نشست چهل و هشتم- سوره مبارکه نمل – بخش اول

مقدمه استاد چیت چیان در رابطه با ماه شعبان و شب قدر

بسم الله الرحمن الرحیم

اولا می خواهم به سیاق جلسات همیشگی مان موقعیت مان و اهمیت آن را یادآوری کنم. در ایام شعبان المعظم هستیم که خاص و منحصر به فرد است. شاید آن چیزی که به اندازه جشن های این ماه یا بیشتر از آن اهمیت دارد این است که ما در حال تدارک برای شب های قدر هستیم. شعبان یعنی آماده شدن برای شب های قدر. ماه شعبان از این نظر خیلی ماه مهمی است. یعنی تمامی برداشت ما در شب های قدر در این شب ها رقم می خورد. با اینکه شب ها تند می روند و می آیند و آدم هم نمی فهمد. ولی واقعیت این است که آن اتفاق با شکوهی که می خواهیم در ماه رمضان بیفتد و ما را متحول کند. آمادگی برای اینکه روح و نفسی بیاید و جاری بشود در این ماه اتفاق می افتد. البته از رجب شروع می شود و ما در میانه آن هستیم. ماه خیلی ماه مهمی است. خصوصا یکی از شب های قدر در همین ماه است که شب میلاد حضرت حجت است. خود این که شب میلاد حضرت حجت شب قدر نامیده شده است، نشان می دهد این شب به حیثیت جشنش آنقدر مهم نیست. این مهم است که در یک شبی همه حقیقت نازل شده است. شبی است که یک وجود مقدس و نورانی وارد عرصه ی دنیا شده است و نمود و ظهور پیدا کرده است. اتفاق شبیه شب قدر است. کسی که بخواهد آن شب قدر اصلی را درست تجربه کند باید این شب قدر را از دست ندهد. شب نیمه شعبان باید حالتی از شب قدر در آدمی باشد تا شب قدر اصلی از دست نرود. اینکه آدم چگونه می تواند از شب قدر استفاده کند را باید در این شب ها تمرین کند. بشیند همان کارها و اعمال شب قدر را انجام دهد. لذا این ایام را به دلیل درک شب قدر مهم بدانید. مکان هم محل رفت و آمد ملائکه الهی است. محلی است که غیب به عالم ماده نزدیک تر است. محلی است که در آن قرار می گیرید، برای اتصال به عالم غیب آماده می شوید. موضوعی هم که برای آن جمع شدید، تفریح و کار علمی نیست؛ برای خاص فهمیدن قرآن آمده اید. زمان شب قدر باشد، مکان حرم باشد و موضوع هم درک قرآن؛ این یعنی تمامی شرایط مهیا است که گل بزنید. البته نمی توانید گل نزنید چون محضر قرآن و حرم امام رضا به گونه ای است که کسی را دست خالی برنمی گرداند. اما این ها را می گویم تا استفاده حداکثری کنید و انتظار حداقلی نداشته باشید. لیله الرغائب این جاست؛ هرچه آرزو دارید بیاورید و آرزوهایتان را کوچک نکنید. اگر کسی به فکر خانه، ازدواج، رشته تحصیلی و… تا پدر و مادر، اجداد، گذشتگان، آیندگان، ذریه تا قیامت و… تا عاقبت بخیری، تا عافیت و سلامت، تا رفع حوائج نیازمندان، تا رفع مشکل ازدواج جوانان، تا ظهور حضرت حجت و… . یک وقت خجالت نکشید.این خحالت ها درست نیست. اینجا جای خجالت نیست.

من سعی کردم به نیابت از جمع زیارت اول را بروم. بعد با خودم گفتم چرا به نیابت بقیه نه؟ و در نهایت به نیابت همه هستی در صحن گوهرشاد ایستادم. اینجا جای کم خواستن نیست. ناگهان می بینید حاجت هایی که مدت ها در جاهای دیگر دنبالش می گشتید را اینجا راحت می دهند. من درخواست دارم این سه روز را که توفیق داریم در این اقلیم هستیم، با همه حاجت هایتان بیایید. ممکن است ببینید سوره نمل را نمی فهمیم ولی حاجت هایی که یک عمر دنبالش بودیم را می گیریم. چون ما نمی توانیم تعیین و تکلیف کنیم؛ آن ها تشخیص می دهند چه چیزی لازم است. شما آماده هر اتفاقی باشید، چون اگر ما آماده نباشیم؛ آن ها می دهند ولی ما نمی گیریم. مثلا می گویند می خواهیم مشکل اضطرابت را حل کنیم ولی ما می گوییم برای آن مشکلمان نیامدیم. آدم وقتی حواسش نباشد نمی تواند بگیرد. باران نازل می شود ولی در ظرفی جمع نمی شود. از شما درخواست دارم تمامی کاسه های گدایی تان را بیاورید از آن انگشت دانه ای تا آن دیگ بزرگ! بالاخره در چندتای آن باران می ریزد. انشالله مشکلاتی که حل می شود، مشکلات معنوی، شناختی، معرفتی و کمالی ما باشد. برای ما نه، برای جامعه باشد؛ چون اگر برای جامعه باشد، به ما هم می رسد. کوچک نباشد و بزرگ باشد مثل ظهور حضرت حجت (عج).

ما در سابقه ای که از این سفرها داشتیم، سالی نشد مگر اینکه دستاوردهای ویژه ای برای ما داشت. من خودم احساس می کنم بیشتر از شما به این سفر علاقه و برای آن دغدغه دارم. فکر می کنم این جمع و معنویت، رزقی را نصیب ما می کند که در جاهای دیگر به راحتی نمی توان پیدا کرد.

بیان موضوعات جلسات نشست چهل و هشتم

ما می خواهیم سه سوره مبارکه ی شعرا، نمل و قصص را کار کنیم. تجربه خواندن سه سوره به این شکل را نداشتیم. قرار بود فقط سوره مبارکه نمل را کار کنیم ولی دیدم زمان، مکان و موقعیت می طلبد گامی بلندتر از گام های قبلی برداریم. برویم جلوتر و شجاعت کنیم، بخواهیم به ما بیشتر بدهند. البته سوره های بیشتر خواندن به معنی بیشتر دادن نیست ولی کمتر پیش می آید آدم در زندگی اش بخش قابل توجهی از قرآن را بخواند. معمولا به خواندن سوره ای و آیاتی اکتفا می شود. من درخواستم این است که تا جایی که می توانید پا به پای این سوره ها بیایید. از این جلسه تا جلسه بعد سوره خواندن و در سوره دنبال موضوع گشتن دارد. دنبال چیزی در سه سوره گشتن را ممکن است دیگر تجربه نکنیم و این حلاوت دارد. این حلاوت را شاید اینجا توفیق بدهند که بچشیم.  بعضی از تجربه ها مانند حج تمتع در زندگی یکبار اتفاق می افتند ولی یک مزه و درکی را در آدمی ایجاد می کنند که دائم می تواند آن را به یاد بیاورد و استفاده کند.

 

 

بررسی آیات ابتدایی سور طواسین

ابتدای هر 3 سوره ی شعرا و نمل و قصص را نگاه کنید، سوره ی مبارکه ی شعرا:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

طسم(1)

تِلْكَ ءَايَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ(2)

لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ(3)

إِن نَّشَأْ نُنزَّلْ عَلَيهْم مِّنَ السَّمَاءِ ءَايَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لهَا خَاضِعِينَ(4)

وَ مَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمَانِ محُدَثٍ إِلَّا كاَنُواْ عَنْهُ مُعْرِضِينَ(5)

فَقَدْ كَذَّبُواْ فَسَيَأْتِيهِمْ أَنبَؤُاْ مَا كاَنُواْ بِهِ يَسْتهَزِءُونَ(6)

أَ وَ لَمْ يَرَوْاْ إِلىَ الْأَرْضِ كمَ‏ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كلُ‏ زَوْجٍ كَرِيمٍ(7)

إِنَّ فىِ ذَالِكَ لاَيَةً  وَ مَا كاَنَ أَكْثرَهُم مُّؤْمِنِينَ(8)

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(9)

این آیات کتاب مبین است. پیامبر داری دق می کنی که مردم مومن نمی شوند. ما اگر می خواستیم کاری می کردیم که مردم زورکی مومن شوند، ولی ما ایمان زورکی نخواستیم. برای اینکه مردم خودشان ایمان بیاورند، ذکر و آیه فرستادیم. ولی چون خیلی از این ها ایمان نمی آورند، پیامبر دارد دق می کند. پیامبر جانش است و ایمان آوردن من و شما! یعنی ممکن است اگر عزیزش را از دست می داد، این حالت برایش اتفاق نمی افتاد؛ ولی این که من و شما ایمان نمی آوریم، این اتفاق برایش می افتد. خدا برای شکل گیری این ایمان، آیات و ذکر را فرستاده ولی اکثرا ایمان نمی آورند.

سوره ی مبارکه ی نمل:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

طس  تِلْكَ ءَايَاتُ الْقُرْءَانِ وَ كِتَابٍ مُّبِينٍ(1)

هُدًى وَ بُشْرَى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ(2)

الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ(3)

إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ زَيَّنَّا لهَمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ(4)

أُوْلَئكَ الَّذِينَ لهَمْ سُوءُ الْعَذَابِ وَ هُمْ فىِ الاَخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ(5)

دوباره به آیات اشاره می کند ولی نه فقط آیات کتاب؛ بلکه آیاتِ قرآن و کتاب مبین. در سوره شعرا می گفت: آیات کتاب نازل شده است، پیامبر دارد دق می کند که ایمان نمی آورید؛ این همه آیه آمده است که ایمان بیاورید.  در سوره ی نمل می فرمایند این کتاب هدایت و بشارت است برای هرکسی که ایمان بیاورد. یعنی هرکس که ایمان بیاورد از این کتاب هدایت و بشارت به زندگی اش سرازیر می شود. چه کسی ایمان آورده است؟ کسی است که اقامه ی صلات و ایتای زکات دارد و به آخرت یقین دارد. یقین به آخرت یعنی چی؟ یعنی براساس آخرت زندگی می کند و آخرت مبنای زندگی اوست. در مقابل آن هایی که به آخرت ایمان ندارند، اعمالشان برایشان زینت و توجیح پیدا می کند؛ کم کم سرگردان و کور می شوند و عاقبتشان طبیعتا چیزی جز خسارت نیست.

سوره ی مبارکه ی قصص:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

طسم(1)

تِلْكَ ءَايَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ(2)

نَتْلُواْ عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسىَ‏ وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقّ‏ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(3)

إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فىِ الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائفَةً مِّنهْمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَسْتَحْىِ نِسَاءَهُمْ  إِنَّهُ كاَنَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ(4)

وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلىَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ وَ نجَعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجَعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ(5)

این جا هم مانند سوره مبارکه شعرا می گوید، این آیات کتاب مبین است. ولی در نمل می گوید: آیات قرآن و کتاب مبین، قرآن اضافه تر است. در شعرا می گوید که کتاب مبین آمده است و پیامبر دارد دق می کند که ایمان نمی آورید. در نمل می گوید این کتاب که آمده؛ اگر ایمان داشته باشید، برایتان هدایت و بشارت است. یعنی بسیار کارهای دیگر هم برایتان می کند. اینجا می گوید که: پیامبر! ماجرای موسی و فرعون را برایت تلاوت کردیم. تلاوت کردن کمی از خواندن بالاتر است. تلاوت مثل تجلی دادن و تلالو است. یعنی برایت جلوه دادیم. نشان می دهد منظورش فقط خواندن نیست. انگار تو هم ماجراهایت آن گونه که ماجراهای موسی و فرعون است، اتفاق می افتد. تلاوت این است نه اینکه فقط تعریف می کنیم. لذا وقتی برای پیامبر تلاوت می کنیم، گویی که صحنه های داستان فرعون و موسی در ماجراهای تو و کفار قریش دارد تکرار می شود؛ البته برای قومی که ایمان می آورند. یعنی این تلاوت برای قوم یومنون تلاوت است و حقایق را بیان می کند و برای بقیه چیزی ندارد.

بعد ماجرای فرعون را توضیح می دهد. فرعون علوّ به خرج داد و بقیه را مستضعف کرد؛ ما هم اراده کردیم که منت بگذاریم بر سر مستضعفین و آن ها را امامان و وارثان عالم شوند. پس دو سوره شعرا و قصص کتاب دارد و نمل قرآن هم دارد. شعرا می فرماید این ها مومن نشدند. در نمل می گوید هدایت و بشارت برای مومنین است. آن جا مومن شدن مهم است اینجا مومن می شوند. در قصص، قوم یومنون است. یعنی قوم شدند. در شعراء این ها قرار است بروند مومن شوند، در سوره ی دوم که نمل است مومن می شوند و در سوره ی سوم یک جامعه ی مومن می شود. در اولی دغدغه ی پیامبر است. در دومی مومن شدند و برکات زیادی در ازای ایمان برایشان شکوفا می شود در سوره ی سوم قوم یومنون شدند . لذا اصلا این موضوع جلوه های مادی هم پیدا می کند. مهم ترین جلوه اش امامت مستضعفین در عالم است. قوم یومنون که درست می شود همراه می شود با تحقق اراده ی الهی که مستضعفین سروران عالم هستی و وارثان زمین می شوند.

اگر ابتدای سوره ها را دقت کنیم، 3 سوره در ایمان و آیات کتاب مبین مشترک هستند. اگر کتاب و ایمان را در این سوره ها بررسی کنیم به اشتراکات و جنبه های خاصی از آن ها پی خواهیم برد که دستاوردهای مهمی را ایجاد می کند.

موضوع کتاب که موضوع عالم هستی است را پشت می گذاریم. موضوعی که در نگاه اول به نظر می رسد با ما ارتباط دارند و قرار است در ما محقق شود، یعنی ایمان را، جلو می گذاریم. یعنی شما با مطلع سه سوره متوجه می شوید که این سوره های ویژه ای برای مطالعه ی ایمان هستند.

بررسی موضوع ایمان به عنوان محور در مطالعه سوره های طواسین

ایمان چیست؟ به چه چیزی ایمان می گویند؟ ایمان چیست که پیامبر دارد جان می دهد که ما ایمان نمی آوریم؟ ایمان چیست که کتاب به خاطر او نازل شده است؟ ایمان چه جنسی است که از طریق رویت آیات فعال می شود؟ ایمان چیست که نخواستند زورکی به وجود بیاید و می خواهند از درون من و شما بجوشد؟ ایمان چیست که اقامه صلات و ایتای زکات می آورد؟ ایمان چیست که حتما باید آخرت در زندگی یک فرد باشد تا او مومن بشود؟ آخرت چیست که باید در زندگی ما بیاید؟ ایمان چیست که می تواند قوم یومنون درست کند؟ چگونه قوم یومنون درست می شوند؟ ایمان چیست که می تواند مستضعفین را به امامان عالم تبدیل می کند؟ ایمان چیست که دغدغه ی شبانه روزی پیامبر است؟ این می شود سوال این سوره های مبارکه ی طواسین.

خیلی جالب است که از همان اول سوره ها مشخص است. اگر کسی باشید که از چیزی که شنیدید به راحتی رد نشوید، ایمان برایتان حساس می شود. یعنی اگر مستضعفین عالم نجات نیافتند و اگر سردرگمی داریم، به خاطر آن است که ظرف ایمان به اندازه ی کافی پر نیست و قوم یومنون نشدند. ایمان چیست که درمان همه ی دردهای عالم است. ولی از کنارش خیلی راحت رد شدیم. از بچگی گفتند ایمان داری؟ گفتیم بله. خدا یکی هست، آخرت، انبیا و عدالت وجود دارند، اهل بیت هم هستند. اگر باور به این ها ایمان هست چرا هنوز سرگردانی داریم؟ پس معلوم است این که ما فکر می کنیم ایمان است، ایمان نیست. ایمان چیست که اینقدر زیباست و می تواند طوفان به پا کند.

پس از همان اول سوره ها مساله ای برای شما شکل می گیرد که ایمان چیست؟ ایمان چیست که گم شده من است و فکر می کنم دارم آن را ولی ندارم. گم شده من است چون نگران سرگردانی های زندگی، دل پیامبر و مستضعفین جهان هستم. این نگرانی ها را دارم که راه حل آن ایمان است. دلیلی هم که برای من مهم شد که 3 سوره را کار کنیم، این بود که همین که به سوره ی نمل فکر می کردم ذهنم به سمت شعرا رفت که قبلا با یکدیگر خواندیم. احساس کردم ایمان چه چیز مهمی است و چرا از آن غفلت کردم؟ گفتم حالا که سفری هست و ممکن است به من توفیق دهند که مشکل ایمانم کامل حل شود، خودم طمع کردم. حالا که سفره باز است چرا همه ایمان را نخواهیم؟ ما که انقدر دغدغه دیگران داریم  و نگران مستضعفین جهان هستیم، چرا مستضعفین  نمی توانند بر مستکبرین غلبه پیدا کنند؟ ضعف ایمان ماست. ایمان خیلی مهم است. واژه ای است که همه با آن انس دارند و فکر می کنند دارند. ولی معلوم است مفهومی است که حداقل مراتبی دارد؛ و این مراتب می تواند طوفان به پا کند. یعنی اگر ایمان وجود داشته باشد، شکل عالم را عوض می کند. ایمان های ما شکل عالم را عوض نمی کند. این مساله ی اصلی ماست. حالا می خواهیم از محضر 3 سوره استفاده کنیم و مساله ایمان را حل کنیم. از خدا هم می خواهیم به برکت این ایام و جمع، طهارت همه ما و نه تنها ما بلکه گذشتکان ما که برایمان زحمت کشیدند را هم ببیند؛ صدقه سر یک انسان آبرومند به همه ما ایمان بدهد. خلاصه اگر به شما چیزی رسید به همه بگویید. واقعیت این طور است که قرار نیست در جمع فکر کنید همه وصل می شوند؛ ممکن است حقیقت را به یک نفر بگویند و آن یک نفر سفیر همه جمع است. اگر چیزی به من دادند در این سفر، چون سفیر جمع بوده ام به من رسیده است.. برای من نیست. همانطور که اگر به یکی از ما غذای حضرتی بدهند ما بین همه تقسیم می کنیم. پس اگر از ایمان هم چیزی درک کردید لطفا به اشتراک بگذارید. اشتباه نکنید به شما تنها ندادند. اگر فقط به شما داده بودند، به شما می گفتند به کسی نگو. قوم یومنون باید شد.

سوال: من چیز هایی در درون خودم احساس می کنم، آیا ایمان هست یا خیر؟ چرا فکر می کنیم ایمان داریم در حالیکه آن چیزی که داریم ایمان نیست؟

پاسخ: بالاخره همه می دانیم که یک چیزی نداریم که اسمش ایمان است ولی چیزها داریم که به آن ها ایمان می گوییم. البته تشابه اسمی هست وگرنه آن چه ما داریم، ایمان نیست. یعنی یک سوال بسیار سخت مطرح کردم که انشالله نجاتمان بدهند. خواستم هر چه بلد هستم، در جلسه اول مطرح کنم که خیالمان راحت شود چیز دیگری ندارم. برنامه ریزی کرده بودم که در جلساتمان چه مباحثی را مطرح کنم، این جملاتی که الان گفتم را برای شنبه صبح (جلسه آخر) گذاشته بودم. با خودم گفتم برای چی گذاشتی شنبه صبح؟ به خاطر اینکه، این ها را بلد هستم؛ خیلی بار دارد؛ می توانم ساعت ها در این مورد صحبت کنم؛ جمع بندی خوبی هم می شود. یک پایان خیلی شیک قرار بود بگویم ولی فهمیدم که این اوج بی ایمانی و بی وجدانی است. اگر قرار است اینجا چیزی به ما بدهند، بهتر است ذهنیت نداشته باشیم. لذا همه ی حرف های شنبه صبح را همین پنج شنبه عصر گفتم. الان من و شما هر دو مساوی هستیم؛ من هرچه داشتم گفتم. واقعا فکر می کنم یک بار جدی باید دنبال این موضوعات بگردیم. آن چیزی که واقعا بلد هستیم را همین ابتدا می گوییم، خیالمان راحت بشود که دیگر چیزی بلد نیستیم. حالا یا با یکدیگر استغاثه می کنیم و چیزی به ما می دهند؛ یا اگر ندهند خودشان راهنمایی مان می کنند که چیزی بگوییم و آبرویمان نرود. این شد که به نیابت از جمع که رفته بودم زیارت و با خودم دعوا می کردم؛ احساس کردم که ما واقعا باید دنبال ایمان و امنیت بگردیم. بعد نشستم و با خودم گفتم که تو از ایمان چه می دانی؟ شروع کردم به نوشتن: ایمان چیزی است که گفتند همه باید داشته باشند، همیشه از بچگی به ما گفته اند، ایمان به آخرت، رسل، ملائکه و امامان. می دانم که امنیت بسیار مهم است و امن، امنیت و ایمان از یک ریشه هستند. ایمان هرچی هست باید به امن و امنیت باید ختم شود. ایمان را شاید نفهمم چه کارکردی دارد، اما امنیت کارکرد مهمی در زندگی دارد. امنیت نباشد سنگ روی سنگ بند نمی شود و آب خوش از گلویمان پایین نمی رود. یعنی امنیت اگر نباشد، هر لذت و بهره مندی باشد سوخت می شود. پس ایمان احتمالا باید شبیه امنیت باشد؛ که اگر باشد همه چیز کار می کند و اگر نباشد همه چیز از دست می رود. امان هم موضوع مهمی است، مثلا آدم ها در امان چیزی قرار می گیرند؛ ما دنبال امان هستیم. ما دنبال جاهایی می گردیم که در آن ها امنیت پیدا کنیم. به خود اهل بیت، امناء الرحمان می گویند. امین هم مطلب مهمی است؛ امانت داری و امین بودن از مولفه های جدی ارتباط با دیگران است. شاید ندانم ایمان یعنی چه ولی می دانم اگر بخواهم با کسی دوست شوم، ازدواج کنم یا همکاری کنم، امین بودنش برایم مهم است. امین بودن است که اجازه می دهد با او رابطه برقرار کنم و به رابطه امتداد می دهد. ظاهرا دنبال ایمان در امنیت و امین بودن به دنبال ایمان می گردم. نمی دانم ایمان چیست ولی در این جاها دنبالش می گردم. در قرآن وقتی کسی قسم می خورد به قسم خوردن، اَیمان می گویند. چف قدر جالب، وقتی کسی می خواهد قول بدهد که قطعی کاری را انجام بدهد، جوری که خیال شما راحت شود، قسم می خورد. یعنی با اَیمان برای شما امنیت و ایمان ایجاد می کند. قسم یعنی ایجاد آرامش و اطمینان است. یعنی وقتی قسم می خورم، می گویند این روی هر موضوعی قسم نمی خورد؛ خیالتات راحت باشد این موضوع درست است و به راحتی به حرفش اعتماد می کنید. یعنی اعتماد و تکیه کردن جز مولفه هایی است که در ایمان به دنبال آن می گردیم.  واژه ی مومن هم برایم قابل توجه بود. زیرا مومن اسم فاعل است یعنی کسی که ایمان می دهد نه اینکه ایمان دارد. باب افعال و تعدی سازی هم هست. یعنی مومن کسی است که به دیگران ایمان و امنیت می دهد، پس خودش حتما خیلی ایمان و امنیت دارد.

هر چه که از ایمان می دانستم را وسط ریختم تا خودم بفهمم چند چند هستم. این ها را به شما می گویم تا فهم من و شما شبیه همدیگر شود. این موضوعات بشود مشترکات همه مان و بعد از این مشترکات بسازیم و جلو برویم. در حرم داشتم ایمان را جستجو می کردم که چشمم به صحنه ای افتاد. دیدم بچه ها چقدر کنار پدر و مادرشان احساس امنیت دارند. کل امنیت شان نزد آن هاست. این را نوشتم. پدرها و مادرها چقدر امن هستند. بچه ها برای خودشان می چرخند، در کمال آرامش و خوشنودی هر جایی می روند و امن هستند چون می دانند که پدر و مادرشان کنارشان هستند. آن ها که هستند، امنیت هست؛ حتی اگر از آن ها خیلی دور شده باشند. خدا نکند کودکی پدر و مادرش را گم کند؛ یک لحظه کافی است که تمام آرامش و امنیت او سلب شود. آن وقت اگر تمام دنیا را هم به او بدهی، نمی توانی آرامش کنی. مامان و بابا امان بچه ها هستند. همین که هستند برای بچه ها امنیت است و اگر نباشند هیچ چیزی امنیت آور نیست. این هم از کشف جالب من. چقدر امنیت را در بچه ها می شود خوب فهمید. پس امنیت و ایمان از جنس آرامشی است که بچه کنار پدر و مادرش دارد. پیش خودم فهمیدم اینکه چرا می گوید: لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ. یعنی پیامبر بسان پدری است که بچه اش گم شده است و پدر می داند وقتی بچه کنارش نیست، آسایش ندارد. بابا دست و پا می زند که بچه پیدا شود. بابا که مشکلی ندارد و امنیتش زایل نمی شود؛ ولی بابا مثل سیر و سرکه می چوشد که چگونه بچه را به دامان خودش برگرداند. می گوید طفلکی بچه ام پیش من نباشد امنیت ندارد. ما شاید مثل همان بچه ای باشیم که هنوز نفهمیدیم بابایمان نیست ولی بابای ما حواسش هست که ما او را گم کرده ایم و این آیه ی با شکوه سوره ی شعرا است.

هم چنان داشتم به دنبال ایمان می گشتم و نوشتم: به دنبال ایمان و امنیت می گردی و این جا آکنده از امان و امنیت است. برای همه ملجا و پناهگاه است. حرم امن است. این جا هیچ چیزی نگرانت نمی کند. خوف و حزن ها، اینجا همه ایمان می آورند. زمین و آسمان امن است. نگران سیل و زلزله هم نیستی. نگاه ها و حرف ها هم امن است. این جا هیچ چیزی نمی تواند تو را ناراحت کند یا به هم بریزد. اینجا آرامِ آرامِ آرام هستی؛ در اوج اطمینان و رضایت. این جا حقیقتا مامن یک انسان مومن است. مومنی که هر کسی که باشی، از هر کجا آمده باشی، هر کاری که کرده باشی، باز هم تو را از امنیت و امان سرشار می کند. این جا حرم امن یک مومن است؛ مضجع شریف علی بن موسی الرضا.

بدن مبارک یک مومن را دفن کرده اند، به همه امنیت می دهد. تازه خود زنده اش نیست. اینجا همه آرام هستند. هرکس مشکلی دارد اینجا آرام شده است. چیزی به هم بریز نیست. یعنی چقدر می تواند یک انسان ایمان داشته باشد که بمیرد، بدنش را در جایی دفن کنند، از مضجع او ایمان در کل عالم فوران کند. ما زنده ایم، با کسی حرف می زنیم اینقدر نمی توانیم ایمان منتقل کنیم. اگر برای اولی این کار را بکنیم، برای دومی خسته شده ایم.  سومی را هم آرام کنیم، چهارمی دیگر می بریم. ولی یکی آنقدر ایمان در وجودش است که سال به سال از او ایمان می جوشد، خسته نمی شود و کم نمی آورد. چه می شود که یک حرم امن به وجود می آید؟

پس امنیت یعنی یک جا یا یک شهر یا یک ملت را حرم امن کنی. اگر خواستی امنیت به وجود بیاوری، باید یک جا را حرم امن کنی، آن وقت امنیت و ایمان جاری شود. حرم امن یک مومن می خواهد. مومنی که بتواند همه را حتی آسمان و زمین را هم از این ایمان و امنیت بهره مند سازد. هر جا امنیت می خواهد یک آدم مومن لازم دارد. یک آدم مومن پیدا کن، کل عالم را طوفان کن، آب در دل آدم ها می تواند تکان نخورد. یک آدم مومن بگذار و در کنار او آدم هایی بگذار که بتوانند ایمان او را دریافت کنند، بعد دنیا را به طوفان بکش؛ دریای این ها موج نمی زند.

پس برای امنیت باید مومن سازی کرد. یک جامعه ی مومن وقتی است که جماعتی مومن می شوند؛ اینجاست که قوم یومنون را متوجه شدم. وقتی یک نفر مومن است می تواند یک اجتماع را مومن کند. وقتی یک اجتماع مومن شود، می تواند عالم را مومن کند. برای همین است که اجتماعی مومن شوند، مستضعفین حتما غلبه خواهند کرد. چون عالم را مومن می کنند، بعد مستضعفین رو می آیند. چون عالم ایمان پیدا می کند، مستضعفین قدرت ظهور و بروز پیدا می کنند. این متن ها را خواندم که برای شما ارتباطی عینی با ایمان بوجود بیاید. برود در کنه وجودتان و واقعا به دنبال آن بگردید. یک وقت دنبال تدبر در سوره های فلان بر محور ایمان نباشید! من و شما یک گمشده داریم به اسم ایمان و الان فرصت خاصی برای پیدا کردنش است. از این جا به بعد من هیچ چیزی بیشتر از شما نمی دانم و با هم می خواهیم یک مسیر نرفته را برویم. اگر اطلاعات قبلی من ایمان بود، من محیط خودم را تغییر داده بودم. اگر دنیا را تکان نداده ام حداقل مستضعفین اطراف خودم را زنده کرده بودم. چرا مستضعفین اطراف من رو نیامده اند؟ چرا در مجموعه من مستضعفی هست که نمی تواند ظهور، بروز و امامت پیدا کند؟ چرا من نمی توانم این کار را بکنم؟ حتما ایمان مشکلی دارد. نمی خواهیم اعتراف کنیم ولی موضوع واقعی و مساله ی همه ی ماست. این جا جای حرافی و خوشگل حرف زدن نیست. بالاخره همه ما می دانیم به نسبت خودمان مشکل ایمان داریم. نشانه اش هم نداشتن آثاری است که گفته شد. باید حلش کنیم دیگر. یک عده مستضعف هستیم که آمدیم نجات پیدا کنیم.

شرح روش مطالعه سوره ها با محوریت موضوع ایمان

این توضیحات را دادم که بگویم موضوعی که می خواهیم کار کنیم، شهودی است. شهودی یعنی اینکه باید برویم در خودمان پیدایش کنیم؛ نیازمند دراست و جدول کشی نیست. البته قرآن خواندن به آدم کمک می کند ولی باید درون خودمان بگردیم و پیدایش کنیم. من درخواستم از همه ی بزرگواران این است که سوره ها را شهودی بخوانید. منظورم از شهودی، شهود عرفانی نیست. شهودی یعنی آیه را بخوانید و بگویید از آن آیه چه اتفاقی در شما می افتد؟ اتفاق آیه در شما رخ داده است؟ چی کار کنیم اتفاق می افتد؟ مثلا اینکه ملکه ی سبا چرا می گوید که از قبل ایمان داشته است؟ شهودی اش کنیم: خداوند این موضوع را در مورد ملکه سبا گفت که ما چه چیزی بفهمیم؟ یعنی از قبل خیلی چیزها سر راه من بوده است که باید ایمان می آوردم ولی نیاورده ام؟ خدایا با داستان ملکه سبا می خواهی به من سقرمه ای بزنی؟ یعنی ملکه سبا هم قبل از اینکه تخت را به آن نشان دهند، چیزهایی دیده بود. تو منتظری معجزه ببینی تا ایمان بیاوری؟ قبلا دیده ای! به چیزهایی که قبلا دیده ای مراجعه کن. نیاز نیست چیز جدیدی ببینی. شاید من به دنبال معجزه هستم برای ایمان آوردن. می خواهد به من بگوید به دنبال معجزه چرا می گردی؟ یک عالم نشانه از قبل برایت گذاشته ایم، فقط به خاطراتت مراجعه کن؛ کافی است. این حاصل این است که آیه را در خودم ببرم و شهودی آیه را بخوانم. بگویم: خدایا به من چه می خواهی بگویی؟ بعد چالش کنم با خودم و بگویم فهمیدی خدا چی گفت یا می خواهی رد شوی و بروی؟ بس است دیگر! سه تا سوره را رد نشو و برو. من درخواست دارم هر سوره را یکبار بخوانید ولی شهودی بخوانید. هدهد این طور شد به من چه می خواهی بگویی؟ نفهمیدید اشکالی ندارد. بروید آیه بعدی و گیر نکنید. ولی تلاش کنید شهودی بخوانید. قطعا 92 آیه ی نمل را نمی توانیم شهودی بخوانیم. ظرفیت وجودی مان نیست. ولی همین که تلاش می کنیم، 10 تا آیه جا می افتد. 10 آیه هم که جا بیفتد، مساله ی ایمان غوغا به پا می کند. تکلیف بین جلساتمان سوره ها را به سبک شهودی و به دنبال چیزی گشتن، خواندن است. ما هم به دنبال ایمان می گردیم، سراغ چیز دیگری نروید. مساله ما ایمان است ولی لطفا اول ایمان را برای خودتان حلاجی کنید مثل همان کارهایی که من انجام دادم. بعد هم در سوره ایمان را پیدا کنید. در کل سوره ها، واژه ایمان هست. نه فقط در آیه اولشان! در سوره شعرا تکرار می کند. در داستان حضرت نوح، ابراهیم، موسی، ابراهیم، صالح، لوط و شعیب ایمان بیاور. ایمان شعیب با ایمان هود متفاوت است؟ چرا ایمان در من متنوع نیست؟ ایمان هود و شعیب و … نداریم. سوره را شهودی بخوانید و دنبال مساله ایمان می گردیم. اگر دیدید ایمان هنوز برایتان باز نشده، بروید باز کنید. راه خوب برای باز کردن این است که هر چه در مورد آن می دانید، بنویسید؛ و هر چه هم سوال دارید، بنویسید. بعد کم کم می فهمید چه چیزهایی بلدید و چه چیزهایی بلد نیستید. یک سری حرف ها هم ما در اینجا زدیم و به سوالاتتان افزوده می شود. بعد شروع کنید سوره ها را یکی یکی خواندن. سوره ی شعرا را چون قبلا صحبت کردیم، به نظرم امشب اول سوره ی نمل را بخوانید. امشب شعرا و نمل را بخوانید. یک دور با ترجمه بخوانید. یک ساعت شعرا طول می کشد. این دو سوره روی هم 3 ساعت بیشتر طول نمی کشد. شما که می خواهید بروید حرم و زیارت کنید، چه حاجتی بالاتر از ایمان است؟ از امام رضا ایمان بخواهیم. برای رسیدن به ایمان دست و پایی می زنیم. در سوره شعرا و نمل به دنبال ایمان می گردیم، به این شیوه:

  • به نام خدا سوره ی شعرا
  • من دارم دنبال ایمان می گردم.
  • هر آیه را که می خوانید جایگاهش را نسبت به ایمان می سنجید مثلا ایمان مقابلش شرک است.

قُلِ الحْمْدُ لِلَّهِ وَ سَلَامٌ عَلىَ‏ عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى  ءَاللَّهُ خَيرْ أَمَّا يُشْرِكُونَ(59)

بگو حمد برای خداست، سلام بر بندگان برگزیده من. بگو خدا بهتر است یا آن چه شما شرک می ورزید؟

پس شرک و خدایی وجود دارد و خدا بهتر از همه شرک است. می فهمیم اگر ایمان نداریم ممکن است خدا را بالطبع…

أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنزَلَ لَكُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا كَانَ لَكم أَن تُنبِتُواْ شَجَرَهَا  أَ ءِلَاهٌ مَّعَ اللَّهِ  بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ(60)

چه کسی آسمان و زمین را خلق کرده است و آب را از عالم بالا نازل کرده است؟ پس روییدنی روییدند. آیا خدایی با خدا هست یا شما برای خودتان خدا درست کرده اید؟

پس ممکن است ما خدا درست کنیم! شاید ایمان نداریم چون در زندگی مان خدا درست کرده ایم. شاید اگر خدایمان یکی بود، ایمانمان هم درست بود.

أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَ جَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَرًا وَ جَعَلَ لهَا رَوَاسىِ‏ وَ جَعَلَ بَينْ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزًا  أَ ءِلَاهٌ مَّعَ اللَّهِ  بَلْ أَكْثرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(61)

به علمتان عمل نمی کنید. نکند ما چون علممان دارد خاک می خورد، ایمان نداریم. خیلی چیزها می دانیم ولی به آن ها عمل نمی کنیم. اگر چیزهایی که می دانستیم را عمل می کردیم مشکلات ایمانمان حل شده بود. من جستجوگر هستم و به دنبال ایمان می گردم؛ هرجا چیزی می گوید که محتمل است به ایمان ربط داشته باشد، به آن فکر می کنم.

نکند خدا می گوید این همه چیز می دانی و به آن عمل نمی کنی؛ ایمانت خراب می شود؟

أَمَّن يجُيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ  أَ ءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ  قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ(62)

آیا ندیده ای کسی را که اجابت می کند مضطر را وقتی کار حسابی برایش سخت شده است. طرف به ضر شدید و داد می زند خدا؛ خدا می آید و دستش را می گیرد؛ می گوید خدا فکر نمی کردم بیایی. فرد غافل گیر می شود. نشده است تا حالا این اتفاق برای خودت یا بقیه افتاده باشد؟ یک جایی به اضطراری برسد که احدی نمی تواند کمک کند، ناگهان خدا می آید وسط و اتفاقی می افتد که همه می فهمند غیرعادی است. نشده است، نشنیدی، ندیدی؟

نکند ذکرم کم است که ایمان ندارم. نکند به اندازه کافی این موضوعات را به خودم یادآوری نمی کنم! شاید اگر ذکرم را درست کنم، ایمانم درست شود.

دنبال ایمان می گردم؛ هرچی خدا می گوید ایمان برداشت می کنم. نمی خواهم بگویم این موضوعات به ایمان ارتباطات دارد؛ بهش فکر می کنم و برایم سوال ایجاد می کند. گمشده من ایمان است. لذا از همه آیات سراغ ایمان را می گیرم. به هر آیه که می رسم می پرسم ببخشید شما ایمان را ندیدید؟ به این سبک بخوانید. جنبه های علمی مهم نیست. آیه ای هم نفهمیدید، اشکال ندارد. غیر ترجمه ای هم چیز دیگری نیاز نیست. تفسیر و واژه هم نمی خواهیم. فقط از هر آیه ای در درونتان دنبال ایمان بگردید.

أَمَّن يَهْدِيكُمْ فىِ ظُلُمَاتِ الْبرَّ وَ الْبَحْرِ وَ مَن يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرَا بَينْ‏ يَدَىْ رَحْمَتِهِ  أَ ءِلَاهٌ مَّعَ اللَّهِ  تَعَلىَ اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ(63)

به آیه می گویم: ببخشید ایمانم گم شده است شما آن را ندیدید؟

آیه می گوید: آیا ندیدی در ظلمت های بر و بحر هدایت می کند؟ آیا ندیده ای که بادها را پیام آوران رحمت می فرستد؟ چرا خدای تو علو ندارد؟ چرا خدایت بزرگ نیست؟ شاید چون خدای تو بزرگ نیست، ایمانت را گم کرده ای. آیه به آیه در مورد ایمان با شما صحبت می کند؛ فقط کافی است به هر آیه که رسیدید بپرسید.

أَمَّن يَبْدَؤُاْ الخْلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَن يَرْزُقُكمُ مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَ ءِلَاهٌ مَّعَ اللَّهِ  قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَدِقِينَ(64)

آیا تو بر اساس برهان و حجت قطعی زندگی کرده ای؟ شاید چون در زندگی ات برهان نیست و بر اساس دوست دارم زندگی کرده ای، ایمانت گم شده است. بعد فکر کنم و ببینم: آنقدر هم برهان در همه جای زندگی ام نیست. همه جای زندگی ام جوری نیست که بتوانم قسم حضرت عباس بخورم که کارم درست است. خیلی جاها را چون مردم می گویند، دلم می خواهد و … انجام داده ام. شاید ایمانمان را اینجا گم کرده ایم.

توصیه می کنم این کار را که می کنید حتما کاغذ و قلم کنارتان باشد. من این ها را الان می گویم و توضیح می دهم. موقعی که خودتان می خوانید، همه اش نمی آید. چندتا آن هایی است که خودتان پیدا کردید. وقتی خود آدم پیدا می کند خیلی فرق می کند. می گوید: این همان جایی است که همیشه مشکل داشتم و احتمالا ایمانم را نیز همین جا گم کرده ام. هر کدام از ما پیامی از سوره ها می گیریم لذا برای خودتان یادداشت کنید. این ها جملاتی است که امام دارند می گویند؛ فکر نکنید خودتان به ذهنتان رسیده است. ما در حدی نیستیم که این ها به ذهنمان برسد. ما کجا و فهمیدن وحی خدا کجا! ما خیلی مهم هستیم چون خدا ما را مهم می داند. چون برای خدا ارزش داریم، کاری کرده است که همه وحی را بشنویم، وگرنه جا داشت وحی به صورت خصوصی باشد. به برکت امام این مطالب به شما منتقل می شود. یادداشت کنید تا بدانید که امام برای ایمان تان چه به شما یادگار داده است. فقط به یادگاری اکتفا نکنید. پیدا که کردید، از همان لحظه درستش کنید. مثلا بگویید حالا که فهمیدم ایمانم را در برهان نداشتن گم کرده ام، از این به بعد بدون برهان، از روی حرف مردم و هرگونه دلم بخواهد، زندگی نمی کنم. من دیگر نمی خواهم ایمانم را گم کنم.

آنقدر دستاوردهای شگفت انگیز پیدا می کنید و جملاتی به ذهنتان می رسد که بعدا آن جملات را بخوانید، باور نمی کنید آن جمله را شما نوشته اید. چون به ذهن شما نرسیده است. شما فقط کاتب بودید. گفتند و شما نوشتید. فکر نکنید به ذهن شما رسیده است. ما در حرم امام رضا پای سوره ها کاتب حقایق هستیم؛ مثل کاتبان وحی هستیم که وحی می آمد و می نوشتند ولی به خودشان وحی نازل نمی شد. البته با همین ها هم خوب می شویم؛ حتی ممکن است خیلی خوب شویم.

در پاسخ به سوال حضار: این گونه از آیه بپرسید: من چیزی دارم که فکر می کنم ایمان است؛ به نظر شما واقعا ایمان است؟ بعد آیه می گوید: قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین. برهان داری در کارهایت؟ نه. اگر نداری ممکن است احتمال دارد ایمان نباشد. سوالتان را بگذارید هست یا نیست. با این سوال سمت آیات بروید. با خدا تکلم کنید و حرف بزنید. حرف زدن بسیار جدی هم باشد. من سوال دارم حرف می زنم، جواب می خواهم بگیرم. منظورم ذوقیات نیست ولی ما یک چنین ارتباطی با خدا داریم.

تا فردا صبح اگر توانستید هر دو تا سوره؛ اگر نتوانسیتد صبح سوره ی نمل و عصر شعرا را مطالعه کنید. تلاشی کنید تا این دو تا سوره را جلو ببریم.

چند تا جمله دیگر هم دارم که برایتان می خوانم تا تمام شود:

ایمان علمی است که بدان توجه شده است و عمل را از خود متاثر دانسته است. ایمان یعنی علمی آنقدر برایتان مهم می شود که عمل شما را تحت تاثیر قرار می دهد. ایمان دور نیست، همین علم های درون من و شماست. ایمان حضور موثر علم در وجود انسان است. علم اگر آقایی کند ایمان می شود. لذا اگر کسی ایمان پیدا کند مثل این است که تاج پادشاهی را بر سر علم می گذارد. علم را آقای عرصه ی وجودی خودش می کند.

اولش مقداری با ایمان ارتباط برقرار کنید. اگر این ارتباط برقرار نشد، آنچه در مورد ایمان می دانید و سوالتان هست را بنویسید. از نکاتی هم که گفته شد استفاده کنید و مرور کنید. بعد آیه به آیه انگار بچه ی تان را گم کرده اید، به دنبال ایمان گم شده تا بگردید. بروید در حرم گم شوید که ان شاء الله پیدا شوید.

در پاسخ به سوال حضار: شما وجه دیگری از مثال را گرفتید. حالت اول پدر و مادر شبیه حالت پیامبر است نه حالت بعدشان. اول که پدر و مادر بچه را به خاطر اینکه عصای پیریشان می شود، دلشان برایش نمی سوزد. بچه جگر گوشه است و اصلا آن لحظه به بعدا فکر نمی کنند. حالا پدر و مادر چون انسان هستند حالت هایشان تغییر می کند. اما در مورد اهل بیت همان حالت اول باقی می ماند. چرا این تعلق خاطر را دارد؟ نه چون نیاز دارند؛ پاره ی تنش و از وجودش است. چون او خودش را با بقیه یکی می داند. ما مرز داریم. ما این گونه هستیم که وقتی بچه همسایه دستش زخم شود، آنقدر به هم نمی ریزیم که بچه خودمان دستش زخم شود. این ها اشکال در منیت ماست. در انبیا این منیت نیست.  

در پاسخ به سوال حضار: اول این را از خودت بپرس که چرا امنیت این قدر مهم است. ما هیچ وقت بدون امنیت نمی توانیم زندگی کنیم. همین الان سلب امنیت شود، به جایی می رسد که زندگی تمام می شود. یعنی هیچ کاری نمی شود بکنید. شما به دلیل امنیت مکان، زمان، اطرافیانت و خودت داری، می توانی کارهایی انجام دهی. اگر سلب کنی، فقط باید فرار کنی. اصلا نمی شود ایستاد. اختیارت شکوفا نمی شود. حالا سوال این است که چرا امنیت را از پدر و مادر گرفتن مهم است؟ در مثال پدر و مادر، مثال کوچک و در اولی که بچه صد درصد به آن ها نیاز دارد، درست است. بچه که بزرگ می شود چون دیگر به آن ها نیاز ندارد، امنیت از آن ها گرفتن دیگر معنا ندارد. برای همین می گوییم خود خدا؛ چون انسان نسبت به خدا هیچ وقت از حالت نیاز خارج نمی شود. برای همین انسان همیشه به احساس امنیتی که از خدا دریافت می کند، نیاز دارد. امنیت خیلی مهم است حتی می تواند از غذا هم مهم تر باشد. چون اگر امنیت نداشته باشی، غذا می خوری و زنده هستی؛ ولی شبیه مرگ است و به مراتب از مرگ بدتر است. چون مرگ یک تمامی دارد ولی این زنده بودن با عذاب است. برای همین اصل نیاز انسان را خداوند می فرماید: ٱلَّذِى أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ. رفع جوع و خوف اساس نعمت های زندگی است. همانی است که امیرالمومنین می فرمایند: نعمتی است تا از دستش ندهی، قدرش را نمی دانی. ما چون در امنیت زندگی می کنیم، نه فقط در ایران، همه جای دنیا یک امنیت نسبی وجود دارد. هر چقدر هم که ناامن باشد، بازهم امنیتی در آسمان، زمین و اعضای بدنت هست. مثلا شما نسبت به پایت احساس امنیت داری که هر وقت اراده کنی می توانی بلند شوی؛ شما فکر کن همین یک امنیت را نداشتی.

در پاسخ به سوال حضار: خروجی این تمرین فقط یک فهم و تعداد گزاره نیست. مثل این است که شما خود را در معرض یک بمباران الکترونی قرار می دهید، به امید اینکه ان شاء لله ایزوتوپ محترم برانگیخته شود. با آیه اولی نشد، دومی، سومی و… . امیدواریم یکبار برای همیشه برانگیخته شود و الی الابد از خود تشعشع بدهد. لذا کار به لحاظ علمی اصلا جدید نیست. به لحاظ توجه ای و القایی جدید است. برای همین می گویم در فاز تدبر نروید، ما گزاره جدید نمی خواهیم. همان گزاره های بدیهی خودتان را می خواهیم با تکرار و در خود بردن. یعنی این سفر، سفر ایمان است. سفر علم نیست. چون موضوع را سوره های طواسین قرار دادیم. ایمان گزاره ی جدید نمی خواهد. حضور گزاره، سروری و آقایی آن در زندگی را می خواهد. گزاره علمی بوده است ولی سرور نبوده است. مثل این است که ما همیشه امیرالمومنین در خودمان داشته ایم ولی هیچ وقت جرات نکرده ایم خلیفه اش کنیم. برایش احترام قائل هستیم. گفته ایم که تو امیرالمومنین هستی؛ خیلی بزرگی؛ حقانیت تو را قبول داریم؛ ولی هنوز برای سروری و آقاییت ما آماده نیستیم. در این نشست می خواهیم به امیرالمومنین بگوییم غلط کردیم، لطفا خلافت ما را به عهده بگیر. دوران خلیفه نبودن شما بس است. امام صادق آدم بزرگی بود، عالم بود، مردم سوال هایشان را از ایشان می پرسیدند؛ ولی حاضر نبودند که پادشاهشان را کنار بگذارند و امام صادق را سرور زندگی شان بکنند. ایمان یعنی امام سرور زندگی ات باشد، مشاورت نکن.

این کار ما مثل این است که امام خانه نشین را که خانه اش را هم از قبل بلد بودیم، می خواهیم از خانه اش بیرون بیاوریم و مولا و سرورش کنیم. تا کی این مولا کنج خانه بنشیند؟ زشت نیست؟ بس است دیگر! لذا اصلا دنبال گزاره ی جدید نباشید، بلکه گزاره های خانه نشین شده بس است. با آن ها بیعت کنید. بگذارید علم های تان بیاید وسط صحنه زندگی را مدیریت کند و حاکم زندگی تان شود.

ما می خواهیم به ولایت علم برسیم. نه ولایت عالم! ولایت علم یعنی درون مان سال ها بوده است ولی هیچ وقت به آن ولایت نداده ایم.

من از همان اول که فهمیدم سفری هست احساس التهاب قبل یک ملاقات را داشتم؛ مثلا می خواهید محضر امیرالمومنین بروید. گویی یک عمر منتظر بودیم. بالاخره از یک جایی قرار است درست شویم و با این وضعیت نمی خواهیم بمیریم. شاید قرار است این توفیق را در این سفر داشته باشیم. و همگی بنویسیم از این تاریخ و از این نشست ولایت علم در زندگی ما آغاز شد. بعد برویم جلوی حضرت علم و بگوییم ما خیلی شرمنده ایم. تو سال ها بودی ولی ما تو را به عنوان یک هم نشین و مصاحب می دانستیم؛ مولا و سرورمان نبودی. ما می خواهیم همه را کنار بگذاریم و شما فقط سرور ما باشید. این اتفاق در یک نفر بسیار بزرگ است اگر در جمع باشد که فوق العاده است. یعنی یک جمعی ولایت علم در وجودشان جاری شود. مشکل جامعه ما و همه دنیا این است که ولایت علم نداریم. راحت آدم ها به چیزهایی که می دانند، عمل نمی کنند.

ذات علم به ثابتات عالم وصل است. وقتی علم ولایت پیدا می کند، انگار شما ثابتات را بر زندگی ات حاکم می کنی و دیگر توپ تکانش نمی دهد. به همه عالم بگو به هم بریزد، او به ثابتات وصل است. مثلا می گوید: ان تنصروا الله ینصرکم. خدا را یاری کنی، یاری می کند. این گزاره برای جنگیدن برای همه دنیا کافی است؛ به شرطی که در وجود کسی باشد. گزاده دیگری نمی خواهد. یا مثلا: ان الله قاهر علی کل شیء. گزاره اش خیلی ساده است ولی ولایت ندارد. اگر بیاید وسط و ولایت داشته باشد چنان امنیت وایمانی در آدمی ایجاد می کند که اگر دنیا با تو بجنگند، آبی در دلت تکان نمی خورد. ولی گزاره ها وسط گود نیستند کنار ایستاده اند. اگر وسط بیایند عالی می شود.

در قیامت هم چنین است، مومن که فرار نمی کند. چون همان خدایی که در دنیا بود در آخرت هم هست. در سوره ی نمل، ایمانی است که قیامت هم برپا بشود، تکان نمی خورد. در آیه به اسم فزع می گوید. قیامت که می شود یک عده فزع پیدا می کنند و یک عده آمنون هستند. همه چیز به هم ریخته است ولی آرام آرام هستند. این کسی است که علمش ولایت پیدا کرده است.

ما به برکت جمع منتظر اتفاقی هستیم. لذا ما به تلاش ها و دعاهایتان محتاج  هستیم و شما به تلاش و دعای ما محتاج هستید. قوم یومنون می خواهد. جمعی باید خوب شوند، ظرف بزرگ شود تا سیلی از بالا به پایین بریزد.

فهرست مطالب