نشست 26سوره مبارکه حجرات
مشهد مقدس
از ویژگی های مهم سورۀ حجرات این است که با عبارت “یا ایها الذین امنوا” شروع می شود و سیاق خطاب دارد سورۀ مبارکۀ مائده نیز با همین سیاق آغاز می شود. حضرت علامه طباطبایی (ره) معتقد بودند سوره هایی که فواتح مشترک دارند، مضامین مشترک دارند. یعنی شما از همین اول سوره متوجه می شوید که در سورۀ مبارکۀ حجرات باید دنبال مفهومی مشابه سوره مائده بگردید. آیۀ ولایت یکی از غرر آیات سورۀ مبارکۀ مائده است پس در سورۀ حجرات نیز باید دنبال یک همچین مضمونی(ولایت) گشت. همان اول معلوم می شود ما با یک سوره مدنی روبرو هستیم. فضای یک جامعه مدنی مدنظر است. جامعه مدنی جامعه ای است که در آن ظاهرا رسول حاکمیت دارد ولی اینکه آیا باطنا رسول حاکم است، آیا آنگونه که باید ولایت او جاری است یا نه، محل بحث است. ولی ظاهرا رسول حاکم جامعه است یعنی مردم رسول را می شناسند به عنوان رسول. فرق می کند با جامعه مکی که رسول یک انسان خوبی است. حتی ممکن است دوست داشتنی باشد ولی انقدری نیست که اداره جامعه را به او بسپارند. در جامعه مدنی اداره جامعه به رسول واگذار شده است. سوره، نازل به شرایطی مانند شرایط دوران خلافت آقا امیرالمونین (ع) یا شرایطی مانند شرایط انقلاب اسلامی است. ظاهرا جامعه حاکمیت را به دین و ولیِ دین سپرده. این ظاهر جامعه است. سوره دارد این جامعه را بررسی می کند و به آسیب های چنین جامعه ای می پردازد.
ابتدا کاملا ظاهری و اولیه سوره را بر اساس “یا ایها الذین امنوا” ها دسته بندی می کنیم.
دستۀ اول تک آیه ای است.
یا ایها الذین امنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله و اتقوا الله ان الله سمیع علیم
همین یک آیه خلاصۀ کل سوره مبارکه حجرات است. یعنی: ای کسانی که ایمان آوردید، جلوتر از خدا و رسولش نیافتید، تقوی الهی پیشه کنید، به تحقیق که خدا سمیع علیم است. بعدا که سوره را مطالعه می کنیم یکی ازمضامین این سوره این است که چطور از رسول جلو نیافتیم، در مورد تقوا صحبت می کند و آخر سوره هم بیان می کند که خداوند غیب آسمان ها و زمین را می داند، یعنی: سمیع و علیم است. دقت کنید کل سوره حجرات در بندهای آیۀ اول خلاصه می شود. آیه اول، سه محور دارد: خدا و رسول که نباید از آن ها پیشی بگیرید. چون موضوع خدا آمده و خدا مکان ندارد، اینجا پیشی گرفتن صرفا مکانی نیست. منظور از پیشی گرفتن این است که انسان در ولایت، خودش را از خدا جلوتر بندازد. جلو انداختن یعنی: جایی برود که حکم خدا نیست. یعنی خودش به جای خدا حکم صادر کند، یعنی بر موضوعی که خدا حکم نداده یا حکم دیگری داده، انسان پیشی بگیرد. در ادامه سفارشمی شود به رعایت تقوا، و اینکه انسان باور کند، خداوند سمیع و علیم است. پس معلوم می شود مضمون کلی سوره حجرات از یک طرف در درون، رعایت تقوا است، باور به سمیع و علیم بودن خداوند و در بیرون و در صحنه زندگی و اجتماع، جلو نیفتادن از خدا و رسولش.
منظور از “تقدموا” این است که جلوتر می افتند تا رسول را در تنگنا قرار دهند نه اینکه حاجت او را برآورده کنند. می خواهند امر خودشان را در جای امر رسول جا بزنند.
خیلی جاها رسول نمی تواند حاجت خود را بگوید. بسیاری از مسائل اجتماعی نیازمند تشخیص جلوتر شما است. این لاتقدموا نیست. لا تقدموا جایی است که جلو انداختن برای گیر انداختن است نه اینکه میدان را وسیع کنی.
دسته بعدی آیات را اگر بر اساس “یا ایها الذین امنوا” دسته بندی کنیم از آیه 2 تا آیه 5 خواهد بود. “ای کسانی که ایمان آوردید صوت تان را از صوت نبی بالاتر نبرید”. آن طوری که همدیگر را صدا می زنید رسول را صدا نزنید، آن طوری که با یکدیگر رفتار می کنید با رسول رفتار نکنید که این موجب حبط عمل است در حالی که شما نمی فهمید. اولا صرف بلند کردن صوت را حبط عمل نمی گویند. تحبط اعمالکم، بلند کردن صوت و رسول را آنگونه صدا زدن که “یکدیگر” را صدا می زنیم. این ماجرا جامع این مطلب است. نشان می دهد این که رسول متمایز نمی شود در جامعه و صدای من و شما در مقابل او بلند می شود یعنی: تقوای لازم رعایت نمی شود. این است که موجب حبط عمل شده! شما در جامعه ای زندگی می کنید که رسول خیلی متفاوت از دیگران نیست. رسول آدم بزرگی است اما بزرگیش عینیت ندارد. آنگونه که با دیگران برخورد می کنید با او برخورد می کنید. این دیگران همه دیگران را شامل می شود. بقیه برادران مومن، برادرش، پدر و مادرش، همسایه اش، همۀ جامعه. یعنی از نظر خدا اولا فهم این موضوع مهم است که رسول با بقیه تفاوت دارد و ثانیا رسول، شان ولایتی دارد مافوق بقیه. البته این اثبات نمی کند که نسبت به یکدیگر داد و هوار کنید اشکال ندارد. فعلا تا اینجای سوره معلوم نمی شود که آیا با دیگران اینطوری حرف بزنیم یا خیر. آیه نمی گوید با دیگران چه جور حرف بزن. فعلا می گوید آنگونه که با دیگران صحبت می کنی با رسول صحبت نکن! و صدایت را بالا نبر. آیه می گوید بالا بردن صدا خیلی چیزها را نشان می دهد. صدا بالا بردن کاشف از عدم اهمیتی در درون فرد است. عدم تقوا در درون فرد است. ظاهرش کار ساده ای است که صدا را بالا بردی اما باطنش این است که این راه را برای دیگران باز می کند که به رسول تعدی کنند. شما صدایت را بالا می بری، کس دیگری به خودش اجازه می دهد که توهین کند، کس دیگری بعدا به خودش اجازه می دهد که بگوید رسول به ما دروغ می گوید. کس دیگری به خودش اجازه می دهد که با رسول مقابله کند. خدا دارد از اولین اتفاقات موضوع را مطرح می کند نه از آخرین اتفاقات. آیه خودش را جایی نشان می دهد که در مقابل استاد یا پدر و مادر، یک چالش گفتگویی به وجود می آید و بعد می خواهید از حق خود دفاع کنید و حرفتان را ثابت کنید. صدایش بالا می رود. وقتی انسان صدای خود را بالا می برد که برای خود حقی بالاتر از حق طرف مقابل قائل باشد. بعد می خواهد غلبه خودش را اثبات کند یعنی یک رابطه طلبکاری و بدهکاری اتفاق می افتد.
تن صدا نمونه خوبی برای نشان دادن تقوا است.
آیه بعدی: آن کسی که صدایش را کنترل می کند قلبش آماده است برای آزمودن تقوا. اینکه قلب آدم با تقوا باشه خیلی سخت است. غض بصر راحت تر از غض خیال است. کسی که توانایی پیدا کرد صوتش را کنترل کند، اکنون قلبش آماده است برای آزمون تقوا. امتحن: مثل خالص سازی است. آزمودن به اعتبار اینکه می خواهی ناخالصی های چیزی را پاک کنی. امتحان یعنی آماده سازی و مهیا سازی قلب برای تقوا. اول از همه با عمل شروع می شود. صدایش را باید کنترل کند تا قلبش برای تقوا آماده شود. خدا می داند چه اجر عظیمی نصیب این شخص می شود…
“ینادون من وراء حجرات” نشانۀ این است که ادب را رعایت نمی کنند صدایشان را بلند می کنند تا حرفشان را به رسول برسانند. در صورتیکه ادب این است که شخص اول خودش را به محضر رسول برساند و بعد او را صدا بزند و با او گفتگو کند. و کسی که این طور برخورد می کند “لایعقلون” است. “لایعقلون” یعنی کسی که آن قدر رشد نکرده است که حق را بشناسد. در روایات، مهم ترین نشانۀ شناخت حق، ادب پیدا کردن است. وقتی میگوید: “لایعقلون” نشان دهندۀ این است که حق را نمی شناسد. کدام حق را نمی شناسد؟ همان که در دو آیه بالاتر گفته شد که رسول شبیه بقیه نیست!
آیه نمی گوید که شما داد نزنید و بایستید رسول بیرون بیاید. ماجرا سر این است که چه بسا شما محضر رسول می روید و دق الباب هم می کنید. اینکه شما صبر می کنید او بیرون بیاید متفاوت از این است که انقدر صدایش بزنید تا بخواهید بیرون بیاریدش. حرف سر این است که آیه می گوید شما محضر او بروید ولی او را مجبور نکنید که برای شما کاری بکند. در سوره مبارکۀ احزاب این طور بود که مدام می رفتند خانۀ پیامبر آنجا می نشستند و بیرون نمی رفتند. خداوند در سوره احزاب می گوید که رسول رویش نمی شود! من که رویم می شود! غذا خوردی برو و بدون اجازه وارد نشو! رسول رحمه للعالمین است. در سوره احزاب می فرماید پیامبر خودش را به سختی می اندازد که شما به سختی نیافتید. “و لو انهم ….” اگر آدم ها ادب کنند بجای اینکه پیامبر به زحمت بیافتد که بخواهد به سراغ ما بیاید ما به زحمت بیافتیم که به محضر او شرف یاب شویم.
(در رابطه با صحبت آقای پناهیان) ماجرای من را تبعیت کنید با من را احترام کنید متفاوت است! من را احترام کنید خطابش پیامبر نیست. خدا می گوید حرمت او را نگه دارید. چون پیامبر منبع وحی در عالم است. درک یک موضوع در زندگی مهم است که انسان خودش را با ولی مقایسه نکند. پیامبر توقع ادب ندارد، خداوند می فرماید تو وظیفۀ این ادب را داری برای اینکه او همۀ زندگیش را برای هدایت تو گذاشته است. رسول انقدر بزرگوار و با طبع بلند است که یک ذره هم احساس طلبکاری از کسی ندارد. انقدر خاکی و افتاده است که تو اصلا فکر نمی کنی پیامبر است. پیامبر اینگونه است اما تو که نباید چون پیامبر اینگونه است عادی برخورد کنی.
امام رضا (ع): اگر کسی از در وارد شود و توقع داشته کسی جلویش از جا بلند شود، جایش در ته جهنم است.
برای هر کسی که شان رسول در این عالم دارد باید ادب را رعایت کرد مثل معلم، پدر و مادر.
ارتباط با رسول نباید علی السویه و شبیه همدیگر باشد. این خودش را در کنترل صوت، در صدا کردن رسول، در نوع خطاب کردن و اینکه چقدر انسان خودش را به زحمت می اندازد تا خودش را به محضر رسول برساند نشان می دهد. موضوع سر فهم این است که خود را با پیامبر، مقایسه نکنیم. درک عدم تساوی موضوع مهمی است.
دسته بندی آیات 6 تا 10:
ماجرا تا اینجا دربارۀ پیامبر بود و یک دفعه وارد یک فضای اجتماعی می شود. اگر یک فاسقی خبری آورد. موضوع را بررسی کنید تا از روی جهالت آسیبی به قومی نرسد. بعد شما از کرده خود پشیمان شوید. فعلا در این بررسی با شان نزول آیه کاری نداریم. آیه نشان می دهد که می شود از روی جهالت، آسیبی به شخصی برسد و دلیلش این باشد که خبری منتشر شده است. آسیبی که بعدا پشیمیانی آن برای خود من است. مهم ترین مثال اجتماعی این موضوع شایعات است که به واسطه این شایعه یک برخورد نامناسب با کسی اتفاق می افتد. شما کسی هستید که در مقابل این شایعه برخورد مناسب صورت نگرفته است. در سورۀ نور که جز سوره های با “یا ایها الذین امنوا است” می فرماید وقتی یک نفر آمد یک نسبت ناروا به یک خانم پاکدامنی داد، چرا به طرف نگفتی دروغگو.
فسق: در قرآن خروجی کفر و نفاق است وقتی وارد صحنه اجتماعی می شود و آثار سوء آن در جامعه عیان می شود. به اعتبار عیان شدن آثار سوء کفر و نفاق می گوین. فسق. فاسق حتما یک وجه بروز دارد. منظور از فاسق کسی است که از اطاعت خارج شده و به معصیت گرایش پیدا کرده است یعنی یک واجبی را انجام نمی دهد یا معصیتی را انجام می دهد. کلمه نباء به معنای خبر مهم و عظیم الشان است. کلمه تبین و استبانه و ابانه به یک معنا است. هم لازم و هم متعدی. معنایش این است که من فلان امر را روشن و احضار کردم. معنای آیه در مجموع چنین است: ای کسانی که ایمان آوردید اگر فاسقی نزد شما خبری مهم آورد. خبرش را تحقیق و پیرامون آن بحث و فحص کنید تا به حقیقت آن واقف شوید تا مبادا بدون جهت و به نادانی بر سر قومی بتازید و بعداً از رفتاری که با آنها کردید پشیمان شوید. اگر شخصی فسقش، وجه عیان داشته باشد که واجبی را انجام نمی دهد یا معصیتی را انجام می دهد، خبرش را مورد تبیین قرار دهید.
سوال: چرا خداوند باید همچین حرفی را بزند؟ هر آدم عاقل این را می فهمد. آدم عاقل حتی بیشتر از این را می فهمد و حتی وقتی شخص غیر فاسقی هم خبری را می آورد می گوید بهتر نیست تحقیق کنم؟ چرا آیه باید بگوید خبر فاسق را تحقیق کنید؟ پس زمینۀ این آیه چیست؟ مگر چه اتفاقی در این مردم افتاده است که باید این موضوع را بهشان تذکر داد؟ اینکه شایعه پراکنی در فرهنگشان است قابل قبول است. آیه می گوید یک نفر فاسق است، شما می دانید فاسق است. فاسق است، یعنی به احکام خدا بی اعتنا است. اگر دیدی بی اعتنا است. چرا حرفش را بدون تحقیق قبول می کنی؟ ما نمی دانیم آن طرف کیست و محل بحث نیست. ربط این آیه با آیۀ قبل چیست؟ مشکل اول سوره این است که چرا پیامبری که سراسر ایمان است و رعایت حدود الهی در آن جامعه ارزش ندارد، با او مثل بقیه رفتار می شود. این آیه می گوید وقتی پیامبری که به وحی وصل است، ارزش ندارد. نشان می دهد خود آن قاعده ارزش ندارد که پیامبری که رسول آن است ارزش نداره. از کجا می توانیم این را بفهمیم؟ از اینکه همانطور که پیامبری که همه خوبی ها را دارد با بقیه یکی است، فاسقی هم که بدی دارد با بقیه یکی است. وقتی آدم خوبه که خوب است با بقیه تمایز پیدا نمی کند، آدم بد هم تمایز پیدا نمی کند. انقدر تمایز نمی گذارند که خدا باید بدیهی ترین قاعده عقلی را بیان کند. جامعه قدرت تمایزش را از دست می دهد. وقتی پیامبر در یک جامعه مثل بقیه است، فاسق هم در آن جامعه مثل بقیه است. خدا دقیقاً عطف به “ان جاءکم فاسق بنباء” می فرماید “واعلموا ان فیکم رسول الله.” یعنی همان قدر که بفهمی این کسی که بین شماست رسول الله است، آن قاعده فاسق هم برای همه بدیهی خواهد شد.
حضرت علامه می فرمایند اینکه امری عقلی است چرا خداوند باید آن را بیان کند؟ همه آیات قرآن وجه پس زمینه درون سوره ای دارند. در این سوره، آدم این سوره مگر چه شده است که باید به او یک قانون عقلی را یادآوری کنند؟ می فرمایند آدم این سوره، چون رسول را رسول نمی داند، فاسق را هم فاسق نمی داند پس باید همانگونه که به او می گویی رسول را رسول بدان. باید به او بگویی، فاسق خبر می آورد برو تحقیق کن.
نظر خانم ماجده محمدی: انقدر حرفی که از پیامبر می شنوید را بالا و پایین نکنید، اگر یک فاسق برای شما خبر آورد تحقیق کنید، اینکه در بین شماست رسول خداست. پس زمینه: آنقدر در حرف رسول ان قلت می آوردند که می گوید اگر فاسق بود انقدر تحقیق کنید، و اعلموا ان فیکم رسول الله. اینکه در بین شماست رسول الله است. در واقع به سبک روزه خواندن است.
توضیح روش ماجرا: هر آیه ای در هر سوره ای دارای پس زمینه است. یعنی می توان از هر آیه ای این سوال را پرسید که خدا الان چرا این آیه را اینجا گفت؟ یعنی مخاطب در چه موقعیتی است که باید در اینجا این حرف را به او می زدند؟
تا کنون چهار تحلیل از این آیه در پاسخ به این سوال که چرا خداوند باید این جمله بدیهی را بگوید انجام شده است:
1. (آقای چیت چیان) جامعه ای که به آن معنا رسول را متمایز نمی بیند، فاسق را هم برایش تمایزی قائل نمی شود. در نتیجه باید به او بگوئی در مورد خبر فاسق تحقیق کن. در حالیکه در جامعه ایمانی که به ایمان اعتقاد دارد وقتی یک نفر فسق انجام میده باید برود حرفش را بررسی کند. این آیه در مقام این است که نشان دهد که پیامبر برای شما پیامبر نیست، فاسق هم فاسق نیست. برای شما انقدر اهمیت ندارد که این فسق دارد.
2. (خانم ماجده محمدی) بستر آن چون و چرا کردن در کار پیامبر است. خداوند دارد ماجرای روضه مانند می گوید و خداوند می فرماید وقتی یک فاسق خبر می آورد، بررسی می کنند. شخصی که در بین شما است رسول الله است. پس زمنیه: واعلموا ان فیکم رسول الله
3. (آقای فرشچی) بستر آن جلو افتادن از رسول است. چنانکه آیات اول می گوید. فاسق اینجا کسی است که خلاف رسول عمل می کند و فسقش این است که خیلی جاها خلاف رسول عمل کرده است. آن شخص دارد جامعه را می برد به سمت عرصه ها و درگیری هایی که جامعه را دچار مشکل خواهد کرد. آن های که خلاف جریان پیامبر رفتار کردند، فضایی را در جامعه ایجاد می کنند که آدم ها پیامبر را در محدودیت های بیشتری قرار دهند. پس زمینه: لاتقدموا بین یدی الله و رسوله
4. (خانم الهه باقری) وقتی می گوید در مورد خبر فاسق اینکار را انجام دهید. می خواهد بگوید برای مومن اینکار را انجام ندهید. بستر این است که نمی گوید به رسول بی اعتماد بودند. مومنین به همدیگر بی اعتماد بودند این را بخاطر آیه ان المومنون اخوه می گویند. از روی اثبات ما اداء نمی گویند. مومنین نسبت به همدیگر بی اعتماد بودند، بعد چون نسبت به همدیگر بی اعتماد بودند، خداوند می فرمایند در مورد فاسق باید خبرش را بررسی کرد وگرنه قرار نیست بین مومنان بی اعتمادی باشد. در اینجا واژه را به لازمه اش برمی گرداند. لازمه بی اعتمادی به فاسق. در ان المومنون اخوه ضرورت یک اعتماد به مومن وجود دارد. پس زمینه: ان المومنون اخوه
«هذا هو تدبر» مفردات آیه را بدقت باز می کنید، واژه را معنی می کنید، تفسیر را مورد مطالعه قرار می دهید و برای تحلیل یک واژه یا یک آیه، آیات دیگر همان سوره را بکار می گیرید برای اینکه ابعاد آن آیه را باز کنید. این جزء شئونات تدبر است. این روش پس زمینه است. یک آیه دیگر سوره را پس زمینه می کنید برای تحلیل آیه دیگر همان سوره. (جلد 2 درس 5 و 6 کتاب های تدبر مدرسه قرآن). در جلد 7 آسیب شناسی مبتنی بر سوره های مدنی نیز به این مورد می پردازد.
حرف کلی حضرت علامه: بن اجتماع مبتنی بر اعتماد است نه سوء ظن. ما چون اعتماد کردیم یک جامعه درست کردیم. بنابراین آنچه مطابق اساس اجتماع است، اعتماد به حرف های دیگران است.
و اعلموا ان فیکم رسول الله لو یطیعکم فی کثیر من الامر لعنتم و لکن الله حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم و کره الیکم الکفر و الفسوق و العصیان اولئک هم الراشدون (7) فضلا من الله و نعمته و الله علیم حکیم (8)
وجه مهم سوره: خدا ایمان را برای شما محبوب کرده است و برای همه شما زینت داده است در قلوبتان و برای شما کفر، فسوق و عصیان را مکروه کرده است که رشد یافتگان این چنین هستند. این نشان می دهد که یک زمینه اولیه ای از محبت به ایمان و کراهت از کفر داریم. هر انسانی با همچین زمینه ای متولد می شود و البته طبیعتاً هر چه در جامعه دینی و با مبانی دینی و اخلاقی زندگی کند این زمینه تقویت شده و بالعکس تضعیف می شود. این امر هم فضل است و هم نعمت. از این باب که خدا بالاخره ایمان را محبوب دل کسی کرده است، فضل است. می شد اینطوری نباشد و از آن طرف هم نعمت است یعنی این چیزی است که به شما داده شده است و شما باید از آن استفاده کنید.
و ان طائفتان من المومنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احداهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفیء الی امر الله
توجه کنید به اینکه این آیات در ادامه آیه “واعلموا ان فیکم رسول الله” می آید. این آیه را در ذهنتان نگه دارید. وقتی دو گروه از مومنان با هم به مجادله پرداختند، شما اصلاح کنید. اگر یکی در حال ظلم کردن است و حدود الهی را رد می کند بروید کمک دیگری. بجنگید تا آن طرف دست از ظلم خودش بردارد و به موضع امر الهی برگردد.
فان فاءت فاصلحوا بینهما بالعدل و اقسطوا
بعد از اینکه ظلم پایان گرفت سعی کنید بین اینها را اصلاح کنید البته به عدل و به قسط.
ان الله یحب المقسطین(9)
اینکه رسول خدا در بین شما هست نباید مومن با مومن در جنگ باشد. یا این جنگ امری اختلافی است، اصلاح کنید یا اینکه یکی دارد واقعاً به دیگری ظلم می کند. بروید پیش مظلوم و مبارزه کنید تا ظالم سر جایش بنشیند. بعد که نشست باز بینشان اصلاح کنید البته با رعایت عدل، نه اینکه حق کسی ضایع شود. حتی آنجایی که دو نفر دشمن هستند باز قاعده اصلاح بینشان برقرار است یعنی همیشه می خواهد یک جوری این جامعه را بهم پیوند دهد. حتی آنجایی که دشمنی ظلم کرده می گوید ظلمشان را بخوابان. البته باز تلاش بر اصلاح است و البته به شرط رعایت عدل و البته رعایت عدل است که اصلاح می آورد. سعی نکنید از طریق غیر عدل، اصلاح ایجاد کنید.
و اعلموا ان فیکم رسول الله. انما المومنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم و اتقوا الله لعلکم ترحمون(10)
اینجا علت فاصلحوا آیه قبل را می گوید. چون مومنین با یکدیگر برادر هستند. وقتی کسی بفهمد که پیامبر در میان ماست، اصلی ترین نتیجه آن در رابطه با دیگران رابطه برادری است. چون رسول حکم پدر است.” انا و علی ابوا هذه امه”. وقتی آن میشه پدر، بقیه مومنین می شوند فرزند. پس به حرمت رسول همه برادر می شوند یعنی سطحی از برادری در جامعه دینی بوجود می آید که بالاتر از برادری رحمی است. درجه اش از آن بالاتر است. در روایات هم حقوقی که برای برادری دینی می گویند از حقوق برادری رحمی بالاتر است مگر اینکه در جامعه دینی برادر رحمی شما برادر دینی شما هم باشد، آن وقت آن دوبله حق به گردن شما دارد.
روایت: هر وقت خواستی عقل و ادب کسی را بسنجید ببینید در خانه چقدر ادب دارد.
حق رسول خیلی بالاتر از پدر و مادر است. یک روایتی از امام صادق (ع) در مطلع کتاب بلوغ عاطفی(یعنی چگونه بر محور رسول، آدمها به همدیگر عطف می شوند، پیوند می خورند) آقای اخوت است. این را در راستای ان المومنون اخوه مطرح می کنیم. وقتی مومنان برادر می شوند چه حقوقی بین آن ها واجب می شود:
معلبن حریص روایت کرده از آقا امام صادق (ع): نزد امام صادق (ع) رفتم و پرسش کردم: حق مسلمان بر مسلمان چیست؟ فرمودند 7 حق واجب دارند. هر یک از این ها دانه به دانه واجب است طوری که اگر کسی، یکی از این هفت را ضایع کند از ولایت و اطاعت خدا خارج می شود.
اهمیت روایت اینجاست که وقتی سوره می گوید الله بعد می گوید رسول بعد می گوید به حرمت رسول شما با هم برادر هستید. در خود سوره حجرات وقتی اینها با هم زنجیره می شوند. یعنی اگر کسی رابطه برادری با مومنان را فعال نکند دارد آن تقدموا بین یدی الله و رسوله اتفاق می افتد چون خدا ولایتش و طاعتش را گذاشته است در اطاعت رسول و اطاعت رسول باعث می شود آدم ها با یکدیگر برادر مومن شوند. اگر آدم ها حقوق برادر مومن را رعایت نمی کنند دارند از آن ولایت خارج می شوند. این متن سوره حجرات است. اگر خواستید ببینید یک جامعه چقدر ولایی است بهتر است ببینید چقدر با یکدیگر رابطه برادری دارند. اگر رابطه برادری را ضایع می کنند در واقع ولایت رسول هنوز محقق نشده است. یعنی ولایت رسول اعتباری است و حقیقی نیست. چون خداوند می فرمایند وقتی در رسول در بین شما است و ولایت دارد شما باید با همدیگر برادر باشید. این نکته خیلی مهمی است و شاخص اجتماعی خوبی است.
آن وقت دیگر بهره ای از اطاعت و بندگی خدا نخواهد داشت.
معلبن می پرسد آن حقوق چیست؟ امام صادق (ع) فرمودند من تو را دوست دارم و می ترسم بگویم و تو ضایعش کنی. بفهمی و عمل نکنی. او گفت: این قوت برای خداست. من از خدا می خواهم همین که شما به من می گوئید خدا توانش را هم به من بدهد. ساده ترین این حقوق این است که آنچه را برای او دوست بدارد که برای خودش دوست می دارد و آنچه را برای او کراهت بدارد که برای خودش کراهت می دارد. و اما حق دوم: از چیزی که او را عصبانی میکند بپرهیزی و آن چیزی که او را خوشحال می کند انجام دهی و تا آنجا که می توانی در امر او اطاعت کنی. و حق سوم: با جانت، مالت، زبانت، دست و پایت او را یاری کنی. (یعنی تمام شئونات تو در خدمت یاری کردن او باشد) و حق چهارم: اینکه تو برای او چشم و دلیل و آینه باشی. (نمیگذاری او در عیبی بماند یا در خیری باشد و از آن غافل باشد). و حق پنجم: توسیر نباشی او گرسنه باشد، توسیراب نباشی او تشنه باشد، تولباس نداشته باشی او بی لباس باشد. و حق ششم: اگر تو یک وقت یک خادم یا امکاناتی داری که به درد تو می خورد این خادم و امکانات به درد او هم بخورد. و اما حق هفتم: اگر قسم خورد، قسمش را قبول کنی، اگر دعوتت کرد اجابت کنی، اگر بیمار شد از او عیادت کنی و اگر از دنیا رفت حتماً در تشییع جنازه اش شرکت کنی. اگر متوجه شدی حاجتی در درون اوست (از جمله موارد بالا) قبل از اینکه او به دهان باز کند به تو بگوید این حاجت را دارد. تو بروی حاجت او را انجام دهی یعنی او حتی به تو رو نزند که من همچین چیزی را میخواهم. اگر شما این کارهایی که گفتم را انجام دهید، ولایتتان به یکدیگر متصل شده است یعنی ولایت در بین شما جاری شده است.
یا ایها الذین امنوا لا یسخر قوم من قوم عسی ان یکونوا خیرا منهم و لا نساء من نساء عسی ان یکن خیرا منهن و لا تلمزوا انفسکم و لا تنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الایمان و من لم یتب فاولئک هم الظالمون(11)
برادری یعنی اینکه مسخره کردن نداریم. لقب گذاشتن روی همدیگر زدن و اتیکت زدن نداریم. فرد نهایتاً یک ایرادی دارد باید ایرادش برطرف بشود.
یا ایها الذین امنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا
برادری یعنی ما سوء ظن به همدیگر نداریم و قاعده مان بر حسن ظن است. اصلا روابط زن و شوهری مبتنی بر سوء ظن یعنی حق برادری در آن سیستم رعایت نمی شود. بعضی ها به بچه سوء ظن دارند. این روح برداری را زائل می کند. پدر در عالم اعتماد ساز است. اگر پدر و مادر به بچه اعتماد کنند. بچه ها بخاطر اعتماد پدر و مادرها گناه نمیکنند. می گویند دلم نمیخواهد اعتمادش خراب بشود. ولی وقتی پدر و مادرها به بچه ها سوء ظن دارند بچه میگوید اینها که به من سوء ظن دارند، چرا من اشتباه نکنم؟ رابطه برادری تجسس ندارد. در کتاب بلوغ عاطفی یک روایت خیلی جالب داریم که مرد وقتی در خانه اش می آید قبل از آن صدا میدهد و با فاصله وارد می شود که اگر خانواده لازم دارند یک چیزی را که او نباید ببیند جمع کنند، فرصت داشته باشند جمع کنند.
و لا یغتب بعضکم بعضا
لزومی ندارد ایراد او را من در مقابل کس دیگری بگویم. من ایراد او را به خود او در نهایت ادب می گویم. لذا در روابط زن و شوهری اخبار خانوادگی نباید به دیگران منتقل شود. جز مصادیق غیبت است.
ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا فکرهتموه و اتقوا الله ان الله تواب رحیم(12)
تقوا این است که در رابطه بین انسانها تقوایتان را نشان میدهید. در روایات آمده است: با مردم زندگی کردن و در بین آنها رفت و آمد داشتن که طبیعتاً با رعایت تقوا است 3/2 عقل است.
یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر(13)
اینکه خطاب آخر سوره حجرات یا ایها الناس میشود دلیلش این است آنچه خدا برای آداب مومن با مومن گفت بنیاد سلامت در زندگی بشر است. میتوانید آن را به همه بشر بگوئید. خدا اینجوری نیست که اینها را برای مومنان بگوید. خداوند اینها را برای کمال زندگی فی ما بین بشر میگوید و جالب است حضرت علامه بیانی در المیزان دارند که خیلی جالب است. میفرمایند: میشود در یک جامعه مردم بخاطر مدیریت زندگی دنیایی به آداب فی ما بین برسند. مثلاً وقتی دزدی میکنیم امنیت از بین می رود. بیایید یک قراری بگذاریم هیچکی دزدی نکند چون وقتی دزدی میکنیم امنیت می رود. اگر شما دزدی کنی من هم فردا دزدی میکنم بعد این امنیت از بین می رود. بعد آدم ها بخاطر اینکه او هم میتواند همان کار را انجام دهد آن کار را انجام نمیدهند. بعد یک نظم اجتماعی واقعی بوجود می آید. نظم اجتماعی مبتنی بر تقابل روابط دوطرفه. حضرت علامه میفرمایند در بسیاری از جوامع غربی، شما نظم مبتنی بر این قاعده را میبینید ولی چون این برگرفته از ملکه تقوا نیست ضمانت اجرایی ندارد. کافی است در آن جامعه یک هیتلر پیدا شود که زورش به بقیه بچربد و بگوید من نمیخواهم دیگر این قاعده را رعایت کنم. بعد یک عده هم خوششان می آید و می روند جز گروهش م میگویند ما رعایت نمیکنیم. هیجکس هیچکاری نمی تواند انجام دهد. حضرت علامه میفرمیاند چون قانونش بنیاد تقوا ندارد قابل نقض توسط یک آدم هم هست. کافی است زورش بیشتر باشد یا گردن کلفت باشد. برای همین خدا با استفاده از ملکه تقوا، رابطه بین انسانها را اصلاح میکند. این ضمانت دارد بنابراین آخر همه آیات واتقوالله آورده است. چون با ملکه تقوا آن رابطه را ایجاد میکند هم ضمانت دارد و هم سطح آن خیلی بالاتر است. بعد خداوند میفرمایند این فقط برای جامعه ایمانی نیست. این نسخه نجات بخش زندگی اجتماعی بشر است. برید این را به همه مردم بگوئید. یا ایها الناس ما شما را در شکلها، دسته های مختلف از جنسیت و رنگ آفریدیم برای اینکه بینتان معارفه اتفاق بیافتد. رفت و آمد و گفتگو اتفاق بیافتد. اختلاف پتانسیل بوجود بیاید. تعامل بوجود بیاید و لکن ان اکرمکم عند الله اتقاکم. نسخه تقوا را به بشر هم میتوانید پیشنهاد دهید. بگوئید ای اهل بشر اهل تقوا شوید نه بخاطر همدیگر. که اگر تقوا اتفاق بیافته کل جامعه آن چیزی که میخواهید میشود و قطعاً دنیای غری روزی به این ضرورت میرسد که تقوای مبتنی بر دوربین نه، تقوی مبتنی بر درون اگر ایجاد کند ضمانت ایجاد میکند. این خیلی خطای بزرگی است در جامعه ای که انقدر عقبه دینی دارد بجای تقوی مبتنی بر درون رفته ایم به سراغ تقوی مبتنی بر دوربین. یک جامعه ای که ذخیره تقوا دارد، اگر از آن استفاده نکند به مرور ذخیره تقوا را از دست میدهد. بخاطر اینکه نظم حاصل از دوربین نظم حاصل از تقوا نیست. مثل کورتن میماند. بیماری باقی میماند ولی آثار ظاهری آن از بین می رود. کاهش آمار بوسیله دوربین غیر از کاهش آمار واقعی است. خود این تک آیه خیلی مهم است. بعداً شما تقوا را به بشریت ارائه دهید.
قالت الاعراب امنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا
یک عده آدم یا ایهاالناس پاشدند آمدند و گفتند امنا. اول نگوئید مومن شدیم بگوئید مسلمان شدید یعنی آمده ایم تا احکام دین را بپذیریم. درونی شدن که با تقوا همراه میشود غیر از پذیرش ظاهری است.
و لما یدخل الایمان فی قلوبکم و ان تطیعوا الله و رسوله لا یلتکم من اعمالکم شیئا ان الله غفور رحیم(14)
ایمان تا داخل بشود فرق میکند تا اینکه آدم تسلیم شود.
انما المومنون الذین امنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله اولئک هم الصادقون(15)
مومن کسی است است که با جان و مالش جهاد کند و معتقد است ارزشش را دارد. جوری زندگی میکند که ارزش دارد جان و مالش را فدا کند.
نکته آیه: نمیشود یک جوری زندگی کنیم بگیم اگر جنگ شد مجاهدیم. بعضی ها جوری زندگی میکنند می پرسند آیا شما جهاد میکنید؟ میگویند نه من آماده به جهادم. با لباس میخوابم. میگویم یعنی چی؟ میگه اگر جنگ بشه و جهاد لازم بشه من میرم. مگر جهاد لازم نیست؟ آدم ها میگویند اگر خدا پول دهد انفاق میکنم در صورتیکه خدا حکم انفاق را به همه داده است. شما اگر فقیر هم هستی به نسبت فقیر بودنت باید انفاق کنی ولو کم باید انفاق کنی. آدمی که وقتی پول نداره انفاق نمیکند وقتی هم پول دارد انفاق نمیکنه. چون انفاق یک قاعده عمومی است. داشتن نداشتن در انجامش اثر نمیگذارد و در نوع انجام دادنش اثر میگذارد. انفاق هیچ وقت از کسی زائل نمیگردد. آن چیزی که فرق میکند سطح انفاق است. جهاد یعنی همین الان جان و مالش را برای اسلام هزینه کند. این استمرار دارد. کلیتش در حال مجاهده است. سیر جهاد دارد.
قل اتعلمون الله بدینکم و الله یعلم ما فی السماوات و ما فی الارض و الله بکل شیء علیم(16)
مثل آیه فاسق، باید بگوییم خدا الان چرا این آیه را گفته؟ مخاطب چی گفته؟ شاید اینطوری بوده که بخاطر دینشان منت میگذاشتند. شاید اینطوری بوده که منبر میرفتند دین که فقط این نیست که شما جهاد بکنید. همیکنه نماز میخونید و زندگی میکنید جهاد است. سعی میکنه دین را جوری تفسیر کند که انگار دارد به خدا دین را یاد میدهد. آیا میخواهید خدا را از دینتان آگاه کنید؟
یمنون علیک ان اسلموا قل لا تمنوا علی اسلامکم بل الله یمن علیکم ان هداکم للایمان ان کنتم صادقین(17)
چرا بر اسلام منت میگذارید؟ خدا باید بر شما منت بگذارد که شما را هدایت کرده است. مثل جمله معروفی که معروف نشده نگویید انقلاب برای ما چه کرده بگویید ما برای انقلاب چه کردیم؟ نگویید اسلام برای ما چه کرده است. همین که این کتاب دست من و شما است اسلام همه کار کرده است.
ان الله یعلم غیب السماوات و الارض و الله بصیر بما تعملون(18)
ریشه اش برمیگردد به این که آدم ها باور ندارند که خدا به غیب احاطه دارد. فکر میکنند هنوز سوراخ و سمبه هایی در نظام عالم وجود دارد. آدم ها واقعاً چه فکرهایی میتوانند بکنند؟ آدم ها فکر میکنند جاهایی که میروند رسول نیست اما خدای رسول که هست. در غیب هم خدا و رسول است. خدا غیب آسمان ها و زمین را به آن احاطه دارد. این باعث می شود که انسان ها نسبت به رسول ادب پیدا کنند.
نتیجه گیری: سوره حجرات سوره تقوا است ولی تقوایش در ادب نسبت به رسول متجلی میشود. جلوه ادب نسبت به رسول در ادب نسبت به برادران ایمانی خود را نشان می دهد و بدین وسیله میخواهد تقوا را در انسان درونی کند. از ظاهرش خارج کند. در نتیجه همان ادبی را که در حال شهود وجود دارد، در غیب هم برای انسان ایجاد میکند. در واقع سوره حجرات چهار محور کلی دارد:
1. ایجاد ادب نسبت به رسول
2. به طبعش این ادب در رابطه با برادران و خواهران مومن
3. نهادینه سازی تقوا
4. جاری کردن ادب و تقوا چه در غیب و چه در ظاهر
نشانه اش این میشود که انسان در غیب همان ادبی را رعایت میکند به نسبت رسول و برادران ایمانی که درجامعه جلوی رسول این کار را انجام میدهد. این خروجی سوره مبارکه حجرات است.
ثواب قرائت سوره حجرات: وجود نازنین رسول الله را زیارت میکند.

میثاق نامه
آمده است تا تقوا را آنگونه در ما نهانیده سازد که در آشکار و پنهان خود را در محضر سول الله دانسته و به حرمت وجود نازنین او، ما را به رعایت کمال و ادب وادار نماید. پس ما ب حرمت وجود رسول در میانمان ذر برخورد با تمامی کسانی که شانی از ولایت رسول را به گردنمان دارند، پدر، معلم و مانند آن، کمال ادب را رعایت می کنیم. ما به حرمت وجود رسول در میانمان رابطه میان خود را برادری می نامیم پس حقوق برادری را رعایت میکنیم.
• برای رفع هر اختلاف در میان برادران و ایجاد اصلاح، تمام تلاش خود را میکنیم.
• از هر گونه مسخره کردن و نسبت های ناروا پرهیز میکنیم.
• غیبت را به کلی ترک میکنیم.
ما خود را مدیون رسولی می دانیم که باب فهم این ایمان و تقوا را به سوی ما گشوده است. جان و مال ما به فدای وجود نازنینت باد.

فهرست مطالب