لذا اگر قلب انسان پر از صفات رذیله و شرک و محبت غیر خدا شود و همه قوای او ‌در مسیر غیر بندگی قرارگیرد این کفران نعمت و معصیت و گناه است و بر عکس اگر همه قوای او در مسیر بندگی قرار گرفتند شکر و طاعت خدای متعال است. باطن همه طاعت ها به همین شکر بر می گردد و باطن همه معصیت ها به کفران بر می گردد، هیچ چیزی غیر از این نیست.

اگر خدای متعال ما را به طاعت دعوت کرده و دستور به واجبات و محرمات داده و ما را به صفات حمیده دعوت کرده است، در واقع ما را به شکر خودش دعوت کرده است و چیزی غیر از این نیست. اگرگفته است در این مسیر حرکت کنید و قلبتان باید پر از صفات حمیده و پر از محبت خدا و پر از بغض دنیا و اولیا طاغوت باشد، این همان شکر نعمت است. شکر یعنی؛ نعمت ها را در مسیر خدا و در مسیر توحید به راه ا نداختن که این مسیر توحید همان صراط مستقیم و صراط عبودیت است، همان وادی ولایت امام است.

همه واجبات و محرمات همین است؛ لذا اگر کسی واجبات را انجام داد و محرمات را ترک کرد شاکر است؛ یعنی اگر انسان مواظب واجبات و تکالیف الهی بود شاکر است، چون تکالیف الهی بیان شکر و بیان طریق عبودیت و بندگی و بیان صراط مستقیم هستند؛ لذا درست است که کسی بگوید شکر یعنی؛ با خدا معامله کردن این حرف درستی است.

شکر یعنی؛ در صراط مستقیم و صراط امام بودن این هم درست است. شکر یعنی؛ واجبات را انجام دادن محرمات را ترک کردن این هم درست است، ولی باطن اینها یک کلمه بیشتر نیست، شکر یعنی؛ از خدا گرفتن به خدا برگرداندن. کسی که داد و ستدش با خدا است شاکر است. کسی که از غیر خدا می گیرد مشرک است و دیگر نمی تواند شاکر باشد. کسی که از خدا می گیرد، خرج غیر خدا می کند باز هم این هم به یک نحوی مشرک است شاکر نیست؛ لذا حقیقت توحید هم به همین شکر محقق می شود.

اگر کسی شاکر بود عابد می شود، اگر کسی شاکر بود موحد می شود، اگر کسی به هر اندازه ای از شکر فاصله گرفت از توحید فاصله می گیرد، اگرچه مبتلا به شرک خفی شود؛ لذا فرمود: حکمتی که به لقمان دادیم این است «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ»، در یک روایت حضرت حکمت را معنا کردند به «طَاعَةُ اللَّهِ‏ وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَام‏»[۱]، فرمود: حکمت یعنی؛ طاعت الله. شکرهم یعنی؛ طاعت الله. شکر یعنی؛ نعمتها را در مسیر خدا به حرکت در آوردن، یعنی؛ طاعت دیگر معنایی غیر از این ندارد. طاعت شکر است، معصیت کفران نعمت است.

بعد فرمود: «وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَام‏»، معرفت الامام هم روشن است شکر یعنی؛ نعمت ها را در صراط مستقیم به حرکت در آوردن. انسانی که این صراط مستقیم را نمی شناسد اسیر فروع می شود. اگر از امام غافل شود نمی تواند در صراط مستقیم حرکت کند؛ لذا شکر یعنی معرفت الامام. اگر انسان به معرفت الامام نرسید شاکر نیست، اگر انسان بخواهد طاعت الله کند باید عارف به امام باشد. طاعت الله یعنی، دنباله رو امام بودن «مَنْ أَطَاعَكُمْ‏ فَقَدْ أَطاعَ‏ اللَّه‏»؛ لذا عنایت کنید دقیقا این روایت با این آیه یکی است. فرمود: حکمت یعنی «طَاعَةُ اللَّهِ‏ وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَام‏» اینجا می فرماید حکمت، همان حقیقت شکر نسبت به خداوند متعال است.

بیان مسئله شکر و کفر نعمت ها و صراط مستقیم در سوره انسان

لذا خدای متعال همین مطلب را در سوره هل اتی با یک بیان لطیف دیگری گفته است، خدای متعال در سوره مبارکه هل اتی از نعمت هایی که به انسان داده است صحبت می کند. «هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا» آیا یک دورانی بر این انسان گذشته است که شیء مذکوری نبود؟! بود، ولی قابل ذکر نبود؛ یعنی می خواهد بگوید شما یک دورانی شیء قابل ذکری نبودید خدای متعال از آنجا کار را با شما شروع کرده است، شما را در قالب یک شیء خلق کرده است که« لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا»، بود، ولی در عین حال مذکور نبود. بعد شما را سیر داده در عوالم به عالمی آورده که «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيرا» این شیء غیر قابل ذکر را در قالب نطفه خلق کرده است. «اَمْشاجٍ»، که دارای استعدادهای مختلفی است و طبیعتا قابلیت پیدا می کند که او را امتحان کنیم ببینیم کدام مسیر را انتخاب می کند «نَبْتَليهِ»، برای اینکه این انسانی که دارای استعدادهای مختلف است، امکان امتحان برایش فراهم شود «فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيرا»، سمع و بصر به او دادیم و امکان فهم علم معرفت به او دادیم تا او را امتحان کنیم. این انسانی که قابل ذکر نبود را سیر دادیم او را در قالب نطفه ای قرار دادیم که دارای استعدادهای متفاوت بود بعد او را به دنیا آوردیم و در این دنیا به او امکانات و سمع و بصر دادیم که عمده معرفت های ما به این دوتا بر می گردد.

بعد می فرماید: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا»(انسان/۳)، به سبیل هم او را هدایت کردیم این امکانات را دادیم راه را هم به او نشان دادیم که «إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا»، اگر همه این امکانات را به انسان داده باشند بدون هدایت به سبیل شکر و کفری نیست. در روایات ما سبیل یعنی؛ امام. اگر خدای متعال همه امکانات را بما می داد، ولی امام را پیش روی ما قرار نمی داد ما هر کاری می کردیم در این عالم مورد مواخذه قرار نمی گرفتیم چون راه به سوی خدا بسته بود. چشم و گوش و همه چیز داده است، ولی راه بسته است. وقتی سبیل به سوی خودش را باز کرد انسان می تواند این امکاناتی که خدا به او داده در این سبیل به حرکت در آورد. اگر در این سبیل به حرکت در آورد به شکوفایی می رسد، اگر بذر وجود انسان در وادی ولایت امام قرار گرفت این بذر شجره طیبه می شود.

امام رضا (ع) در روایت معروفی که راجع به امامت دارند شئون امام را بیان می کنند، بعضی از شئونی که می گویند خیلی عجیب است، می فرمایند: «الْإِمَامُ السَّحَابُ‏ الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِلُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِيلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِيطَة»[۲]، امام عرض بسیط و زمین واسع است، امام «السَّمَاءُ الظَّلِيلَةُ»، است که هم زیر پای شما پهن می شود هم سایه بر سرتان می اندازد، بذر وجود شما را در بر می گیرد، امام «السَّحَابُ‏ الْمَاطِرُ»، است، امام ابر بارنده است. امام «الْغَيْثُ الْهَاطِلُ»، است باران پر نفع است.

اگر شما قوای خودتان را در وادی وجود امام قرار دادید آن وقت در این سرزمین حاصل خیر باران رحمت امام بر شما می بارد و این ابر بر سر شما سایه می اندازد و این آسمان بر سر شما سایه می اندازد. امام مثل شمس طالعه است، مثل خورشید بر شما می تابد و شما را شکوفا می کند. شکر نعمت یعنی؛ همه این امکانات را در صراط مستقیم و در وادی ولایت امام قرار دادن و به امام گره زدن.

اگرانسان خود را به امام گره زد شاکر است، اگر به امام گره نزد شاکر نیست. معنی رسیدن به توحید و معنی بندگی هم همین است. پس اگر بخواهیم حقیقت شکر را معنا کنیم در یک کلمه خلاصه می شود شکر یعنی امکانات را از خدا گرفتن و به خدا برگرداندن. یعنی با امام حرکت کردن و در صراط مستقیم بودن و طاعت امام کردن. همه به یک جا بر می گردد یک اساس بیشتر ندارد. شاکر آن کسی است که با امام سیر می کند، اگر کسی از امام فاصله گرفت کافر است؛ لذا خدای متعال در سوره هل اتی بعد از اینکه می فرماید ما قافله وجود شما را تا اینجا آوردیم و به امام رساندیم، می فرماید: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ»، ما که به عالم دنیا آمدیم، امام هم به عالم دنیا آمده، اگر امام در عالم دنیا نمی آمد اگر کسی بندگی نمی کرد مقصر نبود، وقتی امام به عالم دنیا آمد امام سبیل وصراط است و می شود در راه توحید حرکت کرد و از آدم بازخواست می کنند. «إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا».

کسی که نعمت امام را کفران می کند و این امکانات را به امام نمی رساند «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعيرا»(انسان/۴)، این عذاب های سخت برای او است. انسانی که از امام فاصله می گیرد مستحق عذاب های سخت است. گاهی بعضی می گویند اگر یک موی زنی بیرون بود خدای متعال هزار سال او را به جهنم می برد، ممکن است اگر همه موهای کسی بیرون باشد او را یک لحظه هم جهنم نبرد. ممکن است برای یک دانه مو بیرون بودن هم تا قیامت او را به جهنم ببرد و ممکن است اگر این مو بیرون ماندن در تمام عمر انسان هم بوده ولی متوجه نبوده است لحظه ای هم به جهنم نرود.

اگر از سر طغیان و سرکشی و مخالفت با امام نباشد خدای متعال می آمرزد، ولی اگر یک دانه مویش را بیرون بگذارد و از سر طغیان وسر کشی با امام باشد به خاطر همین یک دانه مو او را به جهنم می برند و تا قیامت هم نمی بخشند. اگر کسی از سر مسامحه در دین خدا و از سر بی مبالاتی به دین خدا یک گناه انجام داده است آن قدر او را در جهنم نگه می دارند تا برگردد، ولی اگر سر بی مبالاتی نیست، بنده خداست و گردن کشی و طغیان در مقابل خدا ندارد، ولی می لغزد بعد هم پشیمان است، این شخص اگر هزار تا گناه هم کند خدای متعال می بخشد.

در دعای ابوحمزه امام سجاد می فرماید: خدایا! تو بر من خیرات نازل کردی! من در مقابل این خوبی ها بدی کردم! یکی یکی نعمت های خدا و بدی های آدم را می گوید. بعد امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه به ما یاد می دهد که به خدا بگویید: خدایا! اگر من معصیت کردم از سر گردن کشی نبوده است «إِلَهِي لَمْ أَعْصِكَ‏ حِينَ عَصَيْتُكَ وَ أَنَا بِرُبُوبِيَّتِكَ جَاحِد» نمی گفتم تو پروردگار بدی هستی! «وَ لَا بِأَمْرِكَ مُسْتَخِفٌّ وَ لَا لِعُقُوبَتِكَ مُتَعَرِّضٌ وَ لَا لِوَعِيدِكَ مُتَهَاوِن‏»، تهدیدهای تو را کم نمی گرفتم! «وَ لَكِنْ خَطِيئَةٌ عَرَضَتْ وَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي‏»، خطایی بود عارض شد و نفس من مرا فریب داد، خدای متعال این را می بخشد. اگر انسان یک عمر هم گناه کرده باشد این طور در خانه خدا بیاید خدا می بخشد، اما اگر یک گناه از روی سرکشی باشد نمی بخشد. مثلا العیاذ بالله بگوید برای چه چادر سر می کنید؟ چه کسی گفته چادر سر کنید؟ مثلا در ادبیات روشنفکران قبل از انقلاب بود که می گفتند (کلاغ سیاه و غیره…) مسخره کردن حکم خدا را خدا نمی بخشد، این قدر او در جهنم نگه می دارد تا برگردد اگر برنگشت تا ابد او را نگه می دارد، خدای متعال با کسی تعارف ندارد. گردن کشی و سرفرازی در مقابل خدای متعال بی معناست اگر چه به اندازه یک فرع هم باشد، فرع و اصل ندارد، ولی اگر از سر گردن کشی و طغیان نیست اگر هزار تا معصیت هم سر زده است، ولی پشیمان است خدای متعال بیش از هزار تا هم باشد می آمرزد.

در روایت فرمود: کسی که برای امام حسین گریه کند اگر چه گناهان او به اندازه کف روی آب ها باشد خدا می بخشد؛ معنایش این است در وجود مؤمن طغیان نیست گناه کف روی آب است که با یک گریه بر امام حسین هم پاک می شود، ولی اگر کسی از عمق وجودش نسبت به حدود الهی تعدی می کند ولو در یک نگاه العیاذ بالله چه کسی گفته نگاه نکنید؟ چه کاره بوده تا آخر برای عالم تکلیف معین کند؟ العیاذ بالله می گوید پیامبر در دوره عرب جاهلی زندگی می کرده و اسیر افکار دوره جاهلیت بوده است، یک حدود و دیاتی گفته اینها را که تا آخر عالم نمی شود عمل کنیم، خدای متعال این را نمی آمرزد، این قابل آمرزش نیست، این گردن فرازی در مقابل خداست. اعلام این است که من می فهمم، ولی پیغمبر نمی فهمند این را که خدا نمی بخشد. توهم کردند که ما از پیغمبر بهتر می فهمیم، پیغمبر در آن دوران در جامعه عرب جاهلی زندگی می کرده است اینها قابل مغفرت نیست، ولی اگر آدم یک عمر هم گناه کرده است، ولی قصد تعدی نداشته است به خا طر اینکه بشر است و غیر معصوم و لغزش دارد و از عمق وجودش پشیمان است و هیچ وقت طغیان بر خدا نمی کند، اینها قابل مغفرت است.

اگر خدای متعال حکمتی به کسی عطا کند، خیر کثیر به او داده است و آن این است که او را به مقام شکر برساند، مقام شکر هم مقام بندگی و مقام طاعت و همان مقام معرفت الامام است. کسی که به معرفت امام نرسید شاکر نیست، کسی که به طاعت الله نرسید شاکر نیست؛ لذا مقام حکمت همان مقام طاعت الله بمعرفت الامام است. حکیم آن کسی است که همه عمرش مشغول شکر است، نعمت ها را از خدای متعال می گیرد در صراط خدای متعال به چرخش می اندازد و در این داد و ستد با خدای متعال هم دائما خودش را بدهکار خدا می داند و می داند اگر کفران نعمت هم بکند خدای متعال «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميد»، است، چه کفر کند چه شکر برای خدای متعال هیچ تفاوتی ایجاد نمی شود. السلام علیک یا اباعبدالله…


[۱] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏۱، ص: ۱۸۵
[۲] تحف العقول، النص، ص: ۴۳۹

فهرست مطالب