لازم است ذکر شود که شهر حیثیتهای متعددی دارد:
زمانی شهر از بعد قوانین حاکم در آن بررسی میشود؛ در این صورت، اسم آن شهر مدینه است. (بعد مدنیت) و گاهی غرض گروه-های اجتماعی که مردم در آن شهر میسازند مورد نظر میباشد (اقوام و اقشار مختلف شهر) در این حالت از اصطلاح قریه استفاده میشود. به کارگیری واژه بلد زمانی است که حاق سرزمین مورد نظر باشد. در اینصورت، نزدیکترین واژه که به جنبه مادی و فیزیکی سرزمین دلالت کند، این کلمه است. بنابراین، بلد به معنی بستری است مشتمل بر زیرساختهای فیزیکی و مادی که روابط اجتماعی در آن ایجاد میشود. (ابتداییترین سطح از امکانات مادی که باعث ایجاد شهر شود).
چرا بلد باید اینقدر قداست داشته باشد؟ سرزمین موضوع مهمی است. آدمهایی در عالم وجود دارند که سرزمینهایی بنا کرده اند، مثل امام حسین. مکه تاسیس حضرت ابراهیم و ذریه ایشان است، حضرت ابراهیم یک حلیتی به آن میدهد. کرهی زمین محدود است و اساسا انسان آمده خلیفه همین زمین باشد. دعوا سر این است که آیا میشود زمین را مدیریت کرد؟ کسیکه بخواهد خلیفه خدا باشد باید توانایی جمع کردن زمین را داشته باشد. در زمین است که شر اینقدر جلوه دارد. بنابراین موضوع مهم است. تاسیس سرزمین، حرکت به سمت فتح زمین است (ونجعلهم الوارثين). قرار است مستضعفین زمین را بگیرند. آیا باید حکومت تشکیل بدهیم؟ پس جریانی بین انسان و زمین وجود دارد. خاک ما را از زمین گرفته اند و ما خلیفه همین زمین شدهایم. در نهایت هم ما را در همین زمین می گذارند. ماجرای ما جذاب تر و عاشقانه تر از آن است که فکر میکنیم! زمین مادر ماست.
در اینجا چند سوال مطرح میشود:
چرا سرزمین برای خداوند مهم است؟
اگر قرار بود سرزمین نزول وحی را شما تعیین کنید، کدام سرزمین را انتخاب میکردید؟
دلیل حضرت ابراهیم از انتخاب سرزمین مکه چه بود؟ پاسخ این سوال برحسب آیات ۳۵و ۳۷ سوره ابراهیم بیان میگردد:
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ ﴿۳۵﴾
رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ ﴿۳۷﴾
نکات آیه:
این آیه مؤید غرض سوره بلد است.
سرزمین غیرقابل کشت است.
بیت محرم خداوند از قبل در این سرزمین قرار داده شده است.
پس از آنکه سکونت در بلد اتفاق افتاد، از لفظ واد استفاده شد. اعتبار واد از سکونت است.
هدف حضرت ابراهیم از انتخاب این سرزمین این بود که نماز را بهپا دارند و بتپرستی نکنند. بنابراین، سرزمین را برای دور شدن از پرستش بتها انتخاب کردهاست. چون برای اهداف دیگر، سرزمینهای دیگری را میتوان انتخاب کرد. تحلیل بتپرستی در این زمینه خالی از لطف نیست. در بتپرستی خالق بودن خدا مورد قبول است لکن در انجام امور عادی زندگی به اسبابی مستقل از ربوبیت خداوند متوسل شویم و بتها را ادارهکننده امور بدانیم.
پس باید سرزمینی را انتخاب کند که خالی از اسباب است و تنها اسباب آن، خانه کعبه است. لذا این سرزمین قابلیت مناسبی دارد برای تربیت این موضوع که در عالم تنها یک مؤثر وجود دارد و آن هم خداست. در واقع حضرت ابراهیم سرزمینی را برای تمرین توحید وضع کردند. سرزمینی که بهواسطه شرایط اقلیمی (به اسم بلد) و ساحت انسانی که کنارش قرار میگیرد برای تمرین توحید ساخته شود.
نکات دیگر سوره:
از تکنیکهای تدبر در قرآن، روشی است تحت عنوان: پیدا کردن آیه غرض یک سوره در قرآن. در این روش پس از مشخص شدن غرض سوره، آیهای را پیدا میکنیم که تمام محتوای سوره بررسی شده را در بر داشته باشد. بنابراین، آیه، نماینده غرض سوره مورد بررسی محسوب میشود و مؤید غرض سورهای است که بررسی کردهایم.
علاوه بر مطالب گفته شده در باب انتخاب مکه توسط حضرت ابراهیم، شایان ذکر است با توجه به اینکه زندگی انبیا از ساحت وحی خارج نیست، انگیزههای الهی هم در این انتخاب مدنظر بودهاست. منتها در این سوره از منظر ذکر شده بررسی میشود.
انتخاب پیامبران محدود به زمان خودشان نبوده بلکه در افق زمانی آنها آیندگان هم مورد نظر بودهاند. بنابراین، با توجه به نقش سرزمین در تثبیت جریان باور (پیوندی عمیق بین اقلیم، منسک و مردم)، میتوان نتیجه گرفت که هر سرزمینی با هدف مشخصی برای زمان خودش و آینده تأسیس شدهاست. بهطوریکه مرکزی برای نشر آن اهداف باشد. بهعنوان مثال سرزمین مکه توسط حضرت ابراهیم برای وضع توحید، سرزمین مدینه توسط پیامبر بهعنوان شهری برای تمرین اخلاق، سرزمین کوفه توسط حضرت علی به عنوان مقر حکومت و قضاوت و ….
ویژگی منطقه خاورمیانه چیست که تمام ادیان ابراهیمی در این منطقه ایجاد شدهاست؟
حضرت علامه در المیزان اینگونه پاسخ میدهند که این منطقه به لحاظ اقلیم (بلدیت) از نظر چهار فصل بودن و تنوع ساختار طبیعی و هم از منظر قدمت وجود انسان و سیستم انسانی، آمادهترین سرزمین برای تربیت انسانهای خاص است.
بنا به اتفاقاتی که در تاریخ اتفاق افتاده، اطلاعی از سایر نقاط در خصوص وجود و عدم وجود ادیان ابراهیمی نداریم و امید است که با ظهور حضرت حجت حقایق مکشوف شود. در واقع یکی از تعاریف رجعت (به عقیده شیعه) این است که به واسطه حکومت نهایی تمام حقایقی که پنهان شده بودند احیا میشوند. اعم از آثار جغرافیایی و آثار مکتوب.
اما در ادامهی آیات با حقائق بیشتری مواجه هستیم: انسان را اساسا در در سختی آفریدیم (اگر کسی دنبال راحتی میگردد سخت در اشتباه است). در دنیا رشد تدریجی است. رسیدن به هر موقعیتی مراحل و زمان دارد. راه در رو هم ندارد. انسان فکر میکند کسی بر او قدرت ندارد.
اینجا دو امر مد نظر است:
– پیامبر به کسی گفتند انفاق کن، معترض شد که چقدر انفاق…
– مومنانی که در سختیاند، انتظار دارند از آن خارج شوند. برای مثال اگر بقیه 5 سال مریض میشوند، زمانش برای او باید 2 سال باشد و این اتفاق نمیافتد. پس معترض میشوند. خداوند میفرمایند فکر میکنید من ناتوانم یا نمیبینم؟ نه. پس به من اعتماد کن. به هم نریز. هم میدانم و هم میتوانم. در ادامهی آیات موقعیت سختتر خواهد شد. خداوند میفرماید من به شما چشم و زبان و لب ندادم؟ به شما دو مسیر خیر و شر را نشان ندادم؟پس هم میدانم و هم میتوانم. میبینید که در گمراهی رهایتان نکردهام. مسیر واضح است و بسیار دشوار. در بلد هستید، دوست دارید به شما خوش بگذرد یا هدایت شوید؟ هدایت شویم. شما را برای احسن عمل آفریدیم. اما هنوز به گردنهها نرسیدید… نمیدانید گردنهها چیست. راه گذشتن از عقبه یا گردنه چیست؟ سختترین کار ممکن، آزاد کردن برده (سختی آزاد کردن برده مد نظر است نه جنبهی مادی آن) یا اطعام در روزگار اوج قحطی (آبی وجود ندارد که ببخشی و خدا بجای سیراب کردن مومنین از آنها کم گذاشته و بقیه را سیراب میکند)، یا کمک به یتیمی که از نزدیکان است یا کمک به مسکین زمینگیر. اینجاست که عیار ایمان خودش را نشان میدهد. در این میدان یک عده نه تنها خودشان سختی میکشند، بلکه جور بقیه را هم میکشند. اینها عزیزکردههای عالمند. تواصی اینها باعث میشود بقیه نشکنند. پس سطح بالاتری هم وجود دارد. فکر نکنید آنها که هدایت را انتخاب نکردند در راحتی هستند آنها در سختی بدتری هستند.
نکات کلی:
این سوره، سوره سرزمینسازی است.
سرزمین در بلد مشخص و با سلسله آدمها ساخته میشود.
ما نیز باید سرزمینی ایجاد کنیم که جریان توحید در آن تثبیت شده باشد. بهطوریکه از وجود نسلهای توحیدی آینده اطمینان داشته باشیم. (سرزمینی که در آن خوب بودن راحتتر از بد بودن باشد.)
وارد جریان ایمان که میشوید سختی کم نمیشود. میدانهای روبرو فوق العاده سختترند.
پا در عرصه هدایت میگذارید و بخاطر هدایت میدان بزرگتری از سختی مقابلتان قرار میگیرد.
اشتباه نکنید آنهایی که این مسیر و این سختیها را انتخاب نمیکنند، در سختی بدتری هستند.
این سوره خیلی عظیم است به طوری که در دو بعد فردی و اجتماعی دسته بندی میشود. در بعد اجتماعی ناظر به سختیهایی است که در در مرحله برپا کردن و شکلدهی یک سرزمین به وجود میآید (“لا اقسم بهذا البلد و والد و ما ولد”). این نکته از آیات “و والد و ما ولد”، “یقول اهلکت مالا لبدا” (ناظر به کمک کردن به دیگران)، “فلا اقتحم العقبه” (ناظر به کمک کردن به دیگران)، “الذین آمنوا” (واژه تواصی دارد، یعنی وصیت) قابل برداشت است. در واقع فرایندی سلسله وار را از برپا کردن یک سرزمین و سختیهایی که در چنین مسیری وجود دارد، بیان میکند و از بنیادیترین سورههای نظام سازی است (فرهنگ سازیهای عمیق و دنباله دار). اینگونه خواندن و توجه به آیات باعث میشود که انسان به رضایت در برابر مشیت الهی برسد. (مانند روایات در باب داستان کربلا).
نکات مهم سوره:
۱- زندگی انسان با درد و رنج آمیخته است و خداوند برای رد شدن از این سختیها راهبردهایی را بیان کرده. (توجه به اینکه اغلب اوقات کار سخت نسخه حل مشکل است) از سختی نهراسید.
۲- خداوند میخواهد بعد دیگری از زندگی را نشان دهد که تاثیر جدی در تعریف سختی زندگی انسان دارد. چه در مصداق و چه در شدت سختی.
۳- این سوره زاویه نگاهی را در انسان ایجاد میکند که مستقیما در تعریف و شدت سختی در زندگی تاثیرگذار است. “ان ربک لبالمرصاد”، برای جهنمیان خداوند در کمینگاه است و برای مومنین خدا زیر نظرشان دارد.
در اینجا چند سوال جهت تفکر باقی مانده:
معنای یقدر علیه چیست؟
خدا قدرت دارد یا خدا تنگ میگیرد؟ (سوره شوری- فکر میکند ما نمیتوانیم بر او تنگ بگیریم) با هر دو احتمال قرآن را بخوانید.
اصلا چرا باید کبد باشد؟ از ارتباط بین قسمها میتوان کشف کرد.
درد یک امر حسی است ولی تفسیر درد میتواند منجر به رنج شود یا نشود. به عبارت دیگر ما درد و بیدردی داریم.
روایتی وجود دارد از حضرت علی: هر وقت پس از تعقل و تفکر و مشورت بین دو گزینه قرار گرفتید و نتوانستید انتخاب کنید، گزینه سختتر را انتخاب کنید. چون به حق نزدیکتر است.
بخش دوم
بازنگری عمیق تر آیات بر اساس روش نمودار:
تدبر در سوره ی بلد را با دسته بندی کردن آیات آن و ایجاد ارتباط بین بخشهای مختلف سوره ادامه میدهیم. برای این منظور از روش نمودار استفاده میکنیم. در این روش سوالات پیش آمده را با دیگر آیات همین سوره پاسخ میدهیم (از روایات و یا سورههای دیگر استفاده نمیکنیم). نمودار خودش یک رویداد علمی است. نمودار باید دستاوردی داشته باشد به غیر از کارهایی که پیش از این انجام دادهایم. به طوری که قبل از این گزاره نوشتیم، پس زمینه آیات و واژگان را بررسی کردیم… اما نمودار باید دستاوردی علمی فراتر از این داشته باشد. نمودار صرفا برای خلاصه کردن مطالب نیست، بلکه به معنای حل نقاط ابهام هر یک از آیات به وسیله آیات دیگر همان سوره است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
لاأُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ﴿١﴾ وَأَنْتَ حِلّ ٌبِهَذَا الْبَلَدِ﴿٢﴾ وَ وَالِدٍ وَ مَا وَلَدَ﴿٣﴾ لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِی کَبَدٍ﴿٤﴾
قسمت اول سوره: ناظر به قسم و جواب قسم است.
برخی معتقدند «لقد خلقنا» جواب قسم نیست، بلکه جایگزین جواب قسم است که آن هم در شأن جواب قسم در نظر گرفته میشود.
به چی قسم میخورد؟
لا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ﴿١﴾ وَ أَنْتَ حِلّ ٌبِهَذَا الْبَلَدِ﴿٢﴾
«لا» را لای تأکید میدانند. یعنی خیلی قسم میخورم. برخی هم آن را لای نفی میدانند وآیه را اینگونه ترجمه میکنند:
اتفاقی افتاده که قداست آن سرزمین از بین رفته و من به آن قسم نمیخورم (مباح شمردن خون پیامبر).
بدین ترتیب در ترجمه آیه ۱ تناقضی وجود دارد: قسم میخورم – نمیخورم به این سرزمین. اما راه حل:
۱-به معنای مقیم شدن: در حالیکه تو مقیمی در این شهر- چه قسم خوردنیست شهری که تو در آن مقیم هستی.
۲- حلال شدن خون تو: قسم خوردن ندارد سرزمینی که در آن خون تو را حلال شمرده اند (لای نفی: چون خون تو حلال شد).
وَ وَالِدٍ وَ مَا وَلَدَ﴿٣﴾ لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَان َفِی کَبَدٍ﴿٤﴾
قسم به والد و آنچه ولد اوست، انسان را در سختی خلق کردیم.
قسمت دوم: بیان یک سری پندار در باب انسان و جواب آن پندارها
أَیَحْسَبُ أَن ْلَنْ یَقْدِرَعَلَیْهِ أَحَدٌ﴿٥﴾ یَقُولُ أَهْلَکْتُ مَالا لُبَدًا﴿٦﴾ أَیَحْسَبُ أَن ْلَمْ یَرَهُ أَحَدٌ﴿٧﴾ أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ﴿٨﴾ و َلِسَانًا وَ شَفَتَیْنِ﴿٩﴾ وَ هَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ﴿١٠﴾
آیا انسان میپندارد ما بر او قدرت نداریم که میگوید ای وای مالم نابود شد (ظاهرا در راه دین باید مالی را هزینه میکرده).
از وقتی اسلام آمده به هر بهانه ای از ما پول میگیرند (مالا لبدا). آیا فکر میکند احدی او را نمیبیند (ایحسب ان لن یره احد).
آیا برای او دو چشم قرار ندادیم؟ و زبان و دو لب به او ندادیم (و لسانا و شفتین). اورا به دو مسیر هدایت نکردیم (مسیر شکر و کفر)، حق و باطل را به انسان نشان دادیم (انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا).
قسمت سوم:
فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ﴿١١﴾ و َمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ﴿١٢﴾ فَکُّ رَقَبَةٍ﴿١٣﴾ أَوْ إِطْعَام ٌفِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ﴿١٤﴾ یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ﴿١٥﴾ أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَةٍ﴿١٦﴾ ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا و َتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ﴿١٧﴾ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ﴿١٨﴾ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُا لْمَشْأَمَةِ﴿١٩﴾ عَلَیْهِمْ نَارٌ مُؤْصَدَةٌ﴿٢٠﴾
ابتدای این قسمت بیان میکند که انسان قرارست در جریان زندگیش گردنههایی را رد کند. شما هنوز به گردنه نرسیدهاید چه میدانید که گردنه چیست. زمانی که میخواهد گردنه و یا به قول حضرت علامه “اقتحام عقبه” را توضیح دهد (اینکه عقبهها را چه طوری رد کنیم) روش و راه حل مشکل عقبه را بیان می دارد:
آزاد کردن یک بنده یا برده، طعام دادن در روزی که فوق العاده روز سختی است روز قحطیست، یتیمی که اگرچه از نزدیکان است یا اطعام کردن مسکینی که مترب است( با خاک یکسان شده). وضعیت اطعام اینگونه تصویر شده که خودت در سختی هستی ولی باید بقیه را هم اطعام کنی. آیه ی 17 بیان ویژگی آدمهایی است که از عقبه رد میشوند. هم ادامه آیات بالاست هم میتوان آن را تکهی جداگانهای در نظر گرفت. ایشان همنشینان با یمن و خوشی اند. در مقابل اینها، همنشینان با پستی و شومی هستند. آنها در آتشی که احاطه کننده است (گیری که راه در رو ندارد) قرار داده میشوند.
قصد داریم در هر آیه سوالات را با آیات همین سوره پاسخ دهیم. لذا اول باید ارتباط بین دسته آیات را کشف کنیم.
سوال اول: اینکه انسان در سختی است یعنی چه؟ چه سختی است که همه را در بر میگیرد فقیر و غنی؟
تفاوت کبد و رقبه چیست؟ کبد و رقبه در سختی و سنگینی اشتراک دارند. بنا بر اینست که انسان در مسیر زندگی یک سری سختی را تحمل کند. کسی هم که هدف یا خواستی نداشته باشد این سختی را تجربه خواهد کرد. (عقبه) گردنه چیزی است که کسی ویژگی آن را نمیداند. از سوی دیگر سختی نداشتن به معنی رضایت نیست. “ولا خوف علیهم و لا هم یحزنون” به این معنی نیست که مشکلی برای ترسیدن وجود ندارد، بلکه در واقع ترسی از آن مشکلات وجود ندارد. پس ارتباطی بین وجود رضایت و سختی نداشتن نیست. “و ما ادراک مالعقبه” به معنی این نیست که تو نمیدانی عقبه چیست. بلکه میخواهد عظمت و بزرگی عقبه را بیان کند. علامه در المیزان اینگونه «ما» را مای تعجب میگیرند. به این معنی که تو چه میدانی که چه طور چیزی است؟ (دلالت بر عظمت). “لقد خلقنا الانسان فی کبد” پس این رویداد ناگزیری در زندگی همه انسانهاست که همه با آن مواجه میشوند، انسانها ناگزیرند از یک سری عقبه بگذرند (چه بخواهند و چه نخواهند). چرا که کل نظام هستی رو به تکامل است. در نهایت از این عقبهها به سلامت رد میشوند و “اصحاب المیمنه” میشوند و یا رد نمیشوند و “اصحاب المشئمه” میشوند. این استدلال دسته سوم و چهارم آیات را به هم مرتبط میکند و عقبهها را مصادیقی از کبد در نظر میگیرند. انگار که کبد اتمسفری است که عقبههایی را در خود جای داده است و انسان در مراحل مختلف با این عقبهها مواجه میشود.
پاسخ به پرسش از کبد در همه جای سوره موج میزند. در وابستگی انسان به یک موجود دیگر میتوان این کبد را دید. انسان میپندارد که مستقل است ولی کسی بر او غالب است. آیا منظور اینست که اگر کسی بداند در نظارت است در سختی خواهد بود؟ این تعبیر به پیامبر نمیخورد، پس اشتباه است. “و هدیناه النجدین” در دو راهی قرار گرفتن سخت است.
نکته ای در این سوره هست: اگر در آیهای قانونی به صورت کلی برای همه انسانها مطرح شد، باید قانون و مصداقهایش در پیامبر نیز قابل قبول (قابل قرائت) باشد. به عبارت دیگر اگر آن مصادیق در قامت پیامبر نگنجد این برداشت نیاز به بازبینی دارد.
سوال: در آيه چهار اشاره به انسان، به ظاهر خطابی عام است ولی پندارهای نسبت داده شده به انسان عام نیست. آیا میتوان کبد را به همه انسانها نسبت داد؟
نکته خیلی دقیق است. “لقد خلقنا الانسان فی کبد، ایحسب ان لن نقدر علیه احد” ضمیر (ه) به همه انسانها برمیگردد. اگر عام نباشد پس انسان هم باید به صورت خاص مورد توجه قرار گیرد.
جواب: علامه هم اینگونه سوالات را (در آياتی مثل “خلق الانسان عجولا”، خلق الانسان هلوعا”، “ان الانسان لفی خسر”) به این صورت جواب میدهند: «ال» ال نوع است یعنی نوع انسان به ما هو انسان و وجه انسانی هبوط کردهاش در نظر بگیریم فارغ از اینکه با فطرت تربیت شود، اینگونه است (در کبد قرار دارد). نمونه بارزش در “خلق الانسان هلوعا، اذا شره جزوعا”. حضرت علامه میفرمایند همه انسانها هلوع آفریده میشوند (هلوع بودن نوزاد به شیر مادر)، اما این صفت میتواند با تربیت فطرت تغییر جهت دهد. به عبارت دیگر هلوع بودن را در امور معنوی قرار دهد و بشود حریص علی العلم. اگر این اتفاق نیفتد هلوع بودن او را در نهایت به جزع و فزع میافکند. پس طبع انسان هبوط کرده، با ویژگیهای انسانی محدود در این عالم زندگی برایش کبد است اما با ارتقای معنوی به یک صفت مثبت تبدیل میشود. به عنون مثال عجول بودن به صورت مثبت می شود سارعون بالخیرات و به صورت منفی عبارت از استعجال سیئه میشود. پس طبع انسان در کبد آفریده شده و اگر این در کبد بودن تحت تربیت فطرت قرار نگیرد میشود ایحسب ان لن نقدر علیه احد و اگر تحت تربیت قرار گیرد همان کبد به تصویر ملکوتی دیگر تبدیل میشود. (این تصویر را باید در سوره پیدا کرد.)
امام خمینی این مسئله را اینگونه مثال میزنند: هر انسانی در بدو تولد شهوت دارد اما اگر تحت مدیریت فطرت قرار گیرد همین صفت تبدیل میشود به ابتغا وجه رب. اما اگر بدون تربیت فطرت قرار گیرد میشود «زین للناس حب الشهوات» و به سمت منفی میرود. علامه معتقدند در باب پیامبر هم ذات نفس ایشان ظلوم و جهول است، منتها ظلم و جهلشان تحت ولایتی قرار گرفته به علم و عدل تبدیل شده، به استناد ظلمت نفسی. بنابراین آیه به نوع انسان اشاره دارد ولی عده ای از این دسته خارج میشوند (کسی که تحت تربیت فطرت قرار گیرد).
* آیا ذات انسان رنج دارد یا خلقتش در دنیا رنج را ایجاد کرده است؟ به دنیا و اطراف انسان رنج نسبت داده میشود؟
براساس ادبیات، رنج را به فعل خلقت ربط میدهد. به طوری که انسان با همه این بستر مورد توجه است.
*زمان نزول سوره چه زمانی است؟
میتوان گفت سوره در زمانی نازل شده که مسلمانان شرایط سختی داشته اند و این آیات برای دلگرمی و بیان راه و تحمل سختی نازل شده (تواصوا بالمرحمه).
قسمتی از آیات شأن نزولی دارند، ولی حضرت علامه میفرمایند که آيات و سورهها محدود به شأن نزول نیستند. برای مثال من سخنرانی را آماده کردم اما اتفاقی میافتد، من آن اتفاق را بهانهای برای سخنرانی خود قرار میدهم. حتی آیات محدود به عرب زبانها هم نیست. اینکه آیا این متن ناظر به یک محتوا نازل میشود و در بستر آن شکل میگیرد؟ یا مافوق این بستر است؟ نیاز به بررسی بیشتری دارد.
یکی از شأن نزولهای مهم سوره: ماجرا در شهر مدینه اتفاق افتاده است. زمانیکه مسلمانان در شرایط مالی بسیار سختی قرار داشتهاند (هجرت مسلمانان) و پیامبر احکام جدید مالی (انفاق) بیان میکنند.
نکته: در مقام اول میخواهیم متن را تفسیر کنیم پس باید به همین متن پایبند باشیم. بهتر است ابتدا متن را در بافت خودش بررسی کنیم و در مواجه با تناقض، با تعهد به متن، آن را مرتفع کنیم. به عبارت دیگر در بررسی گزارهها بهتر است خوانش متن را مطابق با آیه بررسی کنیم. یعنی تدبر آنقدر عمیق باشد و وجههای مختلف بررسی شود تا تمامی تناقضات، هماهنگ با متن پاسخ داده شود.
ال “عقبه” چیست؟ برخی معتقدند، ال تعریف است: همان گردنههایی که خودت میشناسی. و یا ال جنس است. نجدین بیشتر ال تعریف است. به معرفه بودن میخورد. کبد چگونه سختی است؟ آیا مسلمانان سختی بیشتری دارند یا کافران؟ به طور مشخص آیا غربیها در مشکلات و سختی اند یا ما؟ ما داریم انسان تربیت شده سوره بلد را بررسی میکنیم. به نُرم کاری نداریم می خواهیم ببینیم آدمی که این سوره تربیت میکند چه طور آدمی است. هر انسانی یک ظرفیتی از سختی را به همراه دارد (هر کس به یک اندازه). نکته ای که در باب درد و رنج وجود دارد این است که درد میتواند از دو منظر مورد بررسی قرار گیرد: ساحت مادی و ساحت روانی. در نتیجه چه بسا درد مادی که از منظر روانی درد محسوب نشود و ای بسا بی دردی که در ساحت روان، درد به حساب آيد.
رابطه بین آیات ۴ و ۵ چیست؟ “ایحسب ان لن نقدر علیه احد” به چه معنی است؟
اگرچه کبد هست ولی نگران نباشید چون کسی هست که به شما تسلط دارد و رنج شما را میبیند (توجه به لحن خواندن آیه). فکر میکند کسی نیست که او را ببیند؟ این لحن درباره آيات دیگر هم صدق میکند. به طوری که دو لحن برای این آیات وجود دارد: لحنی مبنی بر ترحم خداوند بر بنده و لحنی مبنی بر تسلط خداوند بر انسان کافر (الم یعلم بان الله یری) یعنی لحن مواخذه باشد. آیه میتواند لحن توبیخ و یا انشایی با لحن دلگرمی باشد با دو رویکرد مختلف. برای انسان کافر: فکر میکند قدرتی بالادست خدا نیست که اینطوری زندگی میکند. برای انسان مومن: آیا میپندارد که کسی بر او قدرت ندارد و کسی او را نمیبیند،که اگر میپنداشت که کسی بر او قدرت دارد و او را میبیند تحمل سختی برای او سخت نبود. این رویکرد با آیات دیگر نیز همخوانی دارد: الم نجعل له عینین. درسته در سختی است ولی مسیر را به او نشان دادیم. به او دو چشم و لب و دهن دادیم (به انسان توان دادیم) یعنی ظاهر ماجرا حاکی از تردید بین خوردن و نخوردن است. من به تو توانی دادم که بتوانی وجه دیگر را هم ببینی و این دو باعث رشد و هدایت تو شود. لذا وقتی رنجی برای هدایت باشد، تحمل آن خیلی راحتتر خواهد بود. به عنوان مثال زمانی انسان مخیر است بین خوردن و نخوردن که یک رنجی را تحمل میکند ولی زمانی منع نخوردن ضمیمه میشود با معنویت (هدایت و عدم هدایت)، در این حالت تحمل سختی بسیار راحتتر خواهد بود. در این حالت وجه دیگری از ماجرا برای انسان آشکار میشود و باعث تاثیرگذاری در میزان احساس فشار می شود (لحن حمایتی خداوند).
آیه ی “فلا اقتحم العقبه” را هم با دو لحن میتوان خواند. لحن مواخذه و لحن آرام. اگر با لحن دلگرم کننده خوانده شود، “ثم کان من الذین آمنوا و تواصوا بالمرحمه” و …. است. اینجا شبیه این روایت است که مردم از سختی خودشان نزد امام صادق میگفتند و امام از سختی امام حسین برایشان میگفتند یعنی گردنههایی در زندگی هست که شما هنوز به آن نرسیدهاید، کسانی مثل امام حسین از آن رد شدهاند. اینها که شما میگویید سختی نیست.
واژه عقبه به چه معناست؟
عقبه به معنی دنبالههایی است که هنوز به آنها نرسیدهاید. ولی از واژه اقتحام و آیات بعدی به معنی گردنههای سخت تعبیر میشود. از عقب و پشت میآيد. یعنی مسیر دنبالهای دارد که هنوز به ادراک آن دنباله نرسیدهای. گردنه سخت را در آيات بعد بیان میکند. در آینده پیچها و مسیرهایی هست که تو هنوز به آنها نرسیدی و آنها مثل اطعام فی مسقبه است.
ما فقط ابعاد پاسخ به سوالات را بررسی کردیم.