نشست پنجاه و هشتم- سوره مبارکه جمعه- بخش اول

استاد هانی چیت چیان

جریان تسبیح در عالم هستی و معرفی خدا

 در محضر سوره مبارکه جمعه هستیم. ترجیحم این است که یک بار متن سوره جمعه قرائت شود و یک بار آیات مبارکه این سوره به گوشمان بخورد.

سوه مبارکه جمعه با همان موضوع تسبیح شروع می‌شود. در سوره‌های قبلی فعل ماضی تسبیح «سبح» بود، اینجا با «یسبح» شروع می‌شود. جریان همیشگی و مداوم تسبیح خداوند تبارک و تعالی در عالم هستی. همه هستی در حال تسبیح خداست و در سوره‌های قبلی خدا را با صفت «عزیز حکیم» خطاب می‌کند. در این سوره به عزیز حکیم، یک «الملک القدوس» هم اضافه می‌کند.

(يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ)

 یعنی در این سوره جلوه مالکیت و قدوسیت خداوند که در عالم جلوه می‌کند، این جا هم پدیدار می‌شود و عالم با آن مواجه می‌شود. عالم همگی با هم دیگر در حال تسبیح‌ند. یعنی همگی مالکیت خدا را فریاد می‌زنند. قدوسیت و نزاهت و پاکی خدا را فریاد می‌زنند. فریاد می‌زنند عزت خدا راو فریاد می‌زنند حکم و حکمت خدا رو.

بخش دوم

محورهای بعثت رسول

در سوره مبارکه جمعه، بعد از موضوع تسبیح معرفی خدا را با ارسال پیام بر انجام می‌دهد. و این خیلی موضوع شاخصی است. (هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ)

خدای پاک و منزه ملک قدوس عزیز آن خدایی است که:

) هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (

در عزت و حکمت و مالکیت و قدوسیت خدا همین بس که او همان خدایی است که از بین امیین یعنی انسان‌های درس نخوانده امی، رسولی را از جنس آن ها فرستاد که آیات را برای آن ها تلاوت کرد، آن‌ها را تزکیه کرد و به آن‌ها کتاب و حکمت را تعلیم داد.

اولاً این آیه را باید به عنوان معرفی خدا شناخت یعنی خدا همان کسی است که پیامبر را فرستاده. یعنی پیامبر را ببینید، بفهمید خدای او کیست. پیامبر و کارهایی که انجام داد را به خوبی مشاهده کنید، درک کنید عزت و حکمت و مالکیت و قدوسیت خداوند تبارک و تعالی را. این یک مطلب. مطلب دوم اینکه پیامبری از جنس خود مردم و امی فرستاده شده. امی را حالا معنی می‌کنند به بی‌سواد ولی معنی درستی نیست. امی به معنی درس نخوانده درست‌تر است. کسی که درس نخوانده!

 ولیکن؛

 نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت …

این خیلی از مطالب عالم را بلد بود و اتفاقا درس می‌داد. نه اینکه او بی‌سواد بود، او درس نخوانده بود و این درس نخوانده بودنش حجتی بود بر این که مطالبی که آورده بودند الهی بودند. خدا از بین انسان های درس نخوانده پیامبری مبعوث کرد و محورهای بعثت را مطرح می‌کند. از این آیه می‌شود چهار محور اصلی برای بعثت شناخت. تلاوت آیات، تزکیه، تعلیم کتاب و تعلیم حکمت.

تلاوت آیات یعنی آیات را جلوه دادن. متجلی کردن این قدر که دیگران بتوانند مشاهده کنند.

تزکیه یعنی از ناخالصی و مشکل و نقص و بی نظمی چیزی را خارج کردن.

 تعلیم کتاب یعنی شناخت و آموزش قوانین ثابت عالم هستی و بعد حکمت یعنی به کار بستن؛ راهبردها و مهارت هایی که بتوان قوانین را به کار بست.

این‌ها محورهای اصلی بعثت هستند که شاید حتی آن‌ها را بتوان به عنوان بعثت همه انبیای الهی هم در نظر گرفت. چنانکه در آیات دیگر قران این ها برای انبیای دیگر هم مطرح می‌شوند؛ خصوصا حضرت ابراهیم علیه السلام.

 پس محورهای بعثت می‌شود: تلاوت آیات؛ یعنی آیه ها که نشانه‌های حق‌ند، چنان در زندگی و رفتار و گفتار پیامبر جلوه دارد که  به واسطه آن همه می‌توانند آن را ببینند بعد از آن تزکیه، یعنی ایجاد طهارت و پاکی لازم تا بعد از آن تعلیم بتواند اتفاق بیافتد؛ اولاً تعلیم کتاب، حقایق عالم هستی و بعد تعلیم حکمت یعنی چگونه حقایق را عملی کردن و در زندگی پیاده کردن.

(وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ) اگر این اتفاق نیافتاده بود، همه این‌ها در ضلالت مبین باقی می‌ماندند. از قبل در ضلالت مبین بودند، به واسطه این بعثت و این مطالب بود که از این ضلالت خارج شدند. پس از اینجا معلوم می‌شود که حقیقت ضلالت، بی بهره بودن از آیات و تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت است. اگر چیزی خواندیم و فرا گرفتیم که برای ما آیه‌های خدا را معنا نکرد، موجب تزکیه ما نشد، موجب تعلیم کتاب و حکمت برای ما نشد، این‌ها اسمش ضلالت است. هر چقدر در دنیا اسمش را علم و دانش هم بگذارند.

 این حقیقت هدایت، حقیقت علم و حقیقت نور است که در وجود پیامبر گرامی اسلام و وجودشان می‌توان این‌ها را دریافت و این‌ها همه نشانه‌‌ای است برای خداوند عزیز حکیم.

 بخش سوم

ما هم مشمول بعثت رسول هستیم

شاید کسی فکر کند اینکه پیامبری از جنس مردم امی فرستاده شد خیلی خب، پس برای مردم همان زمان بود. این تجربه‌ای بود که پیامبر داشتند و مطالبی بود که آوردند برای همون آدم ها و خدا برای اینکه همین ذهنیت را دفع کند و بگوید که تلاوت پیامبر و تزکیه و تعلیم پیامبر یک اتفاق جهانی است در آیه بعد می‌فرماید:

(وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ)

و بعد از آن‌ها افراد دیگری اضافه شدند و ملقب شدند به آن آدم ها که همه مشمول این بعثت پیامبر گرامی اسلام هستند. این یعنی ماها و قبلی های ما و همه بعدی‌های ما، وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا هستیم که بعد از آن ماجرای اول الحاق شدن به این جریان و پیامبر برای ما هم مبعوث شده است. پیامبر برای ما هم تلاوت آیات دارد. پیامبر ما را هم تزکیه می‌کند و به ما هم تعلیم کتاب و حکمت می‌دهد. این حقیقتی است که قرآن در این آیه اشاره می کند و این خیلی نکته مهمی است که بدانیم عزیز و حکیم بودن خدا در این است که بدانیم پیامبری در یک برهه تاریخی مبعوث شده اما نه برای آن دوره تاریخی، برای تا آخر بشریت. پس فقط برای مردم آن زمان آیات را تلاوت نمی‌کرد، برای من و شما امروز هم آیات تلاوت می‌کند. فقط موجب تزکیه آدم‌هایی که اطرافش بودن، نبوده است و اگر کسی بخواهد پیامبر الان هم می‌تواند او را تزکیه کند و فقط به مردم دور و بر خودش مثل سلمان فارسی کتاب آموزش نداده است، الان هم اگر کسی بخواد می‌تواند از وجود پیامبر گرامی اسلام کتاب حکمت را فرا بگیرد.

بخش چهارم

حقیقت فضل و برتری در بهره‌مندی از بعثت

آیه چهارم سوره خیلی جالب است:

(ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ)

 این فضل، برتری، ارزش است. همین بهره‌مند شدن از بعثت پیامبر گرامی اسلام. یعنی چی؟ بهره‌مند شدن از تلاوت آیات و تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت فضل واقعی است. ارزش واقعی یک انسان و یک جامعه، برتری واقعی یک انسان و جامعه، قدر واقعی یک انسان و یک جامعه، در میزان بهره‌مندی از تلاوت آیات، تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت است. بر اساس این باید ارزش‌گذاری کرد. این فضل واقعی است. واللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِکه چقدر خدا دارای فضل بزرگی است که کتاب خود، حکمت خود و اصلا صفت عزیز و حکیم خودش را به واسطه بعثت پیامبر گرامی اسلام به ما نزدیک کرده و ما هم توفیق داریم که به واسطه بعثت پیامبر که ملحق شدیم به این جریان، از صفت عزیز و حکیم خدا بهره‌مند باشیم. از ملکیت و قدوسیت خدا بهره‌مند شویم. به جریان تسبیح عالم هستی متصل شویم. این فصل و ارزش و برتری حقیقی است!

بخش پنجم

معرفی یهود

قسمت اول سوره، جریان تسبیح عالم بود و معرفی خدا با بعثت پیامبر و اینکه ویژگی های این بعثت چیست، ما هم به این جریان متصل هستیم و این فضل حقیقی است.

 از آیه پنجم تا هشتم سوره، یک آسیب‌شناسی انجام می‌شود بر اساس این موضوع، با محوریت موضوع یهود:

(مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ)

خدا یک دفعه یک مثال می‌زند. می‌گوید برایتان مثال بزنم از آن هایی که تورات حمل می کردند ولی در واقع حملش نمی‌کردند؟ مثال آن ها مثل مثال خری است که پشت سر خودش یک عالم کتاب های عجیب و غریب و سنگین حمل می‌کند. چقدر این مثل بد است برای قومی که تکذیب می‌کنند آیات خدا را که خدا قوم ظالمین را هدایت نخواهد کرد. پس یک موضوعی مطرح می‌شود در مورد یکسری از آدم‌ها به نسبت کتاب تورات. خب طبیعتا موضوع یهودیان است که در آیه بعد هم به آن اشاره می‌کند. می‌گوید یک عده بودند که تورات داشتند، حمل می‌کردند اما حمل نمی‌کردند. تورات را داشتند ولی نداشتند. تورات را می‌خواندند اما نمی‌خواندند. می‌گفتند ما کتاب داریم ولی کتاب نداشتند. در واقع کتاب داشتند ولی تعلیم کتاب نداشتند، تزکیه نمی شدند بر اساس کتاب. این ها کسانی بودند که مثل یک سری حمار، یک سری خر یا الاغ، یک باری روی دوششان هست که این بار را حمل می‌کنند در حالیکه از باری که حمل می‌کنند هیچ فایده و سودی نمی‌برند. این مثال قومی است که آیات خدا را تکذیب می‌کند. یعنی آیات برای آن ها تلاوت می‌شود، آیات را می بینند اما به جای اینکه تصدیق کنند، به جای اینکه حقی را که مشاهده کردند، ببینند، بشناسند و در زندگیشان جاری کنند، از آن روی‌گردان می‌شوند. سعی نمی‌کنند تعلیم ببینند به کتاب. کتاب را می‌خوانند برای تحقق منویات‌شان. برای توجیه کردن کارهایی که می‌خواهند انجام دهند. خود کتاب را نمی‌خوانند. نمی‌خوانند که ببینند چه می‌گوید و بر اساس آن عمل کنند، بلکه کتاب را می‌خوانند که بگویند کتاب دارند یا اینکه برنامه‌ها و اهداف خودشان را بتوانند با آن توجیه کنند.

(وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ)

چه ظلمی بالاتر از این؟ که این ظلم اولا ظلم به خودشان است. چه ظلمی بالاتر از اینکه آدم، کتاب داشته باشد، رسول داشته باشد و بعثت اتفاق افتاده باشد و نخواهد از آن بهره‌مند شود و البته این ظلم فقط به خودشان نیست و به همه انسان‌ها هم هست. چون با رفتاری که انجام می‌دهند، بقیه را هم از بهره‌مندی از حقیقت کتاب دور می‌کنند، بقیه را هم به قشری‌گری و سطحی نگری می‌رسانند و موجب می‌شوند بقیه هم بی‌بهره شوند از حقیقت کتاب، تزکیه و حقیقت بعثت انبیای الهی.

بخش ششم

روحیه شهادت‌طلبی

در آیات بعدی، خدا به پیامبرش دستور داده که این یهودیان را مورد خطاب قرار بده!

(قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ)

قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا کسانی که یهودی هستید و یهودیت را ادامه می‌دهید، إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ، شماهایی که این کتاب را با خود حمل می‌کنید و این قیافه را به خودتان می‌گیرید که ما حاملین کتابیم، کتاب بلدیم پس حتماً ما رهبران جامعه‌ایم، بزرگان جامعه‌یم. شماها که کتاب دستتون گرفتید و این ور و اونور می‌چرخید و احتمالا به کتاب مراجعه می‌کنید اگرچه بهره‌ای از آن ندارید، پس خودتان را موقعیت ولایت جامعه قرار می‌دهید، خودتان را رهبران جامعه، اولیا مردم می‌دانید که مردم باید به شما در مسائل مراجعه کنند، اگر شما فکر می‌کنید که اولیای خدا هستید، شما هستید که مردم را میتوانید به سمت خدا ببرید، خب پس طلب مرگ کنید اگر راست می‌گویید. چرا می‌گوید طلب مرگ کنید؟ چون اگر واقعا او اولیا الهی و ولی خداست، باید مرگ را بسیار دوست داشته باشد و عزیز بشمارد. آنچنان که امیرالمومنین علی علیه السلام می‌گویند: میل من، اشتیاق من به مرگ از اشتیاق کودک به سینه مادرش، از اشتیاق نوزاد به شیر مادرش بیشتر است. چون اولیای خداست، مقرب به خداست. دوست دارد از دنیا برود نه به دلیل اینکه می‌خواهد راحت شود، برای اینکه به ملاقات خدا خودش می‌رسد. اگر کسی اولیای الهی است، پس باید طالب مرگ باشد. به دلیل ملاقات! باید تشنه شهادت باشد. تشنه مرگ باشد.

اگر زعمتان این است که اولیای خدا هستید پس طلب مرگ کنید.

(وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ)

ابدا طلب مرگ نخواهند کرد. ابدا در آن‌ها روحیه شهادت‌طلبی نخواهید دید. بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ، به خاطر کارهایی که از پیش فرستاندند. خودشان می‌دانند چکاره‌اند، می‌دانند چقدر از کتاب و تزکیه و حقایق الهی دورند. وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ. خدا هم خبر دارد که ظالمین چه کسانی هستند.

قل ان الموت الذی تفرون منه فانه ملاقیکم

پیامبر به آن ها بگو، امروز از مرگ فرار می‌کنید اما مرگ بالاخره به سراغ شما می‌آید.

(قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)

آن وقت شما را بر می‌گردانند به عالم غیب و شهادت و آنجا حقیقت کارهای شما مشخص می‌شود.

پس این آیه پیوند جالبی دارد در بین موضوع تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه که حقیقت بعثت انبیا است با طلب مرگ. آدمی که اهل آیات الهی است، اهل تزکیه است، از کتاب و حکمت بهره‌مند است، این آدم اشتیاق به مرگ دارد، شهادت‌طلب است. شهادت را زندگی می‌داند. مرگ را حیات می‌داند. خوشحال است از اینکه می‌خواهد بمیرد. برای همین یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های انسان‌هایی که دروغ می‌گویند، خصوصاً آنهایی که کتاب دستشان است و دروغ می‌گویند، انسان‌هایی به کتاب خدا ارجاع می‌دهند ولی هیچ بهره ای از کتاب ندارند، خودشان را در مقام ولایت برای مردم قرار می‌دهند، از مهم‌ترین شاخصه‌هایشان این است که طلب مرگ ندارند. از مرگ فراری اند، هراس از مرگ دارند. شهادت طلبی که سهل است، اگر احساس کنند اتفاق در حال افتادن است در کنج ترین گوشه‌های قلعه هایشان پنهان می‌شوند تا مرگ سراغشان نیاید و البته آن ها راه فراری ندارند چون مرگ قطعا آن ها را ملاقات خواهد کرد، آن ها را به عالم غیب و شهادت خواهد برد و حقیقت اعمالشان برای خودشان و بقیه آشکار خواهد شد. ‍

بخش هفتم

یهودی‌ورزی چیست؟

یک چیزی که در این آیات قابل توجه است این است که خدا در آیه ششم سوره که به پیامبر دستور می‌دهد که به این افراد که کتاب را حمل می‌کنند اما حمل نمی‌کنند خطاب کند، به آن ها نمی گوید ای یهودی‌ها. می‌گوید الذین هادوا. در این عبارت در واقع یهودیت را به فعل تبدیل کرده است. یعنی یهودی ورزی کردن نه فقط یهودی بودن. می‌شود از اینجا نکته‌ای را فهمید که خطاب آیه فقط دیگه در واقع اهل یهودیت یا پیروان حضرت موسی علیه السلام نیست بلکه شیوه رفتار آن ها را به یک شیوه تبدیل کرده است. شیوه‌ی یهودی زندگی کردن، یهودیت ورزشی. یعنی مسلمان هم می‌تواند این طور باشد، کتاب دستش بگیرد، حامل کتاب باشد، در حالی که حامل کتاب نیست. کتاب خدا را در دست بگیرد، به آن مراجعه بکند در حالی که بر اساس کتاب خدا تعلیم و تزکیه نشود. حکمت در زندگی او جاری نشود. ممکنه در موضع ولایت هم قرار بگیرد، مورد رجوع مردم هم باشد. پس این آیات فقط شامل یهودها و پیروان حضرت موسی نیست بلکه از مثال آن هایی که تورات را دارند، استفاده کرده است و شیوه‌ای را مطرح کرده با عنوان یهودیت ورزی. و این شیوه چیست؟ شیوه کسانی که کتاب را می‌گیرند، تزکیه آن را نمی‌گیرند. کتاب را حمل می‌کنند ولی حمل نمی‌کنند. کتاب را دارند ولی برای شعار دادن و خواندن برای مردم نه برای عمل کردن خودشان، به کتاب مراجعه می کنند برای اینکه خودشان را در موضع ولایت و مراجعه مردم قرار بدهند نه برای اینکه به شیوه کتاب زندگی کنند. پس  همه حرفای قبلی را باید همه‌مان مراقبش باشیم. چون این آیات به تعبیر الذین هادوا می‌تواند شامل حال همه اهل کتاب باشد؛ از یهودیت گرفته و نصرانیت تا حتی جامعه اسلامی که کتاب قرآن دستشان باشد ولی حمل نکنند واقعا قرآن را بر قلب‌هایشان. از آیاتش، از تلاوت آیاتش، حق دریافت نکنند. خودشان را تزکیه نکنند. این کتاب و حکمت در جان آن ها ننشیند و به عمل آن ها تبدیل نشود. باید از این یهودی‌ورزی فاصله بگیریم و این خیلی تذکر مهمی است.

بخش هشتم

یهودی‌ورزی، خطرناک‌تر از تحریف کتاب

یک نکته دیگری که از این آیات می‌شود به آن رسید و توجه کرد و خیلی مهم است که به آن توجه کنیم این است که ما می‌گوییم کتاب توراتی که نزد یهودی‌هاست در حال حاضر، کتاب تحریف شده‌ای است که خیلی حرف‌ها به آن اضافه شده. چنانکه انجیلی هم که در دست مسیحیان است همین طور است. البته که خودشان هم این را انکار نمی‌کنند. و البته ما اعتقاد داریم که قرآن تحریف نشده و این تحریف نشدن قران خیلی مهم است. اما یک چیزی که از این آیات فهمیده می شود این است که فقط لازم نیست به کتاب چیزی اضافه یا کم شود، یکی از خطرناکترین کارهایی که می‌شود با کتاب کرد همین حمل کردن کتاب ولی به کتاب عمل نکردن است. شما ظاهرا کتاب را تحریف نکردید اما کتاب را گرفتید دستتان و به آن عمل نمی‌کنید. برای دیگران می‌گویید اما به آن عمل نمی‌کنید. این خطر اگر بیشتر از تحریف نباشد، کم تر از آن نیست. آثار شوم همچین خطری را فراوان در تاریخ بشر دیده‌ایم خصوصا در تاریخ اسلام که هر جریان ضددین و ضد توحیدی آمد و به اسم قران وارد جریان شد. یعنی اهداف شوم خودش را با اسم قران به بقیه تحمیل کرد. در همین دوران خودمان آن هایی که داعش را مستندسازی کردند، ساختند و برای آن حیثیت دینی ایجاد کردند، یک سری آیات قران را سر دست گرفتند و از روحیه جهاد و مجاهدت و مبارزه با کفر گفتند حال آنکه خودشان آکنده از شهوت و دنیاگرایی‌ها بودند. جوانان مختلفی را در سراسر دنیا به اسم جهاد و مجاهدت فرا خواندند حال آنکه خودشان از ترس از مرگ خزیده بودند در کنج پستوهای خود و چقدر جوانان با روحیه جهاد و شهادت طلبی فریب این قران حمل شده را خوردند و در میدان، مقابل جریان حق ایستادند. این می‌شود قران را حمل کردن اما حمل نکردن. این یهودی ورزی است. خطر یهودی ورزی اصلا کمتر از تحریف نیست. اتفاقا همان کسی که قران را سر دست می‌گیرد، چیزی کم و زیاد نمی‌کند اما در عمل مقصد آن قران را عمل نمی‌کند، شعار آن قران را می‌دهد اما به آن عمل نمی‌کند، این فقط به خودش ظلم نمی‌کند، بشریتی را با ظلم خود به سمت تاریکی و ضلالت می‌برد و این خیلی نکته خطرناکی است. امروز دنیای اسلام نیاز دارد با این یهودی ورزی‌ها مقابله و مبارزه کند. آیات بعدی سوره مبارکه جمعه این مطلب را باز می‌کند.

بخش نهم

نماز جمعه، راه رهایی از یهودی وَرزی

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد چون براى نماز جمعه ندا داده شد، به سوى ذكر خدا بشتابيد و تلاش کنید و رها کنید بیع و تجارت و معامله و زندگی را، اگر بدانيد اين براى شما بهتر است.

این اولین و شاید مهم‌ترین دستور در دنیای اسلام برای دوری از یهودی ورزی و بهره مندی از بعثت پیامبر اسلام است.

از آیه ۹ ام سوره تا آیات آخر، این ۳ آیه راهبرد تحقق سوره است. چگونه از تلاوت آیات و تزکیه و حکمت پیامبر اسلام بهره مند شویم و راهبرد رهایی و نجات یافتن از یهودی ورزی در دنیای اسلام است.

وقتی شما را برای نماز جمعه می خوانند، تلاش کنید برای ذکر خدا، بلند شوید و بپاخیزید، حرکت کنید. ول کنید بیع رو. نمی گوید رها کنید لهو را. نمی گوید سرگرمی را رها کنید، شما که قبل تر حتما سرگرمی را ول کرده اید.

چون: (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ …. وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون)

حتما دنبال لهو و لعب نیستید.

چون: (أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ)

شما دنبال بیع هستید. بیع یعنی تجارت مشروع زندگی. یعنی همین که برای یک لقمه نان حلال تلاش می‌کنید. بیع این است. یعنی تلاش مورد تایید و مورد پسند خدا، برای آوردن لقمه ی نان حلال بر سر سفره ی خانواده. آن را ول کنید!چه چیزی مهم تر از نماز جمعه؟ چه چیزی مهم تر از خطبه های نماز جمعه؟

اول این فهمیده شود که نمی‌گوید مومنان دست از سرگرمی و بازی بردارید، که حتما دست از سرگرمی باید برداشته است. نمی‌گوید دست از گناه بردارید، او حتنا دست از گناه برداسته است.

تا کی زندگی دنیا؟ بس است دیگر. یک روز در هفته زندگی دنیا را ول کنید، تجارتتان را ول کنید  ول کنید این نان حلال درآوردن مشروعتان را. چرا؟ چون برای کار مهم‌تری آمده اید. کتاب و حکمت باید یادبگیری. باید آیات را برایت تلاوت کنند. باید تزکیه شوی.

از اینجا معلوم می شود محور اصلی خطبه‌های نمازهای جمعه تلاوت آیات و تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت است. از اینجا معلوم می‌شود خطبه های نماز جمعه خطبه های پیامبر گرامی اسلام است در اصل که همین هم بوده است. در باور شیعه در زمان حضور امام معصوم، نماز جمعه فقط توسط امام معصوم اقامه می‌شود. البته چون به دلایلی ممکن است امام معصکم در جنگ باشد در اقلیم های مختلف باشد، نماینده ی امام معصوم، امامت جمعه را بر عهده می‌گیرد. مثل ما که در حکومت اسلامی خودمان نماز جمعه را شان ولی فقیه می‌دانیم. ولی‌فقیه شان نماز جمعه دارد. لزومی ندارد در تمام برنامه ها مستقیم شرکت کند اما کسی که نماینده‌ی ولی‌فقیه است شرکت می‌کند.

اینجا‌ جایی است که رسول جامعه باید بیاید و تلاوت آیات و تزکیه و کتاب و حکمتش را در اختیار مردم جامعه قرار دهد. این اصل حقیقت زندگی ما و دین‌داری ماست. حتی رزق حلال جمع کردن هم اینجا، جایگاهی ندارد.یک روز در هفته ولش کنید. بیایید پای نماز جمعه، وقتی ندا می‌دهند ببایید. یک روز در هفته حداقل باید اختصاص دهید به تلاوت آیات و تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت.

این یکی از مهم ترین دستورات اسلام برای تحقق اهداف اولیه‌ی سوره و برای دوری از یهودی‌ورزی است.

بخش دهم

وظیفه ما در قبال نماز جمعه

ما همان هفته ای داریم راجع به نماز جمعه صحبت می‌کنیم که نمازهای جمعه در سراسر کشور تعطیل شده است. این از شگون‌های خداست. شاید اصلا این اتفاق افتاد تا به من و شما اهمیت این موضوع را تذکر بدهد. برای اینکه فکر کنیم نماز جمعه‌ها که تعطیل شده اند چه اتفاقی افتاده است؟ حالا که نماز جمعه‌ها برگزار نمی‌شوند چه کمبودی در جامعه حس می‌شود؟ اگر احساس کمبود وجود ندارد، چرا وجود ندارد؟ خطبه‌های ما به قدر کافی جنس تعلیم و تزکیه نیست؟ خطبای ما باید این موضوع را درست کنند؟ خواص جامعه که باید تبیین کننده‌ی جایگاه جامعه باشند، این کار را به اندازه‌ی کافی انجام نمی‌دهند؟ مردم باید اهمیت این موضوع را درک کنند و آن‌طور که باید درک نمی‌کنند؟
اتفاقا چقدر خوب که سوره‌ی مبارکه ی جمعه را در جایی مطرح می‌کنیم که خیلی از نماز‌های جمعه برگزار نمی‌شود. تا این سوال را برای ما به‌وجود آورد که نماز جمعه چه جایگاهی در جریان حکومت دینی ما و در زندگی دینی و توحیدی ما دارد؟
آیا آن طور که باید باشد، هست؟ اگر نیست، چرا نیست؟ اگر نماز جمعه محل تلاوت و تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت نیست، چرا نیست؟

ممکن است کسی بگوید،رسانه ها آمده‌اند و این تزکیه و تعلیم را انجام می‌دهند، دیگر لازم نیست ما کاری بکنیم. ما این خطا را در جاهای دیگری نیز مرتکب شده ایم. البته قبل‌تر راجع به آن صحبت کرده ایم و نمی‌خواهم این موضوع را بسط دهم و پیچیده کنم. اما ما درباره ی کارهای فرهنگی نیز دچار این اشتباه شدیم. مسجد جای فرهنگی بود، مراکز دیگری درست کردیم برای کار فرهنگی. ما خیلی‌هایمان ممکن است خیلی چیزها را مای چیز دیگری گذاسته باشیم. اما آیا این درست است؟ اینکه رسانه‌ای که بیش از ۵۰ کلمه نمی‌تواند حرف بزند و اصلا بیش از ۵۰ کلمه حرف زدن را درست نمی‌داند به این دلیل که مردم حوصله اش را ندارند، جایی است که می‌شود در آن تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت انجام داد؟ آیا نباید همین نماز جمعه اهمیت و جایگاه خود را پیدا می‌کرد؟

حالا این بحث بسیار مهمی است. که اتفاقا در همین هفته که با هم صحبت می‌کنیم جا دارد راجع به این موضوع فکر کنیم و جا دارد فکر کنیم نقش ما در این میان چیست؟

موضوع تنها این نیست که بگوییم ائمه ی جمعه باید کارشان را درست انجام دهند و درست انجام داده اند یا نداده اند.

حالا ائمه ی جمعه و مسئولین و ستاد نماز جمعه و رسانه و تلویزیون کار خود را کرده‌اند یا نکرده‌اند  وظیفه ی من و شما در قبال نماز جمعه چیست؟

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ)

همه‌ی ما را به عنوان الذین امنوا خطاب نماز جمعه داده‌اند. من و شما الذین امنو که هستیم. ما در قبال نماز جمعه چه کار کرده‌ایم؟ ما چه کار کرده‌ایم که نماز جمعه محل تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت و تلاوت آیات باشد؟

پس همه‌ی ما باید به رسالت نماز جمعه فکر کنیم. همه‌ی ما باید فکر کنیم ما وظیفه‌مان را در قبال نماز جمعه را داربم انجام می‌دهیم یا خیر؟

و این نکته را آیه‌ی بعدی بسیار مهم می‌کند. اگر آیه‌ی نهم مورد توجه قرار نگیرد، آیه‌ی بعدی به طور جدی به ما ماموریتی در قبال نماز جمعه و پس از آن می‌دهد که بسیار مهم است.

بخش یازدهم

نمازجمعه، راهبردی برای شبکه سازی

(فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ)

و چون نماز گزارده شد در زمين پخش شوید و فضل خدا را بجویید و خدا را بسيار ياد كنيد، امید است كه به فلاح و رستگاری و شکوفایی برسید.

چون در قسمت های دیگر قرآن فضل به نعمت های مادی و امثالهم تعبیر شده است، بعضی فضل را در این قسمت این چنین ترجمه کرده‌اند: ابتدا گفته شده است ذرو البیع، حالا پس از نماز می‌توانید بروید سراغ مغازه‌تان و کرکره‌ها را بالا بدهید و فضل خدا را طلب کنید. اشکالی هم ندارد. فرد برای تعلیم و تزکیه‌اش و آشنایی با حقیقت کتاب، کارهای زندگی‌اش را رها می‌کند و پس از آن می‌گوید، سر زندگی‌ات برگرد. اما؛ اگر آیه‌ی چهارم سوره را مبنا قرار دهیم که می‌گوید ذلک فضل‌الله یوتیه من یشاء. پس در این سوره فضل  باید با فضل خود این سوره هماهنگ باشد. پس

(فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ )

 یعنی

(ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ )

یعنی همان

(يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ)

یعنی چه؟ یعنی وقتی در نماز جمعه شرکت کردیم، به برکت پیامبر گرامی اسلام، به برکت خطیب نماز جمعه، از تلاوت آیه و تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت بهره‌مند شدیم، حالا پخش شویم در زمین و این را منتقل کنیم به دیگران. یعنی شما هم زمینه‌ی تلاوت آیات و تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت را برای دیگران ایجاد کنید. در واقع نماز جمعه محلی است که خواص جامعه در آن جمع می‌شوند، از تلاوت و تعلیم و تزکیه‌ی رسول بهره‌مند می‌شوند تا پخش شوند در زمین و حرف رسول را به همه جا برسانند. این کارکرد اصلی نماز جمعه است. به هر دلیلی ممکن است همه‌ی افراد نتوانند در نماز جمعه شرکت بکنند، افرادی که در نماز جمعه شرکت می‌کنند مانند یک عمل عبادی، به جای دو رکعت نماز خواندن، دو رکعت خطابه می‌شنوند.

نماز جمعه چهار رکعت است. دو رکعت اول خطبه است و دو رکعت بعدی نماز است. شکل نمازش نیز متفاوت است که از اساس بدانیم نماز جمعه، متفاوت است. کسی که نماز جمعه می‌خواند نیاز ندارد نماز ظهر بخواند. در واقع در حکم نماز ظهر است. برای آن افرادی نیز که نمی‌توانند نماز جمعه شرکت کنند گفته شده است مستحب است، حمد و سوره‌ی رکعت اول را بلند بخوانند (آقایان).  نشان بدهد این نماز جمعه است، خطابه است. این خیلی نکته ی مهمی است. نماز جمعه نیز چهار رکعت است، دو رکعت اول آن خطابه های امام جمعه است. خطابه‌هایی که تلاوت و تزکیه و تعلیم است. اینها دو رکعت نماز هستند. شما می‌آیید این دو رکعت نماز را می‌شنوید، یعنی این تعلیم و تزکیه و تلاوت، حکم دو رکعت نماز خواندن را برای شما دارد، سپس در زمین نشر پیدا کنید و این فضلی که به دست آورده‌اید، هم خودتان بیشتر از آن بهره‌مند شوید و هم به دیگران نیز منتقل کنید.

نماز جمعه یک شبکه‌سازی بزرگ در جریان حکومت دینی است. یعنی یک موقفی که ولی فقیه جامعه، امام جامعه، رسول؛ به طور خاص می‌ایستد و با مردم خطابه می‌کند. در حکم نماز خواندن، تلاوت و تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت به آنها می‌گوید، آنها باید این را بشنوند و در زمین پخش شوند جوری که در همان روز جمعه مطلب رسول به همه‌ی مردن برسد.

حالا شما ممکن است بگویید، امروزه رسانه همین کار را می‌کند. امام جمعه می ایستد و صحبت می‌کند، فیلم او را می‌گیرند و پخش می‌کند. بله فیلم او را پخش می‌کنند. اما کمک کردن به تزکیه‌ی دیگران و رساندن مطلب به جان آن‌ها کار فیلم نیست! مثلا من پدر خانواده هستم، در نماز جمعه شرکت می‌کنم. هر کدام از اعضای خانواده‌ام ممکن است به هر دلیلی در نماز جمعه شرکت نکرده‌باشند، وظیفه دارم همان تزکیه و تلاوت را به او منتقل نمایم. همان مطالبی را که رسول گفته است در من منعکس شود و وقتی به سوی خانواده‌ام و دیگران می‌روم، در من آن آیه را ببینند. من به تزکیه شدن آنها کمک کنم.

این است که باید اتفاق بیفتد. لذا نماز جمعه یکی از راهبردهای مهم شبکه‌سازی درون امت اسلامی و درون حکومت دینی است.

بخش دوازدهم

وظیفه ما در احیا و ارتقای نقش نماز جمعه

دوستان باید روی نماز جمعه کار کنیم. هرکس به اندازه ظرفیت ذهنی و توان خود باید این کار را بکند. از ائمه جمعه گرفته، که باید نماز جمعه را از جنس تعلیم و تزکیه و تلاوت کنند. تا آنقدر ارزشمند و مهم و آنقدر موجب رشد و تعالی انسان‌ها شود، تا افرادی که واقعاً به دنبال رشد و تعالی هستند، نماز جمعه برایشان مهم شود. برای ما مهم است که در جلسه قرآن و اخلاق و تربیتی شرکت کنیم، چون می‌بینیم که ما را تزکیه می‌کند. می بینیم ما را رشد می‌دهد. ائمه جمعه یک وظیفه در قبال این دارند که سطح مطالب را به اینجا برسانند. ستادهای اقامه نماز جمعه وظیفه دارند آنچه را که در حواشی نماز جمعه باید انجام بشود و در کنار ماجرا باید اتفاق بیفتد را انجام دهند.

ما هم به عنوان جامعه مومنین وظیفه داریم! چه با حضور، چه با فرهنگ سازی نماز جمعه، چه با تبیین اهمیت نماز جمعه برای خواص جامعه و انتقال این مطالب به ائمه جمعه و ستاد نماز جمعه. در شهرهای کوچک و مراکز استانهای غیر از تهران دسترسی به ائمه جمعه و تبیین این موضوعات راحت تر نیز می باشد.
ما به عنوان جامعه مومنین وظیفه داریم جایگاه نماز جمعه را آنگونه که هست احیا نماییم. اگر لازم است مطالبه‌ای از ائمه جمعه داشته باشیم. این مطالبه به معنای طلب کاری نیست. بلکه شاید لازم باشد ما نیز در موضوعاتی به ائمه جمعه کمک نماییم. کتاب‌هایی بنویسیم، مطالبی را در بیاوریم که به آنها کمک کند. در این ماجرا به ستاد اقامه نماز جمعه کمک کنیم. کاری کنیم این مطلب پر شورتر و پر انگیزه‌تر باشد. فرهنگ‌سازی نماییم. میان خواص جامعه، خیلی ها غافل هستند از این نقش بسیار مهم  نماز جمعه. غافل هستند از اینکه حکومت دینی بر پایه همین نماز جمعه شبکه سازی می‌نماید؛ اما از کنار ابزارهای اصلی حکومت دینی که خود نماز و نماز‌ جمعه است، به راحتی گذشته ایم. و با ابزارهای دیگری که نوعاً دنیای غرب نیز آنها را تولید کرده است، مانند رسانه و امثالهم می خواهیم فرهنگ دینی را جاری نماییم. البته کسی منکر به کارکرد رسانه و ضرورت استفاده از رسانه نیست! اما چرا ابزاری را که خود دین تولید کرده است نادیده میگیریم؟ ما وظیفه داریم هر کاری که می‌توانیم برای نماز جمعه انجام بدهیم. هر کاری از دستمان بر می آید را انجام بدهیم، تا نماز جمعه بتواند نقش جدی خود در شبکه سازی را پیدا نماید که انشاالله این اتفاق بیافتد.

بخش سیزدهم

اهمیت حضور در نماز جمعه

غفلت نکنیم از حضور در نمازهای جمعه. نماز جمعه را باید با حضور درست کنیم. فقط درباره‌اش حرف زدن و گفتن کافی نیست. اگر نماز جمعه به محل حضور انسان‌های متخصص، دغدغه‌مند و صاحب فکر و اندیشه تبدیل شود، همان نشست هفتگی، همان دورهمی هفتگی حول موضوع خطابه، تزکیه و تعلیم و تربیت رسول، می‌تواند نقش بسیار بزرگی داشته باشد. حضور جامعه نخبگانی در نماز جمعه نکته‌ی بسیار مهمی است یعنی آدم‌ها احساس کنند که نماز جمعه محلی است که می‌توان آدم‌های بزرگی را به راحتی دید و با آن ها گپ و گفت کرد. این نکته مهم است و از همین موضوع ساده که حضور در نماز جمعه است نباید غفلت کنیم.

بخش چهاردهم

حقیقت رزق و حیات

و اما آیه آخر سوره که خیلی مطلب مهمی است. یک جورهایی جمع‌بندی مطالب قبلی به علاوه نکته‌ای جدید.

(وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ)

پیامبر در حال خواندن خطبه‌های نماز جمعه است که سروکله‌ی یک کاروان تجاری پیدا می‌شود. کاروان تجاری چه اهمیتی دارد؟ اهمیتش این است که جنس‌های خوب قابل استفاده‌اش زود تمام می‌شود. دیر برسی، کیفیت نامطلوب ها می‌ماند. حالا پیامبر هم دارند خطبه می‌خوانند دیگر.. الان یک کاروان آمده! الان برویم و از این کاروان خرید کنیم. و این شد که نماز جمعه را ترک کردند در حالی که پیامبر ایستاده بود و خطبه می‌خواند.

(قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ )

پیامبر به آن ها بگو که این کار را به خاطر لهو و یک سری موضوعات پیش پا افتاده هم انجام دادند

(وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ)

و آنچه نزد خداست که بهتر از هر رزقی است. همین خطبه و حرف پیامبر رزق است. دنبال چه چیز دیگری هستی؟ می‌خواهی به چه چیزی برسی؟ سود را کجا پیدا می‌کنی؟ تعاریفت از رزق و حیات و سود چیست؟

این یک جمع‌بندی از مطالب قبلی است:

کسی که پیامبر گرامی اسلام را وسط خطبه خواندن ترک می‌کند، هنوز حقیقت بعثت پیامبر را نفهمیده است. هنوز ارزش تلاوت آیه و تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت را متوجه نشده است. هنوز نفهمیده است فضل حقیقی این است. جلوه‌ی این مسئله کجاست؟ پیامبر را در وسط خطبه‌ش رها کرد! جلوه‌ای از یهودی ورزی!

و این خودش یک روضه است! چه روضه‌ای بالاتر از اینکه پیامبر را وسط خطبه خواندن رها کنند. جامعه‌ای که پیامبرش را وسط خطبه رها کند به خاطر لهو و تجارت، یک مدت بعدتر هم با رحلت پیامبر گرامی اسلام، ادامه جریان پیامبر را رها می‌کند به خاطر خیلی چیزهای دیگر. از این جا می‌توان خیلی چیزها را فهمید. از اینکه انسان اصل نورانیت و حیات و رزق را از دست می‌دهد. یادش می‌رود اصل این حقیقت کجاست. یادش می‌رود در کنار آیات قران بودن حقیقت است! برای همین وقتی نمی‌گذارد برای این حقایق اما برای همه چیز دیگر وقت دارد! این ما را به یهودی ورزی نزدیک می‌کند.

این آیه تلنگری است برای اینکه به خودمان بیاییم که معرفت افزایی از نان شب باید برای ما واجب‌تر شود. علاوه بر این ما وظیفه داریم این مسئله را برای دیگران هم توجیه کنیم. باید جامعه را از یهودی ورزی دور کنیم. جامعه را نگاه کنیم، آدم‌ها وقت معرفت‌افزایی ندارند. وقت قران خواندن ندارند اما برای هر چیز دیگری وقت دارند. این یعنی جامعه در حال رفتن به سمت یهودی ورزی و قشری‌گری عظیم است! نمی‌خواهم بگویم که جامعه بدی داریم اما با توجه به سوره جمعه با آنچه که باید فاصله داریم، با همه خوبی‌هایی که داریم. یکی از وظایف ما این است که نگذاریم این اتفاق برای جامعه ما بیافتد. اگر دیدی مردم رسول را در نماز جمعه رها کردند، تو رها نکن! مسئله بعدی اینکه دلت را کامل به رسول بده و حواست به تجارت نباشه. و در نهایت هم کاری کن که دفعه‌ی بعد این اتفاق نیافتد! یک کاری کن که معارف سوره‌ی جمعه را به دیگران منتقل کنی تا این اتفاق نیافتد.

بخش پانزدهم

پیوند ناگسستنی کتاب و رسول

یک مطلب دیگری هم که از کنار هم قرار دادن آیات سوره می‌توان به آن پی برد، نسبت بین رسول و کتاب است. ابتدای سوره خداوند می‌فرماید من آن کسی هستم که رسول را فرستادم و او آن کسی است که این کارها را می‌کند و کتاب را تعلیم می‌دهد. بعد درباره یهودی و یهودی ورزی می‌گوید این‌ها کتاب را حمل می‌کنند در حالی که حمل نمی‌کنند و بعد در آیات انتهایی سوره ترک کردن رسول به هنگام حرف زدن را اشاره می‌کند. از این ها می توان یک مطلب دیگر هم فهمید و آن نسبت بین کتاب و وجود رسول است. خدا کتاب را نازل کرده است ولی تعلیم کتاب به وسیله رسول اتفاق می افتد. پس این یهودی هایی که کتاب را حمل می کنند ولی حمل نمی کنند در واقع یکی از کاراهایی که می کنند، کنار گذاشتن رسول است. کتاب را می گیرند اما رسول را کنار می‌گذارند. پس از تعلیم کتاب بی‌بهره می شوند. پس در مورد الذین آمنوا می‌گوید که موقع خواندن نماز جمعه رسول را رها می‌کنند. بعضی کتاب را گرفتند اما رسول را کنار گذاشتند. شاید یکی از جنبه های مهم یهودی‌ورزی در این سوره در این مطلب بسیار مهم باشه که کتاب با رسولش قابل زندگی کردن است. کتاب را نمی‌توان از رسولش جدا کرد. برای همین وقتی پیامبر از دنیا می‌روند دو امانت برای جامعه بر جای می‌گذارند: کتاب و عترت! چون بدون عترت جنبه‌ی تعلمی کتاب اتفاق نمی‌افتد. اگر بدون جنبه ی تعلمی کتاب ما می‌توانستیم از کتاب استفاده کنیم که رسول لازم نبود عترتش را بگذارد. البته همه حقایق داخل کتاب هست اما کتاب به تنهایی بدون رسول و نمایندگان رسول قابل یادگیری نیست! اینکه جامعه بعد از پیامبر گرامی اسلام عترت را از قران جدا می‌کند، این ریشه‌هایش در زمان خود پیامبر هم اتفاق افتاده بود. نشان به آن نشان که وقتی پیامبر خطبه می‌خواندند، بلند می‌شدند می آمدند. اینها صاحب کتاب بودند دیگر. اگر بعدا بین کتاب و عترت جدایی می‌افتد در دنیای اسلام، در زمان پیامبر هم این اتفاق افتاده. در زمان یهودیت هم. بین موسی و کتاب جدایی افتاد در بین پیروانش. وقتی کتاب دستشان آمد فکر کردند رسول دارند، کتاب نمی‌خواهند! چرا این فکر را کردند؟ مگر خدا نگفت تعلیم کتاب کار رسول است؟ تزکیه چی؟ تعلیم حکمت چی؟ این ها همه کار رسول است! در موقع حضور پیامبر، پیامبر هم کتاب را می‌آوردند هم تعلیم و تزکیه و شاید در اذهان بعضی این دو با هم بود و فکر می‌کردند کتاب به تنهایی همه این ها را دارد. شأن تعلیم کتاب وجود عترت است!

این که در جامعه جایگاه کتاب و امام شناخته نمی‌شود، به دلیل عدم فهم درست سوره جمعه است. بعضی ها امام را می‌گیرند و کتاب را رها می‌کنند، بعضی ها کتاب را می‌گیرند و امام را رها می‌کنند! اما هر دو باید باشد. غیر قابل جدا شدن از همند!

باید حقیقت سوره جمعه یک بار دیگر برای همه عالم خوانده شود تا متوجه شوند کتابشان، معلمی می‌خواهد، تالی می‌خواهد. در این زمان همه به دنبال تلاوت‌کننده می‌گردند. دنبال تعلیم‌دهنده. همه منتظر حضرت حجت می‌شوند!

فهرست مطالب