انسان وطن دوستِ صبورِ عاقبت اندیشی می آید و روی این دیوار می‌نشیند.
 
گاهی که فکر میکنم به مردم وطن، به اوضاع #فرهنگی مان، به دانش آموزان مدرسه ام، به شهدای #مدافع_حرم، به #برمه و #میانمار، گاهی که مغزم سوت میکشد مثل حالا، یاد صبر این مردمِ کاشی‌به‌دست میافتم و اتحادشان. یاد حس غروری که پای این دیوار گچی داشتم و چند برابر حسی بود که در قلعه شوش و چغازنبیل تجربه کرده بودم. کاشی های کوچکمان را سفت بگیریم توی دستمان. از هیچ تکه کوچکی نگذریم. یک روزی دیوار بزرگی خواهیم ساخت. مزین به صفت صبر و استقامت…
.
 إِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتي كُنتُم توعَدونَ
(فصلت-۳۰)

فهرست مطالب