۱. بگو او خدای یکتاست.
۲. خدایی که بی‌نیاز است.
۳. نه کسی را زاییده است و نه زاییده شده است.
۴. و نه احدی شبیه و مانند اوست.
حال سعی کنید با استفاده از همین ترجمه ساده واژه احد را معنی کنید. در واقع، خدا احد است به چه معنی است؟
برای این منظور لازم است گزاره‌های معنی احد را بیان کنید. به‌عبارت دیگر، می‌بایست ابعاد یگانگی خداوند مشخص شود. در این راستا به منظور تعریف صحیح احد بایستی…
۱. یگانه بودن خداوند طوری معنی شود که بی‌نیازی نیز از یگانگی استخراج شود.
۲. از انجاییکه عبارت حصر دارد، یکتا بودن به‌شیوه‌ای باید تعریف شود که غیرخدا در آن وارد نشود.
۳. احد بودن خداوند در راستای لم یلد بودن (خدا کسی را نمی‌زاید) نیز تعریف شود.
۴. خودش زاییده نشده است از دل این معنی استخراج شود.
۵. و در نهایت اینکه هر گونه مانندی برای خداوند سلب شود.
نکته: به نظر می‌رسد تمام این کلمات و صفات برای توصیف احد لازم است. در غیر این صورت سوره با خدا احد است تمام می شد.
بنابراین، خدا…
 احد است آنگونه که بی‌نیاز مطلق است.
 احد است آنگونه که با همین احدیت از غیر خود متمایز می‌شود (احدیت این قدر جامع است که خدا را از غیر خدا جدا می کند: در حالیکه اسمای دیگر خداوند چنین کاری نمی‌کند. مثلا رحیم بودن خدا حصر ندارد و کس دیگری را نیز می‌توان برای برخورداری از صفت رحیم بودن تصور کرد.)
 احد است آنگونه که کسی را نمی‌زاید.
 احد است آنگونه که خودش زاده دیگری نیست.
 احد است آنگونه که هر مانندی را برای او تصور کنی، او از آن بری است.
 از تحلیل گزاره‌های ۳ و ۴ می‌توان بیان کرد: کسی را نمی‌زاید به این معنی است که قبل و بعدی ندارد و مادی نیست.
 احدیت را باید به‌گونه ای تعریف کرد که هر نیازی را از خدا سلب کند.
نکته: ممکن است گزاره‌ها در ظاهر شبیه هم باشند. بنابراین از تفصیل دادن گزاره‌ها پرهیز نکنید. چون تنها جمله‌ای که عین یک جمله است عین آن جمله است. از سوی دیگر، در قرآن حتی جمله‌های عینا شبیه هم (مانند فبای الاء ربکما تکذبان) نیز با هم تفاوت دارد و هر کدام را باید متفاوت‌تر از دیگری خواند. بنابراین، وقتی صورت جملات با هم فرق دارد یعنی ذهن از زاویه دید دیگری این قضیه را بررسی کرده است. در واقع مصداق یکی است ولی مسیر تعیین مصداق یکی نیست. این مسئله با تعریف حکمت نیز هماهنگ است. چرا که حکمت زاییده چنین اتفاقی است؛ این که یک مصداق واحد را ذومراتب دیده و در قالب‌های مختلف آن را بیان کند. به‌عنوان مثال در ذیل داستان حضرت موسی، یک مصداق واحد (مواجه حضرت موسی با فرعون) را حداقل با ۳۰ زبان متفاوت بیان کرده است. به‌طوریکه در یک صحنه شجاعت حضرت موسی هدف است؛ در جایی دیگر خباثت فرعون را بارز کرده است و در جایی دیگر ذهن را به معجزه حضرت موسی متمرکز کرده است.
نکته دیگر اینکه اگر سراغ سوره‌های دیگر بروید حتما تعریف دقیق‌تری از احد به دست خواهد آمد (تدبر قرآن به قرآن) ولی در این جلسه فقط از همین سوره استفاده کنید.
مسئله دیگر مربوط می‌شود به اینکه احد بودن خداوند با صفاتی چون زاییدن و مولود بودن همراه شده است؛ شاید از این حیث که چون احد بودن با حواس پنجگانه ما قابل درک نیست با استفاده از این صفات، احد بودن خداوند به‌گونه‌ای تشریح شده است. بر این اساس لازم است که ارتباط بین زاییدن و آفریدگار بودن خداوند مشخص شود. ویژگی زاییدن و ولد چیست که خداوند از آن بری شده است؟
۱. نخستین ویژگی مادی بودن است.
۲. دوم اینکه ولد مرکب است. ملازم با خارج شدن است و خارج شدن با کم شدن همراه است. بنابراین ولد حکم چیزی را دارد که در ایجاد، وابسته ولی در بقا، مستقل است. مثلا در نفس کشیدن نیازی به والد ندارد. به بیان دیگر، ولد ملازم با عدم وابستگی در برخی صفات است.
۳. صمد نیز می‌گوید خدا بی نیاز مطلق است. یعنی منحصرا خدا بی نیاز است. پس هرچه غیر او نیازمند است. به همین دلیل خدا نمی‌تواند ولد داشته باشد. چون ولد در برخی صفات وابستگی اش را به خدا از دست می‌دهد.
نتیجه اینکه:
۱. وقتی می‌گوییم خدا ولد ندارد به این معنی است: چیزی نیست که بتواند در بقاء خود یا برخی صفات خود از خدا بی‌نیاز شود.
۲. وقتی می‌گوییم خدا ولد نیست: یعنی حتی اگر استقلال در بقا را برای او در نظر بگیری در ایجاد اولیه نیز مستقل از هر ماده دیگری است.
بنابراین: خداوند در اول ایجاد و آخر بقاء بی‌نیاز است و هرگونه وابستگی را نفی می‌کند. (اگر بخواهید این موضوع را با روش قرآن به قرآن تدبر کنید سوره حدید را مطالعه فرمایید.)
 حال این سوال اساسی مطرح می‌شود که ما کجا برای خدا ولد گرفته‌ایم که خدا این موضوع را نفی می‌کند؟
اولین مرتبه‌ای که در این خصوص به ذهن می‌رسد داستان حضرت عیسی است که ایشان را ولد خدا دانستند. ولی مهم‌تر از آن زمانی است که برای چیزی اثر قائل می‌شویم. به‌طوریکه بنده در ابتدای درخواستی که دارد (مثل درخواست سلامتی در زمان بیماری)، خود را وابسته به خدا می‌داند ولی در دوام سلامتی، خود را مستقل از خداوند تصور می‌کند. به عبارت دیگر، معترف است که در ابتدای نیاز به خداوند وابسته است ولی آگاه نیست (فراموش می‌کند) که در بقای نیاز نیز به خدا وابسته است. این موضوع را می‌توان در رفتارهایی چون دروغ گفتن برای ادامه برخی کارهایمان ملاحظه کرد. بنابراین لازم است طوری زندگی کنیم که هرکاری انجام می‌دهیم خود را در ابتدا، وسط و انتهای آن، مستقل از خداوند ندانیم و هر چیزی که تصور می‌کنیم، مانندی برای او تصور نکنیم و در نهایت این موضوع را به روش‌های مختلف ابراز کنیم (قل). (اشاره به حدیث امیرالمومنین: به چیزی نظر نکردم مگر اینکه در ابتدا، وسط و انتهای آن خدا را دیدم.) بنابراین می‌بایست قبل، بعد و حین نیاز، حکم خدا جاری باشد.
 حال براساس مطالب فوق، موضوعیت استفاده از اسباب برای رتق و فتق امور چیست؟ به سخن دیگر، اگر قرار است اسباب در هیچ مرحله‌ای تأثیری نداشته باشند و غیر خدا را در حل امور موثر ندانیم و نقشی برای آنها تصور نکنیم، چه لزومی به مراجعه به پزشک (استفاده از اسباب) در زمان بیماری است؟
با این تعاریف اسباب هیچ تاثیری ندارند و درک این موضوع کمال توحید است. با این وجود اگر به پزشک مراجعه نکنید ایراد توحیدی‌اش این است که حکم خدا را نادیده گرفته‌اید؛ ما وظیفه داریم در دنیا بر اساس حکم خدا زندگی کنیم. از اسباب استفاده کنیم ولی برای آنها تأثیری قائل نباشیم. حضرت ابراهیم و حضرت محمد در زمینه توحید نفی سبب شاخص هستند.
نکته مهم در این خصوص این است که از وسیله استفاده کنیم ولی در زمان استفاده از اسباب، حین استفاده از اسباب و انتهای استفاده از اسباب خلاف حکم خدا عمل نکنیم.
 سوال دیگر اینکه زمانیکه خداوند می‌فرماید نفخت فیه من روحی… آیا این روح از خدا خارج شده است ( ویژگی زاییدن) یا غیر از خداست؟ چگونه ممکن است روح به خدا وصل باشد ولی از او خارج نشده باشد؟
پاسخ به این سوال در واقع پیچیده ترین قسمت توحید است. تشریح چیزی که هم عینیت نداشته باشد و هم خارج شدن نداشته باشد.
بهترین پاسخ در این زمینه عبارتی است که امام رضا (ع) در مواجه با عمران صابی استفاده کردند. توضیح اینکه حضرت طی ۲۰ جلسه در باب توحید با این شخص صحبت کردند و در نهایت به این جمع‌بندی رسیدند. غرض اینکه نباید انتظار داشت که با این جلسه دو ساعته به فهم کامل توحید دست یافت و درک بهتر نیاز به مطالعه و تعمق بیشتر دارد (در این زمینه کتاب رسايل توحید علامه منبع بسیار خوبی است.)
امام رضا خدا را نور (الله نور السماوت و الارض) (نه خورشید) و موجودات را تصویر در آینه در نظر می‌گیرد. سپس می‌فرمایند نوری که در آینه منعکس می‌شود آیا تصویر در آینه غیر نور است یا خود نور است؟ عمران می‌گوید خود نور است. آیا این تصویر جلوه‌ای دارد یا ندارد؟ آیا این تصویر دائما وابسته به نور است؟ بلی.
حضرت می‌فرمایند موجودات در قبال خدا به سان تصویر در آینه هستند در مقابل نور. بنابراین در آینه غیر نور چیزی منعکس نمی‌شود. در واقع، جلوه‌ای از نور است که خود نور نیست ولی غیر از نور هم نیست. این همان موجودات اند. پس نور، حضرت باری تعالی و تصویر در آینه، موجودات هستند.
 این موضوع با اختیار انسان منافاتی ندارد؟
خیر. چون اختیار انسان هم جلوه ای از اختیار الله است. به عبارت دیگر، نوری که به سمت انسان آمده تا تصویر انسان در آن تجلی شود مشتمل بر همه صفات خداوند همچون اختیار بوده و اختیار در ذاتش اختیار است. یعنی باید بتواند انتخاب کند. در حالیکه برای موجودات دیگر صفت اختیار در نور وجودیشان نبوده بلکه صفت عظمت بوده. به عنوان مثال، برای ملائکه صفت قدس و نزاهت بوده ولی در انسان همه صفات بعلاوه اختیار بوده. از سوی دیگر لازم است توجه شود به این نکته که در اختیاری که انسان دارد اذن الهی وجود دارد (خداوند در قرآن می‌فرماید کسی گناهی مرتکب نمی‌شود مگر به اذن خدا). در واقع اگر خدا به کاری اذن ندهد اصلا آن عمل انجام نمی‌شود. نکته اینکه اختیار، مقوله ترسناکی است چون خوف و رجا دارد و حالت اشفاق در انسان ایجاد می‌کند. چند آیه مهم در باب مشفقون وجود دارد.
حضرت علامه معتقدند شر، عدم تحقق خیر است. بر این اساس تحلیل فلسفی تصویر در آینه اینگونه است: نور با تمام صفات الهی همچون رئوف، نافع، ضار و … به سمت آینه می‌آید (ضار یک صفت وجودی است و ضار خداوند هم مبتنی بر خیر است ولی ظالم یعنی نبودِ خیر. پس شر در خدا نیست.) .
خداوند همه صفات را در موجودی تلالو داده و محور آن را اختیار قرار داده است و بیان کرده هرکدام از این صفات را می‌توانی جلوه دهی. بنابراین اگر صفتی را جلوه ندهد جای خالی آن می‌شود شر.

بدین ترتیب انسان ظالم کسی است که صفت ‌های خداوند را جلوه نمی‌دهد در نتیجه، در قیامت با جای خالی آن صفت محشور می‌شود. بنابراین وقتی من در مواجه با یک صحنه صفت خداوند را جلوه نمی‌دهم،‌ در نظام عالم هستی هیچ چیز جلوه نمی‌کند (هبط عمل).
نکات پایانی
تفاوت آدم‌ها در فهم توحید است. فهم توحید فقط به معنی بیان گزاره نیست. قبل از هر چیز توحید را عقل باید بفهمد. میدان ولایت عقل را خداوند تعیین کرده است. در این خصوص کتاب ساختار وجودی عقل از انتشارات مدرسه قرآن معرفی شد.
فهم توحید با طهارت محقق می‌شود و طهارت یعنی عمل به آنچه از توحید درک می‌کند. (هرکسی در جایی خدا و باور به احدیت خدا را فراموش می‌کند.)
همه چیز ابتدا تصور کردنی است سپس تصدیق کردنی است. اما توحید تنها مقوله‌ای است که ابتدا باید تصدیق کرد.
برای درک میزان توحیدی بودن زندگی،‌ رفتارتان را به قرآن عرضه کنید ببینید چقدر با قرآن منطبق است. همز و لمز نکردن،‌ دروغ نگفتن و … .از مجموع تقریبا ۶۰۰۰ آیه، ۳۰۰ آیه با مضمون حکم کلی وجود دارد. بر اساس این آیات آنچه را گفته انجام بده، مفیدِ توحید است و آنچه را که گفته انجام نده، مضرِ توحید است.
حضرت علامه می‌فرماید مشکل این است که انسان‌ها توحید را درست نشناختند. اگر مردم توحید را درست فهمیده بودند گناه نمی‌کردند. چرا که جهنم لیاقت کار بد و نتیجه تکوینی اعمال شر است.

فهرست مطالب