دعبل و ارتباط با امام رضا(ع)

شیخ کلینی ملاقات او را با امام رضا(ع) و امام جواد(ع) در کتاب اصول کافی نقل کرده است.[1] «دعبل خزاعی» شاعر متعهد و شیعه که در زمان امام رضا(ع) می‌زیست، هنر خویش را در راه احیای حق آل محمد(ص) و ذکر و یاد شهدای عترت پیامبر و بیان فضایل «اهل بیت» قرار داده بود و نزد ائمه شیعه منزلتی داشت.  قصیده دعبل که حماسه تاریخ بنی هاشم و منقبت نامه آل علی بود، بسیار مورد توجه قرار گرفت. قصیده بلند بالای دعبل که به «قصیده تائیه» یا «مدارس آیات» معروف است،[2] از پرمحتواترین قصایدی است که در بیان حق و فضایل این دودمان پاک و یادآوری از «شهدای آل محمد» می‌باشد. در این قصیده، که 121 بیت است، در فضایی سرشار از معنویت و خاطره‌های پرسوز و گداز، جریان خاندان پیامبر را از آغاز، همراه با شهادت‌ها و رنج‌ها بیان می‌کند. در بسیاری از منابع شعر دعبل با این عنوان آغاز میشود:

مَدارِسُ آیات خَلَت مِن تلاوهٍ                   ومنزلُ وحیٍ مُقِفرُ العَرَصاتِ[3]

 بدین تفسیر: از خانه‌ها و مدارس و منازلی یاد می‌کند که به خاطر ستم‌های امویان و عباسیان متروک و خالی مانده است، از جمله خانه‌ها و مراکزی در خیف، منی، مسجدالحرام، عرفات و جمرات که پایگاه وحی بوده است، دیاری که برای آل رسول الله، امیرالمؤمنین، حسن و حسین، جعفر و عبدالله و فضل، حمزه و امام سجاد(علیهم السلام)… بوده است. که در اینجا چند بیتی از آن را میخوانیم: آیا ندیدی که روزگاران چه جورها کرد و مردم عهدهای خود را شکستند و دولتها احکام خدا را به مسخره گرفتند و در ظلمتهای جهل در پی نور گشتند؟ در این دنیای پر آشوب، چگونه میتوان به خدای تعالی نزدیک شد، جز از راه دوستی فرزندان رسول خدا(ص) و بغض کینه فرزندان مروان و فرزندان هند – معاویه.[4]
زمانی هم که علی بن موسی الرضا(ع)، امام هشتم شیعیان، ولایتعهدی مأمون عباسی را قبول کرد و از مدینه به خراسان آمد، دعبل به همراه ابراهیم بن عباس صولی، شاعر دیگر شیعه، عازم زیارت امام رضا(ع) شدند. هر دو شاعر در «مرو» نزد امام رضا(ع) رفتند و قصیده خود را در مرثیه حسین و مناقب آن و سایر بنی هاشم انشا نمودند. اباصلت هروی گوید: دعبل بن علی خزاعی خدمت امام رضا(ع) در مرو رسید و عرض کرد: ای فرزند پیامبر! دربارۀ شما قصیده‌ای سروده‌ام و عهد کرده‌ام که قبل از شما آن را بر کسی نخوانم. حضرت اجازه فرمود تا دعبل شعرش را بخواند، و  او هم خواند. دعبل مطلع چکامه طولانی خود را آغاز نمود:

تَجاوَبن بَالإر نَان و الزَّفَراتِ                           نَوائحُ عُجمُ اللَفظَ و النَّطَقَاتِ[5]

«نوحه گران با مویه ها و آه های مفهوم و گنگ به یکدیگر پاسخ دادند»
وی قصیدهاش را خواند، تا به این بیت رسید:

اَرى فَيْئَهُمْ فى غَيْرِهِمْ مُتَقَسِّما                      وَ اَيْدِيَهُمْ مِن فَيْئِهِمْ صَفَراتٍ

«میبینم اموال آنان[اهل بیت] به تاراج رفته و در بین افراد بیگانه و نااهل تقسیم شده و دست آنان از غنائم و ارثشان خالی است !

در اینجا حضرت گریستند و فرمودند: «بله راست گفتی ای دعبل!»
دعبل اشعار خود را ادامه داد و در بعضی از اشعار، حضرت کلامی میفرمود تا رسید، چون رسيد به اين شعر :

اِذا وُ تِرُوا مَدُّوا اِلى واتِريهِمُ                                  اَكُفّا عَنِ اْلاَوْتار مُنْقَبَضاتٍ.

 كرد و فرمود: بلى، واللّه منقبضات، و چون رسيد به اين شعر:
لَقَدْ خِفْتُ فِى الدُّنْيا وَ اَيّامَ سَعْيِها                        وَ اِنّى لاَرْجُو اْلاَمْنَ بَعْدَ وَفائى
حضرت فرمود: ايمن گرداند خداوند تو را روز فزع اكبر، پس چون رسيد، به اين شعر:  

اَفاطِمَ قَومی یابنَهٌ الخَـــیِرٍ              فَاندُبی نُجوم سَمَواتٍ بارِضِ فلاتٍ
قُبِورِ بِکُوفانِ و اُخری بِطَیِبَه                        و اُخری بِفَخ نالَها صَلّواتٍ
واُخری بِارضَ الجُوزجَان مَح                     و قبَر بِباخَمری لَدَی الغُرباتٍ
وَ قَبْرٌ بِبَغْدادَ لِنَفْسٍ زَكِيَّةٍ                           تَضَمَّنَهَا الرَّحْمنُ فِى الْغُرُفاتِ

این ابیات بدین معناست: هان ای فاطمه! ای دختر بهترین انسانها! برخیز و برای فرزندانت که هر کدام در سرزمینی افتادهاند، ناله کن! قبری به کوفه و قبری به مدینه و قبری به فخ و قبری به جوزجان… و فرزندت، موسی بن جعفر(ع)، نیز در بغداد مدفون گشته  
در اینجا امام رضا(ع) فرمودند: «آیا من دو بیت به اشعار تو ملحق کنم تا قصیده ات تمام و کامل شود؟ دعبل عرض کرد: «بله یا ابن رسول الله!»

حضرت فرمود:

قَبْرٌ بِطُوسٍ يالَها مِنْ مُصيبَةٍ               اَلَحَّتْ عَلَى اْلاَحْشآءِ بِالزَّفَراتِ
اِلَى الْحَشْرِ حَتّى يَبْعَثَ اللّهُ قائِما           يُفَرِّجُ عَنَّا الْهَمَّ وَالْكُرُباتِ

زهرا جان! قبری هم از فرزندان تو در طوس است که مصیبتش جانکاه و سوزنده است تا خداوند قائمی را برانگیزد و همّ و غم ما را بزداید .
دعبل پرسید: یا ابن رسول الله! من چنین قبری نمیشناسم. در طوس قبر کیست؟
حضرت فرمود: «آنجا قبر من است. چند روزی بیشتر نمیگذرد که طوس محل رفت و آمد شیعیان و زائران من میشود.»
دعبل اشعارش را خواند تا به پایان رسید.[6] دعبل گفت: «به خدا برای گرفتن پول نیامدهام و در گفتن این قصیده طمعی ندارم!» و کیسه را برگرداند و گفت: از آن حضرت لباسی از لباسهای خودشان برایم بگیر تا به آن متبرک و مشرّف شوم.
خادم رفت و برگشت و لباسی از خز برای دعبل آورد و کیسه زر را هم برگرداند و گفت حضرت میفرمایند: این پولها را بگیر که به آن احتیاج پیدا خواهی کرد.[7]
 
حمله راهزانان به دعبل در راه بازگشت از دیدار امام رضا(ع)
 پس از اين‌كه دعبل از مرو خارج شد و به مكاني به نام «قوهان» رسيد، راهزنان به قافله او حمله كردند و همه اهل قافله را گرفتند و دستان آن‌ها را بستند و اموالشان را مصادره كردند. دعبل پيرامون آن واقعه مي‌گويد: در آن زمان دزدان همه اموال مرا غارت كردند و به جز كهنه قبايي برايم چيزي باقي نگذاشتند، اما من هيچ تأسفي براي اسبابم نمي‌خوردم، مگر آن جامه‌اي را كه امام رضا(ع) به من عطا كرده بود. در همين حال بودم كه ياد فرمايش آن حضرت(ع) افتادم كه به من گفت: اين پيراهن و طلاها را حفظ كن، زيرا روزي به كارت مي‌‎‎آيد، ناگهان يكي از‌ راهزنان نزديك من شد و در حالي كه گريه مي‌كرد اين بيت از شعر خودم را زير لب زمزمه كرد:
أري فيئهم في غيرهم متقسما                   و ايديهم من فيئهم سفرات
من از ديدن يك شيعه در آن جا متعجب شدم، و براي پس گرفتن آن پيراهن فكري به خاطرم رسيد، از اين رو به آن راهزن گفتم: اي سرباز! اين قصيده‌اي كه مي‌‌خواني از كيست؟ گفت: اين مسأله به تو چه ربطي دارد؟ گفتم: اين پرسش من سببي دارد، كه به زودي تو را از آن مطلع مي‌كنم. گفت: شهرت اين قصيده نسبت به شاعرش بسيار زياد است و كسي نمي‌تواند آن را مخفي كند. شاعر آن دعبل بن علي! شاعر آل محمد(ع) است.
پس از آن من گفتم: به خدا سوگند! كه من همان دعبل هستم، و اين قصيده را من سروده‌ام.
آن شخص با شنيدن حرف من متعجب شد و ابتدا باور نكرد، تا اين كه به او گفتم: اگر باور نداري، مي‌تواني از اهل قافله بپرسي. از اين رو عده‌اي از اهل قافله را جمع كرد و درباره من از آنان پرسيد، و همه اهل قافله گفتند:‌ او دعبل بن علي است. پس از‌ آن كه آن راهزن از هويت دعبل آگاه شد، دستور داد تا همه اموال غارت شده او را پس دهند.[8]

 


[1] – اصول کافی، ج1، ص496. الغدیر، ج2، ص373.
[2] – جهت اطلاعات بیشتر از این قصیده ر.ک: ابن رضا، ابوالفضل، مداح اهل عصمت (ع) دعبل، بی جا، چاپ اتحاد، بی تا، صص6-14
[3] -ابن شهرآشوب، مناقب ،ص366. عیون اخبار الرضا، پیشین، ج2، ص294.
[4] – ابن رضا، ابوالفضل، مداح اهل عصمت (ع) دعبل، بی جا، چاپ اتحاد، بی تا، ص3-4.
[5] -بحارالانوار، ج49، ص245.
[6] – کمالی دزفولی، دعبل خزاعی، صص10-12.
[7] – رجال النجاشی، ص162.
[8] – الصدوق، ابوجعفر محمدبن علی ین الحسین بن بابویه القمی، عیون اخبارالرضا، به تصحیح سید مهدی الحسینی لاجوردی، تهران، جهان، 1378، ج2، ص268، و صص264-263. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، رشیدالدین محمد، مناقب آل ابی طالب، به تصحیح هاشم رسولی محلاتی، قم، انتشارات علامه، 1353، ج4، صص338-339.

فهرست مطالب