بررسی ریشه اصلی اضطراب و ناامنی انسان

ریشه اصلی اضطراب انسان، به شرک در پرستش بازگشت می کند. یعنی انسان ناچار است، برای خود محبوب هایی را انتخاب کند و پای آن ها بایستد و برای آن ها فداکاری کند. انسان سرمایه های خود را در راه هایی خرج می کند مهم این است که او کدام محبوب و معبود را انتخاب می کند. و نکته مهم همین­جاست که اگر انسان مبتلا به محبوب هایی ناپایدار و فانی شد، نا امنی در انسان ایجاد می کند.

دو تحول بالاجبار در عالم وجود دارد. یکی تحول در درون ماست. یعنی تحولی که طی آن از نطفه به طفلی تبدیل شدیم و بعد به یک کودک و بعد هم بزرگ و بزرگ تر شدیم تا به بزرگ سالی رسیدیم و بعد هم کهن سال می شویم و در نهایت می میریم. این تحولات خارج از اراده و اختیار ما می باشد. دیگری تحول در بیرون ماست. تحولی که طی آن عالم پیرامون ما تغییر می کند. چه بخواهیم چه نخواهیم بهار پاییز می شود. ما نمی توانیم کاری کنیم. این محبوب های فانی که به آن ها دل بسته ایم ناگزیر کهنه می شوند.

با این دو تحول، هم در وقت انتظار وصال و هم در وقت وصال، در انسان خوف ایجاد می شود. زیرا این واضح است که حتما زمان جدایی از محبوب فرا خواهد رسید و این اضطراب آفرین است. پس یکی از ریشه های ناامنی و اضطراب در ما تعلق خاطر به محبوب ها و معبودهاست. (البته در مؤمن این شرک ها و تعلق ها خفی است. ولی گرد و غبارهایی در دل انسان می نشاند که باعث نگرانی می شود) هر چه انسان به فراغ نزدیک تر می شود این خوف بیشتر می شود و هنگام فراغ، این خوف جایش را به حسرت و حزن می دهد.

حتی گاهی فرد عکس های قبلی خود را نگاه می کند و یا تقویم را ورق می زند و می بیند که به چه محبوب هایی دل بسته است و احساس ناامنی و اضطراب می کند. اگر انسان به این محبوب ها دل بسته باشد، در متن همراهی و وصال هم در دل انسان خوف و نگرانی ایجاد می کند.

در واقع این هایی که ما به آنها دل بسته ایم جلوه های رحمت خدا و واسطه های فیض هستند، لکن مسئله این است که خود اینها محل اثر دانسته شده و نگاه انسان را معطوف به خود کرده است. این مشکل است و باید درمان شود که با دیدن اینها باید فقط به خدا متعلق شد و از دست او گرفت. در دعای شریف حضرت فرمودند: «وَ اصْرِفْنِی بِقَضَاءِ حَاجَتِی وَ كِفَایَةِ مَا أَهَمَّنِی هَمُّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی» یعنی خدایا، آنچه از خواسته های دنیایی و آخرتی برای من اهمیت دارد را برآورده کن. یعنی در دل نیاز خدا را می بیند که او برطرف کننده نیاز من است. لذا کسی که این نگاه را دارد به هیچ آیاتی از خداوند دل نمی بندد و هر یک از جلوه هایی که از مظهر حق تعالی می آید به یاد خدا می افتد و شور و اشتیاق او به حضرت حق بیشتر می شود. و هیچ گاه نگران رفتن این جلوه ها نمی باشد چون می داند که در هر لحظه این جلوه ها در حال آمدن و شد هستند و هیچ گاه آن ها تمام نمی شوند.

منشأ خوف از مرگ

خوف و اضطرابی که ما نسبت به مرگ داریم هم چیزی جز همین خوف نیست. دلیل آن هم تکیه گاه هایی است که از ما گرفته می شود. ما نیاز به تکیه گاه داریم و نمی توانیم تکیه ندهیم. ما ناچار به این پناه گاهیم. ما فقیریم. اگر تکیه گاه های ما از جنس خود ما باشند مانند این است که هزار تا صفر را روی هم بگذارید که چیزی حاصل نمی شود. این تکیه کردن و اخذ الهه را در قرآن در سوره مبارکه عنکبوت می بینیم که می فرماید: «مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَآءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ * إنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَىْءٍ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ * وَتِلْكَ الأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَآ إلاَّ الْعَالِمُونَ[1]»

پس اگر الهه انسان محبوب هایی بودند که فانی و زایل هستند و نمی مانند، در ما ایجاد اضطراب و ناامنی و خوف می کنند و این خوف ها در دل ما می مانند تا لحظه مرگ که همه با هم سر بر می آورند. یعنی این تعلقات و محبت هایی که باید با آنها تسویه حساب می کرد ولی بجای آن تسویف کرده است، در هنگام مرگ بروز پیدا می کند و با جداشدن اینها از ما رنج و وحشت رخ می دهد. در واقع موت انسان به معنای موت الهه های او است که دارد از دستش می رود. و الا اگر کسی به هیچ یک از امور دنیای تکیه نکرده باشد هیچ دل نگرانی ندارد؛ که اینها را صاحب اثر نمی دیده است. لذا موحد از دنیا به راحتی جدا می شود. با یک بسم الله از این دنیا به دنیای دیگر منتقل شود.

تعدد الهه و محل اثر نتیجه شرک و عامل دیگر در خوف و ناامنی

اگر انسان به پدیده های «آفل» و تمام شدنی دل بست ناچار است که آلهه های متعدد بگیرد. چنین کسی می بیند که از دست افراد و… متعددی می گیرد. همه اینها ما را دعوت هم می کند. انسان وقتی می خواهد سراغ الهه دیگر برود قبلی هنوز او را صدا می زند و لذا شما باید اینها را رهاکنی و نیم خورده از آن رد شوی یا از یکی بگذری. مثال آن در انتخاب رشته ها و آرزوها و… است که اگر دل به آنها بست در میان آنها نمی داند چه کند. همه اینها الهه ها و محبوب ها تمامیت خواه هستند؛ یعنی می خواهند که انسان را به طور کامل به خود مشغول کنند، و لذا انسان را راحت نمی گذارند و او را رها نمی کنند. و بعید نیست این آیات قرآن در رابطه به همین پدیده است که فرمود: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ[2]» می فرماید: خداوند مثالى زده است که مردى را كه مملوك شريكانى است كه درباره او پيوسته با هم به مشاجره مشغول اند، و مردى كه تنها تسليم يك نفر است آيا اين دو یکسان اند؟! یعنی چون معبودهای انسان متعدد هستند و هر یک تمامیت خواه هستند به کم راضی نمی شوند و می خواهند که تمام انسان را به خود مشغول کنند پس در انسان ایجاد اضطراب می کند که باید او را رها کنی و به بعدی بپردازی.

(و البته مومن اینگونه نیست و به مقدار نیاز آنچه خدا برایش آماده کرده می خورد و نگران نیست که تعدد وسائط را کاری ندارد که او دل در گرو خدا دارد. لذا از نعمات الهی به حدی که برای او تعیین شده است با در نظر گرفتن لطف حق تعالی استفاده می کند و در همان لحظه به یاد خدا هست و هیچ به آن ها دل نمی بندد)

و نکته دیگر این است که اگر خداوند ظرفیت انسان را به اندازه هر یک از این محبوبیت ها قرار می داد، دیگر طلبی برای او باقی نمی ماند. اما انسان ظرفیتی دارد که هر یک از این محبوب های محدود نمی تواند به او پاسخ دهد. یعنی ظرف وجودی ما از این الهه های متعدد بیشتر است و هرچه از آنها استیفاء هم بشود باز انسان آرام نمی گیرد. (مرحوم امام ره از استادشان مرحوم شاه آبادی این را زیاد نقل می کردند که این نشان می دهد ما طالب خدا هستیم وگرنه با بدست آوردن چیزی غیر خدا باید آرام می گرفتیم).

عامل دیگر خوف، بی اثری الهه هاست / راه حل نا امنی و اضطراب

اگر انسان از این بتکده ها بیرون آمد و به الله پناه برد که تحول ندارد و ما را رها نمی کند که فرمود: «وَ هُوَ مَعَكمُ أَيْنَ مَا كُنتُمْ[3]» درحالی که ما از عوالم عبور می کنیم، او همراه ما است و از ما جدا نمی شود. او شریکی ندارد. «هُوَ الَّذِي فِي السَّمَآءِ إِلَهٌ وَ فِي الارْضِ إِلَهٌ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ[4]» و اگر به این اله متمسک شدی به چیزی نیاز نداری که فرمود: «وَ مَن يَتَوَكلَ عَلىَ اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه[5]» همه مقدرات در دست اوست. در واقع ما یک تکیه گاه می خواهیم و اگر این نباشد همه چیز انسان را بازی می دهد که فرمود: «حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيرْ أَوْ تَهْوِى بِهِ الرِّيحُ فىِ مَكاَنٍ سَحِيق[6]» بدون خدا هیچ تکیه گاهی نیست و انسان بازیچه همه عوامل شده و طعمه شیطان می شود. پس باید به خدا و الله پناه برد تا این خوف و حزن ها برود.

نکته دیگر این است که معبودهای ما کاره ای نیستند. قرآن مقایسه می کند که اینها کاره ای هستند؟! می شنوند و یا اجابت می کنند؟! هنگام سختی وقتی دوستی را که صدا می زنید چه کسی است که او را نگه داشته است که شما بتوانید به او تکیه کنید. وقتی خدایی که من گرفته ام و تکیه کرده ام نمی شنود و اگر بشوند قدرت بر اجابت ندارد. لذا فرمودند: «الحمدالله الذی وکلنی الیه و لم یکلنی الی الناس فیهینونی» که اگر مرا به کسی غیرخودش حوالت می داد آنها جواب مرا نمی دادند. و یا فرموده اند که: «قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ[7]» یعنی اگر خزائن نامحدود خداوند هم دست ما بود ما حریص هستیم و به دیگری نمی دادیم. ما بخیل هستیم و او جواد است. لذا اگر این عالم چیزی را به ما می بخشد از جود اوست. و او از طریق وسایط است که به ما چیزی را می رساند. طفل خیال می کند که این شیرهاست که به ما آب می دهد و یک خرده بزرگ تر می شود می رسد به اینکه این شیرها به منبعی وصل است و بعد هم می فهمد که به چشمه ای وصل است و بعد هم می فهمد که از آسمان آمده است. اما گاه بعدی این است که از ملکوت عالم امده است و بعد هم «بیده ملکوت کل شیء» را درک می کند. پس تکیه گاه های ما اصلا هیچ کاره هستند. وقتی من بی چیز و فقیر به این خدایان فقیر و هیچ کاره تکیه کردم، طبیعی است که مضطرب باشم. اما خدا در مقابل غنی است. او همه کاره است. اگر من مملوک هستم او مالک است. اگر من فقرم او غنی است. اگر من مذنب هستم او غفور است. اگر من خرابکاری می کنم او جبران می کند. لذا در دعا فرمودند: «اللَّهُمَّ أَنْتَ عُدَّتِی إِنْ حَزِنْتُ ، وَ أَنْتَ مُنْتَجَعِی إِنْ حُرِمْتُ ، وَ بِکَ اسْتِغَاثَتِی إِنْ کَرِثْتُ ، وَ عِنْدَکَ مِمَّا فَاتَ خَلَفٌ ، وَ لِمَا فَسَدَ صَلَاحٌ ، وَ فِیما أَنْکَرْتَ تَغْیِیرٌ» جوانی رفته است ولی خدای جوانی که نرفته است. فرصت ها هم که رفته اند مگر فرصت ها کاره ای بوده اند، بلکه خداوند هر چه را که فوت شده است را جایگزین می کند.

پس خدا همه کاره است و اسماء حسنی دارد و همین تکیه گاه انسان است و خوف را می برد که به هر یک از صفات خداوند که توجهی داشته باشیم یک انبساط خاطری در ما ایجاد می شود. معنا ندارد کسی که در کنار چنان خدای کریم و رحمان و رحیم و عظیم و… است جایی برای اضطراب باقی نمی ماند. و البته بیش ترین چیزی که خداوند به او اعطا می کند محبت است. اگر انسان هیچ چیزی هم نداشته باشد ولی مورد محبت حق تعالی باشد کافی است. اگر خدای انسان همه چیز به انسان بدهد ولی محبت نداشته باشد، انسان خوف و نگرانی اش زائل نمی شود. پس خداوند در کنار تمام صفاتش رحمان و رحیم است. بسم الله الرحمن و الرحیم به همین معنا است. شما دارید با این کلام در همه امورتان از خدای مهربان استعانت می جویید.

وادی توحید، وادی امنیت و جمع بندی بحث

انسان در کنار چنین خدایی باشد هیچ چیزی نمی تواند آرامش روانی او را خدشه دار کند. طوفان و زلزله و… خوب این اتفاق ها چه می خواهند بکنند؟! مگر موجودی می تواند به ما ضرر بزند بدون اذن خداوند. حتی بالاتر زلزله روز قیامت است که موحد را نمی ترساند که عالم از دست او در نرفته است. مگر اینها می توانند من را از محبوبم جدا بکنند و یا مگر می توانند بدون اذن او در ملک من ورود پیدا کنند؟!

در باب مومن آل فرعون می فرماید: «فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا[8]» یعنی ما او را بدی مکر آنها حفظ کردیم که البته در روایت فرمود که با قیچی او را تکه تکه کردند ولی خدا او را حفظ کرد و ایمانش لطمه نخورد و فداکاری کرد و به وصال رسید. و یا در جریان سحره و فرعون می فرماید: «قَالَ ءَامَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ ءَاذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِى عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكمُ مِّنْ خِلَافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فىِ جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَ أَبْقَى * قَالُواْ لَن نُّؤْثِرَكَ عَلىَ مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَتِ وَ الَّذِى فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضىِ هَاذِهِ الحَيَوةَ الدُّنْيَا * إِنَّا ءَامَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَ مَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيرْ وَ أَبْقَى[9]» می گوید فرعون اینها را تهدید کرد که شما شدید عذاب می کنم حالا اگر می خواهید ایمان آورید! اینها جواب دادند که محیط تصرف تو فقط همین است. تو داری ما را به محبوب نزدیک می کنی. هرکاری می خواهی بکن. مگر غیر از این است که ما می خواهیم به مقام شهادت خداوند برسیم؟! پس هر کاری که قوم باطل انجام می دهد ما را به این نزدیک تر می کند. فرعون با مؤمنی که ایمان آورده است چه کار می تواند انجام دهد. در روایت ذیل آیه فرمود رسول الله(ص) لبخند زدند که مومن عجب موجودی است که در هر شرائط ضرر نمی کند. یعنی خدا او را به وادی ایمن وارد می کند که چیزی به او لطمه وارد نمی کند. بنده خودم در احوالات بعض شهدا نکاتی دیده ام که این احوالات را فقط اولیای الهی می توانند داشته باشند.

و البته انسان مجبور نیست این خدا را انتخاب کند. ولی اجباراً این محبت خود را باید به پای معبودی بریزد. همه سؤال انسان در دنیا این است که انسان در دنیا به چه کسی عشق بورزد. این معنا را در آیه الکرسی دقیق آمده است که آن عروه وثقی را انسان می گیرد یا خیر. خدایی که حی و قیوم است و… را گفتیم و تبیین کردیم. و اگر کفر ورزیده شد یک سیر غیر ایمن رخ می دهد که کار شما را طاغوت بدست می گیرد و گرفتار می کند. (در مقابل هم جریان ایمان است که خدا شما را سیر می دهد و وادی توحید می کشاند و از آثار آن هم امنیت است که کلمه لا اله الا الله حصنی).

در سوره مبارکه ذاریات هم همین مطلب آمده است که وقتی داستان ناکامی های اقوام گذشته را می گوید اعلام می کند که: «فَفِرُّواْ إِلىَ اللَّهِ إِنىّ لَكمُ مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِين[10]» چون من منذر هستم و اعلام خطر می کنم . منذر کسی است که خطر را دیده است و اعلام خطر می کند. و از جانب او آشکارا آمده ام. و در آیه بعد می فرماید: «وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبين» یعنی با خدا اله اخذ نکنید که اگر به سمت خداوند پناه نبردید همان معبودهایشان باعث عذاب آنها می شود. پس حصن توحیدی موجب امنیت است و اگر انسان در مقام اخلاص تام قرار گرفت هیچ تهدیدی ندارند که فرمود: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُون[11]».

پس این خطر شرک و تعلق به غیر ما را تهدید می کند و البته ما نسبت به مخاطرات حساس هستیم و این را در خودمان نمی توانیم تغییر بدهیم. که اگر انسان می توانست یا تصورش نسبتش را به عالم عوض کند و در خصوصیاتش تغییر ایجاد کند به این معنا که عذاب الهی بر او مؤثر نباشد، هدایت و حجت بر انسان تمام نمی شود. و نیز اگر انسان می توانست در عالم تأثیر بگذارد و جهنم را بهشت کند، حرکتی با انذار رسولان رخ نمی داد. ولی خداوند هم اله در بیرون ماست و هم در درون ما. و لذا این آیات حجت را بیان می کند. تعلق ما به خدا امنیت زا و تعلق به غیر خوف دارد و این را انسان نمی تواند عوض کند. پس اگر ما به دنبال اله دیگری رفتیم رنج دوری از خداوند ما را می سوزاند. بنابراین تکیه گاه های ناپایدار ما و بتکده های ما همین ها عذاب ما می شوند. وقتی کسی بر سراب و باد و مانند آن خانه ساخت امنیتی ندارد. پس تنها وادی ایمن، توحید خواهد بود. اما شرط ولایت دارد به جه معناست را توضیح خواهیم داد. السلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)

[1] عنكبوت/41-43
[2] زمر/29
[3] حدید/4
[4] زخرف/43
[5] طلاق/3
[6] حج/31
[7] اسراء/100
[8] غافر/45
[9] طه/71-73
[10] ذاریات/50
[11] نمل/89

 

فهرست مطالب