خاكستري ها..
اینکه یارانت اینهمه برایم خواستنی هستند از آن روست که توی لشکر تو، کسی خاکستری نیست. کسی وسط نیست. تکلیف همه با خودشان معلوم است. کسی مبهم نیست. تردید ندارد. در رفت و آمد نیست. و این را وسط معرکه ثابت کرده؛ نه با حرف، نه با شعار و ادعا.
مرحوم دهخدا گفته، در تداول عامه، «راست و حسینی» یعنی حرف راست و واضح. بیابهام، بیپرده، بیتردید. چیزی که ماها خیلی وقتها بلدش نیستیم یا چون میدانیم سخت است، وقتهای عمل، از آن فرار میکنیم. «راست و حسینی» بودن سخت است. وسط نماندن آسان نیست. دل یکدله کردن آن هم توی کشاکش معرکههای سخت، کارِ هر کسی نیست. برای همین است که وقتی قصهی «حر» را میخوانیم، همان لحظهها که دارد از خاکستریبودن رها میکند خودش را و میآید سمت سپیدی؛ سمت شما، دلمان اوج میگیرد. یا وقتی میخوانیم «زهیر بن قین»، با یک تشر، دلش را یکدله میکند و پردههای خاکستری را کنار میزند، چشمهایمان لبریز میشود. چون میفهمیمشان، چون میدانیم آدم دیگر خاکستری نباشد، تکلیفش با خودش معلوم باشد، دلش را یکدله کرده باشد، چقدر معرکه و رویایی و خواستنی میشود.
مريم روستا