سوره میگوید انسان در بستر خسر قرار دارد. یعنی گویی زمینی است به نام خسر و انسان در این زمین کاشته شده است مگر اینکه (الا) چیزی و یا کاری او را از این زمین خارج کند. و آن امر در سوره اینگونه گفته شده است: کسانی که ایمان بیاورند، عمل صالح انجام دهند، تواصی به حق داشته باشند، و تواصی به صبر. و در ابتدای سوره نیز به حقیقتی قسم خورده شده به نام عصر.
برای اینکه نمودار ما دقیقتر رسم شود، باید معنی واژهها و ارتباط آنها با هم را پیدا کنیم، به این کار شبکهسازی واژگان گفته میشود (در درس عصر و طارق و عروج و زمر شبکه سازی توضیح داده میشود).
عصر: فشردن یک چیز برای رسیدن به نتیجه مطلوب (هر عصری فشرده دورانهای پیش از خودش است.)
انسان: از ریشه انس، موجودی که قابلیت نزدیک شدن و انس گرفتن دارد.
خسر: از دست دادن اصل سرمایه نه فقط ضرر کردن. قابلیت احیا در آن وجود ندارد. فرد باید اعلام ورشکستگی کند تا کسی به دادش برسد.)
آمنوا: اعتماد به چیزی به گونه ای که سطحی از اطمینان در فرد ایجاد کند. تکیه کردن. علامه ایمان را پذیرش قلبی معنا میکنند.
عمل: آنچه از انسان صادر و خارج میشود. (تا وقتی فکر و واگویه است نه، وقتی خارج میشود حتی اگر آن عمل سکوت کردن باشد… )
صالح: چیزی که از هرگونه فساد خالی باشد.
تواصی: انتقال شی ای به شی دیگر وقتی همراه با تعهد باشد. (از ریشه وصیت. دو طرف هم را وصیت میکنند.)
حق: ثابت/ واقع
صبر: حفظ نفس از اضطراب و به هم ریختگی. (پایداری)
حال بررسی کنید کدام واژهها درهم تنیده هستند و معانی آنها در ارتباط با هم هستند و به هم پیوند خوردهاند. مثلا واژهای ممکن است نتیجه واژه دیگر باشد… (پیدا کردن ارتباطات)
_ صلاح مقدمهای برای رفع خسر است.
_ عملی که از شی ای به شی دیگر منتقل بشود و تعهد بیاورد میشود تواصی.
برای رسم نمودار:
_ موجودی داریم که قابلیت انس دارد. فرایندی نیز وجود دارد در از دست دادن سرمایه یعنی اصل چیزی که قابلیت هر استفاده ای مبتنی بر آن است درحال از دست رفتن است. یعنی اصل سرمایه.
_ صالح و از فساد خالی شدن باعث میشود سرمایه از دست نرود چون فساد تباهی میآورد.
_ سرمایه چون دارد از دست میرود پس با حق تعارض دارد چون حق ثابت واقع است. (هیچوقت بود حق به نبود تبدیل نمیشود. علامه: حق فقط خداست بقیه تجلیات حق اند.)
جاگذاری مفاهیم در سیاق سوره:
سرمایهای در حال از دست رفتن است (فرایند خسر) این سرمایه در درون یک انسان است. سرمایه یعنی قابلیت و امکانات. چیزی که با آن میشود عملی انجام داد. عمر، فرصت و قدرت عمل سرمایه اند.
اگر این انسان انس پذیر، به حق اعتماد داشته باشد که باعث شود آنچه از او صادر میشود خالی از فساد بشود و این مورد منجر شود به انتقال بین انسانها که همراه با تعهد (تواصوا بالحق) و مبتنی بر حق و مبتنی بر صبر باشد. اگر انسان بر این رویه پیش برود از دست دادن سرمایه نجات پیدا میکند. (انس پذیر بودن باعث میشود انسان در شبکهای از روابط باشد.)
سوره میگوید به طور اتوماتیک سرمایه درحال از دست رفتن است. یعنی لازم نیست حتما کاری صورت بگیرد که این سرمایه از دست برود. مثل عمر. مگر اینکه انسان کاری انجام دهد که از دست نرود. معلوم میشود برای آن کار، حقی را در نظر گرفته که میگوید:
1. انسان باید اعتماد کند به حق.
2. آنچه از او صادر میشود از فساد خالی شود.
3. در انتقال فی ما بین حق را مبنا قرار دهد.
4. در انتقال فی ما بین صبر مورد استعانت قرار گیرد.
انسانی که سرمایهای دارد بنابر واژه عصر تحت فشار قرار میگیرد. یکی از فشارها این است که امکاناتش درحال از دست رفتن است. فشار دیگر به خاطر همه عواملی است که میخواهد او را از مسیرش خارج بکند. اگر این تحت فشار قرار گرفتن در راستای نتیجه مطلوب و حفظ سرمایه باشد نه از دست رفتن و از هم پاشیده شدنش، اسمش میشود عصر. اگر بگوییم انسان نباید از تحت فشار قرار گرفتن به هم بریزد اسم واژهاش می شود صبر.
فشار و صبر باید توامان باشد تا حفظ سرمایه صورت بگیرد.
حال مفهوم واژهها و قوانین آن را نگه داریم و مصداق انسانی را از آن خارج کنیم.
در نتیجه از سوره مدل استخراج میکنیم. مدلی که میتوان آن را در هر علمی به کار گرفت.
هر پدیده ای (اشیاء عالم ماده مثلا سلولهای در حال تکوین در رحم مادر) در درون خود سرمایه و امکانات و قابلیتها و قوهها و استعدادهایی دارد و هر پدیده لاجرم در تعامل با پدیدههای دیگر است. (شبکهای از ارتباط)
هر پدیدهای به طور طبیعی از حیث قوه درونی به سمت از دست رفتن پیش میرود. ولی حقی در عالم هست که ثابت واقع است که در او هلاکت و از دست رفتن راه ندارد (سیستم آن از دست رفتنی نیست). این پدیده در یک فرایند اگرچه قوهاش از بین میرود ولی خودش با آن قوه فانی نمیشود. در این فرمول اول باید بر حق تکیه کند، یعنی خود را منطبق با حق کردن. سپس آنچه از او صادر میشود از فساد خالی میشود. ولی هنوز این مورد در بقا کافی نیست. چون کنش واکنشهایی که با دیگران دارد هم ضامن استفاده او از امکاناتش میشود و نقش دارد. پس آنچه از او صادر میشود باید تبدیل به انتقال او با اشیا دیگر شود (ایده ای برای تحلیل عالم هستی با این سوره). او نمیتواند منفک از دیگران به نتیجه مطلوب برسد. هم رفت و برگشت با حق دارد و هم رفت و برگشت با دیگر پدیدهها. یعنی اثری که از پدیده یک به پدیده دو و اثری که از پدیده دو به پدیده یک منتقل میشود. این اثری که نتیجه عمل آن پدیده است، چون رفت و برگشت با حق داشته است میبایست خالی از خسران باشد و تعهد ایجاد کند. (یعنی همه را نسبت به حق متعهد کند.) لذا اثر هم مبتنی بر حق باشد و هم مبتنی بر نگه داشتن حالت. یعنی هم خودش را بر این منطبق کند هم در طول مسیر، انطباق با حق را در خود حفظ کند.
مجموعه فشارها موجب میشود پدیده علیرغم از دست دادن سرمایه از آثار باقی بهرهمند شود.
سرمایه واقعی آن است که او قابلیت شکوفایی مقام خلافت الهی را دارد اگرچه سرمایه دنیایی را از دست داده باشد.