ما وقتی به سراغ خطبه‌ای که حضرت دو سال قبل از مرگ معاویه، در مِنا در سال پنجاه و هشت هجری ایراد فرمودند مي­رويم، می‏بینیم تمام مطالبی که حضرت در آنجا فرمودند، گویای همین نکته است که امام حسین(علیه‌السلام) براي مقابله با اين حكومت برنامه دارد. این خطبه سه بخش داشت که من بخش اوّل و دوّم آن را به اختصار توضیح دادم و گفتم كه سخنان امام ناظر به بخش­نامه‌های معاویه بود. من همه مطالب را تطبیق هم دادم و جای سؤالی باقی نماند.
تغییر خطاب حضرت در ادامه خطبه
قبل از آن که وارد بخش سوّم شوم، این نکته را عرض کنم که فرق بین بخش دوّم و سوّم در چیست. چون من گاهی می‌بینم كه برخي خیال می‌کنند این دو بخش با هم فرقي ندارد؛ حال اینکه بخش دوّم خطبه حضرت، خطاب به همة مسلمان­ها است. این تعبیر «ایها الناس» امام هم گویای این بود که مخاطب امام، همه مردم هستند، امّا نسبت به وظيفه­شان در مقابل سكوت احبار؛ پس این بخش کاملاً در مورد و متوجّه عموم مردم است نه خواص.
سخنان حضرت، خصوصاً آیاتی را که مطرح کرده بود، گواه اين مطلب است. حضرت مي­فرمود: اي مردم وظيفه کسانی که در جامعه به عنوان افراد سرشناس مذهبی هستند، امر به معروف و نهی از منکر است، امّا آنها سكوت كردند، پس شما باید به اين افراد اعتراض كنيد! بخش دوم خطبه خطاب به مردم است امّا راجع به افراد سرشناس مذهبي.
بخش سوم «خطاب به علما»
امّا بخش سوّم؛ حضرت در این بخش از خطبه خود، به‏طور مستقیم افراد سرشناس را مخاطب قرار می‌دهد و می‏فرماید: «ثُمَّ أَنْتُمْ أَيُّهَا الْعِصَابَةُ» «العصابه» يعني گروه؛ ای گروه حاضرین! من دارم شما را خطاب قرار می‌دهم. اینجا دیگر بحث، بحث این گروه و جمعیتی است که حضرت جمع کرده‏اند. حضرت زحمت کشیده بود و عده­اي را ‌این طرف و آن طرف فرستاده بود تا افراد سرشناس جمیع بلاد اسلامی از صحابه پیغمبر،‌ تابعین و چهره‌های برجستة جامعه را جمع كنند. جمع كردن دویست نفر از صحابه پیغمبر و بیش از هشتصد نفر از تابعین كه یا فرزندان صحابه بودند یا کسانی بودند که این امور را از صحابه شنیده بودند، در سال پنجاه و هشت هجري، در مِنا خيلي كار مشكلي بود.
حضرت در بخش دوم می‌گوید: «ای مردم! احبار وظيفه دارند كه امر به معروف و نهي از منكر كنند، امّا آن را انجام نمي­دهند، پس شما به ايشان تذكر دهيد» و بعد هم آیات امر به معروف و نهی از منکر را می‏آوردند: «اعْتَبِرُوا أَيُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِيَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ»، بعد دارد «وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ لِأَنَّهُمْ كَانُوا يَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذِينَ بَيْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْكَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِك»[۲]» «ثم» را هم می‌آورد، یعنی بعد از مردم، نوبت شما است. اينجا خطاب به مردم است كه عبرت بگیرند؛ امّا حضرت در این بخش آخر می‌فرماید: «ثم انتم ایتها العِصابۀ
خصوصیّات و امتیازات ابرار
امام حسین در اینجا چند نكته را راجع به اینها بیان می‌فرماید. حضرت چند مورد از امتیازات اجتماعی اينها را مطرح مي­كند. البته اینجا بحث از واقعیت نیست، بلکه بحث امتيازات اجتماعي است.
· شهرت علمی، نیک‏نامی و خیرخواهی
ای گروهی که از نظر اجتماعی دارای خصوصیت­هایی هستید، «عِصَابَةٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ» خصوصیت اوّل شما این است كه در بین مردم شهرت علمی دارید. حضرت نمی‌خواستند بگویند كه مثلاً شما به تاریخ و جغرافیا و ریاضیات و اینها شهرت داريد، بلكه شهرت علمی دارید، یعنی شما بین مردم به علم به دین مشهور هستید. شمائید که احکام اسلام را می‌دانید. امام حسین می‌خواهد این را بگوید. شما در بين مردم به علم، یعنی علم به احکام و معارف اسلامی مشهور هستید.
دومين امتيازتان این است «وَ بِالْخَيْرِ مَذْكُورَةٌ» در بین مردم از شما به نیکی یاد می‌شود. یعنی هر وقت کسانی اسم شما را ببرند، از شما به خوبي ياد مي­كنند، هیچ وقت کسی راجع به شما بدگویی نمی‌کند.
سومين امتياز؛ «َو بِالنَّصِيحَةِ مَعْرُوفَةٌ» شما به خیر خواهی برای مردم و راهنمایی در جامعه معروف شدید.
· شکوه و مهابت به‏خاطر انتساب به خدا
چهارم؛ «وَ بِاللَّهِ فِي أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَةٌ» شما به خاطر خدا و انتساب به خدا شکوه و مهابتی در دل مردم پیدا کرده‌اید، چون مردم شما را مردان الهی می‌دانند، ثمرات اين شكوه اين است كه: «يَهَابُكُمُ الشَّرِيفُ وَ يُكْرِمُكُمُ الضَّعِيفُ وَ يُؤْثِرُكُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ لَا يَدَ لَكُمْ عِنْدَهُ» شخص مقتدر از شما بیم دارد و شخص ناتوان به تکریم شما بر می‌خیزد و آن شخصي که هیچ برتری و قدرتی بر او ندارید، شما را بر خود برتری و قدرت داده است، شما نه بر او برتری دارید و نه قدرتی بر او دارید، ولی او پیش خود، شما را برتر از خودش می‌داند،
· شافع مردم و مورد احترام همه
پنجمین خصوصیّت اجتماعی شما این است که: «تَشْفَعُونَ فِي الْحَوَائِجِ إِذَا امْتَنَعَتْ مِنْ طُلَّابِهَا» مردم در حاجت­هایشان و جاهایی که محتاج می‌شوند، شما را شفیع قرار می‌دهند و وقتي می‌بینند كه دارند حقشان را می‌برند، پیش شما می‌آیند و مي­گويند: شما بيا حق ما را از ايشان بگیر! پس شما محل مراجعه مردم در گرفتاری‏ها و سختی‏ها هستید.
امتیاز و خصوصیّت دیگر شما این است که «وَ تَمْشُونَ فِي الطَّرِيقِ بِهَيْبَةِ الْمُلُوكِ وَ كَرَامَةِ الْأَكَابِرِ» وقتی بیرون می‌آیید و در کوچه و بازارها هستید، با مهابت و شکوهِ بزرگان، قدم بر می‌دارید و مردم هم خیلی به شما احترام می‌گذارند.
بالا رفتن بی‏جای توقّع از خدا
امام حسین شروع می‌کند يكي يكي این خصوصیت­هایی را که اینها در اجتماع دارند، بيان مي­كنند. بعد حضرت مي­فرمايد: شما وقتی كه می‌بینید مردم این­طور به شما احترام می‌گذارند، توقعتان از خدا بالا می‌رود و خیال می‌کنید کسی هستید! وقتي مردم پیش شما خم و راست می‌شوند، خيال مي­كنید خبري شده و شما جزو خاصّان درگاه خداوند هستید. اینجا توقعتان از خدا بالا می‌رود، توقع صدر نشینی در بهشت و هم‏نشيني با انبیا و اولیا را پیدا می‏کنید؛ حال اینکه مسأله این نیست و باید روش فکر کردن خود را اصلاح کنید!
حضرت می‌گوید: «أَ لَيْسَ كُلُّ ذَلِكَ إِنَّمَا نِلْتُمُوهُ بِمَا يُرْجَى عِنْدَكُمْ مِنَ الْقِيَامِ بِحَقِّ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُمْ عَنْ أَكْثَرِ حَقِّهِ تَقْصُرُونَ» باید این­طور فکر کنید كه تمام این خصوصیات اجتماعی که از نظر ظاهر به آن رسیده‌اید، به خاطر این بوده است که می‌گفتند: «شما حق الهی را ادا می‌کنید»، نه اینکه از بیشتر حقوق الهی کوتاه بیایيد. وقتي شما حقوق الهی را درجامعه رعایت نمی‌کنید، توقع چه چیزی را دارید؟ «فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأَئِمَّةِ» شما آنچه را که حق اولیاء خدا بود، تحقیر کردید و خفیف شمردید. «فَأَمَّا حَقَّ الضُّعَفَاءِ فَضَيَّعْتُمْ» و از آن طرف هم حق ضعيفان را ضایع کردید. حالا چه چیزی می‌خواهید؟
«وَ أَمَّا حَقَّكُمْ بِزَعْمِكُمْ فَطَلَبْتُمْ فَلَا مالاً بَذَلْتُمُوهُ وَ لَا نَفْساً خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِي خَلَقَهَا!» مگر شما در راه خدا چه داده‏اید كه حالا می‌خواهید آن را از خدا پس بگیرید؟ چه مالی از اموالتان را در راه خدا دادید؟ چه جانی را در راه خدا به مخاطره انداختید؟ برای خاطر خدا با کدام گروه بی­دین در افتادید؟ «وَ لَا عَشِيرَةً عَادَيْتُمُوهَا فِي ذَاتِ اللَّه!» شما در جامعه به خاطر انتساب به خدا، کسب حیثیت کردید، ولی برای خدا چه كرديد؟ اگر توقع شما سوداگری هم باشد، باید در مقابلش کاری کرده باشید، مثلاً مال يا جانی در راه خدا داده باشید كه بعد چیزی را در عوض آن بخواهید! این توقّعات شما کمال بی‏انصافی است! شمایی که هیچ کدام را انجام نداديد، حالا چه توقعی دارید؟
صدرنشينی بهشت یا جهنّم ؟!
«أَنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ عَلَى اللَّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجَاوَرَةَ رُسُلِهِ وَ أَمَانَهُ مِنْ عَذَابِهِ» توقّع داريد كه خدا شما را به جهنّم نبرد؟ «لَقَدْ خَشِيتُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْمُتَمَنُّونَ عَلَى اللَّهِ أَنْ تَحُلَّ بِكُمْ نَقِمَةٌ مِنْ نَقِمَاته!» حضرت خطاب به همه‌شان می‌گوید: من آن خوف دارم که شما مورد غضب خدا قرار بگیرید؛ نقمت يعني غضب الهی. بعد حضرت علتش را هم می‌گوید: «لِأَنَّكُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ كَرَامَةِ اللَّهِ مَنْزِلَةً فُضِّلْتُمْ بِهَا» به خاطر اینکه شما برای خدا کاری نکرده‌اید تا طلبکاری کنید، بلکه باید به وظیفه‌تان عمل می‌کردید كه به آن هم عمل نکردید. شما هر چه دارید، از ناحیه خدا دارید ولی نه برای خدا مایه گذاشته‌اید و نه به وظیفه‌تان عمل کرده‌اید؛ تازه می‌خواهید صدر نشین بهشت هم باشید! من می‌ترسم شما با این حال، صدر نشین جهنم باشید. امام حسین خیلی صریح گفته است كه من می‌ترسم شما صدر نشین جهنم باشید، مخاطب حضرت هم همه آن افرادی هستند که در آنجا بودند.
نقض پیمان با خداوند
چرا حضرت اين حرف­ها را مي­زند؟ بعد به سراغ علت می‌آید و علت­ها را يكي يكي برایشان می‌شمارد. امام مي­فرمايد: «وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَقْرَعُونَ»، اوّلاً شما به چشم خودتان می‌بینید که اینها تعهداتی را که در برابر خدا شده است،‌ گسسته و زیر پا نهاده­اند، امّا شما نگران هم نمی‌شوید.
اینجا امام حسین اشاره به تعهدی که با خدا کرده‌اند، مي­كند. مگر اينها با خدا چه تعهدی داشتند؟ حالا می‌گویم! دویست نفر از اين جمعيت از صحابه هستند، حضرت می‏گوید: مگر شما با پیغمبر بیعت نکردید؟! ببینید امام حسین دست روي کدام نقطه گذاشته است. شما به پیغمبر تعهّد داديد، امّا عمل نكرديد. آیا در آن موقع تعهد و پیمانی بالاتر از بیعت وجود داشت؟! آيا اينها با پيامبر نسبت به احکام اسلامی و ایمان آوردن بیعت نکردند؟! همه صحابه بيعت كردند.
امّا امام حسین کمی بالاتر می‌رود، مي­فرمايد مگر شما در غدیر خم وقتی كه پیغمبر اکرم، علی(علیه‌السلام) را به جانشینی خودش انتخاب کرد، آنجا نبودید؟ مگر شما تعهد نداديد كه او جانشين پيامبر باشد؟ چه­طور شد كه بخش­نامه معاویه، تعهد شما را نسبت به علی(علیه‌السلام)، از بین برد؟! قبلاً گفتیم که خیلی از آن بخش­نامه‌ها خطاب به اینها بود؛ چون اینها چهره‌های مقبول جامعه بودند و غالبشان کسانی بودند که معاویه به آنها بخش­نامه داده بود.
مگر شما نبودید كه آنجا با پیغمبر پیمان بستید، بیعت کردید و ولایت امیرالمؤمنین را قبول کردید؟ بعد با یک بخش­نامه پسر ابوسفیان[۳]وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَقْرَعُونَ وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبَائِكُمْ تَقْرَعُونَ وَ ذِمَّةُ رَسُولِ اللَّهِ مَحْقُورَةٌ» پدران شما كه مشرک بودند، به آن قراردادها و سنت‌های مشرکانه بین خودشان پای­بند بودند، امّا شما با پیغمبر خدا عهد کردید و پیمان شکستید.این تعهد را زیر پا گذاشتید؟ حضرت به این اشاره می‌کند، جمله کوتاه است، ولی خیلی گویا است: «
«عافیت‏طلبی خواص» مردم را تنها می‏کند!
بعد حضرت مي­فرمايد: «وَ الْعُمْيُ وَ الْبُكْمُ وَ الزَّمِنُ فِي الْمَدَائِنِ مُهْمَلَةٌ لَا تَرْحَمُونَ وَ لَا فِي مَنْزِلَتِكُمْ تَعْمَلُون»، اين مردم کور، لال، زمین‌گیر و بیچاره‏اند. بیچاره‌ها در این جامعه بی­کس هستند و کسی هم نیست كه به دادشان برسد. چرا اينها اين­طور شدند. حضرت مي­فرمايد: «وَ بِالِادِّهَانِ وَ الْمُصَانَعَةِ عِنْدَ الظَّلَمَةِ تَأْمَنُونَ» حضرت کاملاً روی نقطه حساس دست می‌گذارد و می‏فرماید: همه اینها به خاطر این است که شما می‌خواهید از معاویه امان بگیرید. شما برای اینكه از تهدیدهای معاویه ایمن باشید، عهدهایی را که با پیغمبر داشتید، زیر پا گذاشتید و مردم را بیچاره رها کردید. «كُلُّ ذَلِكَ مِمَّا أَمَرَكُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ النَّهْيِ وَ التَّنَاهِي وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ»[۴]و حال اینکه همه بخش­نامه­های معاویه مورد نهی الهی است. شما براي اينكه معاويه تهديدن يا تطميعتان مي‏كرد، به دنبال چاپلوسی و تملّق گفتن از او رفتید و عهد و پیمان­هايي را كه با پیغمبر اکرم بسته بوديد، زیر پا گذاشتید.
امام حسین اين حرف­ها را به من و تو نمي­گوید، به صحابه پيامبر مي­گويد. حضرت می‌گوید: شما بودید كه جامعه را به اینجا کشاندید! شما باید در مقابل معاویه می‌ایستادید! در آخر هم هر طوری می‌شد، مشكلي نداشت. در نهايت مي­خواست شما را بكشد، خُب مي­كشت! لذا خود امام حسين همین راه را آمد. امروز در کربلا فرياد کشید: «ألا و إن الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات منا الذله»[۵]، اين حرام­زاده پسر حرام­زاده، من را بین شمشیر و ذلت مخیر کرده است، به من مي­گويد يا تو را می‌کشيم یا اینکه تسلیم ما شوی، امّا من تسلیم نمي­شوم، پای اسلام در میان است، بحث شخصی نیست، لذا به میدان رفت.
ذکر مصیبت شهادت حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام
التماس دعا دارم، می‌نویسند حسین(علیه‌السلام) بعد از هر حمله‌ای که می‌کرد، می‌آمد جای بلندی می‌ایستاد یا مي­گفت: «الله اکبر» و یا می‌گفت: «لا حول ولا قوة الا بالله» برای اینکه صدایش به خیمه‌ها برسد، صدای حسین آرام بخش دل این بی‌بی‌ها و بچه‌ها بود، با اين صدا می‌دانستند كه آقا هنوز زنده است.
من فقط یک اشاره می‌کنم، یک وقت اینها دیدند که صدای مرکب می‌آید، امّا از صدای راکب خبری نیست. این مرکب شیهه می‌کشيد. این زن و بچه‌ها از خیمه‌ها بیرون ریختند و اطراف این مرکب را گرفتند. دیدند راکب ندارد. تمام سر این مرکب غرق به خون است. هر کدام از این بي­بي­ها می‌آمد و سؤالی از این مرکب می‌کرد. در بین اینها سکینه، نازدانه حسین آمد و یک سؤال کرد، گفت: «یا جواد! هل سقی ابی ام قتلوه عطشانا؟!» به من بگو آیا به پدرم آب دادند یا با لب تشنه او را كشتند؟…

[۱]. ان­شاءالله كساني که در جلسات گذشته حاضر نبودند و این حرف‏ها را نشنیدند، الآن متوجه مطلب شده باشند!
[۲]. بحارالأنوار، ج۹۷، ص۷۹
[۳]. البته اگر معاویه واقعاً پسر ابوسفیان باشد، این انتساب درست است؛ چون تاریخ در این مورد حرف‏ها و نقل‏های خلافی دارد، آنچه مسلّم است این است که معاویه حرام‏زاده است.
[۴]. بحارالأنوار، ج۹۷ٍ، ص ۸۰ و ۸۱
[۵]. اللهوف، ص۹

فهرست مطالب