“ان ربک لبالمرصاد”

پای درس سوره ی مبارکه ی  فجر نشسته بودیم .

شب شهادت امام باقر عزیز . همان بزرگواری که پدر “امام صادق” هستند.

سوره می گفت برخی ها هستند که وقتی به خوشی ها می رسند جوّ گیر نمی شوند و وقتی نعمتی از آن ها گرفته می شود حالشان بد نمی شود و به خودشان بد و بیراه نمی گویند…راستش را بخواهیم احساس حقارت نمی کنند…اینطور نیست که با محرکی از بیرون حالشان سریع خوب شود و یا سریع بد شود. یک سری خط مشی و حدود برای خود تعیین کرده اند. و با نهایت اطمینان راهشان را می روند. هر چند که خیلی چیزهای به ظاهر “مال” از دستشان برود در این مسیر.

.

.

.

بدون آنکه تحت تاثیر یا تحت تحسین و تقبیح دیگران شل و سفت شود حرکتشان.

انگار یکی هست به آن ها آفرین می گوید که صدایش از همه ی خوب و بد گفتن های آدم ها بلند “تر” است برایشان! ” فادخلی فی عبادی، وادخلی جنتی”

 دلشان قرص و پشتشان گرم است ، آدم تعجب می کند.

البته فکر نکنید که اوضاعشان خیلی اوکی بوده که چهره هایشان اینقدر خندان است.. نه!

ممکن است آنقدر به سختی بیفتند که صبح شدن بعید به نظر برسد! انگار 10 شب روی هم جمع شود…ولی آن ها آن چنان با امید حرکت می کنند که انگار فجر همین الان است! آرام اند به خاطر آنکه احساس می کنند هر لحظه پشتیبانی پا به کار دارند به اسم “رب”.

و خلاصه خیلی انسان های فوق العاده ای هستند این پابه کارهای حد و حدود دار “ذی حجر”… .
و برعکس آن انسان هایی که با ذره ای پایین و بالا شدن نعمت ها و امکانات حالشان موّاج است. و از حال موّاج چه برآید جز سستی و اهمال ، و نا امیدی یا امیدواری کاذب ناشی از غرور…

خداوند همه ی ما را هم نشین امام باقر و امام صادق و اباعبدالله در دنیا و آخرت گرداند.

اللهم صل علی محمد و آل محمد

فهرست مطالب