در ادامه قرآن کریم صفات این متقین را می شمارد که با دستور شتاب به سمت بهشت؛ معنایش این است که به طرف این صفات سرعت پیدا کنید و سعی کنید برای رسیدن به این صفات فرصت را از دست ندهید، چون اگر این صفات بدست آید ما جزء متقینی می شویم که خدای متعال این بهشت را با این وسعت و عظمت برای آنها مهیا و آماده کرده است، در آنجا همه چیز آماده است و دیگر برای ما هیچ زحمتی نیست و لازم نیست ما هیچ کاری انجام دهیم. «لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فيها وَ لَدَيْنا مَزيد»(ق/۳۵)، بعضی این آیه را این طوری معنا کردند که هر چه بخواهند واقع می شود؛ یعنی خدای متعال چنان قدرتی به آنها می دهد که خواسته شان باذن الله تبارک و تعالی واقع می شود. خدای متعال این طور است «فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَة»[۱]، حتی احتیاج به امر کن هم نیست، همین که خدای متعال اراده کند واقع می شود. بعضی گفتند در بهشت خدای متعال به مؤمن یک چنین مقامی را می دهد و چنین لطفی را می کند که هر چه بخواهد واقع می شود و دیگر احتیاج به رنج و زحمت نیست. همه چیز در این بهشت برای انسان آماده است و پیش روی این بهشت هم یک مغفرت و رحمتی است که انسان را پاک می کند و شستشو می دهد و انسان پاک و مطهر وارد این بهشت می شود. خلاصه اینکه فرصت کوتاه است و در رسیدن به این مغفرت و رحمت و در رسیدن به این جنت کوتاهی و کندی نکنید، با سرعت حرکت کنید که بتوانید این بهشت را درک کنید. سرعت به سوی آن بهشت به معنی این است که بدون فوت وقت خود را به این صفات برساند.
صفت انفاق
این متقینی که این بهشت برایشان آماده و مهیا شده است چه کسانی هستند و چه صفاتی دارند؟ خدای متعال در این آیات صفاتی برای اینها ذکر می کند. صفت اول این است که «الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ» یکی از صفات متقین انفاق است، خدای متعال در قرآن مکرر این را آورده است «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»(بقره/۳)، متقین کسانی هستند که از آنچه خدای متعال به آنها داده است در راه خدای متعال انفاق می کنند این صفت متقین است. فرمود آن متقینی که ما بهشت را برایشان آماده کردیم، برایشان تفاوت نمی کند در سختی باشند یا در گشایش در هر دو صورت انفاق می کنند. «الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ»، حتی در آنجایی هم که در سختی هستند آبروی خودشان را هم برای دیگران خرج می کنند. یک موقع انسان در وسعت آبرو است و یک موقع خودش هم در تنگنای آبرو است و خودش هم محتاج است در عین حال از اینکه آبروی خودش را برای دیگری خرج کند، مالش را برای دیگری خرج کند، علمش را در اختیار دیگران قرار دهد دریغ نمی کند. در روایت فرمود: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ وَ مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ يَبُثُّونَ»[۲] ،آن علمی که به آنها دادیم منتشر می کنند پس متقی هر چه که دارد دیگران را هم سر سفره خودش شریک می کند و فرق هم نمی کند که دستش باز باشد یا در محاصره باشد، در سختی هم باز انفاق می کند، در سختی هم دستش دست دهنده است.
صفت کظم غیظ متقین و مراقبت در اعمال ظریف
بعد فرمود: «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظ»، صفت دوم این متقین که خدای متعال این بهشت را برای آنها مهیا کرده است این است که این ها اهل کظم غیظ هستند؛ یعنی می توانند خشم خودشان را فور بخورند، این طور نیست که هر وقت شیطان بخواهد این ها را تحریک کند، اینها تحریک شوند. چون خیلی از زمینه های زمین خوردن مؤمن غضب های نابجا است، وقتی غضب در انسان فوران می کند دستور این است که کظم غیض کنید و آن غیض را فرو بخورید و نگذارید ظهور پیدا کند. این صفت دومی است که خدای متعال برای این متقین بیان کرده است که اهل کظم غیظ هستند و اگر انسان بتواند این عمل را تمرین کند در رشد انسان هم بسیار موثر است، همان طور که مجاهده با شهوات جهاد نفس است مبارزه با غضب هم جهاد نفس است.
یکی از زمینه هایی که معمولا خوب ها با آن زمین می خورند، آن زمینه هایی است که از آن غافل هستند و آن ها را به حساب نمی آورند؛ یعنی گمان نمی کنند که اینها هم مهم است. در روایات فرمودند: آن گناهی که صاحبش او را کوچک می شمارد جزء بزرگترین گناهان است، بدترین گناه گناهی است که صاحبش آن را کوچک می شمارد، چون انسان اگر متوجه خطای خودش بود حتما یک روزی رو به توبه می آورد و خدای متعال هم منتظر همین است که بنده در مقابل گناهش توبه و استغفار کند.
در روایت است که حضرت حق فرمودند: من از بنده دو تا توقع بیشتر ندارم در مقابل بدی هایشان استغفار کند و در مقابل نعمت من شکر بجا آورد. لکن انسان در مقابل نعمات بدی می کند در دعای ابوحمزه هم می فرماید: «خَيْرُكَ إِلَيْنَا نَازِلٌ وَ شَرُّنَا إِلَيْكَ صَاعِد»[۳]، این شکسته نفسی نیست بلکه امام سجاد (ع) احوال ما را می گویند. حساب معصوم از ما جداست ما نمی دانیم حساب معصوم با خدا چیست؟ این دعاها دعاهای شفاعتی است، من گاهی به ذهنم می آید که اصل حضور معصوم در این عالم و عبادتش در این عالم وتحمل بلایش در این عالم برای شفاعت ما و راهبری ما است، والا آنها مقاماتشان را در عوالم قبل از دنیا تحصیل و کسب کردند و شاید حضورشان در این عالم به این جهت باشد؛ لذا دعاهایی که در این عالم می کنند برای شفاعت و برای دستگیری ما است، نگرانی هایشان هم نگرانی های ما است. لذا در سوره هل اتی می فرماید: «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَريرا»(انسان/۱۰)، این سوره داستان شفاعت امیرالمؤمنین(ع) است که خوفش، خوف برای ما و نگرانی ما است. «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَريرا».
لذا هر چه خیر است از آن طرف است «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ»(نساء/۷۹)، فهم این مطلب خیلی دشوار است اگر انسان همین یک مطلب را درک کند کار تمام است که هر چه خیر است از طرف خدا ببیند و هر چه شر است از طرف خودش ببیند. البته خیر به معنی راحتی نیست، ممکن است برای مؤمن بلا خیر باشد این طور نیست که خیر به معنی خوشی باشد، بین خیر و خوشی فاصله است، ممکن است خوشی در چیزی باشد اما آن چیز شر باشد. «وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»(بقره/۲۱۶)، ما کراهت داریم، ولی خیر است «وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُم»، ما چیزهایی را دوست می داریم و برای ما بد هستند، بین خیر و شر و لذت و بهجت و تلخ کامی های ظاهری فاصله هست. هر چه از خدای متعال می رسد خیر است اگر چه فقر یا بیماری باشد از او جز خیر نمی رسد. اگر انسان همین یک کلمه را بفهمد به مقصد رسیده این که در خدا شر نبیند و خیرات را هم به خودش نسبت ندهد. اگر انسان این را فهمید و این دو تا قدم را برداشت انتظار الهی به نتیجه می رسد و انسان انتظار الهی را به انجام رسانده است.
روشن است که این فرمایش خداوند متعال به معنای این نیست که خدای متعال می خواهد بر ما منت بگذارد، چون طریق رشد ما این است که بفهمیم خیرات از خداست. «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُم»(ابراهیم/۷)، تا انسان به شکر نرسد ظرفیت زیادی نعمت در او پیدا نمی شود نه اینکه خدای متعال بخیل است و بگوید شکر کنید تا به شما نعمت بدهم، خداوند مثل ما نیست اولیائش هم این طور هستند که از ما هیچ توقعی ندارند. معصوم مخلوق است با اینکه مخلوق است می فرماید: «لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُورا»(انسان/۹)، داستان سوره هل اتی داستان شفاعت است، خودشان بلای عالم را تحمل کردند تا ما را برسانند، در قیامت هم بار ما را می کشند و خودشان «يُفَجِّرُونَها تَفْجيرا»(انسان/۶)، آن نهرها را می جوشانند و در اختیار ما قرار می دهند درعین حال هیچ انتظاری از ما ندارند. «لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُورا»، حتی انتظار تشکر هم ندارند، معصوم این طور است، خدای متعال هم احتیاج به تشکر و استفغار ما ندارد. بنابراین اگر خدای متعال هم می فرماید در مقابل بدی ها استغفار کنید تا بیامرزم و در مقابل خوبی ها شکر کنید تا آنها را اضافه کنم از باب این است اگر ما شکر هم نکنیم ظرفیت اضافه هست. منتها اگر فکر کنیم که خدا می خواهد سر ما منت بگذارد، این طور اعتقادات شرک است. اگر ما شکر می کنیم و خدا را محتاج به شکر خودمان بدانیم و خیال کنیم خدای متعال می فرماید شکر کنید که از شکر شما چیزی بدست آورم این شکر نیست عین کفران نعمت است.
از آثار شکر رسیدن به حکمت است. در داستان حضرت لقمان خدای متعال می فرماید: ما به لقمان حکمت دادیم و همه حکمت لقمان را در یک کلمه خلاصه می کند «أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميد»(لقمان/۱۲)، حکمتی که خدا به لقمان داده می فرماید: «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ»، آن حکمت این است که خدا را شکر کنید بعد می فرماید: «وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميد»، این ادامه همان حکمت است که شاکر باشد و بعد هم این را بداند که اگر شکر کرد برای خودش شکر کرده است. خدای متعال می فرماید: شکر کنید چون رشد شما در شکر است والا اگر کسی کفران نعمت کند «مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميد»، از ازل تا ابدا خدای متعال محمود و حمید است، چه ما او را حمد بکنیم چه او را حمد نکنیم این طور نیست که ما وقتی خدا را حمد می کنیم خدا حمید و محمود شود. در روایات آمده که وقتی خدای متعال همه کائنات را آفرید که یک گوشه اش این عالم و کیهان ما است هیچ چیزی بر ملک خدای متعال اضافه نشد.
پس باید توجه کرد که خدا احتیاج به شکر و استغفار ما ندارد. استغفار از ذنوب زمینه طهارت خود ما است، خدا نمی تواند بدون استغفار ما را پاک کند چون ما ظرفیت نداریم. استاد عزیزی می گفت: کسی که بالای بار هندوانه ایستاده وآنها را پرتاب می کند اگر یک لحظه غفلت کند هم شما آلوده می شوید و هم میوه ضایع می شود. ما باید توجه داشته باشیم تا بتوانیم نعمت را تلقی کنیم والا هم نعمت و هم خودمان ضایع می شویم ، اینکه می گویند شکر کنید؛ یعنی به نعمت های خدا توجه داشته باشید، اینها را از خدا بگیرید و به خدا برگردانید، چون در این از خدا گرفتن و به خدا برگرداندن خودتان شکوفا می شوید و رشد می کنید. اگر خطایی سر زد به خطای خودتان و رحمت او توجه داشته باشید و از او بخواهید این خطا را پاک کند.
کظم غیظ و شئون و دقت در آثار آن
خلاصه اینکه صفت دوم متقین این است که اهل کظم غیض هستند و غضب خودشان را فرو می خورند. خیلی از زمینه های زمین خوردن ما همین منافذی است که ما از آن غافل هستیم؛ یعنی مواظب چشممان هستیم که حرام نببیند و مواظب گوشمان هم هستیم که حرام نشود، اما نسبت به غضب ها و نسبت به حرف زدن هایمان غافل هستیم. انسان ممکن است یک شب تا صبح در حرم زحمت کشیده باشد ولی از حرم که بیرون می آید یک تلخی با یک مؤمن همه آن ثمرات این شب زنده داری را از بین می برد و به عقب بر می گردد. گاهی از این هم بدتر است خدای متعال درقرآن می فرماید: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی»(بقره/۲۶۴)، کارهای خیرتان را با منت گذاشتن از بین نبرید. اگر یک عمر به کسی احسان کردید ولی یک منت سر او بگذارید باطل می شود. ده سال زحمت کشیدن با یک منت گذاشتن از بین می رود. خدای متعال این همه سال ما را اداره می کند، ولی طوری اداره کرده است که وقتی از او در خواست می کنیم خجالت نمی کشیم بلکه برعکس آن قدر با جود با ما برخورد می کند که وقتی از او می خواهیم تازه نشاط پیدا می کنیم. مؤمن باید آنقدر وسعت داشته باشدکه وقتی دیگران کنار او می نشینند آرام شوند و از وسعت وجودی انسان استفاده کنند. مال، مال من نبوده است، خدا مال را داد و توفیقش را هم خدا داد که در راه خدا انفاق کند وقتی مال را به کسی داد این که منت ندارد.
تعبیری در نهج البلاغه است فرمود: این فقرا به شما منت دارند که بار شما را می گیرند و از گردنه ها عبور می دهند و آن طرف گردنه به شما بر می گردانند هیچ مزدی هم از ما نمی گیرند. این امکاناتی که ما در این عالم داریم که نمی توانیم ببریم، راه بردن آن این است که در این عالم دست یک مؤمن گرفتار بدهیم آن طرف تحویل می دهد. کسی که بار انسان را از گردنه ها عبور داده اوطلبکار است نه ما، خدای متعال مال را داده و برای مؤمن هم به هر دلیلی مشکلی پیش آمده بار ما را بر می دارد و در عالم دیگر به ما تحویل می دهد این که منت ندارد. «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی»، اگر یک کلمه بگویید احسان باطل می شود. خانم یک عمر برای همسرش زحمت کشیده با یک کلمه می تواند همه را باطل کند و بالعکس. این منت هایی که گاهی ما در معاشرتها سر هم می گذاریم، «وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْض»(ص/۲۴) وقتی ما با هم رفیق می شویم معمولا حدود همدیگر را مراعات نمی کنیم و کار خودمان را ضایع می کنیم.
معمولا زمین خوردن های ما در جاهایی است که آن ها را لغزش گاه به حساب نمی آوریم والا مؤمن آن جایی که لغزش گاه می بیند حواسش جمع است که زمین نخورد. «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُلْسع مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَيْن»[۴]، مؤمن از یک روزنه دو بار گزیده نمی شود. معمولا زمین خوردن ما آنجایی است که لغزشگاه را نمی بینیم و یکی از مهم ترین لغزشگاهها همین خشم های ناروایی است که داریم.
آیه «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنين»، بعضی این را این طور معنا کردند که کظم غیظ مقدمه است برای این که انسان بتواند عادل باشد، انسانی که اهل کظم غیظ نیست معمولا به حقوق دیگران تعدی می کند و خودش هم خیال می کند حق با خودش است، چون همیشه در حال غیظ است. اگر انسان نتواند غیظ های خودش را فرو بخورد در داوری اشتباه می کند و ترازویش بد نشان می دهد.
این کظم غیظ هم که می گوییم؛ معنایش این نیست که داد و فریاد نکند بلکه در درون خودش هم هر وقت می خواهد داوری کند باید آرام باشد. اگر انسان از مؤمنی یا همسرش یا دوستش یا رفیقش یا زیر دستش عصبانی است در حال شلوغی درونش مادامی که عصبانی است و در جوشش است نمی تواند عادلانه داوری کند، باید اول این غوغا از بین برود و درون انسان آرام شود که این کظم غیظ است. وقتی به آرامش رسید قضاوت عادلانه بکند، اگر حق با طرف مقابل بود که باید عذر خواهی و جبران کند. اگر حق با او بود می تواند عادلانه برخورد کند و هم می تواند عفو کند.
صفت عفو و بخشش متقین
خدای متعال می فرماید: این متقینی که ما بهشت را برایشان آماده کردیم «وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ»، هستند، نسبت به همه عفو می کنند نه فقط نسبت به رفیق و دوست و برادر، نسبت به دیگران عفو می کنند، البته این در حقوق الهی نیست در حقوق خودمان است. اگر کسی به ما اهانت کرده است نباید به زمین و آسمان فحش داد بلکه باید گفت: الحمدلله!
نقل شده که آقای سید احمد خوانساری(ره) قرینی داشته اند که این قرین خیلی بد اخلاق بوده است حتی نقل کردند که روزی آمده بود سر درس و هر چه حرف زده بود آقا اعتنا نمی کنند، جلوی شاگردان کتاب را به سمت آقا پرت کرده بوده و رفته بود. بعد که ایشان رفته بود آقا کتاب را باز کرده و درس را شروع می کنند این کظم غیظ و شرح صدر است. بعد هم که او از دنیا رفته بود ایشان ناراحت بودندگفتند نمی دانید چه بهشتی بود! من چقدر با این آدم رشد می کردم!
اگر کسی به ما یک چیزی گفت دارد ما را رشد می دهد. «ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في كِتاب»(حدید/۲۲)، هر چه به ما می رسد آخر کار دست خدا پشت صحنه است، بنابراین خدای متعال دارد ما را رشد می دهد. در روایات آمده که مؤمن حتما به یک کسی مبتلا است، یک همسایه یا یک رفیق یا کسی که مؤمن را آزار می دهد که این زمینه رشد مؤمن است. اگر او را رها کند غافل می شود، باید کسی کنار انسان باشد که او را رشد دهد، خدای متعال یک مامور گذاشته است تا انسان را تنظیم کند مثل این ماشین ها که تنظیم باد می کنند اگر کمی اضافه باشد در سرعت زیاد خطر آفرین است. اگر ذره ای خیال کرد که خبری است در سرعت زیاد به سرعت زمین می خورد به خصوص اگرکسی اهل راه و در حال حرکت باشد، اگر سرعت داشته باشد یک ذره اوج پیدا کند کار تمام است.
گاهی اوقات کسی می گوید این چه حرفی بود بالای منبر گفتید؟! این انسان را تنظیم می کند چون انسان گاهی احتیاج به این حرف دارد چون خیال می کند واقعا خبری است، اینکه یک جمله را به او می گویند کمی تنظیم می شود. اگر کسی یک جمله ای گفت ما را تنظیم می کند، این مامور خداست که ما را متنبه می کند. آقای خوانساری فرموده بودند نمی دانید داد و فریاد او چقدر برای من مفید بود و چقدر من با این آدم رشد می کردم؟!
صفت احسان برای متقین
بیان بعدی اینکه بعد از کظم غیظ و عفو مردم باید احسان هم باشد. یعنی انسان نباید کاری کند دیگران پل او به سوی بهشت باشند. باید طوری به او احسان کند که او هم به جهنم نرود، والا اگر همیشه کنار کسی بود که او را متنبه می کند و او هم بگوید الحمدلله! و اعتنا نکند این خوب نیست، احسان این است که دست او را بگیرد که او هم جهنم نرود.
احسان راههای مختلفی دارد: بعضی موقع باید روی بدی ها خوبی کنید و یک موقع هم خوبی خوبی ظاهری نیست باید برایش زحمت بکشید تا اصلاح شود. آن کسی که رفتار نا شایست دارد متوجه نیست که اذیت می کند و رفتارش رفتار درستی نیست. یک موقع انسان کنار فردی است که رفتار بد دارد و در مقابل اذیت او صبر می کند و می گوید: الحمدلله! این باعث رشد ما می شود این کافی نیست، باید به این انسان احسان کرد، مثل همان کاری که وجود مقدس رسول الله (ص) انجام می دادند، آن ها اذیت می کردند حضرت دعا می کردند، یا مثل کاری که امام مجتبی (ع) انجام دادند شخصی از شام آمده بود به حضرت دشنام گفت، حضرت فرمودند: سکوت کنید بعد هم فرمودند: اگر در این شهر خانه نداری ما به تو مسکن می دهیم، اگر گرسنه هستی طعام می دهیم، احسان یعنی؛ کاری کنید که او متوجه بدی خودش بشود و خودش را اصلاح کند، اگر رفتار ما این طور شد این احسان است.
بعضی مواقع این طور نیست باید زحمت های دیگری کشید که این هم احسان است. یک جایی ممکن است در تأدیب او تلخ کامی هم بکند این هم احسان است، غضب نیست. انسان در مقابل بدی دیگران باید اهل احسان باشد؛ معنی احسان این نیست که اگر کسی واقعا ظلم و تعدی می کند وخود را جهنمی می کند بی اعتنا باشیم. البته اگر در مقابل تعدی او صبر و کظم غیظ کنیم و عفو می کنیم در این عفو ما رشد می کنیم. احسان این است که طوری برخورد کنید که او را از هم جهنم نجات دهید هم خودمان به بهشت برویم و هم او را بهشتی کنیم، «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنين». اگر کسی بی جهت مؤمنی را آزار می دهد این بیمار است و یک عیبی دارد و با این کار به جهنم می رود نمی شود بی اعتنا شد و بگوید با این کار او من به بهشت می روم بلکه باید کاری کند که او هم به جهنم نرود.
در احوالات شیخ حسنعلی نخودکی (ره) است که یکی از شاگردان ایشان کنار چشمه ای نشسته بود که یکی از ماموران رضا خان با او برخورد خیلی تندی کرده بود و او را با تازیانه زده بود، ایشان به او گفته بودند چرا به او چیزی نگفتی؟ برگشتند دیدند اسبش او را به زمین زده بود و کارش تمام شده بود، گفتند من از همین می ترسیدم.
بعضی مواقع در مقابل ظلم افراد غیر از صبر و کظم غیظ باید تلخ کامی هم باشد این برای این است که او جهنمی نشود، این احسان است این دیگر غضب نیست. فرق است بین فریاد زدن از سر غضب یا فریاد زدنی که برای تربیت و برای احسان به طرف مقابل است. «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصيرَةٌ»(قیامه/۱۴)، بعضی مواقع برای تشفی خاطر است و بعضی وقتها لازم است که انسان قاطعیت به خرج بدهد و تلخ کامی کند این عیبی ندارد و لازم و ضروری است. احسان یک موقع پول دادن و خانه دادن است و یک موقع هم سرمایه گذاری برای تربیت است. خدا این افراد را دوست می دارد «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنين»، محبوب خدا می شوید که ما بالاتر از محبوبیت خدا چیزی نداریم.
صفت استغفار متقین
صفت بعدی آنها این است فرمود: «وَ الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» متقین اهل انفاق هستند و در سختی ها و عسرت اهل کظم غیظ و اهل عفو هستند. نسبت به دیگران احسان دارند ولی نسبت به خودشان سخت گیر هستند. اگر یک جایی زمین خورد خودش را رها نمی کند و بلافاصله تدارک می کند. آنقدر که نسبت به دیگران راحت می گیرد و عفو می کند و کظم غیظ می کند، نسبت به خودش این طور نیست مسامحه نمی کند. به دنبال یک ترک اولی یا یک غفلت یا یک گناه صغیره یا یک مکروه یا یک گناه کبیره، ممکن است از متقی گناه کبیره هم سر بزند، ولی علامت متقین این است که اگر هم گناه از او سر زد، به دنبال هر غفلتی یک ذکری دارند، به دنبال ذکر استغفار دارند گناه، غفلت از خدای متعال است به دنبال این غفلت یک ذکر باید بیاید و به دنبال آن ذکر باید تدارک و استغفار بیاید.
بعد می فرماید: «وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا»، اصرار بر کار خودش نمی کند اصرار یعنی؛ انسان همین قدر که توبه نکند در بعضی روایات دارد که مصر است. کسی که یک دروغ گفته است دروغش توبه اش را به تاخیر می اندازد، این شخص بر گناهش اصرار دارد اگر مصر نبود باید بلافاصله استغفار می کرد. تاخیر در استغفار در بعضی روایات اصرار بر گناه به حساب آمده است. متقین گناه می کنند، ولی اصرار بر گناه ندارند، اصرار بر گناه یک معنایش تکرار گناه است. دروغ گفته باز هم می گوید، نگاه به نا محرم کرده باز نگاه می کند، حرف ناروا زده دوباره تکرار می کند. معنای دیگرش هم این است که یک حرف ناروا بیشتر نزده، ولی غافل است. این حرف را زده رها کرده، آبروی مؤمنی را ریخته رها کرده است، حق یک مؤمنی را زیر پا کرده است رها کرده است، این اصرار است. راه خروج از اصرار این است که اولا غافل از گناهش نیست، وقتی رفتار بد یا فحشایی از او صادر می شود یا ظلمی به خودش می کند بلافاصله «ذَكَرُوا اللَّهَ»، می شود. و دوم این است که «فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهمِ»، بلافاصله استغفار می کند، این طور نیست که وقتی متوجه شد خیلی نسبت به گناهش بی تفاوت شود، در مؤمن بی تفاوتی نیست.
در ادامه خدای متعال می فرماید: «وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ» چه کسی جز من گناهش را پاک می کنم؛ لذا در روایات دارد این آیه که نازل شد شیطان خیلی نگران شد، یکی از مواردی که قوای خودش را فرا خواند و با آنها مشورت کرد و چاره جویی کرد که یک راهی پیدا کنید اینجا بود. گفت خدای متعال همه زحمت های ما را هدر داد، چون ما با بقیه که کار نداریم، در ذیل این آیه شریفه «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيم»(اعراف/۱۶)، سر راه این بندگان می نشینیم. امام صادق فرمودند: با شما کار داشته و مقصودش شما بوده اید، بقیه حسابشان تمام است، می خواهد شما دوستان اهل بیت را که در راه هستید را گمراه کند، همه تلاشش نسبت به متقین است که اینها را زمین گیر کند، بیشتر دور اینها می چرخد، بقیه را که با خودش برده متقین را هم می خواهد از دست امیرالمؤمنین بگیرد و از صراط مستقیم بیرون ببرد. دور انسان می چرخد که راه پیدا کند یا به خود انسان یا به همسر او یا به دوستان او یا به مال او راه پیدا کند همین که دستش هم رسید آلوده می کند. البته مؤمن چون وصل به امام خودش است شیطان به این زودی نمی تواند او را آلوده کند والا اگر جدا شد با یک نفس آدم را آلوده می کند. وقتی ما متصل به امام هستیم به این راحتی نمی تواند کاری کند، ولی درعین حال سر راه ما نشسته است.
لذا وقتی شیطان دید خدای متعال برای متقین و شیعیان امیرالمؤمنین یک چنین وعده ای داده است «وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ»، که خودم مستقیما گناهشان را پاک می کنم، نگران شد و قوایش را صدا زد و گفت چه کنیم. البته همه راه های آنها را قبول نکرد فقط یک راه حل را قبول کرد، افریطی از شیاطین گفت: من یک راه بلد هستم، تسویف؛ یعنی گناه کردی در توبه عجله نکن دیر نمی شود در رحمت خدا باز است، به او می گوییم کمی دیگر این راه را برو و از جوانی لذت ببر پیر که شدی توبه می کنی. گفت: بله این راه خوبی است که نگذارید توبه کنند. والا اگر توبه کردند «وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ»، این صفاتی است که خدای متعال برای متقین بیان کرده است و به ما هم دستور می دهد و می گوید شما هم بدون فوت وقت سعی کنید خودتان را به اینها برسانید که اگر خودتان را به اینها رساندید در پیش رویتان مغفرت است. خدای متعال رب شماست و «وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ»، شما را پاک می کند بعد هم وارد آن بهشت مذکور می کند. السلام علیک یا اباعبدالله…
[۱] الصحيفة السجادية، ص: ۵۴
[۲] معاني الأخبار، النص، ص: ۲۳
[۳] دعای ابوحمزه ثمالی
[۴] الكافي (ط – الإسلامية)، ج۲، ص: ۲۴۱