بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و ال محمد

از ” سرچشمه” سیراب شدی ولی همه ی قصه اینجا تمام نشد؛ مدام سیراب می شوی… اما جاری…. آرام آرام جریان می یابی.

بین تمامی سنگ های سخت، خاک های نرم، شوره زارها و حتی کشتزارهای تشنه و آماده …. . تو جاری شده بودی، همه را خیس می کردی، “ابلاغت ” را رسانیدی؛ هر چند خیلی ها هیچ تکانی نخورند ولی آخرش خواهند فهمید که کف روی آب اصل نیست و آن گاه است که حقیقت شما و جریان شما دیده خواهد شد ولی باز هم تو جاری هستی، تو ربط عالم شده ای؛ دستی در حقایق کتاب داری در ماورای ماده، حقایق را می آوری…. می آوری…. می آوری پایین و می ریزی در دست مردم، می چشانی به آدم ها، تک به تک.

می شوی مایه ی حیات جامعه.

وجود تو طالبان حق را سیراب می کند.

وقتی تو هستی، جامعه آرام می شود، آرام و محکم قدم برمی داری و پشتت به حق (کتاب) قرص است. و پشت عالمی به تو گرم.

آنقدر مطمئن پشت امامت ایستاده ای که اگر نباشی کمر امام می شکند…. .

آخر آنکه تا وقتی تو بودی خیمه ها آرام تر بود، دغدغه شان فقط تشنگی بود ولی وقتی عمود افتاد دیگر خیمه ای از آتش در امان نماند.

و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون

پی نوشت: این ها را سر جلسه ی نشست نوشتم، شاید خیلی خوب و منسجم نباشد ولی سعی کردم همان ها را بنویسم، همان حس و حال صبح جمعه ی سوره ی رعد قم را.

فهرست مطالب