نعره هل من مبارز مانده بی پاسخ تو را
لشکر از هر سو گریزان رو به سوی مکمن است

کس نمی‌آید به جنگ تن به تن، یاللعجب!
تابه دستت تیغ همچون تندری بنیان کن است

آی بگریزید از میدان! کسی فریاد کرد
ای بسا سرها که با تیغ تو افشان از تن است

سنگ بارانش کنید ای قوم از هر سو که او
در هجوم این همه شمشیر، سد آهن است

جوشن و خود و کلاه آن سوتر افکندی به شور
خصم را از برق تیغت شعله‌ها بر خرمن است

عابسی و جلوه عباس داری در نبرد
آری این شور دگرگونت، دلیلی متقن است

پشت سر، یکسر عطشناک اهل بیت آینه
پیش رو، صف در صف اما تیره اهریمن است

شب شکاری ای سفیر سربدار کربلا!
بر زمین، خون مبینت آیه‌هایی روشن است

از ازل سرخ ست اوراق شهادت نامه ات
بر سپهر این ظهر غربت، خون فشان پرویزن است

بر افق‌های شهود آیینه گردان تواند
پیش چشمانت بر آن سوها پیاپی روزن است

عاجزم از شرح آن شور سر افشانی ببخش
از چنان وصفی زبان شوق، یکسر الکن است

محمدحسین انصاری نژاد

 

فهرست مطالب