بچهتر که بودم (یعنی همین حالا هم بچهام) خُرهی حرفها و کتابهای دکتر علی شریعتی بودم، کار به جایی کشیده بود که در خیالم برایش نامه مینوشتم! در میان همین کتابها به جملهای از ایشان بر خوردم که به این شرح است: “من نه خوبی هارون را داشتم نه بدی قارون، من یک متوسط بیچارهام” یادم است من با این جمله که جناس خوبی هم دارد خیلی حال کرده بودم و خلاصه هر چه میشد این این جمله را میبستم به خودم و هر کجا که کم میآوردم، عاجز میشدم، توجیه لازم داشتم، این جمله سر لوحهی زندگی و کار من شده بود! القایِ محکومیتِ طبقهی وسط به خود! اما بعدها که کمی بزرگتر شدم، انگاریدم که این جمله چندان هم خوب نیست، یعنی توهمِ وسط بودن بلای بزرگی است که تقریباً همهی ما حتی اگر آن عبارت دکتر شریعتی را هم نخوانده باشیم دچار محتوایش هستیم. با خودمان میگوییم: “خُب من آن وسط مسطها هستم!” “خب حالا اگر آدم خیلی خوبی نیستم متوسط که هستم” یا مثلاً: “نه دیگر آن قدرها هم که بد نیستیم!” وسط انگاری پای حرکت مارا فلج کرده و پوششی و توهمی بر آنچه که واقعاً هستیم ایجاد میکند! انگیزه را برای خوبتر شدن میگیرد و بصیرت لازم را برای دیدن زشتیهای درونمان زایل میکند! و این در حالی است که خداوند اصلاً و ابداً تأکید میکنم اصلاً و ابداً طبقهای به عنوان طبقهی وسط برای انسانها قائل نشده! یا گفته: “عبادی الشکور” یا گفته “لیئوس کفور” هیچ وقت در قرآن نداشتیم ای بندگان متوسط من! یا اصلاً جایگاه مجزایی برای این قسم افراد در نظر گرفته نشده یا بهشت است یا جهنم! نکته این جاست که در این سیستم هر کس باید تکلیفش را با خودش روشن سازد “من آدم متوسطیام” دروغ خوشمزهایی است که مدام با خود تقریر میکنیم! حال آن که در این نظام درجا زدن بی معنی است آدمی یا دارد پیشرفت میکند یا پسرفت! این طور توهمات پوششی شده بر تنبلی و شدت غفلت ما! خدا از انسان خلیفة اللهی میخواهد آدم متوسط دیگر چه صیغهایی است؟
سوال
آدم متوسط اصلاً به چه کار امام زمان میآید؟
آیا متوسط بودن اسم شیک و پیکی نیست که بر نفاق درونی خودمان گذاشتهایم؟
پینوشت یک: در این پست همانا که هدفم تخریب شخصیت دکتر علی شریعنی نبوده و نیست و حتی میتوانم بگویم در زندگیام تأثیرات مثبت فروانی از او گرفتهام اما باید حواسمان باشد آنچه را که از نگاه دیگران وام میگیریم به دقت تجزیه و تحلیل و حلاجیاش کنیم تا مباد به بیراهه بکشد!
پینوشت دو: طلب عفو اگر این پست تند و تلخ بود. لیکن آدمی گاه باید خودش را سلاخی کند تا به نتیجه برسد!