*سوره علق از این جهت که آغاز نزول قرآن با این سوره بوده است شرافتی بین سوره های قرآن دارد. لذا این سوره دربردارنده همه معارف قرآن و تبیین کننده این مسیر است. السابقون السابقون است. همه¬ی چارچوب حرکتی پیامبر در این سوره بیان شده است، و برخلاف ظاهر ساده سوره، مضامین پیچیده و عجیبی در آن وجود دارد.
روند تدبر:
معنای قرائت و ارتباط آن با علم
تحلیل واقعه ذکر شده
ارتباط اجزا سوره با هم
رویت با: علم، عبودیت، نهی از صلاه
ارتباط عدم اطاعت سجده و قرب با هم
ارتباط بخش دوم و سوم سوره با بخش اول
ارتباط همه اجزا سوره با مفهوم قرائت
جمع بندی غرض سوره و استخراج نکته طهارتی

موضوعات سوره:
موضوع برجسته آیات ۱ تا ۵: قرائت و علم.
آیه ۶ تا ۸: ماجرای طغیان انسان است چرا که احساس بی نیازی می‌کند. این درحالیست که بازگشتش به سمت خداست.
از آیه ۹ تا ۱۳: ماجرای آدمی است که بنده ای که در هنگام عبادت نهی می‌کند. بنده ای را که در حال نماز خواندن است.
واژه‌ها:
علق: حالت علقه بودن انسان. به این دلیل که در نهایت شدت وابستگی ست و هر چه جلوتر می‌رود وابستگی اش کم می‌شود تا زمان جدایی از رحم.
کرامت: وقتی عزت درونی در کسی ایجاد شود. اکرام ایتام: وقتی کاری کنی یتمی بتواند خودش سرپا بایستد اکرامش کرده ای.
استغنا: طلب نیست در مقام ادعاست. ادعای بی نیازی دارد. احساس فقر و نیاز نمی¬کند.
رَآهُ: مطلق رویت با هر وسیله (سر- خیالی- قلبی) وقتی با اندیشه و نظر همراه باشد.
اطاعت: تبعیت وقتی با نوعی رغبت همراه است. دوست داشتنی هم هست. مقابل کراهت است.
سجده: نهایت تذلل و خضوع در مقابل چیزی. نهایت بندگی چیزی.
قرب: مطلقِ نزدیک شدن است. در موضوعات فیزیکی سنخیت لازم ندارد. ولی در مراتب دیگر لازم است. به مسیر حق با مسیر باطل نمی‌شود نزدیک شد.
وَ اقْتَرِبْ: نهایت هم سنخ شدن.
“لا یمسه الا المطهرون” به اندازه ای مس اتفاق می‌افتد که طهارت حاصل شود. شدت سنخیت منجر به طهارت می¬شود.
اهمیت قرائت:
اگر این اولین آیه نازل شده است این کلمه را جایی می‌توان گفت که مخاطب بداند باید چه چیزی را بخواند یعنی مفاهمه ای وجود داشته باشد. اینجا معنایی که استنباط می‌شود از قرائت متفاوت است.
قرائت: رویت و خواندن متن مکتوب است به گونه ای که معانی آن (در جان خواننده) ضبط شود. (کتاب التحقیق)
علم: به ادراک و احاطه اطلاق می‌شود. ادراک کردنی که همراه احاطه باشد. معادل علم حضوری. بنابراین علم واژه خاصی ست و هر جا استفاده شده بار خاص معنایی دارد.
علم از آثار قرائت است. به واسطه ضبط معانی که در قرائت صورت می‌گیرد. علمی که داشتید را به مرحله تطابق عمل برسانید.
قرائت: فرآیند ایجاد علم به علم.
دانستنی‌هایی که افراد نمی‌دانند که می‌دانند، قرائت موجب می‌شود بدانند که می‌دانند. لذا هم حجت برشان تمام می‌شود هم قدرت کار و عمل می‌دهد. (یک چیزی وجود دارد و شما نمی‌دانید که هست. قرائت موجب توجه به آن و باز آفرینی اش می‌شود. حالا دیگر چون می‌دانید هست ازش کار بر می‌آید. قدرت ایجاد می‌کند. تا قبل این ای ‌بسا بود ولی مورد توجه قرار نگرفته بود پس کاری ازش بر نمی‌آمد.)
پس فطرتی بوده و در فرآیند قرائت این فطرت مورد علم واقع می‌شود. قرائت فطرت را شکوفا می‌کند و در مرکز توجه قرار می‌دهد. قرائت از واژه هایی‌ست که خود نشان می‌دهد اصل راه قرائت کردن است.
پس لازم نیست دیگر چیزی (کتابی) باشد تا پیامبر قرائتش کند. حقیقتی در جان پیامبر است و از او میخواهند آن را قرائت کند. یعنی پیامبر بازتوجه کند و چیزی که در درونش است را قرائت کند. حالا باید دید آن حقیقتی که در جان پیامبر بوده چه بوده؟ از آنجا که داریم “ما ینطق عن الهوی” پس نتیجه می‌گیریم چیزی که قرائت کردند چیزی جز حقیقت الهی نبوده بنابراین شیعه معتقدند هر روایتی از پیامبر در حقیقت روایت قدسی ست. روایت هم لفظش از خداست و پیامبر قرائتش کرده است. پیامبر غیر از وحی کاری نمی‌کرده است.
نسبت پیامبر با وحی خیلی سنگین تعریف شده است. این نشان شان و شدت سنخیت ایشان با وحی است.
(در واقع فقط بخاطر احتمال اشتباه راوی ست که روایات به قرآن عرضه می‌شود.)
تک تک آیاتی که ظاهرش اینست که به پیامبر می‌گوید “ما أَنْزَلْنا عَلَيْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقي” چرا داری خودت را به مشقت می اندازی؟ ما این را نخواسته بودیم.. از روی سیاق آیه اثبات می‌شود آیه اینجوری‌ست که” عزیز دلم کشتی خودت را دیگر اینقدر هم نه..” علامه می‌فرمایند این حرف به این معنی نیست که بگوییم “پیامبر مرز را رد کردی” دارد تایید می‌کند کارش را ولی شدت دلسوزی برای پیامبر خرج می‌دهد. (عمیق ترین حالت در تسلی خاطر که بگوید هرکس دیگری بود اینجا اینکار را نمی‌کرد ولی توی پیامبر اینکار را کردی واقعا شایسته است..) این آیات دلالت بر جلوتر رفتن پیامبر از مرزها نیست.. توبیخ نیست در لفظ خدا.
یکی از تفاوتهای وحی و روایت: روایت در همه زمانها صادق نیست. روایت وحیی است که برای یک موقعیت خاص صادر شده است. قرآن کلا “بیان للناس” است.
قرائت کردن یعنی چه کاری کردن: “فاقرؤا ما تيسر من القرآن”
قرائت رویت علم و کمال مکتوب است (توجه به علمی که هست و ثابت) به صورتی که در جان انسان ضبط شود. خروجیش می‌شود سجده.

*”فطرت مساوی خلقت است. در جریان قرائت فطرت هم شکوفا می‌شود.”
اگر پیامبر اینچین قرائتی نمی‌کرد ما هیچکدام نمی‌توانستیم اینکار را کنیم. پیامبر قرآن را به تمامی قرائت کرد. پیامبر هیچ چیزی از حقیقت قرآن را فروگذار نکرد. شکوفا کردن فطرت بدون انبیا ممکن نبود.

سجده عملی است که نتیجه فطرت را در وجود ما به صورت عملی فعال می‌کند و بروز می‌دهد. (مثلا برای نشان دادن جوهر درون قلم از نوشتن استفاده می‌کنیم.) معنی اش اینست خضوع می‌کنی در مقابل آن کمال لذا قطعا نتیجه آن قرب است. (آیه آخر نتیجه قرائت است.)

بِاسْمِ رَبِّکَ: با استفاده از اسم رب.
اسم رب چیزی‌ست که با استعانت از آن می‌توان قرائت کرد.
رب:
سوق شی به سمت کمال. شی انسان است. نقطه اول علق بودن و نقطه آخر علم است.
برای رب اسم هایی قائل شده (نشانه است. اسم از ریشه سمو است یعنی بلندی) اسم نشانه ایست که آنقدر مسما در آن جلوه دارد که تا میبینیدش یاد مسما می افتید. مثلا آب اسمی است برای رفع تشنگی. اسم، لفظ نیست شیء است.
اسم‌هایی هستند که کمال و علم را به انسان یادآوری می‌کنند. خدا اسم حرکت کردن را کرامت گذاشته است.
کرامت: عزت را در ذاتش روشن می‌کند.
حقیقتی از کمال و علم وجود دارد و انسانی که علق است و مسیری گذاشتند برای انسان که در فرایندی به این علم و کمال برسد که به این فرآیند ربوبیت می‌گویند. کاری که خدا می‌کند (سوق ربوبیت است) کرامت است. کاری که انسان می‌کند قرآئت است.
علق: اوج وابستگی به کمال است و وقتی علق است وابستگی اش را درک می¬کند.
به اندازه درک وابستگی اش به این مراجعه می‌کند و به اندازه ای که استغنا داشته باشد مراجعه نمی‌کند.
انسان نیاز را که درک کرد آن را از رویت، خوانش می‌کند و درک می‌کند که به این فرآیند، قرائت گویند.
غرض سوره: توجه به علم مکتوب (حقیقت مکتوبی که دائم قرائت می شود) به گونه ای که در فرد سجده ایجاد کرده (خروجی) و او را گام به گام به مبدا کمال نزدیک کند(نتیجه).
قلم:
اسمها قلم هستند (ستارگان این آسمان که ما را به حقیقت دلالت می‌دهند) چون ابزار قرائت ما هستند. در این سوره اسم و قلم یک چیز است. واسطه‌هایی که شما را به آن علم و کمال دلالت می‌کنند. برای قرائت کردن لازم است اسم را خوب ببینیم. همه پس‌زمینه‌هایش را ببینیم، حقائق جاری در هر اسم را ببینیم، اجزاء واژه را خوب ببینیم، بستری که این واژه را می‌سازد خوب ببینیم، حقیقت جاری در واژه (روح معنا) را ببینیم، بستر نزول را هم خوب بشناسیم و آن را به یک مفهوم جزئی عملی تبدیل کنیم که قابل اجرا باشد. به کل اینکار تفکر گفته می‌شود. تفکر مهم‌ترین ابزار تحقق قرائت قرآن است. لذا تفکر در قرآن یک تفاوت اساسی با فکر کردن دارد.
به فکر کردنی که بعد از شناخت اجزاء یک پدیده مبتنی بر حقیقت جاری در آن پدیده، ارتباطاتش را کشف کند قرآن تفکر می‌گوید. نه به صرف کشف ارتباطات. لذا واژه تفکر همه جا مثبت است.
وجه منفی آن واژه تفکیر است.” إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ” یعنی بر اساس چیزی که می‌خواهد ارتباطات درست می‌کند نه بر اساس حقیقت جاری. می‌شود “ارایت الذی ینهی” که بر اساس راه استغنی خودش ارتباطی می‌دهد.
(تفکر: اجزاء را ببینید، آنقدر خوب که حقیقت جاری در آن را ببینید. اگر لفظ است روح معنایش را ببینید اگر پدیده است اسمش را ببینید. بعد بستر(پس زمینه) را خوب ببینید. مولفه های تفکر. پس اساس تفکر و روح قرائت، ادراک نیاز است. نیاز نداشته باشی تفکیر می‌کنی. با نیاز بر اساس چیزی که هست رابطه می‌چینی.)
اگر احساس نیاز زنده نشود تفکر و قرائت صورت نمی‌گیرد. تفکر ابزار ذهنی قرائت است.
ادراک درونی به نیاز، بعد روند ذهنی و تفکر و رسیدن به حکم و بعد عمل.. به کل این فرآیند قرائت گفته می‌شود.
نیاز چطور ایجاد می‌شود: الم یعلم بان الله یری.
“انّ الی ربک الرجعی” حقیقت قرائت رجوع به رب است.

 

فهرست مطالب