سهم من تنها دوشنبه ها و پنج شنبه ها بود كه امام مجبور بود به دربار برود.
خيلي ها مثل من آن حوالي پرسه مي زدند تا او را ببينند. سالهاي گشايش، جمعيت هلهله مي كرد و راه ها از شلوغي بند مي آمد.

سالهاي عسرت امام پيام مي داد سكوت كنيم يا انگشت به دهان مي گذاشت و ما ساكت دنبالش راه مي افتاديم.
سالهاي عسرت، سخت بود. مدام تفتيش، جاسوس، نامه هايي با خط هاي جورواجور، جاسازي نامه و وجوهات در ظرف ها و چوبها و… سالهاي سختي بود با اين حال نماينده ها همه جا بودند از بغداد تا نيشابور از آذربايجان تا سامرا.
بعدتر سهم من مكاتبه هم بود مخفيانه. همان روزها كه فقر من را مردد كرد كه از او كمك بخواهم يا صبر كنم؟ 
مگر امام صادق علیه السلام نفرموده که فقر با ما بهتر از توانگری با دیگران است. و کشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان ماست. 
 
امام در پاسخ نوشت: هر گاه گناهان دوستان ما زیاد شود، خداوند آنها را به فقر گرفتار می کند و گاهی از بسیاری از گناهان آنان در می گذرد. همچنان که پیش خود گفته ای فقر با ما بهتر از توانگری با دیگران است.

ما برای کسانی که به ما پناهنده شوند، پناهگاهیم و برای کسانی که از ما هدایت بجویند، نوریم. ما نگهدار کسانی هستیم که به ما متوسل می شوند.

هر کس ما را دوست بدارد در رتبه والايي با ماست و کسی که پیرو راه ما نباشد به سوی آتش خواهد رفت. 
بعدتر سهم من ديدار روي ماهش هم شد.

آه خانه اش و عطر نمازش و پسرك نوراني و هميشه پنهانش، قلب و جانم را تا بي نهايت مي گشود.
اين بود كه بعد از او سهم من بي نهايت دلتنگي بود براي خودش و پسرش كه قرار بود آخرين امام باشد. دلتنگي دلتنگي دلتنگي

فهرست مطالب