نشست ۶۲ ـ مرور نکات سوره های مسبحات (سرکار خانم حجابی)

به نام خدا

من در این ارائه می خواهم از این صحبت کنم که در یک سال گذشته چه چیزهایی از باشگاه قرآنی نور یاد گرفتم؟

ماجرا از کی و کجا شروع شد؟ ماجرای ما از مرداد ماه ۹۸ شروع شد، در نشست پنجاه و یک در امامزاده صالح.

در این نشست استاد چیت چیان پیش ما نبودند و به حج مشرف شده بودند. اما قبل از سفرشان یک فایل ضبط شده برای ما فرستاده بودند. استاد در این فایل ضبط شده ما را برای یک ماموریت آماده کردند. ما درباره یک ماموریت صحبت کردیم و قرار شد که دنبال “زندگی اجتماعی توحیدی” بگردیم. و قرار شد که ببینیم در این بستر چطور میتوانیم زندگی توحیدی و اجتماعی مان را به هم ربط بدهیم و توحیدی که به آن معتقدیم را وسط زندگیمان بیاوریم. برای این موضوع سراغ سور مسبحات رفتیم و قرار شد در این سور بگردیم به دنبال ماجراهایی که میتوانند مارا کمک کنند برای زندگی اجتماعی توحیدی. گام اول مقدمه ای بود که در غیاب استاد دو نفر از اعضای همراه باشگاه، خانم محمدی و خانم حمیدی برای ما ارائه دادند و یک مقدمه جامع و کامل برای مسیری که میخواستیم طی کنیم بود. و بحث شیرین تسبیح از آن نشست در مرداد ماه۹۸  برای ما شروع شد. اینکه ما با عمل نشان دهیم چه خالق و خدای بی نقصی داریم و بی نقصی و منزه بودن خدا را فریاد بزنیم. در این نشست علاوه بر تسبیح در باب  ذکر و تصفیه حرف زدیم که باعث رستگاری می شوند و با توجه به آیات اول سوره که در مورد مراحل رشد حرف می زند، اجزا و مراحل رشد هر پدیده ای را بررسی کردیم. ما از این مقدمه گذشتیم و این آخرین نشست ما در جوار امام زاده صالح بود. امام زاده ای که به ما اذن داده بودند که پنج شنبه ی اول هر ماهمان را کنار ایشان و سر سفره ی قرآن باشیم. گام بعدی مان در شهریور و مهر و آبان بود در یک امامزاده ی دنج و دوست داشتنی اما اینبار جمعه های دوم هر ماه نشست تشکیل میشد. استاد از حج برگشته بودند و برایمان سوغاتی آورده بودند. یک سوغاتی از جنس نور. سوغاتی که مطمئنم همه ی ما برکاتش را در نشست های سور مسبحات احساس کردیم. ما در این نشست سوره مبارکه حدید را آغاز کردیم. سوره ی عجیبی که پر از رزق و برکت بود. برای من کلید واژه های سوره بیشتر از هر چیزی، “نفاق” و “انفاق” بودند. نفاق یعنی دنبال راه در رو گشتن و خارج کردن چیزها از مسیر درست، چیزها را دچار مرگ تدریجی کردن. و انفاق دقیقا راه مقابله با نفاق است، راه پر کردن چاله ها. یعنی کاری کنیم که دیگران اصلا نیازی به راه در رو و زیرآبی رفتن نداشته باشند و کاری کنیم آن چیزی که قرار است از دست برود جاودان شود. من در این سوره دیدم به انفاق بسیار تغییر کرد. ما در این سوره مدام در باب این دو واژه صحبت کردیم و بحث های پر چالشی انجام دادیم. مثلا از این صحبت کردیم که انفاق باید از چیزی باشد که داریم. از این صحبت کردیم که انفاق همیشه یک مرتبه ندارد. و در این باره صحبت کردیم که نفاق بزرگترین آفت حکومت اسلامی است و در مقابل آن انفاق است که به رسول کمک می کند حکومت اسلامی را تشکیل دهد. در این میدان نمیشود که یک گوشه ایستاد و حرف زد، باید به وسط میدان آمد. رسول وسط میدان است و ما نمیتوانیم بیرون گود بایستیم باید به وسط میدان برویم و باهم به رسول کمک کنیم. اینجا معرکه ای است که باید همه چیز را در آن فدا کرد حتی ناممان را. باید حواسمان باشد که تمام این روند و مجاهده باید به نام رسول تمام شود. کلید واژه های دیگری هم در سوه وجود دارد یکی از آنها واژه “قرض”  است. من یاد گرفتم که قرض وقتی درست و  قرض حسنه است که وقتی خودمان به چیزی نیاز داریم از خود بکنیم و به دیگری بدیم تا نیاز آن را رفع کنیم. الآن دیدمان به قرض الحسنه تغییر کرده و این را یاد گرفتیم که طرف مقابل ما در این معامله خداست و خودش این قرض را تسویه خواهد کرد. گام بعدی در همان امام زده کوچک اتفاق افتاد و ما به سراغ سوره حشر رفتیم. در سوره مبارکه حشر، ماجرای شکست قوم بنی نضیر را خواندیم. این سوره برای ما پر از ابهام و سوال بود. ما این سوره را با بحث “فراموشی” آغاز کردیم و بسیار بحث عمیقی بود. ما حق نداریم فراموش کار باشیم اما متاسفانه این حق را به خود میدهیم. ما در هرنشست و در هر مراسمی سبدمان را پر می کنیم از گزاره ها و توشه ها اما بعد انگار که آنها را فراموش می کنیم و انگار که دیگر آنها را نداریم و این نشانه عدم حضور قلب است. نشانه این است که ما انقدر که باید به قلب و نفسمان احاطه نداریم. یک عده ای هستند که گزاره هایی که ما درموردشان صحبت می کنیم را باور ندارند اما یک عده ای هستند که آنها را باور دارند اما فراموش می کنند و انگار که این گزاره ها در زندگی آنها نیست و عملی از آنها سر چشمه نمیگیرد. این دو گروه نتیجه یکسانی می گیرند و انگار فرقی با همدیگر ندارند و در این سوره هشدار می دهد که شبیه کسانی که خدا را فراموش کردند نباشیم. ما از این سوره یاد گرفتیم که بعد از فراموشی باید استغفار کنیم هم بابت اشتباهی کردیم و هم از این بابت که ما خدایی داریم که می تواند اشتباه ما را زمینه ساز خیر کند. مفهوم دیگری که در این سوره پر رنگ بود “شح نفس” بود. ما در این سوره درباره مومنانی خواندیم که به شح نفس خودشان یوق میزنند، “یوق شح نفس”. بدون شک این عبارت از سنگینی ترین مفاهیمی بود که در این سوره یاد گرفتیم.

“شح نفس” چیست؟ شح نفس بخل همراه با کینه است.

فرقش با بخل چیست؟ در بخل چیزی که داریم را نمیخواهیم به دیگران بدهیم اما در شح نفس، چیزی را که نداریم هم نمیخواهیم به دیگران برسد.

اما بعضی ها هستند که به این شح نفسشان یوق زدند و دیگران را همه جوره به خود ترجیح میدهند. آنها خودشان و منافعشان را بالاتر نمیبینند. و آنها هستند که رستگار می شوند.

در نتیجه ما برای سنجیدن خودمان یک راه یاد گرفتم، وقتی به کس دیگری چیزی مانند فرصت، مقام یا موقعیت مطلوب رسید و ما خوشحال نشدیم باید بترسیم زیرا این می تواند نشانه شح نفس باشد.

این انسان های مومن که شح نفسشان را یوق زده بودند یک ویژگی دیگری هم داشتند و آن این بود که دعا می کردند در دلشان نسبت به خواهران و برادران دینی خود “غل” نداشته باشند. غل یک حس بد است در دل نسبت به دیگری. غل یکجور نجاست است و نباید با آن خو گرفت. باید دعا کنیم که خدا غل دل ما را نسبت به دیگران از بین ببرد. اگر ما امروز نتوانیم نسبت به خواهران و برادران دینی خود غل داشته باشیم و نتوانیم آنها را به خود ترجیح دهیم، فردا در برابر رسول و خواسته ی رسول هم می ایستیم. ما با این توشه ها سوره حشر را هم پشت سر گذاشتیم و رسیدیم به گام بعدی، به یک نشست ویژه، به یک زیارت!

بهمن ماه ۹۸ رسیدیم به سوره مبارکه “صف”، در مسجد جمکران.

در این سوره ما به یک آیه هولناک رسیدیم، “لم تقولون ما لا تفعلون”. عدم تطابق قول و فعل. ما درباره عدم تطابق قول و فعل در این سوره بسیار صحبت کردیم. در ماجرای کربلا جرم مردم کوفه چه بود؟ این بود که قول و فعلشان باهم تطابق نداشت. رسول روی قول ما حساب می کند. اگر منی که شعار میدهم به اندازه ی شعارم فعل نداشته باشم، امام را به قتلگاه می برم. عدم انطباق قول و فعل باعث نفوذ پذیری و شکاف حکومت اسلامی می شود. مشکل وقتی شروع می شود که ادعاهای ما از عزم و اراده ی ما بزرگ تر می شود. اینجا جایی است که باید فدا کنیم. علت اینکه قول و عملمان مطابق نیست، چیست؟ ترس! ترس از دست دادن جان و مال و مومن ترسو به درد میدان نبرد نمیخورد. ما در این سوره و در زیارت فهمیدیم آن چیزی که این سوره از ما انتظار دارد ” سبک زندگی مجاهدانه” است. یعنی چه؟ یعنی یک نیت راسخ و صادقانه و خالصانه.  نیت راسخ، زیرا باید تبدیل به عزم شود، صادقانه چون باید قول و فعل ما تطبیق داشته باشد و خالصانه زیرا در این راه باید از هر چیزی بگذریم.

یک واژه دلنشین دیگر در این سوره به دایره لغات ما افزوده شد : “بنیان مرصوص”

نیازی نیست که ما حتما جمعیت زیادی داشته باشیم، راه رسیدن به پیروزی بنیان مرصوص بودن است. اندک افرادی که بنیان مرصوص باشند می توانند به تعداد زیادی غلبه کنند. اینجاست که انسان به صف انبیا متصل می شود.

راه بنیان مرصوص شدن چیست؟ تطبیق قول و فعل.

چطور میتوانیم قول و فعل خود را با یکدیگر تطبیق دهیم؟ به میزانی که ما درک کنیم که چقدر خدا و رسول به ما حب دارند، قوی تر و راسخ تر خواهیم بود.

“حب” کلید واژه مهمی است که این سوره برای رسیدن به خواسته اش در اختیار ما می گذارد. یک راهنماست که قرار است از آن استفاده کنیم تا به خواسته ی این سوره برسیم.

در این نشست یک اتفاق ویژه دیگر نیز افتاد، یک اتفاق جدید! ما برای اولین بار نشستیم و درباره یکی از مهم ترین سوال های اجتماعی-سیاسی مان با یکدیگر صحبت کردیم. ما یک گعده مفصل در باب بحث “ولایت” داشتیم و در این گعده توانستیم بی ملاحظه و راحت سوال های خود را مطرح کنیم و آنها را به چالش بکشیم و در موردشان فکر کنیم. این نشست یک ویژگی مهم دیگر هم داشت، “آخرین نشست حضوری” ما بود!           گام بعدی در اسفند و فروردین رقم خورد. یک تجربه جدید با سوره مبارکه جمعه، در نشست های مجازی. یک نشست با صوت های استاد در کانال و بعد از آن در فضای اسکای روم.                                                  مهم ترین آورده و مهم ترین توشه ی سوره مبارکه جمعه برای من یک گزاره بدیهی بود. گزاره ی بدیهی که انگار تا آن روز آن را نمیدانستم. گزاره این بود : “قرآن ما، سوره جمعه نیز دارد” این گزاره بدیهی انگار تا آن روز برای من روشن نشده بود. نباید قرآن را بخش بخش دید، همه جای قرآن برای ما مهم است.اگر قرآن بخوانیم اما یک بخش هایی از آن عمل نکنیم ، دچار آسیبی میشویم که این سوره برایمان شرح داده است: “یهودی ورزی” نگفته است یهودی بودن، گفته است یهودی ورزی و این مهم است. وقتی کتاب داریم ولی به آن عمل نمی کنیم، انگار که آن را نمیخوانیم و در هیچ جای زندگی ما  تاثیرش نیست. یهودی ورزی یک صفت است و مسلمان هم می تواند یهودی باشد، می تواند کتاب خدا را در دست بگیرد اما بر اساس آن عمل نکند. ما باید حواسمان باشد که قرآنی که در دست میگیریم و میخوانیم، آیا به آن عمل می کنیم یا خیر؟ در این نشست نیز ما یک اتفاق اجتماعی جدید را تجربه کردیم. ما در راستای ماموریتمان و با توجه به نکاتی که از این سوره یاد گرفتیم، در جمعه هایی که به علت ویروس منحوس کرونا، نمازهای جمعه تعطیل شدند، در صفحات مجازی خود، با دلنوشته هایمان درباره این موضوع صحبت کردیم. گام آخرمان تا به امروز در اردیبهشت و خرداد رقم خورد. ما در دو نشست آخر، سوره مبارکه تغابن را خواندیم. سوره از تسبیح شروع شد. درباره خلق و خیلی چیزهای دیگر مانند: اسما الهی، افعال خدا و…                                                                                  دو نکته از این سوره به شدت قابل توجه و جالب بود:                                                                       یک. واژه تغابن از ریشه “غبن” است. همان حسرت های انجام ندادن کارهای کوچکی که تا آخر عمر با انسان باقی می ماند و در روز قیامت و تا ابد نیز همراه انسان است. در سوره راه هایی برای دور ماندن از این غبن گفته شده بود: انعام، اطاعت از رسول، توکل داشتن و… ، چیزهایی که باعث می شوند کار نکرده نداشته باشیم و هر لحظه آماده مرگ باشیم.

دو. یک مفهوم دیگری هم در این سوره برای من خیلی جذاب بود. مخصوصا با اتفاقاتی که در چند ماه گذشته شاهد آن بودیم.سوره در بخش هایی از دشمن در خانه صحبت می کند. از این صحبت می کند که دشمن انقدر می تواند نزدیک شود که در خانه تو باشد و هسر و فرزند و.. تو باشد. سوره با اینکه می گوید باید از آن ها برحذر باشیم، می گوید وظایف تو در برابر آن ها عفو و صفح و غفران است، می گوید باید ببخشی و نادیده بگیری اشتباهاتشان را و ویژگی های مثبتشان را شناسایی بکنی و آنها را پرورش دهی.

ما تا اینجا در نشست های سور مسبحات پیش آمدیم، راه ما ظاهرا یکبار به انتها رسید اما این پایان راه نیست و حکایت همچنان باقیست. ما هنوز اوایل این ماموریت هستیم و مشتاقیم این ماموریت ادامه پیدا بکند و این آخرین ماموریت ما نیست.

الان رسیدیم به نشست تیرماه، جمع بندی سور مسبحات.

من دوست دارم یکسری از تجربیات خودم در این یکسال را بگویم. و از تاثیر عملی چیزهایی که یاد گرفتم صحبت کنم. من وقتی که درباره این موضوع فکر کردم به چند نکته رسیدم.

یک. دید من به انفاق به شدت بر روی کارهای زندگی من و شغل من تاثیر گذاشت. من تا قبل از این خیلی درگیر این بودم که چه اولیت بندی درست است و چه کارهایی باید انجام دهم؟ آیا کارهایی که در حال انجامش هستم درست است؟ و مدام با این سوال ها کلنجار میرفتم اما بعد از فهم انفاق فهمیدم می توانم کارم را مصداقی از انفاق بدانم و تصمیمم برای انجام خیلی از کارهایم راسخ تر شد. و دید من در انتقاداتی که می کردم و اصلاحاتی که انجام می دادم تغییر کرد و من به این باور رسیدم که از بیرون گود هیچ چیزی درست شدنی نیست و اگر میخواهیم کاری را درست بکنیم باید به وسط میدان رفت. و وقتی به خودم فکر می کنم میبینم اگر اتفاقاتی که امسال برای من افتاد، یک سال پیش می افتاد من واکنش های احساسی و متفاوتی نسبت به واکنش های امسال انجام می دادم و قطعا علتش نکاتی بود که در باب اصلاح و انفاق از سوره های مسبحات یاد گرفتم. یک نکته ی دیگر هم که گفتم خیلی برای من سنگین بود، یوق شح نفس بود. در خیلی از موقعیت ها به خود می گفتم قطعا این مورد شح نفس است. یک مثال روشن برای اینکه صحبت هایم روشن تر شود، این بود: چند وقت پیش در یک جلسه ای بودم که یک فردی داشت کاری را ارائه میداد که ماهم میخواستیم همان کار را انجام بدهیم اما چون آنها امکانات بیشتری داشتند نتیجه مطلوب تری گرفته بودند. و من از اینکه کار آنها از کار ما نتیجه بهتری داشت، احساس ناراحتی کردم. و بعد در یک لحظه یک حس خیلی بدی سراغ من آمد و یاد تمام چیزهایی که در این سور درباره شح نفس خوانده بودیم به یادم آمد. و همان موقع در جلسه و در دفتری که داشتم برای خودم یادداشت می کردم، نوشتم “یوق شح نفس”. خیلی برایم سنگین بود و با اینکه این حس یک لحظه ای نیست سعی کردم به این فکر کنم که برای من باید مهم این باشد که آن اتفاق بیافتد، چه توسط من چه توسط دیگری! و من با حسن نیت به انجام آن اتفاق کمک کنم.

نکته دیگری که برای من وجود داشت این بود که من تلاش کردم با آدم هایی که در دلم حس بدی نسبت به آنها دارم و در دلم نسبت به آنها غل دارم، ارتباطم را بهبود بخشم و این غل رو برطرف کنم. مثلا یکی از کارهایی که کردم این بود که آخرین باری که به زیارت رفتم، یک لیست از کسانی که حس ناخوشایندی نسبت به آنها دارم و در حرم تلاش کردم خوبی های آن ها را به یادم بیاورم و از خدا خواستم این احساسات بد را از من دور کند و تصویر های خوب را غالب کند. و این ها نمونه ای از تجربیات من در یکسال بود، البته که خیلی بیشتر از این حرف ها بود. همه ی ما می توانیم در زندگی خود به دنبال این گزاره ها و اتفاقات بگردیم.

و من الان مشتاق هستم تا ببینم ادامه ماموریت چه می شود اما یک نکته درمورد اول این ماجرا دارم، من ماموریت را از مرداد ماه ۹۸ شروع کردم، اما در واقع آغاز ماجرا به چند ماه قبل تر بر می گردد و از نظر من جدی شدن این ماجرا برای ما به اردیبهشت ماه ۹۸ بر می گردد، نیمه شعبان در مشهد مقدس! ما تا قبل از آن نشست درباره ماموریت در نشست ها و به خصوص در زیارت ها صحبت کرده بودیم اما آن نشست فرق می کرد. وقتی که نشست تمام شد و ما بعد از ظهر در یک نشست خودمانی با استاد داشتیم و آماده می شدیم که برای احیای شب نیمه شعبان به حرم امام رضا برویم، استاد در مورد مفهوم ماموریت با ما صحبت کرد. و مفاهیمی را گفتند که تا آن روز به آن فکر نکرده بودیم. گفتند که ما نسبت به اماممان آرزومندیم، نه ماموریتمند. اما آرزومندی به درد امام نمی خورد و دردی را دوا نمی کند و باری را از دوش امام بر نمی دارد. ما بی ماموریت زندگی می کنیم. ما باید به دنبال ماموریت هایمان بگردیم، ما باید بجنگیم تا ماموریت خودمان و ماموریت گروه ها و جوامعی که در آنها هستیم را پیدا کنیم. و اینجا شروعی بود برای اینکه جدی تر به ماموریت بپردازیم و جدی تر به آن فکر کنیم و دنبالش بگردیم. و حالا بعد از نزدیک به یک سال ما در ولادت امام رئوف، فرصت این را پیدا کردیم که یکبار دیگر دور سفره قرآن جمع شویم و محاسبه کنیم و ببینیم تا اینجا چقدر از مسیری که تصمیم گرفته بودیم را طی کردیم و دوباره باهم پیمان ببندیم برای ادامه این راه و ماموریت و انشالله قسمت شود که هر چه زودتر دوباره محضر ایشان برسیم با یک زیارت دسته جمعی و یک نشست داشته باشیم در محضرشان و آنجا گزارش پیشرفتمان را حضوری به ایشان بدهیم.

*****************

نشست شصت و دوم ـ بخش اول تدبر و جمع بندی سور مسبحات

مقدمه استاد چیت چیان در رابطه با میلاد امام رضا (ع) و هویت اجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام دارم اولا خدمت همه دوستان بزرگوار و این عید فوق العاده را باید تبریک بگم.

 به قول دوستان هم با دلتنگی همراه است هم البته با شوق. دلتنگی از اینکه بالأخره  این چشم ها هم دلشان می خواهد که امامشان را ببینند، این گوش ها هم می خواهند صدای امامشان را بشنوند و این ریه ها می خواهند از هوایی که دور امام گشته تنفس بکنند. پس ما همه عطش دیدن و شنیدن و بوییدن اماممان را داریم.

 و البته این در مشاهد مشرفه هم هست. بالاخره خود مشهد مقدس و خود جوار امام معصوم به دلیل آن وجود پاک و مطهر ؛ و به دلیل رفت و آمد ملائکه ای که صبح و شب  آنجا طواف می کنند؛ حتما خواصی دارد که هر آدم مومنی دلش می خواهد آن را تجربه کند و  ما هم که دیگر بد عادت شدیم. بالأخص برنامه سالی یکبار فصل بهار باشگاه قرآنی نور که در مشهد مقدس بود. این هم مزید بر علت بود که آدم را هوایی بکند که توفیقش را در بهار سال نود و نه نداشتیم.

ولی خدا را شاکر هستیم که به همان اندازه که این توفیق نبوده، باب دیگری برای ما باز شد. اون هم باب معرفت درونی و قلبی به  امام.  بالأخره قلب مومن حرم الهی است. و امام در درون قلب همه هم حضور دارد. این محرومیت ظاهری یک بابی شد که دیگه در واقع بتوانیم وجود امام را در درون خودمان پیدا کنیم که این البته نکته مهمی است.

 اهمیت این موضوع آن جا خودش را نشان می دهد که در میدان  عملیات و در عرصه زندگی اجتماعی، همه ما طبیعتا مامور خواهیم شد به انجام یک وظیفه ای در یک گوشه ای از این  اقلیم هستی. و خیلی از ما وقتی مامور هستیم، دیگر نمی توانیم در جوار اماممان باشیم.

 تصور کنید ظهور حضرت  حجت در آینده ای نزدیک رقم بخورد و ما توفیق پیدا کنیم که در لشکر حضرت حجت  فعالیت موثر و جدی ای داشته باشیم. علی القاعده هر چقدر ما توان مند تر باشیم؛ ماموریت های بزرگ تری را به ما می سپارند وعلی القاعده هر چقدر ماموریت های بزرگتری را  به ما بسپارند، ما در جایی دورتر از امام مسئولیت یک اقلیمی را به عهده خواهیم گرفت. و این  طوری نخواهد بود که بتوانیم حتی بعد از ظهور حضرت حجت، صبح و شب آقا را ببینیم. بلکه نیاز به یک ارتباط  درونی معنوی فوق العادّه داریم که بشود حضور امام را لحظه لحظه تجربه کرد و ما اساسا  بالأخص در فرهنگ شیعه این گونه یاد گرفتیم.

 اینطوری یاد گرفتیم که اصل رسیدن به حقیقت امام است که برای آن ما متولد شدیم؛ نه صرفا در جوار امام قرار گرفتن. به یک تعبیر دیگر،  سنخیت با امام مهم است نه نسبت با امام. حالا نسبت می خواهد فامیلی باشد، می خواهد نسبت همسایگی باشد، می خواهد آدم در جوار امام باشد. این ها مهم نیست. سنخیت با امام مهم است. و خب اینکه  یک وقت هایی انسان محروم می شود از رؤیت ظاهری امام، این ها توفیق یا فرصت این است که آدم بتواند به آن درک باطنی برسد. حالا چند ماهی است که ما از زیارت مشهد مقدس به نحو دسته جمعی محروم شدیم؛  ولی هزار و اندی ساله که از  زیارت چهره ی دلربای امام حیّ مان محروم هستیم. و این ها یعنی اینکه باید امام را در درون پیدا کنیم و این ارتباط بین ما برقرار بشود تا بشود کاری کرد.

 خیلی خوشحال هستیم که بالاخره یک نفر به نمایندگی از جمع ما آنجا هست. چون که عالم، عالم تالیف و جمع و برادری هست دیگر. یعنی یک نفر وقتی یک کاری رو می کند، خیرش به همه می رسد.

حالا راهش چیست؟ راهش این است که ما حقیقت تالیف و هویت جمعی را هم بفهمیم. این هم نکته ی خیلی مهمی است. و آن نکته مهم این است که اساسا  جامعه دینی بر اساس  تالیف اجتماعی و هویت جمعی شکل می گیرد. من دوست ندارم این مثال را بزنم ولی خب مثال ملموسی است. مثل یک  بازی فوتبال می ماند که همه با هم یک تیم هستند ولی یک نفر گل می زند. ولی جام قهرمانی را  همه بالای سرشان می برند. آن موقعی یک تیم به اوج موفقیت می رسد که  این حقیقت را بفهمد که قرار نیست همه گل بزنند.  قرار است یک نفر گل بزند. ولی گل زدن او گل زدن همه است. چه آنی که گل می زند و چه آن هایی که  زمینه را فراهم می کنند که او گل بزند، باید این را بدانند.

ما در موضوع هویت جمعی هم دچار ظاهر گرایی هستیم. دلمان می خواهد خودمان آنی باشیم که در نوک پیکان است . دلمان می خواهد خودمان آنی باشیم که دیده می شود؛ رسانه ها می بینندش؛ به نتیجه می رسد؛ پرچم را نصب می کند.

حال اینکه چقدر قشنگ هستند آن هایی که وقتی فتح ها اتفاق می افتد، اسمشان سر زبان ها نیست؛ ولی در نظام ملکوت  وقتی می خواهند بگویند چه کسی این کار را کرد؟  همانی که اسمش سر زبان ها نیست کسی بوده که این کار را کرده.

حالا  موضوع نمایندگی هم همین است. بعدا هم که ان شاالله ظهور حضرت حجت اتفاق می افتد، بین همه ما، یک عده ای فرصت می کنند خدمت امام برسند. لزوما هم آن هایی که خدمت امام می رسند بهترین ما نیستند. میدان جنگ است دیگر. تا این حقیقت را متوجه نشویم، موضوع ارتباط قلبی با امام نیز محقق نمی شود. و ارتباط قلبی با امام در نظام اجتماعی به واسطه شبکه آدم ها اتفاق می افتد، نه به واسطه یک آدم. یعنی ما نباید انتظار فرج فردی داشته باشیم؛ ما باید انتظار فرج  جمعی داشته باشیم.

جمع باید به فرج برسند. جمع باید به امام برسند. جمع باید دین خدا را اقامه کنند. جمع باید پرچم توحید رو بر فراز قله های عالم به احتزاز در بیارن. هر کسی در این جمع نقشی دارد. بعضی ها بیشتر دیده می شوند. بعضی ها پشت صحنه هستند. خوشا به  حال آن هایی که پشت صحنه هستند، چون این توفیق را پیدا می کنند که با اخلاص بیشتری و با گمنامی  بیشتری این کار را بکنند.

و البته خوشا به حال آن هایی که بیشتر دیده می شوند، چون  فرصت را پیدا می کنند که این حرکت را فریاد بزنند و نشان و جلوه بدهند. 

جمع بندی سوره های مسبحات

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع ما جمع بندی سوره های مسبحات است. ما توفیق داشتیم یک سالی را  در محضر سوره های مبارکه مسبحات بودیم. خاطرات شگفت انگیزی هم با سوره های مبارکه مسبحات داشتیم. احتمالا یک بخشی از این خاطرات دوست داشتنی و شگفت انگیز را دوستان قرار است  بعد از عرائض بنده تعریف بکنند.

کارمان را با سوره مبارکه حدید شروع کردیم. و اصلا به خاطر اینکه می خواستیم سوره های مسبحات را کار کنیم، خصوصا می خواستیم در مورد سوره مبارکه حدید با همدیگر حرف بزنیم؛ بحث زندگی توحیدی اجتماعی مطرح شد.

من می خواهم یک دور یک مرور روی آیات کلیدی و ویژه  این پنج تا سوره و موضوعات اصلی شان بکنم تا در نهایت ان شاالله بتوانیم به یک جمع  بندی ای از این پنج تا سوره در نسبت با زندگی اجتماعی- توحیدی یا توحیدی- اجتماعی برسیم.

آن مطالبی هم که در ابتدا عرض کردم، بالأخص بحث هویت جمعی، در واقع بیان دیگری از همان هویتی بود که در سوره های مسبحات، خصوصاً سوره  مبارکه حدید، به آن اشاره شده است.

سوره مبارکه حدید

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۱ 

لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۲ 

هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۳

سوره مبارکه حدید با تسبیح خداوند تبارک و تعالی شروع می شود. خدایی که عزیزِ حکیم است. و عزیزِ حکیم یعنی برای هر بخش از  زندگی انسان حکمی مناسب با آن بخش دارد. و به واسطه  همین است که به انسان ها عزت می دهد.  انسان ها را غیر قابل نفوذ می کند. عزیز یعنی موجود شکست ناپذیر. موجود که البته نه، وجودی که نمی شود بر او غلبه کرد. نمی شود بر او نفوذ کرد. وقتی او عزیز است، وجود او عزت بخش است. تسبیح خداوند است که  عزیزِ حکیم است. یعنی  اتصال به صفت عزیز  و حکیم او انسان را از حکم برخوردار می کند و بدین ترتیب است که زندگی انسان غیر قابل نفوذ می شود.

ممکن است  گفته شود چه لزومی  دارد روی غیر قابل نفوذ بودن این قدر تاکید بشود؟

جوابش این است که ما اصلا  یکی از مشکلات جدی مان  قابل نفوذ بودن است. می خواهیم به یک هدفی برسیم. می خواهیم یک کاری را انجام بدهیم، انواع نفوذ ها از طریق دشمنان بیرونی، شیاطین، ابلیس، سلاطین، هوای نفس و… به اراده باعث می شود که نتوانیم به سمت آن نتیجه حرکت کنیم و به آن نتیجه نرسیم.

غیر قابل نفوذ شدن، عزت پیدا کردن، یکی از ارکان مهم زندگی انسان است. اتصال به صفت عزیز حکیم خدا، انسان را به عزت می رساند، شکست ناپذیر می کند، غیرقابل نفوذ می کند. این البته بواسطه برخورداری از حکم در هر لحظه از زندگی است. سوره مبارکه حدید در ادامه این خدای عزیز حکیم را معرفی می کند. له ملک السماوات و الارض: ملک آسمان ها و زمین دراختیار اوست. زنده می کند و می میراند. بر هر چیزی قدیر است. یعنی اندازه هر چیز را او تعیین کرده است. هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شی علیم : او اول است و آخر است و ظاهر است و باطن. و این جلوه و بیان تفصیلی، حقیقت توحید است. چون هر چیزی اولش خداست، آخرش خداست. ظاهرش خداست و باطنش خداست. پس نشان می دهد چیزی جز خدا در آن نیست. یعنی ظاهرترین ظاهرها خداست. چنانکه باطن ترین باطن ها خداست. اول خداست. آخر خداست. این حقیقت توحید است. این همان انالله و انا الیه راجعون است. این بیان تفصیلی حقیقت توحید می شود.

سوره مبارکه حدید یک امر بسیار مهمی داشت که ما روی این امر 2-3 جلسه ای ایستادیم. خلاصه ی کل مطالب سوره های مسبحات هم می تواند همین امر باشد.

آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ ﴿۷

ایمان و انفاق:

2 رکن زندگی توحیدی. ایمان می شود اعتماد به حقایق الهی. اعتماد قلبی. اطمینان درونی. تکیه کردن به حقایق الهی. آن ها را مبنا قرار دادن و براساس آنها زندگی کردن. و انفاق هم می شود اجتماع را برمدار آن یکپارچه سازی کردن. می گفتیم انفاق، پرکردن فاصله هاست. پرکردن فاصله با چی؟ اصلی ترین فاصله ها، فاصله با خود توحید است. انفاق یعنی معماری کردن جامعه برمدار توحید. خلل و فرج توحید، نقاط ضعف جامعه به نسبت توحید را شناسایی کردن، آن ها را برطرف کردن و ایجاد یک جامعه یکپارچه برمدار توحید. این ها راس امرهای سوره های مسبحات است. به بیان دیگه سوره های مسبحات، سوره های ایمان و انفاق هستند. برای همین می گویم سوره توحید در صحنه زندگی اجتماعی. که البته این توحید در صحنه زندگی اجتماعی رو بطور خیلی واضح تر و جدی تر و غیرقابل انکارتر و حجت آور، کجا مطرح میکنه؟ آیه 25 سوره مبارکه حدید.

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ ﴿۲۵

رسول ها را با بینه فرستادیم. کتاب ها را با آن ها فرستادیم و میزان فرستادیم. این یعنی تمام حقایق الهی که دراختیار انسان ها قرار گرفته. بینات جلوه هایی که دلالت می دهند به حقایق عالم هستی. کتاب که حقایق عالم هستی در آن ثبت شده و آن را قابل رجوع می کند. یعنی چون حقایق در کتاب ثبت شده اند، ما می توانیم به آن حقایق مراجعه بکنیم. میزان هم یعنی اندازه ها. یعنی ارزش گذاری ها. مبناها. شاخص ها. خدا بینه فرستاده برای کشف حقیقت. کتاب فرستاده است برای رجوع به حقیقت و میزان فرستاده که شاخص اجرای حقیقت است.  3تا رکن بسیار مهم. کشف حقیقت، رجوع به حقیقت، شاخصی برای رجوع به حقیقت. این 3تا که همه نظام اقامه حق هستند، فرستاده شدند که: لیقوم الناس بالقسط.

مردم، قسط را اقامه کنند. ما درباره این آیه اگر یادتان باشد مفصل صحبت کردیم. مردم اقامه کنند قسط را. چقدر این حقیقت شگفت انگیزی است. اولا نگفته مومنین، همه مردم. قسط حیثیت اجتماعی عدالت می شود. عدالت یعنی هر چیزی مبتنی بر حق سر جای خودش قرار بگیرد. قسط، حیثیت اجتماعی این عدالت است. مردم عدالت اجتماعی به معنای قرار گرفتن هر چیزی مبتنی بر حق را، نه اینکه بفهمند، بلکه اقامه کنند. 3تا کلمه بیشتر نیست: لیقوم الناس بالقسط. آن دفعه هم عرض کردم من نمی دانم چجوری ممکن است همچین آیه ای در قرآن باشد و هنوز بعضی در ضرورت تشکیل حکومت دینی تردید داشته باشند. وقتی به عموم مردم امر شده است که قسط را که عدالت اجتماعی است، یعنی اجرای حق در ساحت جامعه به تمامی و به کمال اقامه کند. پس از آیات توحیدی: هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن. امر به ایمان و انفاق به عنوان رکن زندگی اجتماعی انسان مومن موحد و بعد هم که مردم اقامه قسط کنند.

آن وقت چی شده حدید را نازل کردند؟ یعنی ماجرا رفته رفته تا رسیده به موضوع حدید. آهن را نازل کردند. خب آهن را نازل کردند که چی؟ اساسی ترین نکته اش این است که چه کسی پای نصرت خدا و رسولش باقی می ماند. آهن منافع بسیاری دارد. اما گویی برای مبارزه کردن و جنگیدن آمده. برای جنگیدن برای توحید آمده.

خیلی جالب است. آهن نازل شده. نمی گوید برای آهنگری. می گوید برای اینکه معلوم بشود چه کسی خدا و رسولش را یاری می کند. یعنی انگار  اساسا آهن را برای مبارزه کردن، نازل کردن. آهن آمد که مبارزه کنید. الله اکبر. این مطلب سوره حدید واقعا شگفت انگیز است که یک سر دارد در توحید ناب خالص هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن. و سر دیگری دارد در انسان شمشیر بدستی که ایستاده است برای یاری خدا و رسولش که لیقوم الناس بالقسط. که قسط که حیثیت اجتماعی توحید است را اقامه کند. خیلی باشکوه است. اصلا این شد که سر این ماجرا افتاد (می گویند بافتنی را سر می اندازند). سر این تدبر سوره های مسبحات افتاد با این حقیقت بلند و شگفت انگیز توحید در صحنه اجتماع. یعنی اساسا آمده ایم توحید را در اقامه اجتماعی اش ببینیم.

سوره مبارکه حشر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ 

این سوره هم مثل سوره مبارکه حدید شروع شد. تسبیح خداوندی که تسبیح همه آن چیزی که در آسمان ها و زمین است برای خداست و هو العزیز الحکیم. خدایی که در اوج عزت و حکم است. پس بواسطه بهره مندی از حکم او، انسان ها می توانند به عزت برسند. این سوره با سوره حدید با یک موضوع شروع شدند.

هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ

در سوره حدید از جنگ و اقامه توحید صحبت شده بود. بعد ما هم همه شمشیر ها را آویخته بودیم به پر شالمان و آماده بودیم برویم این مبارزه را انجام بدهیم و بریم و فتح کنیم و احساس کردیم چقدر دنیای اسلام الان وابسته به مجاهدت ماست. چقدر خداوند تبارک و تعالی و رسولش نیاز دارند به یاری ما. سوره مبارکه حشر آمد که باورهای نادرست مومنین در این میدان مبارزه اجتماعی را اصلاح بکند. ما گفتیم به یاری خدا و رسول بیایید، نگفتیم شما فکر کنید کاری می کنید. نگفتیم خدا و رسولش محتاج هستند. بعضی توهم برداشتند. هوس غنیمت به سرشان زد. یعنی سوره حشر آمد که باورهای درونی مومنین در این میدان مبارزه را اصلاح بکند. چقدر هم به جا. چون اگر نمی آمد و ما را اصلاح نمی کرد، با یک توهمی سراغ این میدان می رفتیم. ما با آن شور، شجاعت و هیاهوی میدان مبارزه برای اقامه توحید، وارد میدان می شدیم، بعد یادمان می رفت که در این میدان اخلاص می خواهند. اخلاص یعنی خودت نباشی. خودت باشی فایده ندارد. خودت باشی به جایی نمی رسی. با خودت بودن، نمی توانی این میدان را جلو بروی. ما گفتیم یاری کنی، اما مواظب باش که یک وقت دچار این باور نادرست نشوی و تصور کنی که حضور ماست که دارد این میدان را رقم می زند. همین آیه بود که گفتیم سوره مبارکه حشر، سوره اصلاح نیت های درونی است.

وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۹

یک شح نفسی انسان ها دارند، میل به خود، دیدن خود، حب ذات، حب نفس که دوربین توجه انسان را معطوف به خودش می کند و انسان را از نگاه به آن جامعه ای که قرار است در آن انفاق بکند، بیرون می آورد. سوره مبارکه حشر تنظیم باورهای درونی انسان مجاهد سوره مبارکه حدید است. خیلی شگفت انگیز است. یعنی آنچه که باید در قلب انسان مومنی باشد که قرار است ایمان و انفاق کند، آنچه که باید در اخلاق، باورها، صفات، افعال، تمایلات، درونیات انسانی باشد که قرار است برای اقامه توحید در صحنه اجتماع شمشیر به دستش بگیرد، در سوره مبارکه حشر مطرح شده. برای همین سوره مبارکه حشر در یک اتفاق فوق العاده منحصر بفرد در کل قرآن کریم، با این آیات نورانی تمام می شود.

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ ﴿۲۲

این اسماء چه می گویند؟ 2تا حرف دارند. یک حرفشان این است که ما گفتیم یاری کن خدا را ولی خدا عالم غیب و شهادت، رحمن رحیم ملک قدوس سلام مومن مهیمن عزیز جبار متکبر است. کمک نمی خواهد. اگر فرمود یاری کنند او را و یاری کنند رسول او را، نه چون او به این یاری محتاج بود، چون مومنین به این یاری کردن محتاج هستند. مومنین اگه این را نفهمند دچار اختلال در میدان مبارزه می شوند. آن وقت می روند چشم در چشم معاویه می جنگند. حال اینکه با هوای نفس درون خودشان نجنگیدند. لذا فانساهم انفسهم می شوند. یادشان می رود. خدا هم آن ها را فراموش خواهد کرد. طبیعت این فراموشی است. خیلی نکته مهمی است. سوره مبارکه حشر می آید تا باورهای درونی، گرایشات، تمایلات، رغبت های انسان، منیت های انسان مومنی که مانع آن قیام سوره حدید می شود را در انسان اصلاح کند. چقدر هم مطالبی که می گوید مهم است. حالا اسماء چرا ذکر می شوند؟ یک بیانش این است که اسماء مطرح می شوند تا انسان بداند که گفتم خدا را یاری کن ولی ببین خدا اینجور خدایی است. اینجور خدا اصلا عارش است کسی بخواهد کمکش کند. اصلا جا ندارد کسی بخواهد کمکش کند. برای چی گفتم کمک کنی؟ چون شما به کمک کردن محتاج بودی. آقا امیرالمومنین علی علیه السلام وقتی مردم را فراخواندند به اینکه دوباره جمع بشوند تا لشکر آماده کنند که بروند با معاویه برای بار دوم بجنگند. کسی آقا امیرالمومنین را همراهی نکرد. بعد آقا فرمودند فکر نکنید من به شما می گویم بیاید کمک کنید یعنی من احتیاج دارم به کمک شما. بلکه علی علیه السلام یک تنه با دنیایی می جنگد و حال اینکه میدان را خالی نمی کند. من بخاطر خودم نمی گویم. بخاطر شما می گویم بیاید یاری کنید. این شما هستید که به این هویت جمعی و به این جهاد نیازمند هستید. این شما هستید که به حکومت دینی نیاز دارید. البته من اگر بخواهم به حکومت دینی برسم که خودم به منافع برسم، این باز خودش یک نقض غرضی دارد. این مسئله را یک بار انسان ها باید در خلوت خودشان حل کنند. این دندان لق منیت را یک بار بکنند؛ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ ، این شح نفس را یوق بزنند. ممکن است نتوانند برای همیشه برطرفش بکنند. اشکال ندارد، یوق که می توانند بزنند. نگذارند در صحنه زندگی میان داری کند، نگذارند تصمیم گیری بکند، در رابطه با دیگران اگر می بینند عذرخواهی کنند بهتر است، خب عذرخواهی کنند. ” آقا در شان ما نیست عذرخواهی کنیم”، در شان ما نیست یعنی چی؟ چرا ما باید اجازه بدهیم منیتمان میان داری بکند و تصمیم بگیرد. من شاید نتوانم شح نفسم را از بین ببرم ولی می توانم یوقش بزنم.

مومنی که به شح نفسش یوق نزند، در میدان مبارزه شمشیرش قدرت برندگی نخواهد داشت دستش خواهد لرزید، بالاخره یک جا کم می آورد. این قانون عالم است.

خب اسما انتهای سوره مطرح می شوند. یک دلیل دیگر هم دارند البته ما خیلی گذرا این را اشاره کردیم ولی حالا قبلا هم در جلسات باشگاه خصوصا در شب های قدر به این موضوع اشاره کرده بودیم خصوصا شبی که در مورد دعای جوشن بحث مفصلی کردیم این نکته را گفتیم؛ یک وجه اسما این است که نیاز های انسان را به او گوشزد می کند. چرا که انسان مهمترین نیازش اسما الهی است. ” انسان نیاز داری به عالم غیب و شهادت، نیاز داری به رحمانیت؛ آدم! مومن! فقیر رحمانیتی ، بیچاره مالکیتی، تشنه قدوسیتی، تو عطش سلام داری تو نیاز به مومنیت داری، تو فقیر مهیمن بودنی، تو فقیر عزیز بودنی، تو بیچاره جبار بودنی؛ اینا باید درون تو شکل بگیرد این نیاز ها نیاز های ذاتی و درونی توست، نیازمندی و فقرت را قایم نکن، این نیاز و فقرت را بببین و برای برطرف شدن این نیاز به آنی که صاحب نیاز است، مراجعه کن.

انسان مومن در صحنه نبرد، فقیر ترین و بیچاره ترین آدم هاست. درست به عکس تصور ما که فکر می کنیم آدمی که احساس توانمندی و قدرتمندی دارد اعتماد به نفس دارد، بهتر از هر کسی در میدان های جهاد و مبارزه فعالیت می کند؛ جهت اطلاع میدان مبارزه و توحید این گونه نیست، در این میدان شجاع ترین فرماندهان و سرداران کسانی هستند که فقیرترین هستند، آنقدر فقر دارند و بیچاره هستند که کاملا خودشان را متصل می کنند به آن ذات بی انتها و به دلیل این اتصال در میدان غلبه پیدا می کنند. این می شود حرف های انتهای سوره مبارک حشر.

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ ﴿۲۲

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۲۳

هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۲۴

یک جمله دیگر از سوره مبارک حشر بگویم و آن اینکه انسان مومن در صحنه زندگی اجتماعی که قصدش اقامه توحید در ساحت جامعه است آن چنان که سوره مبارکه حشر می گوید در وسط کارزار و میدان که در تلاطم صحنه مختلف است، دغدغه دیدن اسما الهی را دارد. همه دغدغه زنده ماندن و کشتن و کشته نشدن دارند یا حتی اینکه پرچمی را به اهتزاز دربیاورند، او دغدغه رویت اسما الهی را دارد. این چنین
آدمی شایسته میدان مبارزه است، شایسته اقامه توحید در صحنه اجتماع است. همان موقع که همه درگیر مسائل میدان نبردند او دارد در ملکوت سیر می کند. اگر نشنیده بودیم کلام آقا امیرالمومنین علی (ع) را در میدان نبرد و کلام حضرت مصطفی(ص) را باور نمی کردیم. ولی جالب است بروید ببینید چه قدر دعا داریم؛ دعا قبل از جنگ صفین، در صبح و در میانه کارزار صفین، در روز دوم جنگ صفین و در پایان آن، دعای حضرت در جنگ جمل. آقا شما داری جنگ می کنی یا داری دعا می کنی؟ ببین دارد جنگ می کند ولی دارد دعا هم می کند! الله اکبر از این مومن.

نظام زندگی اجتماعی یعنی در همان موقعی که در میدان نبرد هستی، در حال سیر در ملکوت باشی. یادش نرفته برای چه چیزی اینجاست، یادش نرفته وظیفه او توحید است، سیر می کند در اسما حسنی الهی و این خودش یک نکته بسیار بسیار مهم که سر حرف بسیار دارد.

سوره مبارکه صف

قصه بعد از اصل موضوع که ایمان و انفاق بود و اصلاح باورهای درونی مومنین و مجاهد، به سوره مبارک صف می رسد. حالا لازم است مومنین با هم یک صف واحد درست کنند. نمی شود یک تنه به میدان رفت این میدان صفی از مومنین می خواهد.

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۱

سوره مبارک صف هم با تسبیح شروع می شود. همان تسبیح همه آسمان ها و زمین برای خداوند تبارک و تعالی و البته تسبیحی که ختم می شود به عزیز حکیم دقیقا مشابه سه سوره قبلی.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿۲

كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿۳

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ ﴿۴

حرف سوره مبارک صف این است: مومنینی که وارد این میدان شده اید، مومنینی که آن نظام معرفتی درست و آن نظام خداخواهی درست در شما شکل گرفت، سیر می کنید در ملکوت حسنی و تلاش می کنید برای رویت اسما حسنی الهی و وارد این میدان شده اید، “آی مومنین، لم تقولون ما لا تفعلون، چرا ابراز هایی  دارید که آنها در نیت شما نیست.” در موردش مفصل صحبت کردیم اینکه ما ادعاهایی می کنیم و نشان می دهیم که به آن اندازه نیت نداریم. مسئله خیلی اجتماعی شده است. مثالش را زدیم، مثل اینکه نامه می دهیم امام حسین(ع) بیا! حال اینکه در درون قلبمان حسین(ع) مالک قلب و احساسات ما نیست؛ چرا چیزی را نشان می دهید که در درون شما نیست. ممکن است فکر کنید چیز خیلی مهمی نیست که حالا آدم یک ادعایی می کند دیگر، مگر بد است آدم شعار بدهد و ادعا کند؟ عزیز من وقتی در درونت نیست، صف مومنین را متزلزل می کنی، و وقتی این کار را بکنی موجب اذیت رسول می شوی. چرا که رسول برای حرف تو وارد میدان می شود. رسول که اهل تعارف نیست. ما تعارف می کنیم، بعد اگر او بیاید، می گوییم ما یک چیزی گفتیم بابا شما ما رو نمی شناسی ما تعارفی هستیم؟ وقتی می گوییم  بیایید که منظورمان نیست؛ بیایی حکومت تشکیل بدهی زار و زندگی را بهم بریزی!

بعد صف مومنین متزلزل می شود. رسول وارد میدان می شود چه اتفاقی می افتد؟

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ﴿۵

این کارها فسق می آورد، چون که امام را به گودی قتلگاه می کشد. این کارها زمینه ساز فسق هستند یعنی نظام جامعه را مضمحل می کند. از بین می برد. حالا بحث های مفصل امروزش بر کسی پوشیده نیست؛ حرف سوره مبارک صف این است که آمدید وسط، با تمام جانتان بیاید وسط شما که وارد میدان شدید.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿۱۰

تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۱۱

وقتی آمدی وسط همه جوره بیا، مال و جان را بیاور، چیزی را برای خودت نگه ندار ، نگران ضرر کردن خودت نباش. تو وارد میدان معامله با خدا شدی خب معامله کن دیگر. صف مومنین به واسطه مجاهدت خالصانه همه جانبه آن ها به هم می خورد. صف مومنین این طوری درست می شود.

این صف، وقتی صف است رسول را یاری می کند. پراکنده اتفاقی نمی افتد. الان 100 نفر بایستند نماز بخوانند، متصل نباشند نماز جماعت نیست ولو عین هم حرکت کنند. تا صف نشوند، تا یکپارچه نشوند، نماز  جماعت نمی شود. و تا وقتی جماعت نشود، آنی که جلو ایستاده، امام نمی شود.

دیدید نماز غفیله می خوانند، یک نفر جلو می ایستد، بلند بلند می خواند، بقیه پشت سر او شروع می کنند به خواندن. این نماز جماعت نیست، آنی که پشت بلندگو می خواند هم امام نیست. ولی وقتی شما این کار را  می کنی او را می اندازی جلو، بهش حیثیت امام می دهی، در حالیکه نیست. او به راحتی طعمه دشمن می شود.

صف مومنین باید شکل بگیرد. این صف به واسطه انطباق قول و فعل مومنین به وجود می آید. همچین مومنینی نتیجه اش چه می شود؟ نتیجه چنین معامله ای می شود ” یغفر لکم ذنوبکم و یدخلکم جنات تجری من تحت الانهار و مساکن طیبه فی جنات عدن ذلک فوز العظیم و اخری تحبونها” آن هم که خودتان دوست دارید  ” نصر من الله و فتح قریب و بشر المومنین”.

این سوره، آن یاری رسول در سوره مبارک حدید و آن شح نفس سوره مبارک حشر را تبدیل می کند به صفی از مومنین به واسطه انطباقی که قول و فعلشان دارند و این طوری سوره تمام می شود.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَتْ طَائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ ﴿۱۴

اگر صف مومنین شکل بگیرد پیروزی مومنین قطعی است. اقامه توحید در زندگی اجتماعی رسالت همه ما است. به واسطه شح نفس، توجه به اسما الحسنی الهی در زندگی ما جاری می شود و  ما می توانیم در این میدان قرار بگیریم. صف شدن ماست که امکان این را برقرار می کند.

سوره مبارکه جمعه

حالا وارد میدان شدید. اقامه توحید در زندگی اجتماعی برنامه و مقصدتان شده است. شح نفستان را کنترل کردید. حقیقت توحید و توجه به اسما را مدنظر قرار دادید و قول و فعلتان را یکی کردید. صف یک پارچه و بنیان مرصوصی شدید که با او می شود رسول را یاری کرد و چه پیروزی ها که در انتظار سپاه اسلام است. یکی یکی فتح ها اتفاق می افتد، داریم پیروز می شویم. پیروزی پس از پیروزی و خب حالا باید یک نکته ای یادمان باشد. و آن نکته سوره مبارک جمعه است؛ این کار ها را برای تزکیه می کنیم، برای رشد و تعالی می کنیم. حکومت تشکیل می دهیم  مردم رشد کنند؛ حکومت تشکیل نمی دهیم که دشمن را به خواری و ذلت بکشانیم و خودمان پیروز شویم و سوت و کف بزنیم. ما برای تزکیه و تعلیم و تربیت داریم مبارزه می کنیم. اگر به دشمنی دست پیدا کردیم برای تزکیه کردن او و نجات او این کار را می کنیم. اگر اسیر گرفتیم سوت و کف نمی زنیم، ما اسیر گرفتیم که او را رشد بدهیم؛ اگر بر دشمنی پیروزی یافتیم برای این نبود که سوت بزنیم، “آخ جون پیروز شدیم دممان گرم!”. ما مقصدمان تزکیه بود.

حکومت اساسا برای تزکیه و رشد و تعالی شکل گرفت، این جاست که پای سوره مبارک جمعه وسط می آید:

يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ﴿۱

سوره مبارک جمعه هم با تسبیح شروع شد مانند قبلی ها با این تفاوت که تسبیح سوره های قبلی “سبح ما لله سماوات والارض” بود و این سوره ” یسبح ما فی السماوات والارض”.  یعنی چی؟ یعنی سوره های قبلی ذیل قانون تسبیح عمل می کنند، سوره جمعه جریان نظام تسبیح است. سوره های قبلی انگار آمده اند، آن حکومت را اقامه کردند. سوره جمعه حرکت آن حکومت برای غایتی است که برای آن شکل گرفته. غایتش غایت تزکیه است؛ برای همین ادامه همه سوره ها با ” عزیز حکیم” ختم شدند اما این سوره دو جمله اضافه شده:” الملک القدوس العزیز الحکیم”. مالکیت خدا یعنی جاری شدن حکم خدا در عرصه زندگی یعنی این زندگی اکنون ملک خداست و در ملک خدا حکم خدا باید جاری شود حالا این یک طرف و بعد قدوس است منزه است پلیدی در او راه ندارد.

يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ﴿۱

سوره مبارکه جمعه با تسبیح آسمان ها و زمین برای خدا شروع می شود. با این تفاوت که در سوره های حدید و حشر و صف، سبح لله ما فی السماوات و ما فی الارض بود. یعنی فعل، ماضی بود. که این ماضی بودنش دلالت دارد به اینکه قانون ثابت عالم هستی است و ما داریم به این قانون چنگ می زنیم و وظیفه داریم این قانون را در زندگی اجرا کنیم.

در سوره مبارکه جمعه، یسبح لله ما فی السماوات و ما فی الارض است یعنی فعل مضارع شده. یعنی جریان دائمی تسبیح در عالم. کانه در اون 3 تا سوره قبلی یک قانون ثابت عالم درحال اقامه شدن است. ولی در این سوره مبارکه جمعه این قانون اقامه شده اکنون باید کار  کند. استمرار پیدا کند. چرخش بچرخد. حالا جلو برویم. گام های بعدی. ادامه بدهیم. استمرار بدهیم. تا به کجا برسد؟ تا به تزکیه نفس برسد. تا آدم ها را نجات بدهد به سرمنزل مقصود برساند. برای همین سوره های دیگر با و هو العزیزالحکیم تموم می شدند. در آیه اول، اینجا 2 تا صفت اضافه شده: یسبح لله ما فی السماوات و ما فی الارض الملک القدوس العزیز الحکیم.

مالکیت خدا یعنی جاری شدن حکم خدا در عرصه زندگی. یعنی این زندگی اکنون ملک خداست. در ملک خدا باید حکم خدا جاری بشود. و بعد قدوس منزه پاک است. پاکیزه است. پلیدی ای در او راه ندارد.

تاثیر آینده درگذشته:

استاد چیت چیان خطاب به شنوندگان صوت هنگام قطع شدن ارتباط زنده:

برای وصل شدن صوت زنده، صلوات بفرستید.

آن موقع که شما صلوات می فرستید و این را می شنوید، چند روز از این لحظه گذشته. به نظر شما صلوات شما در این تاثیر دارد یا ندارد؟

به نظر شما صلواتی که شما در آینده می فرستید ربطش به امروز چیست؟ اینکه گذشته در آینده اثر دارد، کاملا درست است. اما آینده در گذشته چجوری اثر دارد؟ این نکته مهمی است. به آن فکر کنید. چون الان بر آینده تاثیر می گذارد. موضوع مشخصی است. اما آینده چجوری تاثیر می گذارد روی گذشته؟ این خیلی موضوع شگفت انگیزی است. در منطق قرآن استغفار کارش تاثیر آینده بر گذشته است. من در واقع شما را با حقیقت استغفار آشنا می کنم که ما قطع شدیم و هر کاری هم می کنیم وصل نمی شویم. یک اسغفرالله بگویید: استغفرالله ربی و اتوب الیه.

بله یک حقیقت وجود دارد در عالم به نام حقیقت استغفار. خیلی این حقیقت عجیب است. یادتان می آید، یک ایامی بعد از جلسات باشگاه نماز قضا می خواندیم. مثلا یک ماه نماز قضا برای یک بنده خدایی می خواندیم. خیلی جالب بود که ما نماز قضا می خواندیم درصورتی که آن بنده خدا از دنیا رفته ولی نماز قضایی که ما برایش می خوانیم، برایش می رود و به او می رسد. به این می گویند تاثیر آینده در گذشته.

حالا الان موقعی که شما این را می شنوید، ما از این التهابات جلسه گذاشتیم و همه خوشحال و شاد و خندان سر خانه و زندگی هایشان رفته اند. ولی شما فرصت دارید با استغفارها و صلواتتان، آثار این گذشته را از بین ببرید. حالا چطوری می توانید این کار را بکنید؟ یکی از کارهایی که می توانید بکنید این است که شما وقتی استغفار می کنید، این حالتی که احیانا در مخاطب بوجود آمد بواسطه این قطع و وصلی (ممکن است کلافه شده باشد، ناراحت شده باشد، مطلب را نفهمیده باشد)، شما با استغفاری که می کنید، آن اثر را از بین می برید و این بچه ها متوجه می شوند. و یکهو مثلا 5-6 روز دیگر احساس می کنند چه حس خوبی نسبت به مطالب آن روز دارند. با اینکه آن روز این حس خوب را نداشتند. این تاثیر شگفت انگیز استغفار است در نظام زندگی انسان. که اگر خواستید سوره های خیلی زیادی هست که می تواند به این موضوع اشاره کند.

ادامه سوره مبارکه جمعه

برای اینکه توحید اقامه بشود، ما به یک بنیان مرصوص از مومنین نیاز داریم. بواسطه انطباق قول و فعل مومنین با همدیگر این بنیان مرصوص بوجود می آید و این صف شکل گرفته که با خدا معامله کرده، خدا آن را دوست دارد. جمجمه اش را به خدا عاریه داده. این صف بهم پیوسته این امکان را پیدا می کند تا رسول را یاری کند و این توحید را اقامه کند. حالا شما می رسی به لحظه اقامه توحید. این ضربه اول را می زنید. پیروزی اول اتفاق می افتد. ولی فقط این پیروزی اول که همه ماجرا نیست. نکته مهم اینجاست که پیروزی ماجرا آن هنگامی است که شما بتوانید تزکیه و غایت مورد نظر را رقم بزنید. اینکه ما دشمن را شکست بدهیم که نقطه مطلوب نیست. فردا روزی انشالله توفیق پیدا می کنیم، اسرائیل را شکست می دهیم و از صفحه روزگار محوش می کنیم. چندین سال بعدترش هم این کار را با آمریکا می کنیم. شما فرض کنید اصلا رفتیم کاخ سفید را فتح کردیم. فرض کنید جناح حق رفت و اقامه توحید محقق شد و ما به آن غایت رسیدیم. آن دولت مردان و حکومت آمریکا را هم کنار زدیم. خب بعدش؟ ما که نمی خواستیم فقط پیروزی فیزیکی صورت بگیرد. ما قوانین هم اقامه کردیم. مثل جمهوری اسلامی ایران. قانون گذاشتیم. مشروب خانه ها جمع شدند. حجاب آمد و همه اینها. خب بعدش؟ قرار است آدم ها تزکیه بشوند. آن اتفاق مهم تزکیه است. حالا تازه اول کار است. آنقدر یسبح، آنقدر باید این جریان امتداد پیدا بکند، تا تزکیه اتفاق بیافتد. و به همین دلیل در آیه بعدی سوره مبارکه جمعه می فرماید: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ. منظور ما از تزکیه همه این هاست. این که این همه واژه تزکیه را گفتم خواستم دریک کلمه خلاصه ش کنم و گرنه اساسا جریان حاکمیت توحید رقم می خورد که انسان ها آیات به چشمشان بیاید، تلاوت بشود بر آن ها، تزکیه بشوند تا کتاب و حکمت بر جان آنها بنشیند. وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ. که غیر از این باشه جز گمراهی و ضلالت آشکار چیزی نیست. سوره مبارکه جمعه، حالا که جریان صف مومنین شکل گرفته و پیروزی های قابل توجهی هم بدست آورده، جریان را به آن جریان درونی برمی گرداند. تزکیه قرار بود اتفاق بیفتد. برمی گرداند به آن غایتی که واقعا باید رقم بخورد. یک قدم در میدان عمل برمی دارید، یک قدم باید در درون بردارید. یک قدم می روید یک سرزمین را فتح می کنید، حالا نیازمند به تلاوت آیات تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت هستید. سوره مبارکه جمعه، جریان را به آن هدف فرهنگی و تربیتی خودش برمی گرداند. ما اساسا برای غایت تربیتی و فرهنگی آمده بودیم. اگر موضوع بیداری اسلامی مطرح می شود و حاکمیت های جائرانه وابسته به استکبار، کنار گذاشته می شوند که در جای خودش مطلب مهمی است. مومنین صف می شوند و صف آنها پیروزی جریان حق را رقم میزند که در جای خودش مطلب مهمی است. ولی این نقطه آخر ماجرا نیست. این جریان آن قدر باید امتداد پیدا کند، تا تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت در جان آدم ها بنشیند. و گرنه آدم ها می شوند حاملان کتابی که فقط کتاب، حمل می کنند. به چه دردی می خورد کتاب حمل می کنند؟ هیچی. فقط کتاب حمل می کنند. خدا ابایی ندارد این ها را حمار خطاب کند. حماریت است که بار کتاب دارد ولی از کتاب چیزی بارش نیست. این می شود کار سوره مبارکه جمعه. سوره مبارکه جمعه یک بیان دیگری که ازش داشتیم این بود که یهودی ورزی پیدا نکنیم. یعنی ما را از یهودی ورزی نجات بدهد. پروتکل هایی که در یهودیت هست ناظر به چیست؟ ناظر به گرفتن دنیا برای قبیله خاص برای قوم خاص. اگرچه اسم دین به آن می دهند. یهودی ورزی یعنی به اسم دین یک حاکمیت و غلبه ای ایجاد کردن. ولی بدون بهره مندی از حقیقت. بدون عمق معنوی. خب این اتفاقی است که سوره ما را از الذین هادوا شدن، پرهیز می دهد. نکند یک وقت یکی الذین هادوا بشود که کتاب را علم کند. به اسم کتاب حرکت کند، کار کند. به اسم کتاب، غلبه ایجاد کند. به اسم کتاب، حرکت ایجاد کند. ولی حقیقت کتاب در جان ها جاری نشود. کسی به آن اهتمام نداشته باشد. کنار مطالب گفته شده در سوره های قبلی، این منظومه کاملی رو می سازد.

سوره مبارکه جمعه با آیاتی تمام می شود که موضوع نماز جمعه را مطرح می کند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ. ما گفتیم اصلا نماز جمعه چیست؟ نماز جمعه، ساختار اجتماعی تزکیه و تعلیم است. یعنی برای اینکه در جامعه تزکیه و تعلیم اتفاق بیافتد، نماز جمعه را اقامه کردند. کار نماز جمعه این است. نماز جمعه را گذاشتند تا رسول اصطلاحا یک تریبون پیدا بکند که بتواند برنامه تزکیه و تعلیم خودش را اجرا کند. بحث مفصلی درمورد خود نماز جمعه شد و دوستان نکاتشان درمورد نماز جمعه را جمع کردند و از طریقی هم ارسال به ستاد نماز جمعه کردند که این درک ما از نماز جمعه است. نماز جمعه باید همچین کارکردی در حکومت دینی داشته باشد. مفصل حرف زدیم، نقش ائمه جمعه در این موضوع چیست، نقش خواص در این موضوع چیست. این مسئله مهمی است یعنی اهتمام به ساختار های تربیتی و فرهنگی در حکومت دینی. ما اساسا می خواستیم انسان ها رشد کنند. حالا این سوالی هم که سرکار خانم رضایی پرسیدند: که این قوانین آیا باعث رشد می شود؟ بله صد در صد باعث رشد می شود. بدتر باعث محدودیت و بدتر شدن دید مردم به اسلام نمی شود؟ نه خیر نمی شود.

احکام اسلام متعالی ترین شکل احکام در نظام عالم هستی است. یعنی مطمئن باشید که احکام اسلام در انطباق کامل با فطرت است که بالاترین فطرت ها آن را درک خواهند کرد. انسان باید رشد کند تا آن را بفهمد. اجرای این احکام مشکل نیست. تعلیم ندادن این احکام مشکل است. ما الان مشکلمان این نیست که چرا حجاب را اجرا می کنیم، ما مشکلمان این است که حجاب را بر اساس کتاب و حکمت تعلیم نداده ایم. بینه های حجاب را مطرح نکردیم. جان ها را آماده برای حجاب نکردیم. مشکل اجرای حکم حجاب نداریم. مشکل اجرای حکم قصاص نداریم. احکام اسلام در شگفت انگیزترین مرتبه و جایگاه هستند ولی به شرط اینکه زمینه بینه و تزکیه و تعلیمش فراهم بشود. در جمهوری اسلامی با تمام خیرات و برکاتش در این زمنیه نقص، جدی داریم و اگر برنامه ریزی نکنیم در هر جای دیگر هم این اتفاق می افتد. هر جای دیگر هم صف مومنین به پیروزی برسند، اگر برنامه برای نظام تزکیه و تعلیم نداشته باشند، این اتفاق می افتد. همین می شود که پیامبر در حالی که بر اقامه نماز جمعه ایستاده است و در حالی که دارد خطبه می خواند، یک کاروان می آید، مردم خطبه را ول می کنند و می روند.

چه می شود نماز جمعه مهم نیست؟ تزکیه و تعلیم داده نشده. چه می شود برای حجاب باید این قدر فشار بیاوریم؟ تزکیه و تعلیم اتفاق نیفتاده. ما ضعف در این حوزه داریم. به این معنی هم نیست که آدم بگوید، حالا که ضعف داریم اجرا نکنیم. نه این طوری نمی شود. هم اجرا کنید، هم تزکیه و تعلیم کنید. جفتش با هم. درمانش هر دوتاست. مثل اینکه یک گیاهی هم نور و هم آب می خواهد،. شما آب بدهید، نور ندهید گیاه خشک می شود. تقصیر نور نیست، تقصیر نبودن آب است. راهش این نیست تا نور نیامده، آب هم ندهیم. هم اجرای حکم باشد، هم تزکیه و تعلیم باشد. حالا در هر حوزه ای این اتفاق بیافتد، موفقیت های شگفت انگیزی را هم رقم میزند.

سوره مبارکه تغابن

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 

يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۱

در سوره تغابن، باز موضوع همان تسبیح است. تسبیح آسمان ها و زمین برای خدا. مثل سوره مبارکه جمعه یٌّسبح آمده. سّبح نیست. نمی خواهد در مورد این قانون صحبت کند. می خواهد اتفاقا نظام به هم پیوسته، مستمر و جاریه اقامه توحید را بگوید. چون در استمرارش و جریانش یک اتفاق هایی می افتد. یک چیزهایی رقم می خورد. مثل تزکیه و تعلیم. استمرار کار کردن، تزکیه و تعلیم را می آورد. استمرار اقامه توحید در صحنه اجتماع تزکیه و تعیلم را می آورد. حواستان باشد باید تزکیه و تعلیم را بیاورد. حالا سوره مبارکه تغابن با همان جربان مستمر تسبیح، آغاز می شود. یعنی استمرار حاکمیت توحید در عرصه زندگی اجتماعی ولی انتهای آیه کلا عوض شد. تمامی سوره ها با عزیز حکیم ختم شدند ولی در سوره تغابن اصلا فرق کرد.

لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۱ 

هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كَافِرٌ وَمِنْكُمْ مُؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿۲

چه اتفاقی در سوره تغابن رخ داده؟ تغییر اتفاق می افتد. جامعه، جامعه دیگری می شود. اصلا شکل موضوع عوض می شود. دیگر هو العزیز الحکیم نیست. له المک و له الحمد است. جامعه مجموعه احکام و نفود ناپذیری اش به جایی می رسد که به اوج زیبایی و حسن می رسد. له الملک و له الحمد.

سوره مبارکه تغابن جمع بندی این جریان است. اقامه توحید در زندگی اجتماعی که در سوره مباکه حدید آغاز شد، باور های توحیدی و معارفی که در درون مومنین اقامه شد تا آن توحید را بتواند اقامه کند در سوره حشر، صف به هم پیوسته مومنین که غلبه بر جریان باطل ایجاد کرد در سوره صف، و استمرار جریان اقامه توحید در زندگی اجتماعی که زمینه ساز تزکیه و تعلیم در جامعه شد در سوره مبارکه جمعه. پس از آن جامعه ای دیگر پدید می آورد. جامعه قبلی تمام می شود. یک جامعه جدید درست می شود. در این جامعه جدید تمامی حسن و حمد است که جلوه می کند. اصلا آن جامعه قبلی تمام شد، یک جامعه جدید اتفاق افتاد. به یک مرتبه ی دیگری رسید. جامعه ای که دیگر نگران نفوذ در آن نیستیم. بلکه سراسر حسن و حمد است. مثل امت شکل گرفته حول وجود نورانی آقا ابا عبد الله الحسین(علیه السلام) کسی نگران نفوذ پذیری جامعه دیگر نیست. آن جامعه گل سر سبد جوامع عالم است. دُر یگانه جامعه ها در عالم است. اگر فرآیند جامعه ها طی بشود در سوره ی مبارکه تغابن، سر و کله یک جامعه دیگر پیدا می شود. ببینید که چگونه از دل اقامه توحید در زندگی اجتماعی، اساسا جامعه ی دیگری پدید آمده. و چه قدر جامعه خوشگل و فوق العاده است. همه چی به اندازه، همه چی ملک خدا که مالکیت خدا در آن موج می زند. آکنده از حسن، آکنده از جلوه زیبای حقیقت. در سوره تغابن یه جامعه دیگه درست می شود.

خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ ﴿۳

جامعه ای که جلسه سوره تغابن عرض کردم خدمت دوستان، اسما الهی در تار و پود های آن تنیده شده. آیه می خوانید اسما است. اسما در تمام سکنات جامعه جاری است. چه قدر این جامعه، جامعه دوست داشتنی است. به این سطح از جامعه اگه برسیم از غبن نجات پیدا می کنیم.

يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحًا يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿۹

یعنی می رسید به آنجایی که دیگر انتهای ماجراست. آن جایی که دیگر هیچ مصیبتی، هیچ اتفاقی نمی تواند مسیر شما را بگرداند.

در سوره های دیگر دنبال راه هایی بودید که در این ماجرا نفوذ اتفاق نیفتد. اینجا (مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ) مصیبت اتفاق می افتد، بر هدایت آن ها افزوده می شود. این چه جامعه ای است؟ جمله ای که حضرت امام می گویند: (بکشید ما را، ملت ما بیدار تر می شود )، شبیه این است.

 مصیبتی که هر جامعه ای را غرق و نابود می کند، این ها را هشیارتر، شکوفاتر و بیدارتر و سرزنده تر می کند.

سوره تغابن، به انتهای ماجرا می رسد. البته طبیعتا آسیب شناسی هم دارد. درون ساختارها و درون خانواده ها اتفاقی می افتد یا موانعی شکل بگیرد و… خب جامعه به چنان قدرتی می رسد، به چنان ( یوُقَ شُحَّ نَفسِهِ) می رسد، که حتی آسیب های نزدیک درون خانواده هم مسیرش را برنمی گرداند.

سوره مبارک تغابن با این آیات تمام می شود (إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا)، انفاق سوره حدید تبدیل شد به قرض سوره تغابن.

سوره های مسبحات و عرایضم را با این نکات تمام می کنم که برسیم خاطرات دوستان را بشنویم:

۱. ما مامور به تشکیل حکومت دینی هستیم. به معنای چی؟ به معنای اقامه کردن توحید در صحنه های زندگی، ما مامور به این هستیم چنان که سوره حدید می فرماید. برای آن باید آمادگی های درونی را فراهم کنیم، چنان که سوره حشر می فرماید. و برای آن باید پیوند بخوریم با بقیه مومنین و صف واحدی درست کنیم چنان که سوره صف می فرماید. برای آن باید این حرکت را آن قدر استمرار بدهیم و استمرار بدهیم و از ارکان فرهنگی و تربیتی استفاده کنیم تا تزکیه و تعلیم شکل بگیرد چنان که سوره مبارکه جمعه می فرماید. و نتیجه آن شکل گیری جامعه ای است که الگوی یگانه و اسوه است و نهایت جلوه حسن و حمد الهی است. جامعه ای که اسما الهی در تار و پود آن نخ به نخ تنیده است و چنین جامعه ای جلوه ای از اقامه توحید را در نظام عالم نشان می دهد. در واقع سوره تغابن می شود عینیت سوره مبارکه حدید و آنچه حدید به ضرورت آن اشاره می کند تغابن آن را محقق کرده است.

این ماجرای سوره های مسبحات است و ما خاطره های شگفت انگیزی با این سوره ها داشتیم و اینکه توفیق پیدا کردیم با این سوره ها زندگی کنیم الحمدلله. این سوره ها خود وجود امام هستند و اینکه ما توفیق پیدا می کنیم در محضرشان باشیم، کانه در محضر امام قرار گرفتیم. از سوره مبارکه ی حدید که بحث با آن آغاز شد و ما را برد تا کارهای بزرگی که حالا یک نمونه اش نگاه های بزرگی برای اصلاح جامعه مان است. تا سوره های مبارک حشر و صف که با یاد و خاطره شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی همراه شد و اصلا یک صف الهی را بین ما در وجودمان رقم زد. تا سوره مبارکه جمعه که مصادف شد با تعطیلی نماز های جمعه که متذکر حیثیت و جدیت نماز جمعه شد. تا سوره مبارکه ی تغابن که ما را برد تا انتهای شگفت انگیز این ماجرا و ما یکسال زندگی با این سوره های نورانی را تجربه کردیم .

سوال: خیلی آرمانی نیست این حرف هایی که می زنیم؟ مثل جامعه ما که وقتی ایجاد شد آرمان های خیلی زیبایی داشت و سوق دادن مردم به بلند شدن و انقلاب کردن که هیچ کدامش برآورده نشد؟

به نظرم حرف منصفانه ای نیست و به نظرم برخی برآورده شده و خیلی هاش نشده و باعث دید بدتر جوان ها شد. اصلا این حرف را قبول ندارم که اگر انقلاب اتفاق نیفتاده بود، دید مردم به اسلام بهتر از اینی که هست می شد. این حرف اشتباه است و در خلا گفته می شود.  اینکه اشتباهات انجام شده، دید آدم ها را بد می کند و اینکه خیلی چیزها انجام نشده، درست است. اما اینکه بگوییم بدتر شده اصلا درست نیست. کافی است بروید در کشورهای غربی تا ببینید دید مردم چقدر به اسلام بدتر است.

فکر کردید اگر کشور را بدهید به حاکمیت شیطان، اصلا نمی گذارد اسمی از اسلام بماند و  معلوم است دید مردم به اسلام به مراتب بدتر است. چون او اجازه نمی دهد اسمی از اسلام باقی بماند و الحمدلله در یک کشور اسلامی خیلی حرف از اسلام زده شده و خیلی هم غلط زده شده و توفیق همین جلساتی که ما با هم داریم و جلسات بسیار معرفتی که دارد برگزار می شود و انسان های پاک خالصی که دارند رشد می کنند و فعالیت می کنند و …. به برکت همین انقلاب و حکومت است. اگر چه نقص هایی دارد و باعث دوری می شود ولی آن قدری که این انقلاب مردم را به اسلام ناب دعوت کرده و در اذهان مردم دنیا تصویر باشکوهی از اسلام رقم زده، هیچ اتفاقی در دوره ی معاصر چنین کاری نکرد. ما نباید به خاطر نقص هایی که البته نابخشودنی هستند، نباید این تکه را نادیده بگیریم. ان شاءالله قدردان باشیم و قدردانی اش هم با حل مشکلات است و اگر مشکل فرهنگی یا اخلاقی یا رفتاری داریم، باید این ها را حل کنیم. یکی از بزرگواران می فرماید: لم تقولون ما لا تفعلون خب گاهی گفته می شود شعار هم کارکرد خودش را دارد، یا تظاهر به خوبی، با این امید که کم کم چنین شویم. اگر کسی شعار بدهد از این باب که آن شود، نمی شود لم تقولون ما لا تفعلون. آن وقتی است که شعار می دهی در صورتی که می دانی نمی خواهی انجام بدهی. حرفی که از آن نهی می شود، شعار دادن ادعایی است که در دلمان نمی خواهیم اصلا آن بشویم و اصلا چیز خوبی نیست و باید درستش کنیم.

سوال: سوره مبارکه حدید را نمی شود یکتایی ظاهر و باطن در همه ی شان ها دانست؟

بله ، یکتایی و یکی شدن ظاهر و باطن به لحاظ کاملا بنیادی از خود سوره ی مبارکه حدید شروع می شود. (من ذالذی یقرض الله قرضا حسنا عند المصدقین و المصدقات ) علاوه بر سوره مبارکه تغابن، این نگاه در سوره ی مبارکه حدید هم هست. در واقع سوره تغابن چهره ی دیگر سوره حدید است. فقط در سوره حدید گویی به وجه اولش است ولی در سوره تغابن به وجه نتیجه اش. در اولی به شکل آرمان است و در دومی به شکل تحقق.

در واقع نسبتی که با هم پیدا می کنند، نسبت اول و آخر هست. حدید و حشر اول و آخر هستند مثل انا لله و انا الیه راجعون. تغابن همان حدید است که به آن رسیده اید و حدید همان تغابن است که میروید به آن برسید. این خودش یک بحثی است که اصطلاحا  می گویند احکام ابتدایی و احکام نتیجه.  هر دو یک حقیقت هستند، یکی در قوس نزول و یکی در قوس صعود.

پیاده سازی: سرکار خانم آیدا سادات میرشهابی

فهرست مطالب