فهرست مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

قرائت حدیث کسا

برای همۀ این شگفتانه­ هایی که گفتند در این سفر هست و ان شاءلله که این سفر واقعا مورد عنایت باشد، تک تک افراد و خانواده­هایشان مورد عنایت باشند، می­خواهیم یکی از آن حدیث کساهای سریع را با هم دیگر بخوانیم؛ چون گفتند هر مجلسی که شیعیان ما و محبین ما آن ماجرای مربوط به نزول آیۀ تطهیر را یاد بکنند، تا وقتی دور همدیگر جمعند و متفرق نشدند، ملائکه در آن مجلس حضور دارند، همّ و غم را برطرف می­کنند و حاجت را می­دهند. نگفتند هم لزوماً آن متن عربی خوانده بشود، مهم این است که  آن ماجرا یاد بشود. ماجرا چیست؟

اینکه در بعضی از ایام پیامبر گرامی اسلام، خدمت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها می­رسیدند و می­فرمودند که من احساس ضعف می­کنم، آن کساء یمانی را بدهید. حضرت صدیقه طاهره، پدر بزرگوارشان را با آن کساء می­پوشاندند ، بعد از مدّتی امام حسن علیه السّلام، بعد امام حسین علیه السّلام، بعد حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام، یک به یک تشریف آوردند، رایحۀ خوشبوی پیامبر گرامی اسلام را استشمام کردند. یک به یک رفتند در آستانۀ کساء اذن دخول گرفتند، وارد آن کساء شدند، و بعد هم حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها در زیر کساء قرار گرفتند. وقتی این پنج تن بزرگوار که یک به یک به اذن رسول خدا ذیل کساء قرار گرفتند، پیامبر دستان خودشان را به آسمان بلند کردند و دعا کردند. دعا کردند و یک قسمت مهم دعایشان این بود که خدایا این افرادی را که اینجا هستند مشمول طهارت خودت قرار بده و رجس را از آن­ها دور کن. این صحنه، کائنات را به هم ریخت؛ خدا همۀ ملائک و سکّان سماواتش را خطاب قرار داد که خبردار باشید: آسمان و زمین و فلک و همۀ اینها را نیافریدم مگر برای این پنج نفری که ذیل کساء اند. حضرت جبرئیل پرسیدند آنها چه کسانی هستند؟ و خداوند فرمود: «هُم فاطمة و أبوها و بَعلُها و بَنوها». بعد حضرت جبرئیل اجازه خواستند که هبوط کنند و ششمیِ این پنج نفر باشند، پس خداوند اجازه داد و حضرت جبرئیل نازل شدند. ایشان هم مثل بقیه در آستانۀ کساء ایستادند، اذن دخول گرفتند، پیامبر گرامی اسلام اذن دادند، حضرت جبرئیل وارد شدند، آن ماجرا را دوباره تعریف کردند و بعد به پیامبر گفتند: پیامبر! خداوند می­فرماید که: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا». بعد پیامبر فرمودند که هر جایی مجلسی باشد که شیعیان ما و محبّین ما آنجا باشند و یاد کنند این ماجرا را، ملائک رفت و آمد می­کنند، همّ و غم­ها برطرف می­شود، هر طالب حاجتی به حاجتش می­رسد و این چنین بود که أمیرالمؤمنین فرمودند که: شیعیان، ما رستگاریم و ان شاالله از سعادت یافتگان در دنیا و آخرت هستیم. اللّهمَّ صَلِّ علی مُحمَّد و آلِ محمَّد و عجِّل فَرَجَهُم.

اضطرار و مصداق های آن

جلسۀ و اردوی سختی و دشواری است؛ به دلیل اینکه یک مجموعه آدمِ تشنه، در کوران­های مختلفِ درون و بیرون، یک دانه­اش برای اینکه چند روز با همدیگر می­خواستیم زندگی کنیم کافی بود، این همه­اش را من نمی­دانم چه کار می­شود کرد. بالأخره در شرایط خاصی هستیم، نه به دلیل اوضاع و احوالی که در کشور ماست، نه. عالَم در آستانۀ اتفاقات بزرگی است، از کشورهای غربی بگیرید که چالش وجود دارد، تا نبردهای سرد و گرمی که در دنیا برقرار است، تا منطقۀ غرب آسیا که نقطه به نقطه­اش مسئله است، تا پرچم­هایی که یک به یک به نام حق و حق خواهی بلند می­شود و از آن جمله طبیعتاً کشور ما هم که بالأخره یک پای این ماجراهاست به دلایل مختلف آن هم از جنبه های مختلف این التهاب ها را دارد. زمانه، زمانۀ خاص و منحصر به فرد است. خب آدم­هایی که یک ذره حواسشان به این موضوعات است، طبیعتاً هم دل نگران و هم خوشحال اند، یک حالتی از خوف و رجا. به شکل دقیق تر قرآن به آن اضطرار می­گوید؛ آدم­ها مضطرند. از یک طرف نمی­دانند خوب می­شود؟ یا  بد می­شود؟ از این دوران می­گذریم؟ یا نمی­گذریم؟ گروهی گروه دیگر را شکست می­دهند یا شکست می­خورند؟ هنگامی که به آینده نگاه می­کنیم، ما هستیم؟ یا نیستیم؟ در چه حالتی هستیم؟ آیا ایمان­مان برقرار است و هستیم؟ و یا  خدای نکرده ایمان­مان از دست رفته است؟ این التهابات در انسان اضطرار ایجاد می­کند. آدم مضطر، به خودی خود یک گلولۀ آتش است؛ پر از سوال، دل نگرانی و … . زمان­هایی می­خندد، وقت­هایی ناراحت است، دو تا خبر خوشحالش می­کند، سه تا خبر ناراحتش می­کند، به این حال می­گویند حال اضطرار. حال عجیبی است؛ هم خیلی خوشحال کننده است، چون در پشت اضطرار یک اتفاقاتی است که می­تواند اتفاقات با شکوهی باشد که می­تواند صدها یا هزاران سال یک جامعه یا یک حرکت را به جلو سوق دهد، ولی به همان اندازه که خوشحال کننده است، دل نگرانی هم دارد؛ حداقلِ دل نگرانی اش انسان­هایی هستند که در این میدان­های اضطرار ممکن است از دست بروند. که این هم دانه دانه اش بزرگ است. حالا همه ی این اضطرارها، در وجود همۀ انسان­های این جمع نیز وجود دارد، از شما چه پنهان، آن یکی دوباری که نوشتند جلسه تشکیل نمی­شود، من آن­قدر هم ناراحت نشدم. ببخشید البته اینجوری می­گویم! نه [که] ناراحت نشدم، من هیچکس نیستم، ولی قابل پیش بینی بود که جلسه واقعا دشوار است. ولی بعد هم که گفتند جلسه تشکیل می­شود، باز هم ناراحت نشدم؛ یعنی بسیار خوشحال هم شدم، ولی واقعا همان طوری که فرمودند برگزاری این جلسه عجیب و غریب بود. آخرین لحظه خود من که گفتم احتمالاً بلیط برای این سفر مهیا نخواهد شد! ولی تجربه اضطرار، تجربه خیلی ارزشمندی است. همۀ آن مواقفی که در قرآن انبیاء الهی یک سِیر ویژه دارند، آن مواقف، مواقف اضطرار هستند، از اضطرار حضرت یعقوب(ع) در دوری از یوسف(ع)؛ تا اضطرار یوسف(ع) در مواقف متعدد؛ تا اضطرار یونس (ع) وقتی که معلوم نیست دلش طوفانی است، دریا طوفانی می­شود یا در دریا طوفانی اتفاق می­افتد که یونس(ع) را برگرداند؛ اضطرار موسی(ع) زمانی که می­خواهد از رود نیل رد شود؛ اضطرار حضرت یحیی(ع) زمانی که آن ماجراها اتفاق می­افتد و آن چنان شهید می­شود. اضطرار حضرت زکریا (ع) وقتی که نمی­داند آیا آن حرکتی که راه انداخته، دنباله دارد یا ندارد؟ اضطرار حضرت مریم (س) که چقدر اضطرار کشنده ای است که می­فرمایند: «مِتُّ قَبْلَ هَذَا»، اضطراری بین هجمه زیادی از حرف و حدیث­ها، پاکدامنی و فرزند بی نظیری مانند: حضرت عیسی(ع)؛ اضطرار خود عیسی(ع).

دعایی به نقل  از حضرت حجت(عج) است، جستجو بفرمایید پیدا می­کنید، به دعای علوی مصری مشهور است. ماجرایش هم این است که یک شیعه مصری مراجعه می­کند به حضرت حجت (عج)، در بلاد خودش چون علوی بوده لو رفته و حاکم وقت متوجه شده و بنا گذاشته است که ایشان را در بند بیاورد و  به فجیع ترین شکل ممکن بکشد و خانواده اش در تهدید شدیدی قرار دارد. با حال مضطری خود را به سامرا می­رساند. حضرت حجت(عج)  را سه شب در خواب می­بیند، و ایشان این دعا را که جناب سید بن طاووس(ره) در مهج الدعوات نقل کردند. سه مرتبه در عالم رویا می­گویند، جناب سید بن طاووس(ره) معتقد هستند این دعا املاء شده­ی خود حضرت حجت(عج) است. می­گویند سه بار حضرت این دعا را فرمودند و آن شیعه علوی مصری حافظ این دعا شدند و بیانگر این موضوع است که دعای ذکر شده از لسان مبارک حضرت حجت(عج) است. مضمون دعای ذکر شده: مواقف اضطرار انبیاء الهی است. اضطرار موسی(ع)، اضطرار یوسف(ع)، اضطرار زکریا(ع) و اضطرار مریم(س). این دعای بی نظیری است. آن چیزی که انسان ها در مواقف اضطرار به دست می آورند، در مواقف عادی زندگی به دست نمی­آورند. در این حد که انسان اگر این را متوجه بشود، حتی ممکن است دعا کند که کاش اضطرارهایم زیاد شود. اگر چه جایز نیست آدم چنین دعایی کند، آن­قدر که در مواقف اضطرار ریزش باران رحمت بی نظیر است، البته گاهی هم این بارش سیل آساست. البته باید توجه داشت اضطرار آشفتگی و دل آشوبگی دارد. خلاصه این سفر، سفر مضطرانه­ای است. به طور ویژه از حضرت علی بن موسی الرضا(ع) که امام رضایت هستند درخواست می­کنیم، این سفر هم برای آن­هایی که در این سفر حضوری و مجازی شرکت دارند، هم برای خانواده­های این افراد و هم برای کشورمان در ایام حساس این سفر و همۀ حرف­هایی که این روزها از زبان قرآن زده می­شود إن شاءلله، موجب یک طمأنینه و آرامش و رضایتی برای همۀاین قلب­های مضطر باشد. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

اللّهمَّ صَلِّ علی مُحمَّد و آلِ محمَّد و عجِّل فَرَجَهُم.

اضطرار از ریشه ضر است، زمان­که انسان در معرض یک آسیب جدی قرار می­گیرد؛ مثل زمانی­که به یک نفر خبر می­دهند عزیزترین فرد زندگی شما بیماری ای دارد که از این بیماری بیرون نمی آید و عن قریب است از دنیا برود، آن حال را حال اضطرار می­گویند. بیشترین چیزی که در روایات به­ آن اشاره کردند بیماری قطع امید کردن است، به این حال، حالِ اضطرار می­گویند. شما از یک طرف می­دانید آن عزیز از دست می­رود، ولی از آن طرف یک چیزی ته دلتان می­گوید برویم مشهد دخیل به پنجره فولاد علی بن موسی الرضا(ع) ببندیم؛ آن حسی که ته قلبتان می­گوید برویم مشهد پشت پنجره فولاد ایشان را ببرم، شاید خوب شود، به آن حالت، حالتِ اضطرار می­گویند. این تمثیلی­ترین شکل این حالت است. در مواقف فقط بیماری حاصل نمی­شود، در شرایط اجتماعی و موارد دیگر هم حاصل می­شود. البته اضطرارهای اجتماعی خیلی سخت­تر از اضطرارهای بیماری و از این قبیل موارد هستند. این توضیح  از این باب بود که حالت اضطرار مبهم نماند بعد در باب این موضوع صحبت خواهیم کرد.

توضیحی در رابطه با شیخ طبرسی (ره)

از این جهت که این جلسه تشکیل می­شود و ما در جوار مضجع علامّۀ بزرگوار، عالِم مفسرِّ محدّثِ جلیل القدرِ عالَم شیعه، مرحوم طَبَرسی یا طَبرِسی (ره) هستیم، به نظرم لازم است یک ادای احترامی هم به مقام شامخ این عالِم بزرگوار داشته باشیم. ایشان ۹۰۰ سال پیش زندگی می­کرد. ۹۰۰ سال، زمان دوری نیست. ایشان یکی از وزنه­های جدی عالَم تشیع به حساب می­آید. یک مفسّر محدّثِ ریاضی­دان، یکی از علمای جامع الأطراف دنیای شیعه، با آثار بسیار ارزنده، یکی از وزنه­هایی که قطعاً امروزِ من و شما مدیون وجود یک چنین عالِمی است. اگر امروز شیعه به لحاظ باوری، بالنده است و این جریان ادامه دارد، مجاهدت چنین عالِمانی است که زندگی­شان را صرف کردند تا دین را به درستی تبیین کنند برای نسل­های آینده و گام­هایی رو به جلو را در این زمینۀ اندیشه شیعه برداشتند. بر اساس آن چیزی که علما نقل کردند، و در مجموعه کتاب­هایی که شرح حال علماست نقل شده، ایشان علاوه بر اینکه عالِم هستند، شهید هم هستند. یعنی یکی از نقل­های معتبر این است که مرحوم طبرسی در یکی از جنگ­های آن زمان به شهادت رسیدند. یعنی ایشان یک عالِم شهید است. این ارزش ایشان را در واقع صدچندان می­کند. چرا؟ چون که از عالِمی داریم حرف می­زنیم که هم از مرزهای علم و اعتقاد دفاع کرده و هم وسط میدان بوده است. وسط میدان جنگ و مبارزه، این خیلی موضوع بزرگی است. بنابراین قدر ایشان را ما باید بدانیم. ما متأسفانه خیلی از بزرگوران را نمی­شناسیم، و این عدم شناخت خیلی بد است که گنجینه­های مهم زندگی مان را نمی­شناسیم. الان توفیق شد محضر این عالِم ربانی و در کنار مضجع شریف این عالِم بزرگوارهستیم. از خدا برای ایشان طلب علو درجات می­کنیم و می­خواهیم که ان شاءالله جایگاه ایشان را در جوار حضرت علی (ع) قرار بدهند.

و همچنین از این عالم ربانی می‌خواهیم که علم و معرفت به دین و در عین حال در صحنه بودن و در میدان بودن، فقیه بودن ولی در میدان بودن، یعنی مجاهد فقیه بودن را به برکت این ایام، به یمن وجود حضرت علی بن موسی الرضا(ع)، واسطه شوند که به همۀ ما عطا شود. و همه‌ی ما از این مجاهدت و فقاهت توأمان بهره‌مند شویم، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

اللّهمَّ صَلِّ علی مُحَمَّد و آل مُحَمَّد  و عَجِّل فَرَجَهُم.

جمع بندی سور ملائکه

تقریباً یک سال و نیم است که موضوعات جلسات سور ملائکه بوده است. سور ملائکه چهار یا پنج سوره هستند که با واو قسم شروع می­شوند.

اولین سوره در مصحف شریف سورۀ مبارکه صافّات است: والصافات الصفا؛ فالزاجرات زجرا؛

سورۀ دوم سورۀ مبارکۀ ذاریات است: بسم الله الرحمن الرحیم؛ والذاریات ذروا؛

سورۀ سوم سورۀ مبارکۀ مرسلات است: والمرسلات عرفا؛

سورۀ چهارم سورۀ مبارکۀ نازعات است: والنازعات غرقا؛

و آخرین سوره‌ی مبارکۀ عادیات است که البته این سوره را جزء سور ملائکه به آن معنا نمی‌دانند؛ ولی از این جمله‌ی سوره‌هایی است که با واو قسم شروع می‌شوند و مرتبط با موضوعی‌ست که ما کار می‌کردیم، بنابراین این سوره‌ را هم بررسی کردیم.

یک سال این سوره‌ها کار شدند، هر کدام تقریباً دو یا سه جلسه‌ای مفصل کار شدند. بعد سال ۱۴۰۱، در دوره بعدی مطالعات قرار شد که این سوره ها به عنوان سبک زندگی مجاهدانه مورد مطالعه قرار بگیرد. دلیلش هم این بود که قسم‌های اول سوره: والصافات، والذاریات، والمرسلات، گفتنه‌اند به ملائکه و مجاهدان راه حق دلالت دارد. مجاهدت را برخی از آقایان به معنای مجاهدت در میدان جهاد نفس تفسیر می­کنند، برخی نیز گفته‌اند مثل سوره عادیات، مجاهدانی هستند که مجاهدت برای اعتلای جبهه‌ی حق می­کنند.

این پنج سوره در این دور جدید به نیت سوره‌های مجاهدت و سبک زندگی مجاهدان مطالعه شد. در این جلسه ما قرار است این مطالب را جمع بندی کنیم، طبیعتاً آن دوستانی که جلسات را بوده‌اند چون در ذهنشان از این سوره‌ها مطالبی وجود دارد، زمانی­که  جمع بندی کنیم مطالب به یادشان می‌آید و می‌توانند آن را کم و زیاد کنند، با آن ابعاد دیگری که از آن سوره به یاد دارند، موضوع را متوجه شوند؛ یعنی عمیق‌تر و جامع‌تر متوجه شوند. با این حال من جمع‌بندی این مطالب را به گونه­ای مطرح می­کنم که دوستانی هم که احیاناً جلسات را نبوده‌اند فی‌المجلس متوجه شوند که دراین پنج سوره چه موضوعاتی مطرح می­گردد. و اگر ذهنیت قبلی از این سوره‌ها ندارند، متوجه شوند این پنج سوره موضوع اصلیش چیست و چرا در کنار همدیگر عنوان سور مجاهدت را دارند.

من ابتدا خلاصه‌ای از هر کدام از این سوره‌ها عرض می‌کنم، که سوره موضوعش چیست و بعد این پنج سوره را در کنار یکدیگر می‌گویم که هر کدام چه ابعادی از زندگی مجاهدانه هستند.

الف) مروری بر سوره مبارکه صافات

اولین سوره از این سور ملائکه در مصحف شریف، سورۀ صافات است که خیلی هم سورۀ جالبی است. داستان‌هایی از زندگی انبیاء دارد. والصافات الصفا، فالزاجرات زجرا. با یک قسم شروع می­شود، قسم می­خورد به صف توحید که به دلیل صف بودن شرک را پس می­زند. والزاجرات، دقیقاً زجر یعنی همین کنار زدن.

والصافات الصفا، فالزاجرات زجرا، فالتالیات ذکرا، ان الهکم لواحد.

سوره‌ی صافات می‌گوید که صف اگر شکل بگیرد، مثل صف أنبیاء در طول تاریخ، مثل صف ملائکه وقتی می‌خواهند امر خدا را نازل کنند، باعث می­شود که این قدرت زاجرات و دفع مانع پیدا کند و بعد این توان را پیدا کند که ذکر را جاری کند. نتیجه‌اش چیست؟ ان الهکم لواحد، الهتان واحد است؛ یعنی جواب قسم این است که باید انسان‌ها متوجه باشند اله­شان واحد است. کل موضوع سوره هم این است که اله­تان واحد است. این سوره دارای یک ترجیع بند است، در مورد انبیا صحبت می‌کند و هر نبی را که در موردش صحبت می کند، به آن نبی سلام می‌کند، می‌گوید: سلام علی ال یاسین، سلام علی موسی و هارون. یک به یک به این‌ها سلام می‌کند. ویژگی مشترک انبیاء در سوره این است: إنّکُم لذائق العذاب الألیم، و ما تجزون إلّا ما کُنتُم تَعمَلون، إلّا عِبادالله المُخلصین. همگی چون فقط یک خدا دارند، پس در نتیجه عباد مخلص هستند؛ چون مخلص هستند صف شده‌اند، یک صف یکپارچۀ به­هم پیوسته‌ای دارند که در نتیجه قدرت دارند هر چه شرک و کفر را کنار می­زنند. این سورۀ مبارکۀ صافّات است و ویژگی منحصر به فرد آن صف شدن به واسطۀ داشتن خدایی واحد است؛ چون خدای ما واحد است ما با یکدیگر در یک صف واحدیم. مثل اینکه همه در این جمع می‌گویند: ما موحّد هستیم، چون خدای ما واحد است پس همۀ ما به شرک نه می‌گوییم، بنابراین یک صف واحد هستیم، حتی اگر به لحاظ جغرافیایی کیلومتر‌ها و یا به لحاظ تاریخی سال‌ها از هم دور باشیم، ولی یک صف واحد داریم. چنان که أنبیاء الهی در اقلیم‌های مختلف در تاریخ‌های مختلف بودند اما در یک صف واحد بودند، چون خدایشان واحد بوده است.صف واحد شدن به اشتراک در تاریخ و جغرافیا نیست، به اشتراک در الوهیت است، اله همۀ آن­ها خدای یکتاست. این موضوع سورۀ مبارکۀ صافات است.

 

 

ب) مروری بر سوره مبارکه ذاریات

سورۀ بعدی سورۀ مبارکۀ ذاریات است. بنده یک اخلاق بدی دارم وقتی می­خواهم یک سوره‌ای را پیدا کنم، شروع می‌کنم به گشتن؛ خوشم می­آید از اینکه گم شوم و پیدا شوم. یعنی هیچ وقت به فهرست مراجعه نمی‌کنم، گم می‌شوم تا پیدا شوم.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، وَالذَّارِيَاتِ ذَرْواً، فَالْحَامِلَاتِ وِقْراً، الْجَارِيَاتِ يُسْراً، فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْراً، إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ، وَإِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ

این سوره از موضوع خدا به موضوع دین اشاره دارد. تفاسیر، اشاره به بادهایی دارند که این گرده‌ها را می­پراکنند، بعد این دانه‌های گرده را حمل می­کنند، سپس این دانه‌های گرده را به مقصد خودشان می­رسانند، جریانی پیدا می­کنند، تقسیم امر صورت می­گیرد، سپس بذر درست می‌شود و نسل  بعدی گیاهان شکل می‌گیرد. یک نظامی است در انتقال و جریان یافتن در عالم که این موضوع را به باد‌ها نسبت داده‌اند، به ملائکه هم نسبت داده‌اند. ملائکه وقتی می‌خواهند امری را جاری کنند، این­گونه جاری می‌کنند. به مجاهدان هم نسبت می‌دهند که مجاهدتشان یک فعالیت است و این فعالیت باعث می‌شود یک جریان راه بیفتد و آن جریان باعث می‌شود تقسیم امر صورت بگیرد و این چنین است که نظام شکل می‌گیرد.

مابقی آیات سورۀ ذاریات در مورد دین صحبت می­کند، مهم­ترین موضوع سوره رزق و آسمان است، پوستری را هم که دوستان برای جلسات طراحی می­کردند، آسمان دار بودن بود. مهم ترین نکته این است که فرد چقدر به رزق الهی و به آسمان که محل رزق و وعده‌های الهی‌ست ایمان دارد؟ چقدر آسمان در زندگی انسان وجود دارد؟ آیۀ شاخص آن چه بود؟ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ، این جریان عبودیت در درون انسان است.

ج) مروری بر سوره مبارکه مرسلات

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفاً، فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفاً، وَالنَّاشِرَاتِ نَشْراً، فَالْفَارِقَاتِ فَرْقاً، فَالْمُلْقِيَاتِ ذِكْراً، عُذْراً أَوْ نُذْراً، إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ

در سورۀ مبارکۀ مرسلات، سوره این­گونه آغاز می‌شود: وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفاً. می‌گویند: ملائکه‌ای که پی در پی برای امر خدا در رفت و آمدند. فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفاً ، و این رفت و آمد جریان تندی را ایجاد می‌کند، و بعد نشر در عالم، این طوفان به پا می‌کند، از بس که مدام می‌روند و می­آیند، مثل اینکه شما مدام چیزی را هم بزنید و طوفانی به پا شود. ملائک هم طوفانی به پا می­کنند و گسترشی ایجاد می­کنند که این باعث می‌شود تمایز به وجود بیاید، حق از باطل و خیر از شر جدا شود، انگار صحنۀ قیامتی را بر پا می­کنند، یا عذاب می‌آید یا قیامت می‌شود، و حق و باطل آشکار می‌شوند. این وجه موضوع را به ملائکه نسبت می‌دهند، نتیجه‌اش چیست؟ نتیجه‌اش این است که عذرا او نذرا، یعنی اگر کسی اهل هدایت شدن باشد، با همین موضوع هدایت می‌شود. اگر هم اهل هدایت شدن نباشد، بعد از این ماجرا اگر ایمان نیاورد، دیگر هیچ گاه ایمان نخواهند آورد. برای همین آیۀ آخر سوره این است که فبای حدیث بعده یومنون. بعد از این حرف‌ها اگر ایمان نیاورید، به هیچ چیز دیگر ایمان نخواهید آورد. این سوره، سورۀ ایمان است. تکذیب و کنار گذاشتن یا ایمان.

د) مروری بر سوره مبارکه نازعات

بسم الله الرحمن الرحیم، وا وَالنَّازِعَاتِ غَرْقاً، وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطاً وَالسَّابِحَاتِ سَبْحاً، فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا ، فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا ، يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ ، تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ، قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ

این سوره جواب قسم را ندارد. سه سورۀ قبلی همه جواب قسم داشتند، اما این سوره جواب قسمش محذوف است. می‌گویند از روی آیات بعدی می‌توان جواب قسم را این­گونه فهمید: به دلیل این­که در مورد روز قیامت صحبت می‌کند، احتمالا جواب قسم هم در مورد به پا شدن قیامت است. قیامت روز‌ی‌ست برپا شدنی. در مورد دین و توحید نیست، یعنی به طور خاص نیست. آن دو سوره‌ی قبلی درباره دین، جریان ایمان در درون انسان و اتمام حجت بودند؛ اما این سوره، سورۀ قیامت است.

آیات این سوره هم این­گونه است، می‌گوید وَالنَّازِعَاتِ غَرْقاً ، ملائکه‌ای که جان انسان‌های کافر را می‌کنند، جان انسان‌های مومن را با نشاط می‌گیرند. هر دوی این‌ها را به سمت عالم قیامت حرکت می‌دهند. در این مسیر از هم سبقت می‌گیرند و تدبیر کنندۀ امر هستند. همین آیات را دوباره در تفاسیر به انسان‌های مجاهد نسبت می‌دهند، گفته‌اند انسان مجاهدی که نفسش را از عادت‌ها و رذائل می‌کند، نشاط و عبودیت در وجودش شکل می‌گیرد، حرکتش به سمت خدا را شکل می‌دهد، در این حرکت سبقت می‌گیرد و تدبیر نفسش برعهده‌اش قرار می‌گیرد، و این موضوع به معنی مسلط شدن بر نفس است.

آیۀ شاخص و مهم این سوره‌، آیاتی هستند که می‌فرمایند: وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى ، هر کس از مقام ربش خوف کند و نفسش را نهی کند، پس بهشت مأوای اوست. این مواردی بود که در سورۀ مبارکۀ نازعات  به آن اشاره شده است.

پس اگر دقت کنیم هر کدام از این سوره‌ها در مورد یک حقیقتی حرف می‌زدند، سورۀ مبارکۀ ذاریات در مورد «دین» بود و در مورد انسان به «عبودیت» اشاره داشت. سورۀ مبارکۀ مرسلات در مورد اتمام حجت بود و در مورد انسان به «ایمان» اشاره داشت.

ه) مروری بر سوره مبارکه عادیات

و اما نکات سورۀ عادیات، «فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا». شبانه به دشمن زده. حالا نکاتی که برای مجاهد می­گویند، تعابیرش با توجه به کتب لغت این­گونه است: مجاهدی که نفس نفس می­زند. «موریات» را یک اثر روی شیء دیگر گذاشتن می­گویند، برای همین هم جرقه از مصادیقش است و گرنه یک اثر گذاشتن است. یک اثری می­گذارد، بعد این باعث می­شود یک قدرت یورش بردنی به وجود بیاید، برانگیختگی صورت می­گیرد، جمع شکل می­گیرد. چه کسی وسط جمع است؟ همانی که آن اول نفس نفس زده. ماجرای درست شدنِ جمع­های توحیدی است.

موضوع سوره: جمع چگونه درست می­شود؟ یا چگونه می­شود غلبه کرد بر جمع­های باطل؟ چالش انسانیِ این چیزی که در سورۀ انسان باید رعایت کند چیست؟ «إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ» متأسفانه انسان خیلی ناسپاس است، ولی «کنود» ناسپاسی­ای را می­گویند که نوعاً با کسالت و تنبلی همراه است. یعنی کُفری است که بروزش فعال نبودن در صحنه است. این کنود است. یعنی اینکه هیچی دیگر! هر چقدر آن طرف می­گویی قسم به مجاهدان، این حال و حوصله­اش را ندارد. (حالا الان؟ حالا باشه! حالا باشه حتما به وظایف­مان عمل می­کنیم!) انسان این سوره باید کنودی را کنار بگذارد.

این ها موضوعات این پنج سوره بود که البته کاملا بالاجمال گفته شد. هر کدام یک عالم زیر موضوع دارند. مثلاً همین سورۀ مبارکه عادیات، می­گوید انسان برای اینکه از کنودی در بیاید چه کار باید بکند؟ می­گوید: باید برود «إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي الْقُبُورِ» آن باید به یاد بیاورد موقعی که از قبر  برانگیخته می­شود. و باید به یاد بیاورد که «إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ». اگر به این­ها توجه کند، از کنودی بیرون می­آید. حالا هر کدام از این سوره­ها یک عالم از این ریز موضوعات دارند که فعلا با آنها کاری نداریم. دوستانی که در جلسات بودند احیاناً به خاطر می­آورند.

زندگی مجاهدانه از منظر سور ملائکه

حالا می­خواهیم یک دور این پنج تا را با هم دیگر کنار همدیگر ببینیم. جمعشان کنیم ببینیم هر کدام، کدام وجه از زندگی مجاهدانه هستند. زندگی مجاهدانه چیست؟ زندگی مجاهدانه یعنی انسانِ مؤمنی که رسالت خودش را عبودیت خدا در ساحت فردی و اجتماعی (نه فقط در ساحت فردی) می­داند. جهاد را این گونه معنی می­کنیم. حتماً هم جهاد با نفس، هم جهاد با کفار و منافقین را شامل می­شود. نه اینگونه است که می­رود میدان جنگ از هوای نفسش غافل است؛ نه اینگونه است که به به مبارزه با هوای نفس می­پردازد، از حضور در میدان غافل است. جهادی که قرآن می­گوید، حیثیّت فردی و اجتماعی تؤامان دارد. این پنج سوره هر کدام یک بعدی از این زندگی مجاهدانه را مطرح می­کنند.

سورۀ صافّات می­گوید که مجاهدانِ راه خدا باید با هم صف باشند، یک صف به هم پیوسته. ما همان موقع که سورۀ صافّات را می­خواندیم، کنارش سورۀ صفّ را هم خواندیم. «كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ». چون خدا از انسان مجاهد می­خواهد. «یُقاتلونهم صفّاً»، به صورت صف مقاتله کند. اصلاً یکی از دستورات خداست: مجاهدان می­بایست به صورت یکپارچه و صف شده مبارزه کنند، نباید اینجوری باشد که درون­شان قابلیت نفوذ وجود داشته باشد. باید با همدیگر صف بشوند. پس یکی از ابعاد مهم زندگی مجاهدانه، صف شدن مجاهدان به همدیگر است. این­ها چجوری صف می­شوند؟ شرطش اخلاص است. صف شدن به جلسه گذاشتن، هماهنگ کردن و ساعت­ها گفتگوی اینجوری نیست. نه که این گفتگوها تأثیر ندارد، چرا حتماً تأثیری هم دارد. ولی مبنای اصلیِ صف شدن و اصل چیزی که صف ایجاد می­کند، اخلاص است. اینکه همه یک إله واحد بیشتر نداشته باشند. کسی دلش جای دیگری نباشد. وقتی هم می­گوییم إله واحد، إله اسم خداست به وصف آن شیفتگی و تحیّر و میل و علاقه­مندی و … . انسانِ مجاهد دلش نباید جای دیگری غیر از خدا گیر باشد، وگرنه صف نابود می­شود. می­گوید که: مؤمنین چرا خانواده ­و آباء­تان را، بیشتر از خدا و رسول دوست دارید؟ چرا اینطوری است؟ وقتی که اینگونه است، شما دیگر نمی­توانید قدرت لازمِ مقابله در میدان را داشته باشید.

پس اولین نکتۀ مهم در زندگی مجاهدانه صف بودن مجاهدین است. مجاهدین باید صف باشند. چگونه هم­صف می­شوند؟ با اخلاص. آدم­ها در دل­شان غیر خدا نباید باشد. ببینید در دل­شان غیرخدا نباید باشد را بعضی­ها فکر می­کنند یعنی هیچ­کس را دوست ندارند. نه که هیچ­کس را دوست ندارد؛ هر چیزی را دوست دارد، به خاطر خدا دوست دارد. بچه­ و زندگی­اش را دوست دارد، ولی این­ها را برای خدا دوست دارد. این­ها را کنار خدا دوست ندارد، اینها در راستای خداست. این خیلی نکتۀ مهمی است. این محور اول زندگی مجاهدانه. پنج محور را می­گویم که هر کدام یک عالمه زیر مجموعه دارد که زیرمجموعه­هایش را در آن سوره می­توانید مطالعه کنید.

پس محور اوّل زندگی مجاهدانه: إله واحد.

یک بسم الله الرّحمن الرَّحیم بگویید. من مأمورم شما را به جای آن خوراکی­هایی که نیست، کاری کنم که آدرنالین­تان ترشح کند و توجه­تان جلب بشود بالاخره! تحت تأثیر صداها هم قرار نگیرید. انسان اگر یک موضوعی برایش مهم باشد، زمین و زمان هم سر و صدا کنند، حواسش پرت نمی­شود. حواستان پرت شد، تقصیر خودتان است؛ تقصیر کس دیگر بالأخص بچه­ها نیندازید. این موضوع مهم است، حواس­مان را جمع می­کنیم. من که حواسم خیلی جمع است، چون همیشه گوینده خیلی کارش راحت است؛ چون گوینده دارد حرف می­زند، دائم همۀ هورمون­ها ترشح می­شود، خوابش نمی­گیرد، تا آخرش هم سرحال است. برای شما سخت است، آن که می­شنود، کارش خیلی سخت است این را می­دانم! و آنی که می­شنود، خیلی باید اعتقاد داشته باشد و موضوع برایش مهم باشد که خسته نشود و حواسش پرت نشود. لذا کاری که شما می­کنید حتماً از کاری که من می­کنم سخت تر است. إن­شاءلله یک وقت شما اینجا بنشینید من آنجا بنشینم من برایم سخت باشد و سعی کنم حواسم جمع باشد! یک صلوات بفرستید.

اللّهمَّ صَلِّ علی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم.

محور دوم زندگی مجاهدانه: زندگی مجاهدانه این­گونه است که تقسیم­بندی هایش واقعی و حقیقی است، اعتباری نیست. بر اساس سورۀ ذاریات، تقسیم­بندی­هایش اعتباری نیست. ما تقسیم­بندی­هایمان اعتباری است. اعتباری یعنی چه؟ یعنی مثلاً  این­گونه است که آقا چه کسی از همه قدیمی­تر است؟ مثلاً فلانی قدیمی­تر است. آقا بازوبند کاپیتانی را بدهیم به او که قدیمی­تر است. حالا آیا توان کاپیتانی دارد؟ آیا واقعاً می­­تواند؟ ما کاری نداریم واقعیتش چیست. ما یک سری اعتبارات وضع کردیم. اینطور نیست، نظام عالَم واقعی است. نه که نظام عالَم اعتبار ندارد، اعتبارهایش حقیقی است. انبیائش نبی می­شوند، چون برترینِ بندگان نبی می­شوند. (نه چون بالأخره او را نبی کردیم و حالا چون نبی است باید تحمّلش کنیم دیگر چه کار می­شود کرد؟) اینطور نیست! ما در زندگی اجتماعی درگیر اعتبارات می­شویم، بعد این ما را از مجاهدت فاصله می­دهد. آدم عادت می­کند. آدم روزمره می­شود. این مدل زندگی غیرواقعی است. قرار داد است دیگر. مثلاً من از ساعت ۸ تا ۴ باید کار کنم؛ اینطور تعریف شده است دیگر. حالا مثلاً یک نفر یک ربع به ۸ مثلاً  کار داشته باشد، ما هنوز کرکره را بالا ندادیم. ولی اگر یک نفر هم ساعت ۴ و ربع بیاید، ما کرکره را دادیم پایین ببخشید دیگر. ببینید قراردادهایی که درست می­کنیم بر اساس واقعیت نیست، قرارداد است. این­ها بزرگترین مانع زندگی مجاهدانه در امروزِ زمان ماست. مدل طرف ساعتی است؛ می­گویند کارمندی است. نه که کارمند لزوماً اینطوری است، ولی قالب می­گیرد. او دیگر نمی­تواند مجاهدت کند. چون تعریف کرده من این­گونه و آن­قدر زمان می­گذارم، برایش تحقق و واقعیت مهم نیست. الان بعضاً در جامعه می­گویند فلان آسیب وجود دارد، می­گویند برایش خیلی جلسه گذاشتیم. آقا باید آسیب حل بشود، جلسه که مهم نیست؛ ولی ما با جلسه­هایمان آمار ساعت­های پژوهشی­مان را ارائه می­دهیم. این را باید حل کنیم. هر چقدر بر اساس این اعتبار غیر واقعی زندگی می­کنید، از مجاهدت فاصله می­گیرید. سوره ذاریات ولی اینطوری نیست، سورۀ ذاریات واقعی است. «وَإِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ» همه چیزش واقع است. دینش اعتباری نیست. ما حتی با دین خدا اعتباری برخورد می­کنیم. مثلاً می­گوییم که گناه نکن که یک روزی نیندازنت جهنّم. در صورتی که قرآن صراحتاً می­گوید وقتی کسی گناه می­کند، همین الان عقوبت بر او وارد می­شود؛ فقط چون متوجه نمی­شود، پرده را می­زنند کنار متوجه می­شود. این را اگر آدم­ها بدانند که دین واقع است، هیچ­وقت گناه نمی­کنند؛ ولی باور ندارند واقع است و دین را قراردادی می­دانند. بعد این جمله را می­گویند: ما چون این را نمی­دانیم، شبهات می­آید. بعد می­گویند: خدا، چرا نباید اینقدر مهربان باشد؟ حالا ما یک غلطی کردیم، بعداً ما را آن دنیا ببخشد دیگر. ببینید این طرز  فکر، نتیجۀ این است که فکر می­کند عذاب قراردادی است. در صورتی که اگر الان یک نفر مثلاً در مصرف شیرینی جات زیاده روی بکند، بیماری قند می­گیرد؛ شما هیچ­کسی را جز خودش ملامت نمی­کنید. چون بیماری قند نتیجۀ طبیعی این سبک زندگی بود. عذاب، نتیجه واقعی عمل است. نه اینکه شما یک کاری کردید هیچ عذابی ندارد، حالا نشسته­اند می­خواهند برای اینکه حال شما را بگیرند، بیندازنت در جهنم. فرد از وقتی گناه می‌کند، آن عقوبت درش به وجود می­آید. اگر آدم­ها این­گونه دین را می­شناختند، بعداً آنجوری شبهه برایشان نمی­شد. خدا مهربان است؛ ولی بالاخره شما وقتی مراعات نمیکنی فشار خون می­گیری.

پس در سوره مبارکه ذاریات: مجاهد واقعی زندگی می­کند، اعتباری زندگی نمی­کند. شرطش چیست؟ شرطش این است که باور داشته باشیم به این که آسمان محل رزق و وعده است. شرطش این است که در حال عبودیت خدا باشد.

پس محور دوم زندگی مجاهدانه: مجاهدان قراردادی عمل نمی­کنند.

انسان مجاهد سوره مرسلات، همه زندگی­اش اتمام حجّتی است. یعنی به سبک اتمام حجت زندگی می­کند. «عُذْرًا أَوْ نُذْرًا». همۀ زندگی­اش به شیوۀ اتمام حجّت است. یعنی چی به شیوۀ اتمام حجّت است؟ یعنی وقتی دارد یک کاری را انجام می­دهد، مطمئن است باید این کار را انجام بدهم. لذا مباح در زندگی اش ندارد. هر کاری در زندگی­اش انجام می­دهد، مبتنی بر حجت انجام می­دهد. بی حجّت کاری را انجام نمی­دهد. یک عالم کارها در زندگی است که مثلاً جزو تفریحات و خوش گذرانی است؛ اگر حجّت ندارد، نباید انجام بدهد. باید برای کارش حجّت داشته باشد. این سبک زندگی، یک عالمه­اش را مباحات گرفته است. مباحات یعنی امور وسط که معلوم نیست به درد خدا می­خورد یا خرما. با زندگی ای که بخش زیادی اش امور وسط است، مجاهدت درست نمی­شود. یعنی اثری در عبودیت خدا ندارد. خود طرف هم می­داند. با زندگی­ای که بخش زیادی از آن در وسط قرار دارد، مجاهدت معنا پیدا نمی­کند؛ یعنی اثری در عبودیت خدا ندارد. خود فرد هم از آن اطلاع دارد. ولی مجاهدت به این معنی نیست که تفریح و ورزش تعطیل؛ اصلاً پیامبر خودش فرموده است که دوست دارد امتش اهل مزاح و اهل تفریح باشد. انسان تفریح نیاز دارد که خستگی در کند و ادامۀ کارش را انجام دهد؛ اینجا خود فرد می­داند که برای چه کاری دارد تفریح انجام می­دهد. ما خیلی وقت­ها تفریحاتی انجام می­دهیم که می­دانیم فایده­ای ندارد و بیشتر خسته­مان می­کند. اصلاً چرا انسان باید این تفریح را انجام دهد؟ با حجّت زندگی کردن اصلاً زندگی خشکی نیست؛ اتفاقاً انسان با حجت، به موقع ورزش می­کند، به موقع تفریح می­کند، به موقع غذا می­خورد، به موقع همراه خانواده است. زندگی انسان با حجت زندگی­ای است که همه چیز سر جای خود قرار دارد. ‌اموری را که نمی‌داند را انجام نمی‌دهد؛ چون اینگونه که نمی­شود زندگی مجاهدانه کرد. بله با امور مباح نمی­شود زندگی مجاهدانه کرد. زندگی مجاهدانه به سبک اتمام حجت است؛ یعنی هیچ کاری را بدون حجت نباید انجام داد و راه دستیابی به آن داشتن ایمان است. ایمان باید شکوفا شود و گوهر ایمان در درون انسان روشن شود. اصل ایمان «حبّ» است و انسان نباید کار مباح انجام دهد. چرا انسان باید کاری انجام دهد که به درد کسی نخورد؟!

سؤال: ارتباط مجاهدت و حجّت را در سورۀ ذاریات لطفاً بگویید. در سوره ذاریات مدل سوره عذراً او نذرا است؛ یعنی حقیقتی که در سوره مطرح می‌شود، اتمام حجت است، برای همین در سوره تکذیب مکرراً تکرار می­شود. مکذب به کسی می­گویند که یک حقیقتی را شناخته ولی به حقیقت نه می­گوید. آدمی که مکذب نیست در سوره ذاریات یؤمنون است. یعنی ایمان دارد و ایمان موجب می‌شود که انسان اتمام حجتی زندگی کند. ایمان یعنی چه؟ یعنی باور قلبی دارد به اون چیزی که برایش زندگی می­کند و زندگی­اش بر اساس ایمان شکل می­گیرد. زندگی مجاهدانه تدبیر امر دارد، در سورۀ نازعات هم به این موضوع یک اشاره­ای کردیم. در سورۀ نازعات یک حقیقتی وجود دارد که بسیار مهم است و آن اینکه انسان مجاهد اگر بخواهد کاری را در عالم انجام دهد، حتماً و قطعاً انجام می­دهد و نه فقط کاری در زندگی خودش، بلکه حتی اگر بخواهد سازمانی را یا نظامی را عوض کند قطعاً می­تواند و این جزء قواعد زندگی مجاهدانه است. و نه به دلیل زیرکی این­ کار را می­تواند بکند، بلکه به علت خوف از مقام رب و هوای نفسی که کنار گذاشته است می­تواند انجام دهد. برای همین أمیر المؤمنین می‌فرمودند: اگر یک جایی یکی از کارهایم انجام نشود، می­فهمم خدا هست؛ چون أمیر المؤمنین هرکاری که تصمیم می‌گرفت می‌توانست انجام دهد. زندگی مجاهدانه تحققی است چون این زندگی هوای نفس ندارد، هرچیزی که می­خواهد را نفس خودش نمی‌خواهد، بلکه آن چیزی است که خدا می­خواهد؛ پس هرآن­چه که اراده کند را می­تواند انجام دهد. ا گر ما در زندگی­مان هرکاری که بخواهیم انجام دهیم را نمی‌توانیم انجام دهیم و آن کار انجام نمی­شود به خاطر همین است که مجاهدانه زندگی نمی‌کنیم. تصمیم می­گیریم که خودمان را عوض کنیم ولی نمی­شود، تصمیم می­گیریم اخلاقمان را عوض کنیم ولی نمی­شود، تصمیم می­گیریم به زندگی­مان چیزی اضافه کنیم باز نمی­شود، حتی گاهی نیت چله می­کنیم و تا وسط می‌رویم ولی باز کامل چله را انجام نمی‌دهیم. خب این نوع زندگی، زندگی مجاهدانه نیست . باید استغفار انجام داد و زندگی مجاهدانه قواعدی دارد و اگر انسان مجاهد بخواهد کاری را انجام دهد حتماً می‌تواند انجام دهد زیرا در این نوع زندگی هوای نفس نیست و اراده­ای که برای انجام کاری می­کند، ارادۀ خداست و برای خودش و مردم کاری نمی‌کند و فقط برای خدا کار می­کند و چون ارادۀ خدا پشت ارادۀ او هست، پس هرکاری را بخواهد انجام دهد می‌تواند انجام دهد و موفق شود. هوای نفس یعنی هر خواسته­ای که در درون توست ولی خدا آن را نگفته و خواستۀ خودت هست، حتی کار خوب! أمیر المؤمنین در جواب فردی که از ایشان پرسیده بود از کجا بدانم نفس خودم می­خواهد یا خدا می­خواهد؟ گفته­اند که ببین کاری که دلت می­خواهد را خدا به آن حکم می­کند یا نه. مثلا الان دلت نماز می­خواهد، ببین خدا آن را گفته یا نه؛ دلت محبت کردن به مادر می­خواهد، ببین خدا آن را گفته است یا نه؛ اگر گفته است انجام بده. اگر خدا گفته است انجام نده، پس انجام نده؛ ولی اگر دلت چیزی را خواست که نمی­دانستی خدا آن را می­خواهد یا نه، پس آن کار را به خلافش انجام بده چون به خدا نزدیک­تر می­شوی و با نفست مبارزه کردی. این سبک زندگی مجاهدانه است. پس شرط زندگی مجاهدانه این است که انسان هیچ چیزی را به خاطر هوای نفس نخواهد. اگر شما این عمل را چند روز تمرین کنید، حال و هوای زندگی­تان کاملاً تغییر می­کند.

چهارمین نکته در زندگی مجاهدانه است است که در زندگی مجاهد کندی وجود ندارد و مجاهد نفس نفس میزند به طوری که جانش به لبش رسیده است. البته به این معنی نیست نظم، نظام و اعتدال ندارد؛ بلکه به این معنی است که در میدان مجاهدت نفس نفس می­زند. طوری که اگر بپرسی در این میدان چه کسی خیلی کار می­کند و نفس نفس می­زند؟ همه می­گویند فلانی در این میدان دارد نفس نفس می­زند یعنی آن قدر نفس نفس می­زند به طوری که هن هن نفس زدنش شنیده می­شود. مجاهدت این گونه است، با کندی نمی‌سازد.

زندگی مجاهدانه این گونه است و پنج اصل و محور دارد :۱) اله او فقط خداست .۲) زندگی او بر اساس واقعیت و تکوینی است .۳) همه کارهایش بر اساس حجت است ۴)در کارهایش هوای نفس وجود ندارد. ۵) در زندگی او کندی معنی ندارد.

نکات و سوالات:

پیامبر روایت دارد که اگر کسی نماز شب بخواند ولی به نماز صبحش نرسد، پیامبر دوست ندارد کسی اینگونه نماز شب بخواند. یکی از مشکلات ما این است که گزاره های حق زندگی­مان خیلی کم هست. با خواندن قرآن و نهج­البلاغه می­توان گزاره­های زیادی را پیدا کرد. ما ضعف در قواعد داریم. یک روایت از امام صادق هست که می­فرمایند: آن مواردی که می­دانید درست هست و علم دارید را انجام دهید تا خدا علم آن مواردی که نمی­دانید را به شما بدهد.

این پنج دقیقه را خیلی با دقت بیشتر بشنوید، این حرفی که الان می­خواهم بزنم خیلی فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی، سیاسی و امنیتی است. مجاهدت یک وقتی است که به شما می­گویند: آقا مجاهدت کن! بعد شما می­گویید مجاهدت کنیم خیلی خوب است و حالا اگر مجاهدت نکنیم هم اشکال ندارد. دوباره نشد هشت ربیع الاوّل می آییم، نشد هفده ربیع الاوّل که هست، نشد ماه رجب که هست. خیلی آدم احساس نمی­کند مجاهدت نکردن چیز دردناکی است. در زندگی اجتماعی هم همین است شما اگر به وظایفتان عمل نکنید حالا فوقش این کسی که امروز آمده فردا کارش راه می­افتد، خیلی اتفاقی نمی­افتد. امروز می­خواست کارش راه بیفتد، من چون مجاهدت نکردم فردا کارش راه می­افتد، یک روز معطل شد. ولی واقعیتش این است که جامعه هر چقدر جلوتر می­رود و مسئله­هایش پیچیده­تر می شود و دچار صحنه­های پر التهابی می­شود، مثل دوران پایان حیات پیامبر گرامی اسلام که جامعه التهاب­های متعددی دارد، خودش دغدغه دارد، دشمن بیرونی، منافق، زیرآبی برو، یک عالمه چالش و دردسر دارد، در آن شرایط خاص مجاهدت نکردن یک عدّه یعنی کمک کردن به تمام آن­هایی که می­خواهند یک چیزی را زمین بزنند. آن جا دیگر اثر مجاهدت نکردن خیلی وحشتناک است.

در سورۀ مبارکۀ توبه که آخرین سوره یا یکی مانده به آخرین سورۀ نازل شدۀ قرآن است، یک بحثی مطرح می­شود، می­آید گروه­های منافق را معرفی می­کند، بعد به مؤمنین می­گوید: کسانی که ایمان آوردید، ” اثّاقلتُم إلی الأرض” چرا چسبیدید به زمین؟ چرا جاهِد الکفّار و المنافقین نمی­کنید؟ چرا اینقدر کند؟ چرا انقدر فشل؟ چرا انقدر از هم­گسیخته؟ چرا انقدر درگیر عادت­ها و روزمرگی­ها؟ آنجا چون مؤمن آن کار را نمی­کند، آن فرصت را می­دهد به منافق و دشمن تا شدیدترین ضربه­های اعتقادی- باوری را به آن جامعه وارد کند.

چه می­خواهم بگویم؟ می­خواهم بگویم در آن جامعه مثل جامعه الان ما، اگر یک وقتی دیدید جوان­های مملکت، نوجوان­ها، دانش آموزان و نسل­های بعدی از دین­داری فاصله گرفتند، دشمن البته دارد کار می­کند، منافقین هم دارند کار می­کنند، ساختارها هم اشکال دارند، امّا نوک پیکان را به سمت مؤمنینی ببرید که مجاهدانه زندگی نمی­کنند؛ چون اگر آن ها این کار را نمی­کردند به آن ها چنین فرصتی را نمی­دادند. همه­تان زیارت عاشورا را خوانده­اید، اول زیارت عاشورا شما برائت می­جویید از چند امّت، برائت از أمّةٍ أسَّسَت أساسَ الظُّلمِ و الجَور عَلیکُم؛ یک عدّه اساس ظلم و جور را در مقابل اهل بیت برپا کرده­اند. یک عدّه هم امّتی هستند که شما را از بالا کشیدند به پایین، آن­هایی بودند که با حضرت مبارزه کردند ولی بعد امّتی را می­گوید که مُمَهِّدینَ لِقِتالِکُم هستند، این­ها تمهید قتال را فراهم کردند، تمهید قتال فراهم کردن یعنی چه؟ یعنی چه واقعا؟ تمهید یعنی شرایطی را فراهم کرد که قتال، امکان انجام شدن داشت، آن­ها چه کسانی هستند؟ یک عدّه­ای ممکن است آن­هایی باشند که شمشیر تیز کرده­اند، ولی در اصل آن مردم کوفه­ای که نیامدند از امام حسین(ع) یک جوری در میدان دفاع کنند که دشمن جرأت نکند برای قتال مُمَهِّد شود.

ببینید وقتی مؤمن یک جوری در صحنه نیست که منافق و کافر به خودش اجازه می­دهد هر کاری بکند، شما باید یقه او را بگیری و بگویی برای چه داری این کار را انجام می­دهی؟ تو جزء گروه­هایی هستی که از تو اعلان برائت می­کنند و سوره مبارکه توبه این گروه را توبیخ می­کند. این­نمی شود که شما توان لازم­تان را به میدان نیاورید، بعد بنشینید بگویید منافقین این کار را کردند. مرگ بر منافق، مرگ بر آمریکا؛ اما چه کسی دارد میدان می­دهد که او بتواند در میدان بازی کند؟ از مؤمنین باید بپرسیم چه کار دارید می­کنید؟ مؤمنین این چه وضعی است؟ چرا در تعلیم، تربیت، مسجد و کار فرهنگی انقدر فشل؟ انقدر ناهماهنگ؟ بهم پیوسته دور هم جمع نمی­شوند، این چه وضعی است؟ کسی فکر نکند با مجاهدت نکردن صرفاً جرمش این است که مجاهدت نکرده، بلکه با مجاهدت نکردن در حکومت دینی در شرایط پیچیده، انسان جزء آن­هایی است که قتال کردند. نمی­گویند تو مجاهدت نکردی، بعداً هم نمی­توانی بگویی من شمشیر نکشیدم مبارزه کنم، ولی می­گویند تو مجاهدت نکردی و بقیّه جرأت کردند شمشیر بکشند. برای همین این آیه در سورۀ توبه هست که: « وَأعَدَّ لَهُم ما استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ » انقدر توانتان را بالا ببرید که دشمن جرأت نکند حمله کند. شما آن­قدر فشلید که دشمن جرأت کرده این کارها را بکند. اگر موضوع مجاهدت در این 5 سوره گفته شد، در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی مهم است، اما در زندگی حاکمیتی در شرایطی مثل الانِ من و شما از نان شب واجب­تر است. این همه ضربه به خاطر نبودن سبک زندگی مجاهدانه در زندگی ماها وارد می­شود.

در رابطه با سورۀ مبارکۀ توبه و اینکه این شرایط به کجا می­رود و چه کار می­شود کرد؟ إن­شاءالله ساعت 2 بامداد جمعه قرار است جلسه­ای بگذارند. جلسه را جوری گذاشته­اند که حتماً شما مجاهدانه جلسه را بیایید، به طور عادی نگذاشتند، گفتند خیلی ساعت خوبی است، هر کس بیاید حداقل کاری انجام داده است. برای اینکه إن­شاءالله روحیۀ مجاهدت در همگی­مان به وجود بیاید و انواع عواملی که مانع زندگی مجاهدانه است را از همه­مان بگیرند یک صلوات ختم بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ علی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد.

فهرست مطالب