۱

أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحيمِ؛
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ»[1]

رابطه مستقيم بين كثرت دعا و قلّت بلا، قلّت دعا و كثرت بلا را كه در روايتي از پيغمبراكرم مطرح كردم: «إِذَا قَلَ الدُّعَاءُ نَزَلَ الْبَلَاء».[2] در همين زمينه ميخواستم تذكّر ديگري بدهم.

تأثير ديدِ انسان بر دعايش
ديدِ انسان هميشه اينطور است كه ديدِ كوتاه و مادّي است يعني در عالم ماديّت قرار دارد و محدود است. اين ديدِ محدود، كوتاه و به تعبير بنده نظر تنگ بر همه چيز و بدتر از همه بر روي دعاي شخص اثر ميگذارد. يعني بر روي درخواستهايش از خداوند تأثير دارد.

آيا از خدا كاري برميآيد؟!
به دو مطلب اشاره ميكنم. اوّل: فرض كنيد براي او مشكل و گرفتارياي پيش آمد؛ در اين وقت او چون در بستر ماديّت است اوّل فكرش به طرف ابزار مادّي ميرود. غير از اين است؟ شخص ميخواهد تدبير كند و مشكل خود را حل كند، پس وسائل و ابزار ماديّت را پيش ميكشد. غالباً اينطور است چون در بستر ماديّت قرار دارد. بعد سرش كه به سنگ ميخورد و ديگر ميبيند راه‌ها بر او بسته شد، آنوقت يادش ميافتد كه خدايي هم وجود دارد. ميگويد: چه بسا ممكن است از او كاري هم ساخته باشد! و حال اينكه، بدانيد! مؤمن نبايد اينطور باشد. آن كسي كه اعتقاد به مبدأ و معاد دارد و اعتقاد دارد كه مسبب الأسباب موجود ديگري است، موجودات زميني نيستند و اعتقاد دارد كه: «أَزِمَّةِ الأُمُورُ طُرّاً بِيَدِه»؛ تمام امور در دست قدرت او است و واقعاً اعتقاد دارد وقتي كه ميگويد: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»؛ اين شخص اوّل چه كسي به يادش ميآيد؟ منبع قدرت، يعني خدا را. به سراغ ابزار و وسائل مادّي مثل حسن و حسين و تقي و نقي و… نميرود كه بعد هم اگر درست شد تصوّر بكند كه اين واسطهها كردهاند. اينها را قبلاً مفصّل عرض كردهام امّا ميخواستم تذكّر بدهم. مؤمن نبايد اينطور باشد. وقتي گرفتاري پيش آمد، اوّل خدا. بگويد: خدايا! اين مشكل پيش آمده، مشكل من را حل كن.

خدا دعاهاي كوچك را هم ميپذيرد!

مطلب دوّم كه اين هم منشأاش ضعف ايمان است، اين است كه بنده تصوّر ميكند، نسبت به كارهاي بسيار بسيار مهم بايد سراغ خدا رفت و در مورد كارهاي كوچك اينطور نيست. اين براي ضعف ايمان است. [3]

ما ضعف ايمان داريم!
به شما بگويم، وقتي ميخواهيد دعا كنيد بفهميد و بدانيد كه همه چيزتان وابسته به اين دعاها است؛ كوچك و بزرگ هم ندارد. اينكه تصوّر كنم: «فقط چيزهاي قابل اعتنا و بزرگ را با خدا مطرح كنم نه كوچكها را» از ضعف ايمان است. واقع اين است كه اين شخص خداشناس نيست. ما در معرفت خود نسبت به خالق نقص داريم.

تو كوچك هستي، نه خدا!
دعا، كوچك و بزرگ ندارد و خدا هم خستگي‌ناپذير است! او اين دعا را خيلي هم دوست دارد. همة اينها را بحث كردهام و نميخواهم وارد بشوم، بلكه فقط خواستم تذكّري براي ليالي قدر بدهم و بگويم اين فرصت را از دست نده! خودت را از قالب حقارت بيرون بكش! تو كوچك هستي و كوچك هم فكر ميكني؛ طرفِ خود را اصلاً نشناختهاي. تو آدمي هستي كه اگر يك نفر روزي ده بار در خانهات بيايد و در بزند و بگويد: اين را ميخواهم، آن را ميخواهم، ديگر در را بر روي او باز نميكني. غير از اين است؟ امّا خالق تو اينطور نيست، اگر ده تا، يازده تا بشود امروز بيشتر از تو خوشش ميآيد و اگر يازده تا بشود دوازده تا، بيشتر خوشش ميآيد. اين جزو معارف ما است.

مراجعه بيشتر، معرفت بالاتر
اينها سرّ دارد؛ چون، مراجعة بيشتر، كاشفِ از معرفت بالاتر، نسبت به كسي است كه از او درخواست ميكنم و او را همهكاره ميدانم. دليل بر اين ميشود، كه همه چيز دست او است، از دست او بر ميآيد و كسي غير از او نميتواند انجام دهد؛ اين كاشف از معرفت است.

آن چيزي كه از ديگري ميخواهي، از خدا بخواه
در روايتي داريم كه از پيغمبراكرم است: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صَلّياللهعلیهوالهوسلّم): إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَحَبَ شَيْئاً لِنَفْسِهِ وَ أَبْغَضَهُ لِخَلْقِهِ مِنْ فَضْلِهِ»؛ خداوند چيزي را براي خودش دوست ميدارد، امّا همان را براي خلق خودش مبغوض ميدارد. براي خودش خوشش ميآيد امّا براي مخلوق خود بدش ميآيد. توضيح اينكه: «أَبْغَضَ لِخَلْقِهِ الْمَسْأَلَةَ»؛ بدش ميآيد از عبدي كه گرفتار شده و به مثل خودش رو مياندازد، «أَبْغَضَ لِخَلْقِهِ الْمَسْأَلَةَ». اينكه بندههايش براي كارهايشان از هم درخواست كنند و به همديگر مراجعه كنند. «وَ أَحَبَ لِنَفْسِهِ أَنْ يُسْأَلَ»؛ و دوست دارد كه از او درخواست كنند. به اين و آن رو بياندازي بدش ميآيد امّا به او رو بياندازي خوشش ميآيد. «وَ لَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَنْ يُسْأَلَ»؛ هيچچيز در نزد خدا محبوب‌تر از اين نيست كه در خانهاش را بزني و بگويي ميخواهم، ميخواهم، ميخواهم. بر خلاف من و تو، كه اگر بچّهمان هم باشد بيرونش ميكنيم. خدا كه من و تو نيست. چون او را نشناختهايم كه تمام خزائن وجود در يد قدرت او است.

خدايا! بند كفش ميخواهم!
«فَلَا يَسْتَحْيِي أَحَدُكُمْ أَنْ يَسْأَلَ اللَّهَ» پس خجالت نكشد و حيا نكند، به اينكه يكي از شما از خدا درخواست كند. اگر ميخواهي، خجالت و حيا ندارد. «وَ لَوْ بِشِسْعِ نَعْلٍ»؛[4] پيغمبر سطح را اينقدر پائين آورد. نگاه نكن به اينكه تصوّر كني حاجتهايت بد است. مثل اينكه بند كفشت گم شده؛ بگويي: خدا! بند كفش ميخواهم! ببين كار را به كجا رساند.

كوچكي و بزرگي در نزد خدا مطرح نيست
روايات زياد داريم. روايتي از امام باقر(عليهالسّلام) در ارتباط با همين كه گفتم است: «لَا تُحَقِّرُوا صَغِيراً مِنْ حَوَائِجِكُمْ فَإِنَّ أَحَبَّ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى أَسْأَلُهُمْ»؛[5] فكر نكنيد كه حاجت، كوچك است. بلكه محبوبترين بندگان آن بندهاي است كه از خدا بخواهد؛ كوچك و بزرگ ندارد. در آن روايت دارد از امام باقر(عليهالسّلام) ميفرمايد: «لَا تَتْرُكُوا صَغِيرَةً لِصِغَرِهَا أَنْ تَدْعُوا بِهَا فَإِنَّ صَاحِبَالصِّغَارِ هُوَ صَاحِبُ الْكِبَارِ».[6] حضرت مطلب را خيلي زيبا بيان ميكنند كه: اينجا كوچكي و بزرگي خبري نيست.

تنگ نظري را كنار بگذاريد
تذكّر عمدهاي كه ميخواهم بدهم اين است؛ در بين سال بهخصوص براي دعا و حوائج زمانهايي را آوردهاند و از نظر ارزشي ما را ترغيب كردهاند كه اهميّت دارد. مثل ماه مبارك رمضان و در ماه رمضان هم ليالي قدر كه گفتهاند بايد كمال بهرهبرداري را برد. نظر تنگي را كنار بگذاريد و فرو گذار نكنيد. البته يك سنخ مسائل است كه نميخواهم وارد آن بشوم و فقط مطلب كلّي را ميخواهم عرض كنم. ما نبايد در دعاها و درخواستهايمان از خداوند كوتاه بياييم و هيچچيز نبايد براي ما مانع و رادع بشود از اينكه درخواست كنيم، حالا در هر رابطهاي كه ميخواهد باشد. اوّل خدا، وسط خدا، آخر خدا! هرچه برايم پيش ميآيد اوّل خدا را در نظر بگيرم. اين هيچ منافاتي هم با توسّل به وسائل ندارد. اينها را بحث كردهام و وارد آن نميشوم. بروم سراغ توسّلم.

مصائب علي(عليهالسّلام)
در روايت دارد، بعد از اينكه آن خبيث به علي(عليهالسّلام) ضربت زد. علي(عليهالسّلام) بقيّة نماز را نشسته خواند يعني حضرت ديگر تاب ايستادن را نداشت. در روايت دارد، به يمين و يسار متمايل ميشد و حضرت نميتوانست بدن خودش را نگه دارد. امام حسن را جاي خودشان گذاشتند تا نماز را تمام كند. در روايت دارد، نماز كه تمام شد سر پدر را به دامن گرفت و شروع كرد به گريه كردن. اين جملات را ميگفت: پدر پشت مرا شكستي… تعبيرات عجيبي است. علي(عليهالسّلام) چشمهايش را باز كرد و گفت: پسرم از اين به بعد ديگر پدرت هيچ الم و دردي ندارد. ببينيد، چقدر به علي(عليهالسّلام) سخت گذشته كه اين را ميگويد. پسرم! گريه نكن، الآن جدّات و جدّهات، خديجه و مادرت فاطمه حاضر هستند. حوريان بهشت آمدهاند و در انتظار پدر تو هستند.

شهادت به دست امّت!
علي(عليهالسّلام) بيهوش ميشد و لختي بعد به هوش ميآمد. تا وقتي كه علي(عليهالسّلام) را وارد صحن كوفه كردند. امام حسن(عليهالسّلام) با سر پدر در دامن نشسته است. سر علي(عليهالسّلام) را بسته بودند امّا از اطراف اين بستر همينطور خون جاري بود. امام حسن(عليهالسّلام) همينطور گريه ميكرد و اشك چشم به صورت پدرش علي(عليهالسّلام) ميريخت. چشمانش را باز كرد و گفت: پسرم! گريه نكن. از گرية تو ملائكة آسمان گريه ميكنند. امّا ميخواهم يك خبر را به تو بدهم، گوش كن. بعد از من، اين امّت تو را به زهر و برادرت حسين را به تيغ شهيد ميكنند…

________________________________________
[1]. بحارألانوار، ج91، ص96
[2]. الدعوات (للراوندي)، ص20، بحارالأنوار، ج90، ص300
[3]. من اين مطالب را قبلاً بحث كردهام و چون مربوط به ليالي قدر است، فقط تذكّر ميدهم.
[4]. الكافي، ج4، ص20
[5]. بحارالأنوار، ج90، ص346
[6]. بحارالأنوار، ج90، ص303

http://www.mojtabatehrani.ir/fa/Content/4553

۲

أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحيمِ؛
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ»[1]

ماه مبارک رمضان ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است چه برای خود و دیگران و چه دنیوی و چه معنوی و اخروی كه به آن ترغیب شده است. بهخصوص نسبت به لیالی قدر که جلسه گذشته عرض کردم در روایات داریم. جلسة گذشته عرض کردم که ما به عنوان دعا از خداوند در لیالی قدر چه بخواهیم؟ عرض کردم دو چیز: یک؛ ترمیم نسبت به گذشتة خودمان. اينكه گذشتة خوبی نداشتیم و دستمان به خطاها آلوده شده است و خداوند با دعا آن را عفو کند، بیامرزد، ترمیم کند و ندیده بگیرد. دوم؛ مسئلة بهترین ترسیم نسبت به امور آینده‌مان، یعنی سال آینده؛ چون در شب قدر امور آیندة تمام موجودات ترسیم میشود.

دستم پر از گناه، چشمم پر از اميد
حالا اين دو مطلب را در چه قالبی بریزیم و به خدا عرض کنیم؟ در بین دعاها و روایات که ميدیدم، روایتی توجّه من را جلب کرد و چه بسا قبلاً هم در بحث‌ها تنبّه داده باشم. راوی میگوید در مسجد الحرام بودم، به حجرالاسود رسیدم. شخصی را دیدم كه مشغول نماز است، دقّت کردم كه ببینم کیست؛ خوب که دقّت کردم دیدم زینالعابدین(صلوات‌الله‌علیه) امام چهارم است. حضرت را زیر نظر گرفتم تا اینکه از نماز فارغ شد. راوي تعبير ميكند كه: «وَ رَفَعَ بَاطِنَ كَفَّيْهِ إِلَى السَّمَاءِ»؛ کف دستانش را دوتایی به آسمان بلند کرد، «وَ جَعَلَ يَقُولُ»؛ شروع کرد و این جملات را فرمود: «سَيِّدِي سَيِّدِي»؛ آقای من! آقای من! «هَذِهِ يَدَايَ»؛ اينها دو دست من است، «قَدْ مَدَدْتُهُمَا إِلَيْكَ»؛ این دستها را به سوی تو دراز کردم، اما یک چیز هست، «بِالذُّنُوبِ مَمْلُوءَةً»؛ دستهايم را كه به سوی تو دراز کردم، پر از گناه است، «وَ عَيْنَايَ»؛ با چشمهايم هم به سوی تو نگاه میکنم، امّا، «بِالرَّجَاءِ مَمْدُودَةً»؛[2] چشمهايم پر از امید به توست.

اين شبها به خدا چه بگويم؟
امشب به خدا چه بگوییم؟ زینالعابدین(صلوات‌الله‌علیه) به ما ياد داده است. دستهایمان را بلند کنیم و بگوییم: خدا! آقای من! دستهایم را به سوی تو دراز کردم امّا پر از گناه است، چشمهايم هم به سوی تو دوختهام امّا آن هم پر از رجا و امید من به توست.

مأيوس نشو! بخشيده ميشوي!
میخواستم این را عرض کنم که در باب دعا و بهخصوص در ایام قدر، انسان هیچوقت نباید به خودش تردیدی راه بدهد: خدا اینطور نیست که ما را مأیوس و رد کند. این جزء آیات و معارف حتمی ماست. این را بدانید! یأس از رحمت حق از گناهان کبیره است، فقهايمان هم همه فتوا می‌دهند كه هیچ یأسي به خودتان راه ندهید.

اي پسرم! …
یکی دو تا روایت هست که اين مضمون در تحفالعقول، در وصایایی که علی(عليهالسّلام) به امام حسین(علیهالسلام) کرده، موجود است و من یک جمله‌اش را می‌گویم، می‌فرماید: «أَيْ بُنَيَّ لَا تُؤْيِسْ مُذْنِباً»؛[3] پسرم! هیچوقت گناه‌کارها را مأیوس نکن. این عین معارف ماست.

من رفيقت ميشوم!
در روایت دیگری است: «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ(علیهالسّلام) أَهْلُ طَاعَتِي فِي ضِيَافَتِي وَ أَهْلُ شُكْرِي فِي زِيَادَتِي وَ أَهْلُ ذِكْرِي فِي نِعْمَتِي»؛ بعضی اهل طاعتاند، بعضی اهل ذکرند و بعضی اهل شکرند، «وَ أَهْلُ مَعْصِيَتِي لَا أُويِسُهُمْ مِنْ رَحْمَتِي»؛ من هیچوقت گناه‌کارها را از رحمت خودم مأیوس نمی‌کنم، «إِنْ تَابُوا»؛ اگر توبه کنند، «فَأَنَا حَبِيبُهُمْ»؛ من دوستشان می‌شوم. اگر توبه کني، من رفیقت می‌شوم؛ «وَ إِنْ دَعَوْا فَأَنَا مُجِيبُهُمْ»، اگر درخواست کنند، من جواب آنها را میدهم. به درخواستشان عنايت ميکنم، «وَ إِنْ مَرِضُوا فَأَنَا طَبِيبُهُمْ»؛[4] و اگر بیمار بشوند، خودم آنها را معالجه میکنم. در این باب تعبیرات عجیبی داریم.

خدا اينگونه است!
در روایتی دیدم که پیغمبراکرم بر روی منبر نشسته بودند و صحبت میکردند و این جملات را ميفرمودند: «لَا يَحْسُنُ ظَنُ عَبْدٍ مُؤْمِنٍبِاللَّهِ إِلَّا كَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ»؛ هیچ بنده‌ای گمان نیک به خدا نمی‌برد، مگر اینکه خدا هم به همان گمان نیکش عملمی‌کند. یعنی امشب امید دارم كه از من بگذرد، پس همین امشب میگذرد، «لِأَنَّ اللَّهَ كَرِيمٌ بِيَدِهِ الْخَيْرَاتُ»؛ چون خدا کریم است و در دست قدرتش خیرات است، «يَسْتَحْيِي أَنْ يَكُونَ عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ قَدْ أَحْسَنَ بِهِ الظَّنَّ ثُمَّ يُخْلِفَ ظَنَّهُ وَ رَجَاءَهُ»؛ «نعوذبالله»، خداوند شرم میکند، «أَنْ يَكُونَ عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ»؛ از اينكه بندة مؤمنش به او حسن ظنّ داشته باشد که دعایش را قبول ميکند و بعد بر خلافش عمل كند. خدا اینگونه نیست، «فَأَحْسِنُوا بِاللَّهِ الظَّنَّ وَ ارْغَبُوا إِلَيْهِ»؛[5] شما به خدا گمانِ نیک ببرید، به خدا رغبت داشته باشید یعنی رو به سوی او کنید، از او طلب کنید و به او امید ببندید. دقّت كنيد! در اينجا از هر دو سو مطرح ميكند یعنی هم از نظر مسئلة یأس نهی می‌کند و هم از نظر امید می‌گوید: امید ببند.

زندگيِ من در دست امام زمان
این را می‌خواستم در باب لیالی قدر عرض کنم.[6] اشاره كرديم شب نوزدهم لیة التقدیر و شب بررسی امور است، شب بیست و یکم شبی است که امور آینده یعنی سال آینده نسبت به هر موجود و فردي ثبت و ضبط میشود و شب بیست و سوم، شب لیله الامضاء است، یعنی امور، خدمت امام زمان(صلواتاللهعلیه) عرضه می‌شود و ایشان امضا میکنند. در اینجا می‌بینیم كه در روایات ما نسبت به شب بیست و یکم و شب بیست و سوم سفارش بیشتری شده.

دعا، دعا، دعا، نماز
در باب شب بیست و یکم و شب بیست و سوم این مطلب را داریم. در روایتی هست که فضیلبنیسار نقل میکند: «قَالَ: كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ(علیهالسّلام) إِذَا كَانَتْ لَيْلَةُ إِحْدَى وَ عِشْرِينَ وَ لَيْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ أَخَذَ فِي الدُّعَاءِ حَتَّى يَزُولَ اللَّيْلُ» یعنی امام باقر(صلواتاللهعلیه) این دو شب را همينطور دعا می‌کرد. خوب دقت کنید! شب بیست و یکم و بیست و سوم تا شب تمام میشد همه‌اش دعا میکرد. این همان معنایی است که عرض کردم: در ماه مبارک رمضان و به خصوص لیالی قدر دعا مستجاب میشود و به آن سفارش شده است. در روايت ندارد كه امام باقر(علیهالسّلام) از سر شب نماز میخواندند.[7] «أَخَذَ فِي الدُّعَاءِ حَتَّى يَزُولَ اللَّيْلُ»؛ یعنی شب كه تمام میشد، «فَإِذَا زَالَ اللَّيْلُ صَلَّى»؛[8] بعد از آنكه شب تمام میشد میرفتند سراغ نافلة نماز صبح و نمازمیخواندند.

دو شبِ دعا
این تعبیر هست که بعضی از بزرگان ما شب بیست و سوم را لیله قدر میدانند. امّا راجع به روایت فضیل میخواهم بگویم: شب بیست و یکم مقدّرات ثبت و ضبط و نگاشته میشود و شب بیست و سوم امضا میشود، كه حضرت این دو شب را دعا میکردند.

تقديرت را عوض كن
امّا راجع به شب بیست و سوم؛ این را قبلاً هم گفته‌ام و چه بسا تکراری باشد ولی تذکّرش خوب است. ممکن است به ذهن بیاید که شب بیست و یکم را رد کردیم و هرچه که بنا بود برای ما نوشتند و سرنوشت ما نوشته شد، چون امور را در بیست و سوم امضا ميكنند، يعني آقا توشیح ميكند. جواب: خیر. اینطور نیست که نتوان در نوشتة بیست و یکم تصرف نكرد. قبول داریم كه شب بیست و سوم شب امضا است امّا ميشود در آن تغييراتي ايجاد كرد. «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ»؛[9] در اینجا هیچ اشکالی ندارد و تقدير را عوض می‌کنند. در شب بیست و سوم اگر ديدي كه سال آینده‌ شرايط خوبي نداشت، در خانه خدا برو، پافشاری کن و به خدا بگو كه شرايط به بهترین وجه باشد، اين را عوض خواهند كرد.

دعا، بلا را از بين ميبرد
روایت از امام هفتم(عليهالسّلام) است: «عَلَيْكُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَ الدُّعَاءَ لِلَّهِ وَ الطَّلَبَ إِلَى اللَّهِ يَرُدُّ الْبَلَاءَ»، بر شما باد به اینکه دعا کنید، از خدا درخواست و طلب کنید كه این، بلا، بدیها و هر نوع گرفتاری را رد ميكند، «يَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ قَدْ قُدِّرَ وَ قُضِيَ وَ لَمْ يَبْقَ إِلَّا إِمْضَاؤُهُ»؛[10] دعا بلا را رد میکند. اين همان بلایی است كه تقدیر شده و به عنوان قضا و قدر نوشته شده ، ولی هنوز امضا نشده است.

شبِ سرنوشت ساز
بدانید كه امشب، شب سرنوشت است. چون اگر شب بیست و یکم، آنچنان که دلمان میخواست، از لحاظ تمام ابعاد دنیوی و اخروی، آن‌طور كه بايد نوشته نشده بود؛ امشب ميتواني در خانه خدا بروی و دعا کنی كه: خدايا! تقديرم را بر‌گردان و برای من همه را خوب کن؛ او قبول میکند. لذا بزرگان ما بر روی شب بیست و سوم بیشتر تکیه می‌کردند. توجه کنید! می‌گفتند شب بیست و سوم است که شب سرنوشت‌ساز است.

دعايي كه فراموش ميكنيم
تذکّر دیگري بدهم و آن اینكه موقعی که راه می‌افتیم تا در این مجالس شرکت کنیم یا در همین جایی که خودمان هستيم، چیزهاي بسياري در ذهنمان است که از خدا راجع به خودمان و راجع به دیگران ميخواهيم. مثلاً به ما التماس دعا گفتند و ما هم در ذهنمان است که برای آنها هم دعا کنیم و البته همه‌مان هم مبتلا هستیم. چیزهایی در نظر گرفته‌ایم امّا موقع دعا همه‌اش یادمان نميماند. کمتر کسی است که همه‌اش را به ياد داشته باشد. حالا اینجا چه کار کنیم؟ این از لحاظ ظاهر مشکلي است. دو تا روایت می‌خواهم بخوانم و بعد به دو امر معرفتی اشاره می‌کنم.

حاجتِ قبل از دعا!
روایتي از امام صادق(عليهالسّلام) است كه: «قال: إِنَ الْعَبْدَ لَيَكُونُ لَهُ الْحَاجَةُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَبْدَأُ بِالثَّنَاءِ وَ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ حَتَّى يَنْسَى حَاجَتَهُ»؛ بنده حاجتي دارد و می‌خواهد در محضر خدا دعا کند. شروع میکند به ثنا گفتن و حمد كردن که جزء آداب دعا است،[11] «حَتَّى يَنْسَى حَاجَتَهُ»؛ حاجت‌هایش همه یادش نیست و فراموش ميشود. حالا بايد چه كار كند؟ می‌فرماید: «فَيَقْضِيهَا اللَّهُ لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَسْأَلَهُ»؛[12] قبل از آنکه به زبان جاری کند خدا حاجتش را داده است.

قبل از توبه بخشيده شدي!
روایت دیگر از امام صادق(عليهالسّلام) است: «قالَ الله تَعالى: مَن شَغَلَهُ ذِكري عَن مَسأَلَتي أَعطَيتَهُ قَبلَ أَن يَسأَلُني»؛[13] در بعضی از روایات دارد: «مَنْ شَغَلَهُ ذِكْرِي عَنْ مَسْأَلَتِي أَعْطَيْتُهُ أَفْضَلَ مَا أُعْطِي السَّائِلِينَ»؛[14] به او تا آن كساني که به زبان گفتند بهتر دادم. اين جزء معارف ما و عین مفاد روایات است. در باب توبه هم همین است که وقتي واقعاً پشیمان شدي، خداوند تو را قبل از آنکه استغفار کنی ميآمرزد. ببینید امشب با چه موجودی روبرو هستیم. قبل از آنکه درخواست کند، حاجتش را برآورده کرده است. همین که فهمید عبد آمده و این خواسته را میخواهد، ميدهد. مثل اینکه شخصي در خانه‌تان را ميزند، همان موقعي كه در را زد، ميفهميد كه چه ميخواهد و می‌دانيد برای چه آمده است. ميرويم و آن چيزي كه ميخواهد را ميدهيم. قبل از آنكه بخواهد به تو رو بياندازد به او ميدهي. ما خدايمان را نشناختهایم، به خاطر همين است كه مضطرب ميشويم. بدانید كه امشب، هر کس به محضر خدا برود و واقعاً از گناهانش هم پشیمان شده باشد، خدا او را آمرزیده و هر حاجتی داشته باشد، حتّي اگر يادش رفته باشد برآورده ميكند.

درِ نيم سوخته…
توسل من معلوم است و همه‌تان هم میدانید؛ توسلم به باطن لیلةالقدر است. اوّل چند جمله از خود زهرا(سلامالله علیها) نسبت به آن حادثه نقل میکنم. «وَ رَكَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَرَدَّهُ عَلَيَ وَ أَنَا حَامِلٌ»؛ چنان لگدي به آن درِ نیم سوخته زد و آن را بر روی من انداخت، در حالی که من باردار بودم. «وَ النَّارُ تُسْعَرُ»؛ آتش زبانه میکشید. زهرا(سلامالله علیها) میگوید: لگدي زد و در را بر روی من انداخت، «وَ تَسْفَعُ وَجْهِي»؛ من با صورت بر روی زمین افتادم. آتش زبانه میکشید و چهرة من را می‌سوزاند. «فَيَضْرِبُ بِيَدِه»؛ با دست به من سیلی زد. امّا سیلی چگونه بود؟ «حَتَّى انْتَثَرَ قُرْطِي مِنْ أُذُنِي»؛[15] چنان سیلی محکمس زد كه گوشواره‌های من پراکنده شد.

________________________________________
[1]. بحارألانوار، ج91، ص96
[2]. بحارالأنوار، ج75، ص146
[3]. تحف العقول، ص91
[4]. بحارالأنوار، ج74، ص42
[5]. الكافي، ج2، ص72
[6]. عین عبارتي است كه زراره آورده است.
[7]. اين را هم میدانید كه فضیلبنیسار از روات معتبر ما و از اصحاب امام است. میگوید: «کان ابو جعفر(عليهالسّلام)…»؛ يعني خودم دیدم و روش آقا این بود. معلوم می‌شود كه در شب بیست و یکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان چندين بار خدمت آقا بوده است.
[8]. الكافي، ج4، ص155
[9]. سوره مباركه رعد، آيه39
[10]. الكافي، ج2، ص470
[11]. در باب دعا هم گفتیم: آدابش این شکل است که اول صلوات بفرستد و بعد استغفار كند، صلوات بفرستد و بعد دعا كند.
[12]. بحارالأنوار، ج90، ص342
[13]. كنزالعمال، ج1، ص434
[14]. بحارالأنوار، ج90، ص323
[15]. بحارالانوار، ج 30، ص 349

http://www.mojtabatehrani.ir/fa/Content/4581

فهرست مطالب