کهنه یا نو بودن این تعبیری که خواهد آمد را نمیدانم; درست یا غلط بودنش را, هم…
امروز وقتی داشتم به لیله ی قدر فکر میکردم, به ذهنم گذشت که خب این لیل, این شب, بالاخره نهارش, روزش کجاست؟ لیلی که انقدر بیشتر از یک شب است, انقدر بزرگ است که خدا به هزار ماه برتری اش می دهد و یک بار در سال هم بیشتر نیست, روزش نمیتواند یک روز معمولی باشد به اندازه ی چند ساعت روشنایی در 19 یا 21 یا 23 رمضان…
روز چنین شبی باید بزرگ باشد انقدر که همه ی تقدیر شده های آن شب درونش جا شود, همه را بروز دهد, آشکار کند که روز مقام تجلی است, مقام ظهور است…
بعد به نظرم آمد هر سالِ عمر ما یک شبانه روز است, شبش یکی از همین لیالی قدر معروف و روزش, همه ی شبانه روزها تا سال بعد و شب قدر بعد…
تصویر ذهنی من از شب و روز قدر فضای یک جور مسابقه است. در یک بازه ی زمانی کوتاه اما حیاتی و سرنوشت ساز شما باید وارد فضایی شوی که پر از بسته های کادوپیچ شده است. بسته هایی که مایحتاج یک ساله ی تو لا به لای آن هاست… مایحتاج مادی و معنوی… کم اهمیت تر و مهم تر…
آنهایی خیلی برنده اند که بسته های بیشتر و باارزش تری بردارند ببرند به روز; که تا آخرش جیبشان پر باشد… وسط روز کم نیاورند و به چه کنم چه کنم نیفتند!
از آنجا که شب قدر شب قرآن است, گمانم خدا آیه هایش را هم کادوپیچ کرده و گذاشته تا هرکس هرچقدر میخواهد و میتواند بردارد و با خودش ببرد تا روز. ببرد و از طلوع فجر یکی یکی بازشان کند و استفاده کند و بزرگ شود… رشد کند یک سال…
اگر یک تعبیری را بپذیریم که شب مقام اجمال است و روز مقام تفصیل, شب قدر به قدر وسعمان دریافت اجمالی داریم از رزق و از طلوع سپیده ی صبح به تفصیل آن رزق ها مینشینیم. یکی یکی بازشان میکنیم و میچینیمشان جای جای زندگیمان…
فقط کاش بیشتر بسته هایی که بر میداریم آیه باشند… بسته های پوچ و کم ارزش و غیر ضرور بر نداریم که بارمان سنگین شود و جا نماند برای آیه ها و کاش فراوان دریافت کنیم و کاش روزِ شبِ قدرمان تفصیل آیه ها باشد, تفصیلِ حرف های خدا…
التماس دعا