٢

با هاي و هوي وهلهله هيزم مي آورند
سهم مدينه قحطي گندم مي آورند
گم كرده بين باديه ماه غدير را
شب باورند وروبه توهم مي آورند
برروضة النبي صفي از شعله بسته اند
هي ذوالفقار را به تلاطم مي آورند!
“دارالشفاي هردو جهان” شعله ور شده
آتش براي دفعه ي چندم مي آورند
خون هزار آيه كه شرب اليهود شد
با سنگ رو به آينه ي خم مي آورند
يا للعجب دو دست علي بسته، كف زنان
با خود ميان حيرت مردم مي آورند

شب، برگي از صحيفه ي اسرار فاطمه ست
سجاده هاي نافله ي سرشار فاطمه ست

٣

شمشير ها كشيده لگدها به در زدند
يعني به باغ سوره ي طاها تبر زدند
در بودو ميخ و خشم كبوتر ستيزها
در شعله قمريان حرم بال و پر زدند
خونخواه كشتگان تو بودند يا علي!
برتو هزار مرتبه زخم جگر زدند
يا فضه !يك ستاره ي كوچك شهيد شد
با تازيانه تا به گلويش شرر زدند
خورشيد دست بسته به ناگاه در خسوف
سيلي به ماه تا كه از آن بيشتر زدند
بر محكمات سوره ي والشمس كافرند
بس طعنه ها كه به شق القمر زدند

زخم بتول با جگر مرتضي چه كرد
روح القدس به غربت خيرالنساء چه كرد

٤

هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در كوه ودر درخت شكوه قيام توست
در هربهار زخم فدك تازه مي شود
در هر گل محمدي آهنگ نام توست
چشمي كه در جزيره ي مجنون به خون نشست
ديگر شهيد گمشده ي صبح و شام توست
اروند و هفت بند غزل نامه ي كبود
از سيدي شهيد كه خونجوش جام توست
وقت نماز شب كه دل آهسته بشكند
سوگند مي خورم كه به طوف مقام توست
بين دعاي ندبه ي چشمم ظهور كيست؟
دستي و تيغ شعله ور انتقام توست

تركيب بند سوخت دل من دو نيم شد
در سينه ام مدينه اي امشب يتيم شد

فهرست مطالب