آخرین خطبه امام حسین
من اول سخنرانی امام حسین در روز عاشورا را مطرح کردم و آن را توضیح دادم. حالا میخواهم بروم و آخرش ر بخوانم که در آن لطافتهایی هست. امام حسین، اول که وارد میشود، میفرماید: عباد الله! تقوای الهی! بعد مسألۀ غرور را مطرح کرده و منشأ غرور را میگوید. حالا دو لشگر رو به هم، صف کشیده و ایستادهاند، به آنها خطاب میکند که شما مغرور شدهاید. حضرت راجع به دنیا و آنچه که مربوط به دنیا است، زبان دعوت و زبان دعوت عبرت دنیا مطالبی را مطرح میکند.
این یک قسمت از نحوه فریب خوردن است. بخش دیگر این است که عدم باور نسبت به معاد مانع انتخاب راه درست است. حالا به آخر سخنان امام حسین در همان سخنرانی، گوش کنید! ببینید که امام حسین چه میگوید. البته این مسائل، کمی طلبگی است که میگویم.[۴] حضرت در ادامه فرمود: «لا و الله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل» به خدا قسم! من هیچگاه مانند یک انسان ذلیل تسلیم شما نمیشوم. «و لا افر منهم الفرار العبید» و مثل سفلهگان هم فرار نمیکنم و تسلیم نمیشوم.
«یا عباد الله انی عذتُ بربی و ربکم أن ترجمون» من به خدای خویش و شما پناه میبرم که شما مرا سنگسار کنید. من این مطلب را در جایی ندیدم و این مطلب از خودم است که حضرت با این جمله چه نکتهای را بیان فرمود! این عبارت حضرت بخشی از آیه سوره دخان است که میفرماید: من به پروردگار خود و شما پناه گرفتم، «وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُون»[۵] رجم یعنی سنگسار، از اینکه من را سنگسار کنید. آیا امام حسین نمیدانست که کجا میرود و آخر کارش چه میشود؟ من خیلی بحث کرده بودم، اما این قسمت را نگفته بودم.
امام فرار نمیکند حتی اگر …
امام حسین میدانست که اینها میخواهند او را بکشند و یک عده هم هستند که او را سنگباران میکنند. شاید این مطلب را تا به حال از کسی نشنیده باشید! اما اینکه حضرت بخشی از آیه سوره لقمان را میآورد و در بیانات خود استخدام میکند، برای این است که میخواهد بگوید: وقتی حرفهایم تمام شود، فرار نمیکنم! این را بدانید که نه اهل فرار هستم و نه اهل تسلیم! و از اینکه من را سنگ بارانم کنید پناهگاهم پروردگار خود که پروردگار شما است. بعد، حضرت یک تکه از آیه دیگری را متصل میکند به سخنان خود که در سورۀ غافر است و میفرماید: «اعوذ بربی و ربکم من کل من متکبر لا یومن بیوم حساب»[۶] پناه میبرم به پروردگار خود و پروردگار شما از هر سرکشی که قیامت باورش نیامده است. این همان عامل دوم غرور است. یک مسأله دنیا بود و دو، عدم باور نسبت به معاد بود؛ اول آن را مطرح میکند و در آخر این را گفت. این اولین سخنرانی حضرت در روز عاشورا بود که حضرت یک سخنرانی دوم هم دارد.
ابزارهای فریب شیطان
من مطالب را به صورت گذرا میگویم؛ شیطان، چه شیطان شیطان بیرونی و چه شیطان درونی که همان قوه واهمه و متخیله است و مسائل را برای انسان جلوه میدهد و باعث فریب میشود، اینها ابزارهایی دارند که انسان را فریب دهند و اغراء کنند.[۷] تا به حال بحثمان کلی بود و آن را جزیی نکرده بودیم. ولی چون آخرین جلسه است و میخواهم تذکر بدهم، بعضی از ابزارهای شیطان درون و بیرون را میگویم.
۱. قوای درونی و بیرونی
شیطان گاهی انسان را به قوای بیرونیاش مغرور میکند، گاهی به قوای درونیاش. مثلاً به صحت مزاج یا جوانی، مغرور میشوی. این شیطان است. چنین آدمی دست به یک کارهایی میزند، که معلوم است فریب خورده است. مغرور به چیست؟ مغرور به صحت مزاج یا جوانی است. منشأ شیطان است که او را مغرور کرده و فریبش داده است. غافل از اینکه او هم آفتاب لببام است. توجه ندارد که با یک حادثۀ کوچک، سلامتی و جوانیاش همه هبائاً منثورا (از بين ميرود) میشود.
• سلامتی، جوانی، علم و …
ابزار فریب شیطان گاهی درونی است. مثل اینکه کسی خوش استعداد و خوش حافظه است. غرور علمی دارد. دکتر، مهندس یا پروفسور شده است، ولی دارد به شیطان سواری داده و فریب حافظه و علمش را خورده است. نعوذ بالله، با یک بیماری همهاش پوچ میشود. با یک بیماری، حافظه میرود. این چیزهایی را که میگویم، شما دیدهاید. آنقدر حافظهاش را از دست داده است که دیگر نه پدر و مادرش را میشناسد، نه بچهاش را و نه هیچ کس دیگر را.
شیطان راههای مختلف را امتحان میکند
این خیالات وسوسه شیطان است. همه هوای نفس است. یک وقت میگویی کسی به مال یا مقام مغرور شده است، خوب اینها خیلی برای ما چشمگیر است اما بقیهاش هم همین است. شیطان ابزار گوناگون دارد که من چند نمونه را به عنوان مثال گفتم. او از این راه وارد میشود، اگر نتوانست، از آن راه وارد میشود؛ آنقدر راه و ابزار دارد که خدا میداند و من و تو نمیدانیم.
۲. برخی از معارف الهی
شیطان ممکن است حتی از مسیر معارف الهی تو را فریب دهد؛ یک وقت میگویی پول و ثروت است، قوای بیرونی و درونی است؛ نه، از راه معارف الهی مغرورت میکند. البته من این دو نمونه را به عنوان شاهد آوردم که شخص نمیگوید: من به قیامت اعتقاد ندارم، بلکه میگوید: قیامت هست و من هم مبدأ را قبول دارم و هم معاد را قبول دارم، اما فقط حرف میزند و در عمل با مبداء و معاد مخالفت میکند.
• شیعه که به جهنم نمیرود!
یکی از معارف ما این است که هیچ وقت، یک شیعه به جهنم نمیرود. حالا اگر کسی بگوید: من که شیعه هستم؛ هیچ شیعهای هم به جهنم نمیرود؛ پس من به جهنم نمیروم! این صغری و کبری و یک قیاس است که یکجای آن اشکال دارد. مسلم است که شیعه به جهنم نمیرود، این کبری درست است. اما بحث در صغری است که آیا من شیعه هستم؟!
شیعه کیست؟
من فقط یک روایت از عمر بن حنظله میخوانم که نقل میکند: «لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ قَالَ بِلِسَانِهِ وَ خَالَفَنَا فِي أَعْمَالِنَا وَ آثَارِنَا» کسی که با زبان بگوید من شیعهام ولی در عمل با ما مخالفت نماید، شیعه ما نیست. مثلاً کسی که با زبان میگوید: من شیعه هستم، ولی وقتی رفتارش را نگاه میکنیم میبینیم از شیعه بودن خبر نمیدهد، یعنی عملش مثل عمل ائمه نیست، شیعه نیست. «وَ لَكِنْ شِيعَتُنَا مَنْ وَافَقَنَا بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ اتَّبَعَ آثَارَنَا وَ عَمِلَ بِأَعْمَالِنَا أُولَئِكَ شِيعَتُنَا»[۸] شیعه ما کسی است که هم لفظاً، هم قلباً و هم عملاً موافق با ما بوده و از دستورات ما اطاعت نماید. شیعه ما کسی است که این سه موافقت را داشته باشد و در سه چیز با ما همسو باشد. شیعه ما این است. لذا یکی از دامهای شیطان که انسان را فریب داده و مغرور میکند، همین است که انسان با خودش میگوید: من شیعه هستم.
• در قیامت شفاعت میشویم!
حالا یکی دیگر از راههای فریب شیطان این است که گاهی هم میبینیم در صحبتهای عدهای این حرف زده میشود که اگر من از دنیا بروم، در آخرت شفاعت شامل حال ما میشود. شفاعت از اصول معارف ما است که در قرآن هم آمده است. مثلاً شخص فریبخورده میگوید: شما که نمیدانی! من مورد شفاعت قرار ميگيرم! اگر بپرسي چه كسي تو را مورد شفاعت قرار ميدهد؟ میگوید: پیغمبر اکرم! رحمه للعالمین! روز قیامت او دست ما را میگیرد. این چیزهایی که میگویم، حرف مغرورین است. آیا غیر از این هم حرفی دارند؟ باید به چنین کسی گفت که آیا احتمال نمیدهی که شیطان تو را به شفاعت مغرور کرده است؟ برای همین هم تو دیگر نه حرام سرت میشود و نه حلال. مثل یک حیوان به هر آخُری سر میکنی و هر کاری هم که میتوانی انجام میدهی به بهانه اینکه شفاعت هست! آیا مطلب غیر این است که من میگویم؟ خودتان فکر کنید!
شفاعت برای کیست؟
من گفتم که نمیتوانم مفصل بحث کنم و نمیخواهم بحث شفاعت کنم، فقط به یک روایت در اینجا بسنده میکنم. روایت در ذیل این آیه است که مربوط به جمیع انبیا است؛ «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى»[۹] یعنی پیغمبران شفاعت نمیکنند مگر برای کسی که خدا از او راضی باشد. حسینبنخالد میگوید: به امام هشتم(علیهالسلام) عرض کردم: «َقُلْتُ لِلرِّضَا عَلَیهِالسَّلامُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! فَمَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى؟» ای پسر پیغمبر! این آیه یعنی چه؟[۱۰] حضرت فرمود: «قَالَ لَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى اللَّهُ دِينَهُ»[۱۱] انبیا در روز قیامت جز کسی را که خدا از دینش راضی است، شفاعت نمیکنند.
معنای «دینی که خدا از آن راضی است»
حالا من از شما سؤال میکنم که دین چیست؟ دین یک مجموعه از اعتقادات و آداب عملی است. در اعتقادات، اعتقاد به مبدأ و معاد وجود دارد، یعنی دیندار کسی است که قیامت باورش آمده باشد و در عمل هم تابع دستورات دین باشد. من این روایت را به بحث خودمان متصل میکنم که اگر کسی قیامت باورش آمده است، هیچ وقت فریب شیطان را نمیخورد و مغرور او نمیشود. «لمن ارتضی الله دینه» دین یعنی اعتقادیات که اولش مبدأ و آخرش معاد است. اعتقاد یعنی باور؛ باید خدا باور انسان آمده باشد، معاد باور او آمده باشد و چنین کسی دیگر مغرور نمیشود.
توسل به پارههای تن پیغمبر
خوب شب آخر جلسه ما است از این جهت دیگر من خیلی، به تعبیرات خودم عرض میکنم، من امشب با امید زیادی به جلسهمان آمدم. خیلی امید دارم. شب آخر ماه صفر است و شب جمعه هم است. من اتفاقاً روی این مسأله فکر میکردم که نسبت به شب جمعه روایاتی داریم که دربهای آسمانها باز میشود؛ از سر شب تا به صبح، منادی ندا میکند که بیایید! هر کس هر چه میخواهد بیاید! فکر کردم امشب مجموعه عجیبی است که دو ماه محرم و صفر هم بر ما گذشته است. مسأله معلوم است که در این ایام حوادث دردناک و أسفناکی برای اهل بیت اتفاق افتاده است. به ذهنم رسید که امشب باید یک وسیله ببریم و از خدا حاجت بخواهیم؛ «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَة»[۱۲] بهترین وسیلهای که ما میتوانیم امشب به خدا عرضه کنیم چیست؟ من در روایات دیدم که راجع به دو نفر داریم که پیغمبر اکرم از آنها به پاره تن خویش تعبیر کرد. ما هم سراغ پارههای تن پیغمبر میرویم و هر دوی اینها را وسیله قرار میدهیم. البته از دیدگاه ما یکی، خیلی فضل دارد.
خصوصیات امام هشتم، پاره تن رسول خدا
اما اولی؛ پیغمبر اکرم راجع به امام هشتم(علیهالسلام) فرمود که پاره تن من در توس شهید میشود. در بین ائمه ما، یک امام است که از دو جهت خصوصیت دارد؛ یک این که بر خلاف متعارف قبل از وفاتش برای خود مجلس عزا گرفت. حتی حسین(علیهالسلام) هم در روز عاشورا وقتی خداحافظی کرد و خواست به میدان برود اهل بیت دورش جمع شدند و گریه میکردند، حتی حضرت به دخترش گفت «لا تُحرِقی قلبی بِدَمعِکَ حَسرَتاً» گریه نکن! گریهها را برای بعد بگذار! ولی امام هشتم در مدینه اهل بیتش را جمع کرد و گفت: برای من گریه کنید! اما خصوصیت دوم؛ اکثر ائمه را با سم مسموم کردند و به شهادت رساندند ولی به شما بگویم، سمی که به امام هشتم(علیهالسلام) دادند غیر از همه آنها بود. دیگر سمها چند روز طول میکشید تا حضرات را از پای درآورد، حتی سم امام حسن هم همینطور بود، اما در مورد امام هشتم روایت میکنند که وقتی حضرت آن میوه را تناول کرد، فاصلهای نشد که پنجاه بار بلند شد و دوباره نشست. «یَتَمَلمَلُ تَمَلمُلَ السَّلِیمِ» امام هشتم مثل مارگزیده به خودش میپیچید. این سم چند ساعت بیشتر به امام مهلت نداد.
ذکر مصیبت امام رضا علیهالسلام
در روایت دارد امام هشتم به اباسلط گفت: درهای خانه را ببند و کسی را راه نده! اباسلط میگوید: همه درها را بسته بودم. در صحن خانه ایستاده بودم که یک وقت دیدم نوجوانی آنجا است. تعجب کردم. جلو آمدم و گفتم: من تمام درها را بسته بودم شما از کجا آمدید؟ او گفت: آن خدایی که من را از مدینه در یک لحظه به توس آورد، از در بسته هم وارد میکند. گفتم: شما که هستی؟ گفت: منم حجت خدا بر تو! منم محمدبنعلی! من آمدم با پدر غریب، مظلوم، مسموم و معصومم وداع کنم. اباسلط میگوید: دیدم حضرت به سمت حجرهای که امام هشتم در آن بود رفت. تا چشم امام هشتم(علیهالسلام) به او افتاد از بستر بلند شد و این نوجوان را به آغوش گرفت، به سینهاش چسباند و شروع کرد او را بوسیدن.
فاطمه زهرا، پاره قلب و صاحب عزای رسولخدا
برویم سراغ بضعه دیگر که او صاحب عزا است؛ چه نسبت به عزای پیغمبر و چه نسبت به عزای اولاد پیغمبر. معمول است که در مجلس عزا صاحب عزا از شرکت کنندگان، به نوعی پذیرایی میکند. یا فاطمه! ما همه آمدیم که به شما تسلیت بگوییم. تا لطف و کرمت چه اقتضا کند! یا زهرا!
اسماء بنت امیس نقل میکند و میگوید: در دل آن شب، من آب میریختم و علی(علیهالسلام) بدن زهرا را غسل میداد. غسل که تمام شد، علی(علیهالسلام) زینب را صدا زد و گفت: برو حنوط زهرا را بیاور! او حنوط را آورد. علی زهرا را حنوط کرد. او را کفن کرد. تمام که شد، مینویسد «نادی علی(علیهالسلام)» علی(علیهالسلام) با صدای بلند گفت: «يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ فَهَذَا الْفِرَاقُ وَ اللِّقَاءُ فِي الْجَنَّة»[۱۳] علی صدا زد که ای زینب! ام کلثوم! همه بچههای زهرا را صدا زد که بیایید با مادر خداحافظی کنید! دیگر مادر را نمیبینید، مگر در بهشت. اسماء میگوید: بچهها آمدند و خودشان را روی مادر انداختند. امام حسن و امام حسین خودشان را روی سینه زهرا(سلاماللهعلیها) انداختند. علی(علیهالسلام) قسم میخورد که وقتی حسنین خودشان را روی سینه مادر انداختند، دستهای زهرا از کفن بیرون آمد، یک دست گردن حسن انداخت و یک دست گردن حسین انداخت. زهرا چنان نالهای زد که منادی گفت: یا علی! بچهها را از روی سینه مادر بردار! ملائکههای آسمان به گریه آمدند… یا فاطمه!
________________________________________
[۱]. سوره مبارکه اعراف، آیه ۵۱
[۲]. بحارالأنوار، ج ۶۷، ص ۶۴
[۳]. وسائلالشیعه، ج ۱۵، ص ۳۵۶
[۴]. من میخواهم آنهایی که اهلش هستند، دقت کنند! این جملاتش را شنیدهاید، اما کمتر کسی اهل این حرفهایی که من میزنم، است.
[۵]. سوره مبارکه دخان، آیه ۲۰
[۶]. سوره مبارکه غافر، آیه ۲۷؛ (إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِساب)
[۷]. ما در اصطلاح میگوییم «اغراء به جهل» و تعبیر هم میکنیم که منشأ آن جهل است.
[۸]. وسائلالشيعه، ج ۱۵، ص ۲۴۷
[۹]. سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۸
[۱۰]. البته این هم خودش یک مطلب ذوقی است که راوی از حضرت رضا(علیهالسلام) درباره معنای این آیه میپرسد که دارد: «لمن ارتضی»
[۱۱]. بحارالأنوار، ج ۸، ص ۳۴
[۱۲]. سوره مبارکه مائده، آیه ۳۵
[۱۳]. بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۱۷۹