دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
بی‌پا و سر کردی مرا بی‌خواب و خور کردی مرا
سرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان من
از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من


[۱] ز نـو هر لحظه ایمان تازه‌گردان مسلمان شو مسلمان شو مسلمان! شیخ محمود شبستری. باهمین مضمون خاقانی شروانی هم گفته است:

دلا با عـشق، پیمان تازه گـردان چون ایمان گفتی، ایمان تازه گردان

و اوحدی مراغه‌ای می‌گوید:

اگر با عشـق، پیمـان تازه کـردم مسـلمان گشتـم، ایمـان تازه کـردم

[۲] در حدیثی از رسول خدا (ص) آمده است: «جددوا ایمانک! قالوا یا رسول اللّه و کیف نجدّد ایماننا؟ قال اکثروا من قول لا اله الا الله؛ ایمان خود را تازه کنید!عرض کردند: چگونه؟ حضرت فرمود: با فراوان گفتن ذکر «لا اله الا الله»؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج ۴،ص ۲۵۶.

فهرست مطالب