بسم الله

 

بی مقدمه بروم سر اصل مطلب؛

در میان نور چشمی های خدا، پیامبر از همه نور چشمی تر بودند. خیلی خیلی خیلی نورچشمی. آنقدر که رفتند به جایی رسیدند که جبرئیل را پای رفتن نبود.

حالا در زندگی پیامبر که نگاه می کنیم، پر است از سختی های عجیب و غریب دنیایی که یک به یک شان، مرد می خواهد که پای کار بایستد.

باقی نورچشمی های خدا هم همین طور بوده اند. اصولا سرگذشت پیامبران خدا را که می خوانی هیچ کدام در ناز و نعمت دنیا غرق نبوده اند. کدام پیامبر با راحتی و آسایش پاهایش را گذاشته روی پاهایش و همه چیز بر وفق مرادش بوده؟ کدام یکی از امامان ما، که یکی از یکی نورچشمی تر بودند سختی از جنس این دنیایی اش نکشیده اند؟

خدا نور چشمی هایش را نه با لای پنبه گذاشتن که با کلی فشار و سختی بزرگ می کند. اصلا راه و رسم خدا انگار نیست که با نورچشمی هایش آن طوری برخورد کند. انگار که خدا می خواهد یک چیزهایی را به نورچشمی هایش بچشاند فرای این سختی های ظاهری. انگار که خدا می خواهد نورچشمی هایش را بهتر توی چشم عالم و آدم بکند که ببینید این نورچشمی های من چه پرنور و پر زرق و برقند که عالم را با همه زرق و برقش بی رونق می کنند.

حالا نه اینکه این آسانی های دنیا بد باشد ها. نه! اتفاقا شکر و حمد و سپاس خدای را که اینگونه ما را غرقه در نعمت کرده است. یک طوری که همه سختی های احتمالی و مریضی ها بین این همه خوبی گم می شود ولی خب آدمی ست دیگر. دلش بزرگ بزرگ می خواهد.
خداجان!
می شود نور چشمی بشویم ما هم؟ صابون سختی دنیا را به تنمان می مالیم و از خودت تاب و توانش را هم می خواهیم ولی ما هم دلمان نور چشمی شدن می خواهد. از آنها که مزه ها و رنگ ها و بوهای جدید دنیا را بهشان می چشانی. از آنها که خودت را بهشان بازمی شناسانی. از آنها که سقف پروازشان فراتر از آسمان هاست.

خلاصه اینکه:

«هرکه در این بزم مقرب تر است،»

انگار که «جام بلا بیشترش می دهند!»

والسلام

فهرست مطالب