قَضَیْتَ ظَمآناً، بَقیِتَ عُریاناً

قَضَيْتَ ظَمآناً، بَقيِتَ عُرياناً
تشنه از دنیا رفتی، بدنت عریان ماند

و قد حُزَّ الرَّأسُ … حسين
و سرت بریده شد… حسین

بِيومِ الأربعين، نِداءُ العالمين
در روز اربعین، فریاد اهل عالم این است

تُفَدِّيكَ النَّفسُ… حسين
جان‌ها به قربانت… حسین

قَتيلْ… سَالَ مِنه النَّجِيع
کشته‌ای که خون سرخ گلویش جاری شد

وَحيدْ … راحَ عنهُ الجَميع
تنهایی که همه اهلش کشته شدند

حسينْ بالطُّفوفِ صَريعْ… حسين
حسین کشته افتاده به صحرای کربلا … حسین

هُنا حَيثُ تَعدُو الخُيُول
اینجا جایی است که اسب‌ها

على جِسمِ طهَ الرَّسول
با پیکر فرزند رسول الله تاختند

هُنا مَصْرعُ ابنِ البَتول …حسين
اینجا قتلگاه پسر فاطمه است …. حسین

مُصابُ الطَّف ، عَصِیُّ الوَصْف ِ، ألا والَهفي
مجروح صحرای کربلا، که قابل وصف نیست، واحسرتاه

حسین زهرا

فيْ مَنْظَرٍ فَجِيعْ، حسينٌ و الرَّضِيعْ
در صحنه‌ای دردناک، حسین و طفل شیرخوارش

تَموُجُ الأحزانُ… حسين
حزن و اندوه موج می‌زند… حسین

رَضِيعُكَ يَبكي، و أمُّهُ تَبْكي
شیرخوارت می‌گرید، مادرش نیز می‌گرید

و أنتَ حيرانُ… حسين
و تو نیز حیرانی … یا حسین

شِراعْ … و السَّفينُ انْقَلَبْ
بادبان و کشتی سرنگون شد

ضَياعْ … و الفُؤادُ انْشَعَبْ
قلب پاره پاره حسین حیران است

وَداعْ … بينْ إبنٍ و أبْ … حسينْ
وداع فرزند و پدر… حسین

رِياحْ .. و الفَضَاءُ ضَبابْ
بادهایی که فضا را مه آگین کرده‌اند

جِراحْ .. هزَّ قلبَ الرَّباب
رخم‌هایی که قلب رباب را لرزانده‌اند

رِماحْ .. و الدَّمُ في انْسِكابْ… حسين ْ
نیزه‌هایی که از آن خون می‌چکد… حسین

عليُّ الاصغرْ، حَفِيدُ حَيدر، دِماهُ تُهْدَرْ
علی اصغر، نوه امیرالمؤمنین حیدر، خونش به هدر می‌رود

(رَضِيعُ الزَّهرا)
شیرخوار زهرا

لالایی لالایی، امون از تنهایی
لالایی لالایی، أعاننا الله علی وحدتنا

امون از روز قحط آب
أعاننا الله من یوم قحط الماء

صدای گهواره، سکوت شیرخواره
صوت أرجحة السریر، وصمت الرضیع

نگاه مبهوت رباب
ونظرة الرباب المتحیرة

علی، با اینکه اصغری
علی، بما أنك أصغر

ولی، نوه ی حیدری
ولکنك حفید حیدر

خودت، یه پا سرلشکری… علی
وأنت بنفسك قائد جیش

علی، غنچه ی سر جدا
علي، أیها البرعم المقطوع رأسه

علی، شدی نذر خدا
علي، أصبحت نذراً لله

علی، محسن کربلا… علی
علي، أنت محسن کربلاء

چی شد گهواره، کجاست شیرخواره
أین السریر، أین الرضیع

بگید برگرده، بارون می باره
أخبروه لیرجع، فالمطر یهطل

(لالا لالایی)

شعر عربی: احمد حسن الحجیری (از بحرین)
شعر فارسی: محسن رضوانی

دانلود

فهرست مطالب