نشست هفدهم – پرسش و پاسخ
استاد هانی چیت چیان – 33 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
سوال: ما انعمت را تعریف کردیم حالا در سوره تکاثر که میگوید «ثم لتسألن عن النعیم» یعنی از نعمتها سوال میپرسند؟
جواب: مثال حضرت علامه اتفاقا در همان سوره تکاثر بیان شده است. حضرت علامه می فرمایند معمولا این آیه را اشتباه ترجمه میکنند که از نعمت سوال میشود اما معنی درست آن است که خدا میگوید آن چیزهایی که درست استفاده کردی را بده ببینم. خدا در رابطه با آنچه داده طلب نمیکند در رابطه با آن چیزهایی که به نعمت تبدیل کردی طلب میکند. پس آنهایی که دادهها را به نعمت تبدیل نکردند، چیزی ندارند که به خدا عرضه کنند. اما کسانی که انعمت هستند خیلی چیزها دارند به خدا بدهند.
سوال: آیا دادههای خدا همان ظریفت هستند؟
بله. دادهها ظرفیت هستند. اما با ظرفیت نه بهشت میبرند نه جهنم. اگر آن داده و ظرفیت به نعمت تبدیل شد به بهشت میرود.
سوال: داده با فضل چه فرقی دارد؟
یکی است. اما وقتی میگویند ءاتا به دادن آن از جانب خدا اشاره میکنند. وقتی میگویند فضل به مسئولیت در مقابل این ءاتا اشاره می کنند.
سوال: اگر ما مورد انعام قرار بگیریم همان شاکر بودن است؟
شکر فرایندی است که ءاتا را به نعمت تبدیل میکند. من ءاتای الهی را شکر میکنم تا نعمت شود. در قران نمیگویند نعمت را شکر کن. میگویند نعمت را ذکر کن. آب ءاتا است. درست مصرف کردن را میگویند شکر و نتیجهی آن این است که آب برای من میشود نعمت. حال وقتی نعمت شد باید آن را ذکر کنم. حواست باشد چون تو این کار را کردی نعمت نشد بلکه این سیستم الهی بود که آن را نعمت کرد. زیرا آدم ها فکر می کنند به خاطر شکرشان نعمت شد. شکر تو سبب بود ولی خداست که نعمت را نعمت می کند.
سوال: شکر نعمت است یا ءاتا؟
خود شکر هم سبب است. درست است من فاعلیت در آن دارم. اما خود شکر هم فضلی از جانب خداست. آن کسی که ءاتا را نعمت میکند خداست نه من. آدم باید این را بفهمد. برای همین می گوید نعمت را ذکر کن که دچار جوزدگی نشوی فکر کنی خودت کاری کردی.
و قلیل من عبادی شکور. یعنی نوعا انسان ها انعمت علیهم نیستند. نوعا در صراط مستقیم نیستند و نوعا ایاک نعبد و ایاک نستعین نیستند.
سوال: نعمت را برای موجودات دیگر هم می توان تعریف کرد؟
همه من فی السماوات و الارض مشمول رحمانیت خدا هستند چون به همه ءاتا شده اما آن کسی که ءاتا را تبدیل به نعمت کند مشمول رحیمیت خدا میشود و این برای انسان است. برای همین شکر کار انسانی است. واژه شکر را برای غیر انسان استفاده نمی کنیم. زنبور هم بلد است از امکاناتش درست استفاده کند اما با درست استفاده کردن انسان متفاوت است. درست استفاده کردن زنبور از امکاناتش، تکوینی است نه تشریعی و واژه اش تسبیح است.
سوال: حمد و شکر هم معنی می شوند؟
شکر و حمد از نظر تحقق شبیه هم هستند. اما وقتی میگوییم شکر یعنی آن ءاتا را درست استفاده میکنیم و وقتی میگوییم حمد کانه همان عمل است اما حسنی را منعکس میکنیم. از نظر دایره معنا متفاوتند اما در مصادیق مشترکند. یعنی هر کاری که شکر باشد حمد هم هست. هر کاری که حمد باشد شکر هم هست.
سوال: هر حمدی تسبیح هم هست؟
حمد در دلش تسبیح هم دارد. اما حمد بالاتر از تسبیح است.
سوال: چرا میگویند سورهی حمد را بر مرده بخوانی شفا میگیرد؟
سوال هایی بپرسید که به یک جایی بخورد که دردتان بگیرد. اگر خدا تشخیص بدهد کسی بمیرد، حمد هم بخوانی زنده نمیشود اما باید بدانید که حمد این خاصیت را دارد و این اهمیت آن را نشان میدهد. یک عالمی میگفت من دیدم که حمد مرده را زنده میکند اما جایی نمیگم که دیدم، میگم دیدند. زیرا وقتی بگویم دیدم آدمها فکر میکنند که کرامت از من است که دیدم. درصورتی که اشتباه میکنند. این کرامت از سوره حمد است نه من. این خاصیت در او هست.
صحبت یکی از آقایون: اگر زاویه دیدمان را عوض کنیم شاید زنده شدن مرده را بتوانیم طور دیگری تعبیر کنیم، چه بسیار انسانهایی که زندهاند اما روحشان مرده و با حمد میتوانند روحشان را زنده کنند.
بله نکته مهمی است. من اینطور از این نکته استفاده میکنم که کدام یک از این کارها به نظر شما مهمتر است؟ زنده شدن مرده یا انسان را از جهنم بیرون بکشی و به بهشت ببری؟ کدام قدرتمندتر است؟
ما شبیه آدمهای زمان حضرت سلیمانیم. وقتی تخت بلقیس را بیاورند از شکوه و قدرت آن شگفتزده میشویم. در صورتی که خدا میگه: و عنده علم من الکتاب: علمی از کتاب پیش او بود. اما وقتی حضرت امیر دررابطه با توحید حرف بزنن شگفتزده نمیشویم. برای ما شکوه تخت بلقیس جابهجا کردن بیشتر از توحید را تبیین کردن است و این ضعف در نگاه ماست. اینکه یک نفر بتواند خدا را معرفی کند خیلی بزرگتر از این است که مرده را زنده کند. مرده زنده کردن را حضرت عیسی انجام می دادند. انبیا هر کدام کارهای خارقالعادهی زیادی میکردند اما هیچ کدام شکوه علم الکتاب را ندارد.
از نظر ما ارزشمندی در اتفاقات خارق عادت است زیرا ما انسان های حسی هستیم. اما در نظام انبیا آنچه فضل است در واقع علم است. برای همین خیلی از ما ها به امام رضا و حضرت ابالفضل طوری نگاه میکنیم که مثلا انتظار داریم یک شفای عجیب بدهد. شفا را آقای نخودکی هم میدادند. آن چیزی که امام رضا دارد و بقیه ندارند، علم است نه کارهای خارق از عادت. پس این کارها خیلی حل نیازمندی های بنیاد زندگی ما نیست. چیزی مثل مرده زنده کردن…
سوال: ترتیب صفات خداوند در سوره نشان دهنده چیست؟
سوال: چرا سوره حمد را نماز می خوانیم؟
جواب: ما اینجوری هستیم. کافی است کسی بخواهد فرمانده بشود می گوییم چرا او. من چه چیزی از او کم دارم. نگاه نمی کنیم که قرار است او فرمانده شود تا امری محقق شود. در مورد انبیا هم همین را می گفتند که چرا به آن ها وحی نازل می شود. فکر کنید اگر بین سوره ها هم همین رابطه بود چه می شد؟ سوره های سجده دار از همه بیشتر شاکی می شدند چون در هیچ نماز یا جمعی خوانده نمی شوند. آیات سجده که کلا از رویشان نمی خوانیم.
سوال: زوجیت سورهها یعنی چه؟
زوجیت یعنی یک حقیقت واحد در دو منظر ارائه میشود. مثلا سوره حمد با سوره حجر از حیث اسم با هم زوجیت دارند. حمد از منظر حمد با سوره انعام، فاطر و سبا زوج میشود. حمد از حیث عبودیت با سوره زمر زوج میشود. حمد از حیث انعمت با سوره مریم زوجیت پیدا میکند. زوجیت یعنی کلیت سورهها با هم پیوند میخورند نه فقط آیهها. غرض سوره ها پیوند دارند. نوع پیوند خیلی جامع تر و کلان تر است. همیشه دوتا نیست می تواند سه یا 4 سوره باشند و خانواده سوره تشکیل دهند.
سوال: حمد را با تمام سور می شود زوج کرد؟
بله. یکی از دلائل در نماز خواندن سوره حمد این است که وقتی سورهی حمد را میخوانید انگار کل قران را میخوانید. اصلا خدا به نماز میگوید، قران. قران الفجر. چون یکی از دلائل وضع نماز این است که آدمها قران بخوانند. بماند که ما یک حمد و توحید بلد هستیم و همیشه همان را می خوانیم. فلسفهی نماز نافله ختم قران بودهاست. چون تمام سورهها را میتوان در نماز نافله خواند. در نماز نافله سوره سجده دار هم می توانید بخوانید. در نماز نافله لازم نیست سوره کامل بخوانید می توانید قطعه ای از سوره را بخوانید. یک پیشنهادی که دارم این است که در نماز ختم قرآن کنید و شروع کنید در نافله هایتان سوره های قرآن را بخوانید. پس اگر سورهی حمد میآید یکی از فلسفههایش این است که کل قران خواندهشود.
سوال: نماز جماعت ما حمد را نمی خوانیم چطور؟
در نماز جماعت یک نفر برای همه می خواند. این عمل به معنای نخواندن نیست. بلکه یک وحدتی شکلمیگیرد که یک نفر حمد و سورهاش به اندازهی همه است. شما ادا نمی کنید. شکوه نظام جمع است که اتفاقاتش به نام همه نوشته می شود.
سوال: مصادیق مغضوب و ضالین را می فرمایید.
جواب: چرا نرفتید مصادیف ایاک نعبد و ایاک نستعین؟ باید این سوال را اینطور مطرح می کردید: ما ایاک نعبد و ایاک نستعین که نیستیم، انعمت علیهم هم که نیستیم، مغضوب و ضال هم که نمیخواهیم باشیم، پس ما کجای سورهایم؟
سوال خیلی خوبی است. این سوالی است که مستقیم با زندگی ما در ارتباط است. مثل اینکه آدم اگر جایی نباشد جاهای دیگری که دوست ندارد خواهد بود. نکته اول این است که خدا بین انعمت و مغضوب حد وسطی ندارد. پس اگر کسی انعمت نباشد، مغضوب است و برعکس. حال ما هم انعمت نیستیم و مغضوب هم نمیخواهیم باشیم. شاید ما انعمت بالقوهایم و میخواهیم بالفعل شویم. خودتان را به اینطرف بچسبانید. یک نفر یکبار شراب خورده بود و در یک کوچه دید که امام صادق دارند نزدیک میشوند. با خودش فکر کرد که اگر من حرف بزنم با امام مشخص میشود که شراب خوردهام و بد میشود. امام که رد شدند در گوش آن فرد گفتند، هر کاری هم که کردید، از ما اهل بیت رویتان را برنگردانید و رفتند. آدم اگر دید انعمت نیست، رویش را برنمیگرداند. خودتان را سمت مغضوبین نچسبانید.
سوال: کفه ترازو به کدام سمت بیشتر است؟
استاد: این ور خدا و نظام هستی است.
سوال: شانس بودن ما برای اینکه کدام طرف باشیم چقدر است؟
این شانس را خودمان مشخص میکنیم. بستگی دارد شما چگونه نگاه می کنید. برای همین می گویند هیچ گناهی بدتر از ناامیدی نیست. وقتی نا امید می شوی خودت شانست را از بین می بری. حقشناس همیشه میگفتند اگر کسی گناه کرد مدام و هر بار با گناهکردن استغفار هم کرد و فکر نکرد که از با گناه از دایره بیرون افتاده است و دوباره خودش را برگرداند، این آدم نجات پیدا میکند. هیچ کس اما صد درصد نمی تواند بگوید و نباید پررو شود. برای همین میگویند هیچ چیزی مهم تر از امید نیست. امید به خدا.
حالا ما که قطعا نمی خواهیم مغضوب و ضال باشیم و یک محبتی هم به انعمت علیهم هم داریم و ایاک نعبد و ایاک نستعین هم نیستیم، چکار کنیم؟
میثاق سوره حمد:
- اول باور کنیم که ممکن است و ما می توانیم انعمت بشویم.
- استعانت میجوییم از خدا. این پاسخ از سوره است. ما که بیچارگی مان را فهمیدیم استعانت میجوییم از خدا.
ما سوره حمد را خواندیم و شکوه صراط مستقیم خداوند را به واسطه انعمت علیهم فهمیدیم. و بیزار شدیم از مسیر غیر صراط مستقیم که همان مسیر مغضوب و ضالین هستند. از طرف دیگر تحقق این مسیر را به عنوان کار بلندی دیدیم که در عهده ما نیست لذا بیچارگی خودمان را فهمیدیم. پس برای بیرون آمدن از این بیچارگی مان استعانت بجوییم. این بیان مفهومی است.
حالا اگر می شود عملیاتی اش را بگویید. از امروز من بخواهم سوره حمد را عملی کنم باید چه کنم؟
- از این به بعد به جای اینکه به فقدانها توجه کنیم، به داشتهها توجه کنیم و به موقعیتهای موجود. به جای اینکه فقدانی را به داشتن تبدیل کنیم برایمان مهم باشد که داشتهها را به نعمت تبدیل کنیم و از آنها درست استفاده کنیم. به جای اینکه بخواهیم فقر را به غنا تبدیل کنیم ببینیم با همان فقر چه کاری میتوانیم انجام دهیم. اول به جای اینکه بگوییم چه چیزهایی نداریم بگوییم چه چیزهایی داریم. و قبل از آنکه بخواهیم نداری را به دارایی تبدیل کنیم از نداری درست استفاده کنیم. این خیلی نکته مهمی است. مثلا کسی بیمار در خانهاش دارد و مدام گلایه میکند و از خدا شفای این بیمار را میخواهد. همه جا توجهاش برای خوب شدن بیمار است و خیلی ها شفا را هم میگیرد. اما گول میخورد چون شفا را میگیرد و میرود اما هیچ وقت فکر نمی کند آن مدت زمانی که با این بیماری درگیر بودی، یک دوره فشرده تعلیم و تربیت برای تو بود که از دست دادی! این اشتباه را خیلی از آدمها انجام میدهند. پایان دوره می گویند کسانی که این دوره را به پایان رساندند به مقام صابرین می رسند. معمولا در دوره های خدا تکرار وجود ندارد. موقعیت بعدی موقعیت بعدی است.
آدم ها می روند حرم امام رضا. کافی است از آن ها لیست درخواست هایشان را بپرسید. لیستی از فقدان هایشان است. از یک طرف می خواهند همه چیز درست شود و خودش هم خوب شود. اما اگر بپرسید خودتان الان چه می کنید. هیچ فکری ندارند.
یکبار رفته بودیم پیش حاج آقا علی اکبری، ایشون فرمودند از روزی که به من مسئولیت دادهاند، نگران روزی هستم که مسئولیتم تمام میشود. می ترسم آن روز بگویم آن کاری که میخواستم انجام بدهم و وظیفه ام بود، انجام ندادم. و ظرفیت آن مسئولیت برای همیشه از زندگی ام رفته باشد. این حرف، حرف مهمی است. یکبار مسئولیت شما تحمل بیماری است. یکبار مریض داری. فقر، تحمل جهل دیگران، زندگی با آدمی بداخلاق.
برای انسان همیشه این مهم است که همه چیز خوب شود و خوب زندگی کنند. اما انبیا را اگر ببینیم هر کدام درگیر مسئلهای بودند! یکی با فرزندش، یکی با جامعه، یکی با همسر.
سوال: این مسئله که گفتیم هر حادثه ای خواست خداوند برای رشد ما است آیا کمی با جبرگرایی همسو نمیشود؟ اینکه خدا میخواهد تو اینطور باشی و این جبر است؟
جواب: هر اتفاقی که میافتد را خدا جبر نکردهاست. خیلی از اتفافات سو عمل من است. عالم عالم اختیارات است اما این اختیارات در ذیل یک جبر هم هست. هر دو تومأن است. اصلا شما فرض کنید که اشتباهی کردید و به خاطر این اشتباه مصیبتی برای شما رخ دادهاست. مثلا رانندگی میکردید و به خاطر حواس پرتی تصادف کردید و فرزندتان فوت کرد. من در این اتفاق مقصر بودهام. حالا باید چکار کنم؟ از این به بعد زندگی چگونه است؟ از این به بعد ابتلا است که خدا میخواهد ببیند با این ابتلائات چه میکنیم. ما متاسفانه دائما محزون اتفاقات گذشتهایم. آدم نباید محزون گذشته باشد. شما خطایی کردید و این باعث مصیبتی شده است اما خدا امکان استغفار و توبه و جبران گذاشتهاست. خدا راه را باز گذاشته ولی ما جوری زندگی می کنیم که بن بست تولید میکنیم.
۳. هرجا حسنی دیدیم آن را در خودمان منعکس کنیم. مثلا کسی با من تندی کرد اما در خلال این تندی حسنی را میبینم با عنوان جذبه. این را در خودتان منعکس کنید. اگر کسی اینگونه زندگی کند تمام عالم برای او میشود اسم. همه عالم برای او میشود معلم. یکی از دلائلی که کربلا میشود ما رایت الا جمیلا این است که چشم حسن میبیند و میخواهد آن را منعکس کند. به همین دلیل بدترین اتفاقات را هم که می بیند حسن آن را می بیند. حتی در حیوانات هم حسن می توان دید. این کار انسان را در مسیر الحمدالله قرار می دهد.
تکلیف برای نشست تا ماه بعد:
دوتا پیشنهاد دارم. یکی در ماه مبارک سور مفصلات را بخوانید. از سوره ق تا انتهای قرآن. در روایت گفته شده این سوره ها اختصاصی پیامبر اکرم هستند. اگر کسی ختم نمی تواند بکند یک دور سور مفصلات را با ترجمه بخواند و چیزهایی که می فهمد را یادداشت کند. نه اینکه این یادداشت ها برداشت از قرآن باشد. ولی انعکاسی که ایات قرآن در او ایجاد می کند ثبت کند.
پیشنهاد دیگری که برای جلسات دارم این است که افرادی که در هر نشست هستند با خود قرار بگذارند تا نشست بعدی، آن سوره را برای ده نفر دیگر بگویند. برای ده نفر که قرآن را نمی شنوند.
اللهم صل علی محمد و آل محمد