بسم الله

سپاس و شکرخداوند را که اگر عزتی ست همه او راست و اوست که ذره ای را به عنایت اش، بالا برد و به خورشید رساند. همه اوست و جز او نیست.

اما بعد،

رسم بوده از قدیم الایام که در زورخانه را کمی کوتاه تر بسازند تا هرکس، حتی پهلوان که می آید خم شود. سرش را خم کند و از سر غرور وارد گود نشود. یک وقت با خودش «من» اش را نیاورده باشد.حالا من بی هنر را وارد گود آیینه خانه کرده اند. سر خم باید بکنم در برابر تمام بزرگان اینجا  که بی هنرْ همچو منی را هم به جمع خود پذیرفته اند تا مشق هنر کند.

گفتم همین اول کار اعتراف به بی هنری خود کنم که نکند یک وقت، نوشته های نصفه و نیمه مرا بگذارید کنار هنرمندانهْ نوشته های بزرگان آیینه خانه که این مغلوبه قیاسی ست.

خلاصه اینکه، یک بزرگی می گفت، وقتی پای حرف های یک شخصی می نشینید دعا کنید که حرفی از زبانش بشنوید که خیرتان در آن باشد.

حالا شما هم دعا کنید، تا شاید به دعای شما، حرف مس مرا هم زر کنند.

آسمان رقصید و بارانی شدیم

موج زد دریا و طوفانی شدیم

بغض چندین ساله ما باز شد

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد

 

شعر از دکتر محمود اکرامی فر

فهرست مطالب