جشن تولد وقتی خوب است که هدیهاش نگاه تو باشد
سرمایهگذارعزیز وغریب و بینظیر و بزرگوار تعاونی باشگاه نور
سلام
شما که حواست شش دانگ جمع ماست حتما یادتان هست که امشب شروع سه سالگی باشگاه ماست.. تولد امام هادی بود و قرآن و مداد رنگی و شوقی که تو در روغن دانش عود میریختی و…
شما که همه کارهی مایید حتماً میدانید که ما چقدر دلمان میخواست “خوبی” توجیبیهایی که به دعای شما خدا گذاشته بود ته دلهایمان را روی هم بگذاریم سرمایه کنیم برای بهتر رفتن.. وسط این همه اتفاق ناخوشایند و خبیثانه که دل محکم و مهربان شما را آزرده میکند دلخوشیتان بشویم
شما میدانید که با همهی تنبلیمان چقدر دلمان میخواست نور قرآن روشنمان کند چقدر از همهی جوابهای مبهم کلیشهای غیر صادقانه خسته بودیم
چقدر دلمان میخواست چشمهایمان برای فهمیدن حقیقتی به بزرگواری آیههای قرآن برق بزند چقدر دلمان می خواست روشن میشدیم سر دو راهیها مثل بیکس وکارها نبودیم … هر وقت داشتیم از خوبی نا امید میشدیم یک هو یک آیهای یک وعدهای دوباره شارژمان میکرد
چقدر دلمان میخواست ما قرآن بخوانیم و شما جایزهاش سوراخهای گناه کردن ما را ببندی… یک چیز وزینی از جنس ثقلین بگذاری توی دلمان، سبک سری نکنیم آبروی شما را نبریم
چقدر دلمان میخواست با یک بهانهای دوست داشتنی بشویم
متقینی صابرینی محسنینی متطهرینی توابینی متوکلینی مقسطینی
آه این رویاها دست از سرم برنمیدارد… رویای آدم شدن و آدم ماندن…
حالا نه اینکه دعاهای ندابانو در ذی الحجه امسال کم باشد نه که قدر همراهیهای مخلصانه ماجده و خواجه را ندانم… نه که شوق مریم و بال بال زدنهای الناز و چشمهای نگران غزاله را دست کم بگیرم نه اینکه پشتکار و پافشاری صادقانه فرشچی و قدم زدنها و پیگیریهای دائمی دلگرمم نکند نه اینکه دلنوشتههای آمنه و زهره و فاطمه و معصومه و…، یادداشتهای شوکت پور و دلسوزیهای سلمانی و جانیپور و حمیدزاده غنیمت بزرگی نباشد
نه… اما تعاونی “خوبی” سرمایهگذار عمدهای میخواهد.. هر چه حساب میکنیم ته کیسهاش باید نگاه تو باشد دستهای تو باشد نفس تو باشد آقا
يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَآ إِنَّ اللّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ