قل: ابراز
کفر: رد کردن
پیامبر دارد در مقابل رد کردن‌ها ابرازی می‌کند، و ابراز می‌کند که نه شما آن چه که من می‌پرستم می‌پرستید و نه من آن‌چه که شما می‌پرستید می پرستم. و این سخن بر اساس سیاق ادبی‌اش با شدتی همراه است.
در آیه‌ی آخر صحبت از دین است.
این‌که پیامبر یک تنه در مقابل کل نظام کفر می‌ایستد و خدایی که عبودیت می‌کند بقیه‌ی عبودیت‌ها را نفی می‌کند قابل توجه است.
*سوره‌ی مبارکه‌ی کافرون بعد از شعب ابی طالب نازل شده است. و به واسطه‌ی فشار زیادی که آورند کمر مسلمانان نه تنها نشکست بلکه با یک سربلندی از شعب بیرون آمدند و یک هو موضع پیشنهادی رو آمد و بسته‌ی پیشنهادی را آورند. یعنی دیدند که زور ماجرا بیشتر از این است که با زور بشکند. و گفتند که پیامبر یک سال یک سال خدای شما و خدای ما را می‌پرستیم. اگر فکر کنید بسته‌ی قابل توجهی است. جهت اطلاعتان یک سری از مومنین هم گفتند که پیامبر بسیار چیز خوبی است.
نقل است که یک پیشنهاد دیگر هم داریم، اینکه اجازه دهید که یک هفته با بت‌هایمان خداحافظی کنیم و بعد مسلمان می‌شویم، 6 روز ؟ نه ….. 1 روز؟ نه…. پیامبر زیر بار مذاکره نرفتند!
لحن:
می‌توان سوره را با رجز خواند… ولی آیه‌ی آخر را در حالت مسامحه و عیسی به دین خود و موسی به دین خود می‌خوانند. که اینگونه با لحن اول سوره نمی‌خواند.
دو سوال مهم در سوره داریم:
1) پیامبر چرا از این تاکتیک استفاده نمی‌کند و در جای خود محکم می‌ایستد؟ و چطور می‌شد اگر پیامبر قبول می‌کرد؟
2) لحن آیه‌ی آخر چگونه به سوره مرتبط می‌شود؟
سوال اول:
* وقتی عبودیت یک جامعه شأنش متفاوت شود حتما حاکمیت و شان اجتماعی هم متفاوت خواهد شد.
این کوتاه نیامدن‌ها در دوران امیرالمومنین هم هست که بعد از فوت خلیفه‌ی دوم در شورای 6 نفره اطاعت از قرآن و سنت رسول و سنت خلفاء بود که سنت خلفا را ایشان قبول نکردند و سال‌ها خانه نشین شدند.
موضوعاتی چون مبانی که مستقیما به عالم هستی مربوط است بنیادا قابل مذاکره نیست. اینگونه نیست که من بگویم یک خدا و شما دو خدا و در نهایت برسیم به این که 5/1 خدا داریم… برخی از موضوعات چون مالکیت قابل مذاکره است ولی بعضی موضوعات قابل مذاکره نیست مثلا ما بنشینیم در مورد معاد مذاکره کنیم. مذاکره همیشه یک خطوط قرمزی دارد که این از مبانی است و مذاکره نیست، مبارزه با طاغوت قابل مذاکره نیست!
صلح امام حسن با معاویه از مذاکراتی است که بسیار پیچیده است. امام حسن در مفاد صلح نامه هیچ چیزی را قبول نکرده الا اینکه مردم جمع شده اند و شخصی را به عنوان خلیفه نه امام معصوم قبول کرده اند و امام حسن هم می‌گوید که اشکالی ندارد که طبق نظر مردم خلیفه باشد ولی نمی‌گوید که او امام است و هر کاری که می‌خواهد بکند… و دقیقا کار امام حسن همان کار امام علی است.
امامت هم قابل مذاکره نیست.
سوال: امور قابل مذاکره و غیر قابل مذاکره چیست؟!
این موضوع بسیار مهم است که امام حسن که صلح کرده است باز هم سوره‌ی کافرون را انجام داده است و اگر این موضوع را حل نکنیم بعدا به سوالات مهم و گیر و گورهایی می‌رسیم.
پیامبر دارد راجع به عبودیتی صحبت می‌کند که توحید است. گاهی خدایی را قبول می‌کنیم که می‌تواند 10% خالی باشد ولی گاهی از یک خدایی تعریف می‌کنیم که تنها یکی‌ست و اگر بگوییم زمانی نیست یعنی اصل توحید را زیر سوال برده ایم. پس دیگر عبودیتی نسبت به آن معنا نمی‌یابد.
سوال: لکم دینکم ولی دین را با چه بیان و لحنی باید خواند؟
بر اساس جملاتی که از قبل گفته شده است همه تباین ذاتی بود، پس باید آیه‌ی آخر را هم تباینی بخوانیم یعنی دین شما فقط به درد شما می‌خورد و دین من به درد شما نمی‌خورد یعنی این دو مدل تباین ذاتی دارد و این مدل در کل زندگی سر و کله‌اش پیدا می‌شود. یعنی عبودیت خدا یک پکیج و سبک زندگی دارد و در مقابل آن نیز یک پکیج مجزا وجود دارد.
حاشا که کسی بیاید مدل غربی را بیاورد و اسلامی کند… اگر این نکته را قبول کنیم اوضاع خیلی متفاوت است. آیه‌ی آخر می‌گوید هیچ گاه نمی توان با مدل آن‌ها به توحید و با مدل حضرت رسول به کفر رسید.
*هیچ جزئی از زندگی نیست مگر آن که توحید در آن باشد.
نحوه‌ی اداره‌ی این جلسه یک مدل دارد. این مدل را از کجا آورده ایم؟ اگر این مدل مدل توحیدی نباشد می‌تواند اشکال ایجاد کند. خب اگر این طور است که خیلی از مدل‌های ما با غایتمان متفاوت است و ما را به آن نمی‌رساند. خب اگر مدل آن مدل نباشد از کجا معلوم که تهش به کجا می‌رسد؟
این علامت سوال مهمی است زیرا که بالا برویم یا پایین بیاییم مدل دارد غایتش را القا می‌کند. نمی‌توانی بگویی که با این رسانه من سخنرانی آیه الله جوادی پخش کنیم و همه به توحید برسند. نمی‌شود که بسم الله بگویی و غذای حرام بخوری؟!
آیا اصلا این مدل نشستن ما در این مجلس مدل خوبی است؟
قاعده‌ی اضطرار در فقه کار ما را حل می‌کند و می‌گوید که اگر در عمل گیر کردی هر چه می‌دانی عمل کن زیرا که خدا آن عمل را اصلاح میکند.
** در موضوع بچه دار شدن در شریعت اسلام یک پکیج وجود دارد و ابتدائی‌ترین روابط انسانی که ازدواج است نوعی پکیچ دارد. معلوم است که اسلام برای حکومت و تربیت فرزند و آموزش و پرورش پکیج دارد. تا زمانی که به مدل‌های اسلامی پایبند نباشیم برائت انجام نخواهد شد. هر کسی در زندگی‌اش باید روی مدل‌های زندگی فکر کند. از ابتدائی‌ترین تا انتهایی‌ترین مدل داشته باشید. بچه دار شدن و ازدواج و مسائل اقتصادی مدل دارد. ما به اندازه‌ی وسعمان باید برای برائت کفر مدل‌های دینی را شناسایی و عرضه کنیم.
1) مدل‌ها را چگونه می‌توانیم پیدا کنیم؟
2) مدل برائت کافرون را در سوره‌ی حشر و یا ادعیه ای که متناسب با شب جمعه است یا نماز امام زمان و …. پیاده کنیم.
امام سجاد: بهترین حال‌ها حال المرتحل است یعنی کوچ در قرآن و این حرکت و سیر، مداوم است و قرآن وارد سبک زندگی می‌شود.
دو نکته برای فکر کردن به آن دو سوالی که مطرح شد:
در سوره‌ی مبارکه‌ی کافرون موضوع ابراز برائت نسبت به کفر است. البته این شان رسول است. تحقق عبودیت الهی با نفی عبودیت غیر خدا ملازم است. چون ما به توحید مطلق معتقدیم پس باید از عبودیت غیر خدا برائت داشته باشیم. تحقق هر عبودیتی برنامه‌ی مخصوص به خودش را دارد.
1) چه عبودیتی در مقابل چه عبودیتی در آن دعا یا سوره مشخص شده است؟ تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی با توحید خدای مهیمن عزیز جبار نمی‌خواند. پس چه اعتقادی مقابل چه اعتقادی قرار دارد؟
2) برای رسیدن به صفتی از صفات خدا باید چه کاری انجام دارد مثلا برای رسیدن به رئوفیت یا ستاریت خدا باید چه راهی را طی کنیم؟ در سوره‌ی حشر می‌گوید که باید برای رسیدن به رأفت و رحمت الهی نباید غلّ بین برادران وجود داشته باشد. یعنی نباید نسبت به برادرانتان غل داشته باشید.
برای اینکه توحید را بفهمیم باید بدانیم که خدا چه چیزی نیست… خدا را و اسماء او را باید به مدل سبک زندگی تبدیل کنیم.
آدم‌ها اسما جوشن کبیر را غیر کاربردی می‌خوانند در صورتی که اگر تدبر کنند برای هر اسمی می‌توانند از قرآن مدل استخراج کنند یعنی با 1000 اسم می‌توان 1000 مدل در آورد.
سوال امروز خود من این بود که به یک مدل درس خواندنی برسم که مدلی باشد از توحید و برائت از کافران باشد.
به نظر شما آیا لازم است که ما در زیارت عاشورا اینقدر لعن می‌فرستیم و مرگ بر امریکا چه موضعی است؟
*لعن با اعلام موضع متفاوت است یعنی در کافرون ما اعلام موضع داریم ولی لعن نیست.
حقیقت واژه‌ی لعنت در قرآن به معنای دور شدن است. لعن یعنی جریان آن‌ها امکان ادامه پیدا نکند به این می‌گویند لعن. یعنی چه شخص بگیریم چه غیر آن ولی “جریان” آن مصداق مد نظر است. در لعن می‌گوییم که این جریان مقطوع شود و نتواند فساد ایجاد کند. (سوره ی مبارکه‌ی نوح: “لا یلدوا الا فاجرا کفارا” یعنی نسلی که فاجر و کفار خواهد بود.
این تقابلی که حداقل جلوی حرکت را می‌گیرد نشانی از لعنت است. لعن طلب نصرت الهی است برای اینکه جریانی قطع گردد. اساسش دور کردن جریان از بقا و خیر است. خیلی چیز عقلی است. نکته‌اش در این است که گاهی در قرآن تنها جریان گفته می‌شود که الا لعنه الله علی القوم الظالمین. ولی گاهی یک مصداق می‌تواند نماد یک جریان شود مثلا فرعون نماد طاغوت است. لذا همان روح برائت در لعن وجود دارد. و این قانون خداست و حکم خدا به مقطوع کردن آن‌هاست. و ما اشتباه کرده ایم که به یک نفر می‌گوییم لعنت بر تو!! یعنی ما در غیر موضع خودش داریم استفاده می‌کنیم. لعنت بیشتر از آن‌که یک دعا باشد دعای عملی و اقدام عملی است.
سوال: اینکه می‌گوییم عذاب این‌ها را زیاد کن با اینکه این‌ها مرده اند چه حکمی دارد؟ این دیگر لعن نیست بلکه برائت است و اعلام موضع. مثلا امروز استکبار جهانی وجود دارد ولی این استکبار از یک منشائی شروع شده است.
ماجرا این است که تا زمانی که ابلیس ابلیس است جنسش غفران نیست.
یکی از موضوعات سوره ی کافرون: تا وقتی استبکار جهانی، استکبار جهانی است چالش ما با او برطرف نخواهد شد.
اصلا فکر نکنید که جریان کفر و توحید قابل جمع باشد. ما همیشه مشکلمان با فکر و منطق و باور است. یعنی اگر آن آدم از آن منطق بیرون بیاید ارتباط ما با او متفاوت می‌شود.
ما می‌گوییم که حتی در حکومت حضرت حجت هیچ کس مجبور به دین‌داری نمی‌شود که مثلا شمشیر بگذارند و بگویند که چرا مسلمان نشده‌ای. دین الی ما شاءالله حجت را تمام می‌کند. وقتی‌که گفته می‌شود ملکه‌ی سبا سجده به شمس می‌کنند و صد سبیل می‌کنند حضرت سلیمان به مقابله بر می‌گردد. مرز این مقاتله جایی است که صد ّ سبیل اتفاق افتاده است یعنی اگر فرعون در خانه‌اش کافر باشد مشکلی ندارد و زمانی موسی در مقابلش قرار می‌گیرد که می‌خواهد بنی اسرائیل را به بردگی بگیرد.
برای اهل بیت شخص مساله نیست بلکه مشکل دین و جریانی است که حاکم می‌شود زیرا که جدال با دین‌ها صورت می‌گیرد نه با اشخاص. البته گاهی لازم است که برای مقابله با دین با اشخاص بجنگیم مثلا ما با باور داعش مشکل داریم و نه با افراد آن. در حالی که متاسفانه ما کینه‌ی اشخاص به دلمان است و منطق و مرام و جریان را مد نظر نداریم.
این مطلب بنیادین سوره‌ی کافرون است که تلاش کنیم که با حداقل تلفات بتوانیم حمله‌ی فرهنگی کنیم و همه برگردند ولی اگر همه‌ی کافران را بکشی ولی مدل هم چنان پا برجا بماند فایده‌ای ندارد.
در مسیر توحیدی مبارزه‌ی فرهنگی بر مبارزه‌ی سیاسی و نظامی ارجح است. مساله این است که من و زندگی من چقدر برای شرک خطرناک است و این مشکل اول است و مشکل دوم این است که وقتی هم‌که می‌خواهیم برای شرک خطرناک شویم به اشخاص گیر می‌دهیم. اگر جامعه‌ با اشخاصی که حقوق نجومی گرفتند مبارزه کند ولی سبک زندگی را تغییر ندهد هیچ سودی ندارد. این مدل یعنی کفر در جامعه‌ی من زندگی می‌کند و توحید نیست.
جمع بندی سوره‌ی مبارکه‌ی حشر از دید سوره‌ی مبارکه‌ی کافرون:
شیطان موضوع برایش جدی است که از هر مدل غیر الهی اعلان برائت کند و ما به اندازه‌ی شیطان هم اعلان برائت از غیر خدا را انجام نمی‌دهیم. قال انی برئ منک انی اخاف الله رب العالمین.
یک مدلی هم برای تجلی شدید العقاب بودن خدا مخالفت با رسول است که در دو آیه از سوره‌ی حشر آمده است.
حضرت علامه درباره‌ی آیه‌ی 18 که دو بار اتقوا لله آمده است می‌فرمایند که انسان یک بار مامور به انجام عمل و یک بار هم مامور به توجه به کیفیت عمل است. یعنی یک بار جسم عمل مهم است و یک بار روح عمل که بسیار با سور‌ه ی کافرون ارتباط پیدا خواهد کرد.
سوره‌ی مبارکه‌ی حشر
1)
این سوره مثل سور حدید و صف و جمعه و تغابن با تسبیح شروع می‌شود. تسبح یعنی از هر نقصی که در ذهنتان تصور می‌کنید بری است یعنی خدا آن‌طور که من فکر می‌کنم نیست. ما در مفهوم تسبیح مفهوم برائت را داریم و یکی از واژه‌های برائت تسبیح است. یعنی می‌گویید خدا را بری می‌کنم از هر نقصی، حتی از تصور من هم برئ است. بن اصلی تسبیح، برائت است.
لذا سور مسبحات عدل سوره‌ی کافرون است که نقش برائت را در زندگی بیان می‌کنند. در واقع کسی که از کفار اعلان برائت می‌کند یعنی از نسبت دادن نقص برای خدا برائت می‌جوید.
عزت و حکمت یعنی در نهایت بلند مرتبگی که هیچ چیزی بر او تفوق نمی‌یابد. و صاحب حکم است که هیچ حکمی غیر حکم او جاری نیست. این برائت را در یک صحنه‌ی خاص توضیح می‌دهد.
2)
اول آیه با هو الذی شروع می‌شود.
اهل کتابی که کافر نامیده شده است. حصنی درست کنی که کسی نمی تواند به او تفوق جوید یعنی خدای شما نقص دارد و گپ دارد. خراب کردن خانههای بنی نضیر موجب شد که سایر خانه‌های سالم را هم مسلمانان خراب کردند تا صحنه‌ی تجلی عزت و حکمت خدا را بیان کنند در حالی که حکم به خراب کردن خانه‌های کفار در جای دیگری نبود.
3)
اگر ترک وطن نکرده بودند به عذابی دچار می‌شدند. یعنی عزت و حکمت خدا در ترک وطن این‌ها بود.
4)
در قسمت دوم آیه تنها خدا را گفته که بگوید که شقاق با خدا همان شقاق با رسول است.
5)
شکست پذیری فاسقین نسبت به درختان نخلی که داشتند، مقابل عزت و شکست ناپذیری خداست. این یکی از آن جنگ هایی بود که بدون جنگ و خونریزی بود. خزیان در مقابل عزت است.
وقتی یک سیستمی مقابل دین الهی است، مولفه‌هایش شکستنی است. پس گول اجزای مثبت را نخورید زیرا اگر بسترش استکبار باشد مقابل دین اسلام است.
مشکل ما این است که از نظر اعتقادی قوی هستیم ولی مدل نداریم. تکنولوژی خاصیت ابزاری دارد و بیشتر حس می کنیم که در خدمت خودمان گرفته ایم ولی نمی‌دانیم که امکانات و اجزا و ابزار هیچ کدام خنثی نیستند و حتما جزئی از یک مدل هستند.
6)
جنگ‌هایی که بدون خونریزی است غنیمت‌هایش نامش فئ است که به دست خدا و رسول است چون خدا و رسولش به جنگ رفته‌اند.
7)
این آیه هم مدل اقتصادی دارد و هم مدل ارتباط با رسول و اگر کسی قرار است شدید العقاب نشود مدلش چنین است. این آیه ظاهرا مثبت است که مقابل مدل آیه‌ی 4 است.
پیامبر موظف اند که فئ را به نزدیکانشان و …. بدهند که فدک نیز از آن زمان به حضرت زهرا تعلق گرفت و این برای توازن اقتصادی در سیستم اجتماع است و این مدلی است برای منزه دانستن خدایی که عزیز حکیم است. مدلش هم این است که هر جه پیامبر داد بگیرید و هر چه نهی کرد رها کنید.
8)
مدلی از افرادی که خدا را تسبیح می‌گویند. انصار و مهاجرین اند.
9)
اگر کسی خواست اعلان برائت کند از هر نقصی در خدای عزیز حکیم، در صورتی که نیازمند است دیگران را به خود ترجیح دهد و لذا اینکه می‌گویند چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است اینجا جای مناقشه می‌گیرد یعنی ای بسا نیازمندتر بودند ولی بخشیدند.
این عبارت یک سبک زندگی است.
10)
رسیدن به خدای رئوف رحیم تنها از طریق مدل رفع غل نسبت به برادران دینی است.
سوره با تسبیح به پایان می رساند.
مجموعه ای اسماءالله در این سوره بیان می‌شود یعنی تا زمانی‌که من اسما خدا و خدا را نشناسم امکان برائت اتفاق نمی افتد.

تازمانی که اعلان برائت اتفاق نیفتد من به شناخت بالاتری از توحید نمی‌رسم. برائت و توحید یک مارپیچ بالارونده است که یکدیگر را تقویت می‌کنند.
ما باید:
1- خدایی که عبودیت را دارد بشناسیم
2- مقابل خدا را بشناسیم
وقتی به اسما نگاه می‌کنیم اگر به طرف مقابلش نگاه نکنیم برایمان موضوع جا نخواهد افتاد.

فهرست مطالب