همۀ این سال‌ها با هر جوشن کبیر و مجیری که خواندم، با وجود سرمستی از این همه نام زیبا که خدا را با آن‌ها می‌خواندم، دلم می‌گرفت از اینکه چرا از این همه اسم نیکو تنها خواستۀ ما فقط رهایی از آتش است؟ با هر «خلصنا من النار یا رب» و با هر «اجرنا من النار یا مجیر» حس می‌کردم تمام عبادتم از ترس آتش عقوبت است…

تا قدر دوم امسال… که وسط جوشن کبیر خواندن انگار که بهم الهام شده‌باشد، ناگهان حس کردم «نار» که فقط آتش جهنم نیست! مگر حال و روز این روزهایم کم آتشین و سوزان است؟ دیدم تمام دعاهایی که این شب‌ها می‌خواهم از خوب‌ترین و معنوی‌ترینشان تا حقیرترین و مادی‌ترینشان همه در یک جمله خلاصه شده‌اند: «خلصنا من النار…»

بعد این کشف با تمام وجود هر فرازی خواندم «خلصنا من النار یا رب»، خدایا از این همه آتش که دور و برمان را گرفته نجاتمان بده… من یکی که دارم می‌سوزم… قلب و روحم دارند جزغاله می‌شوند… خودت از این همه آتش سوزان خلاصم کن… از آتش حرف‌هایی که شنیدم و قلب و روحم را سوزاند، از آتش دین‌هایی که به گردن دارم، از آتش حق الناسی که در برابر ادا کردنشان ناتوانم، از آتش مشکلاتی که سینوسی کم و زیاد می‌شوند اما کمشان هم برای من زیادتر از تحملم سوزان است… خدایا خودت از این همه آتش پناهم بده، خلاصم کن…

می‌دانم خیلی از این آتش‌ها را خودم روشن کرده‌ام، یا دست کم خودم گالن گالن بنزین رویشان خالی کرده‌ام… می‌دانم این همه آتش از گور خودم بلند می‌شوند… اما امیدم به توست… تو پناهم بده یا مجیر… تو خلاصم کن یا رب…

 پ.ن: کاش روزی آنقدر مومن و بزرگ شویم که بزرگترین خواستۀ ته قلبمان و دعای قدرمان خلاصی از آتش هجر اماممان باشد…
         و کاش روزی این آتش فراق و انتظار را با حضورش گلستان کنی یا رب…

فهرست مطالب