تمام آل عبا «کُلنا محمّد» بود
تو عین نوری و در رفت و آمدت گفتند
اگر چه یک نفری ، جمع چهارده نفری
تو را محمّد و آل محمّدت گفتند
شب ولادتت ای یار می کنم خیرات
نثار مقدم خیر تو چهارده صلوات
برای خُلق تو باید کنند تحسینت
نشد مشاهده شصت و سه سال نفرینت
از آن طرف تو اگر نور آخرین هستی
نوشته اند از این سو تو را نخستینت
هزار و سیصد و هشتاد و چندمین سال است
شدیم کوچه نشینت ، شدیم مسکینت
شدیم ریزه خور سفره های سیّدی ات
گدای سفره ی هر سال چهارده سینت
تو آمدی که علی را فقط ببینی و بس
نداده اند به جز دیده ی خدا بینت
یتیم مکه ای اما بزرگ دنیایی
اگر چه خاک نشینی ، همیشه بالایی
مرا اویس شدن در هوای تو کافی ست
اگر چه باز ندیدم ، دعای تو کافی ست
همین که بوی تو را در مدینه حس کردم
لبم رسید به خاک سرای تو کافی ست
چه حاجتی به پسر داری ای بزرگ قریش
همین که فاطمه داری برای تو کافی ست
همین که اوّل هر صبح پیش زهرایی
برای روشنی لحظه های تو کافی ست
تو آن پیمبر دنباله داری و بعدت
اگر علی تو باشد به جای تو کافی ست
قسم به اشهد ان لااله الا الله
تو آمدی که بگویی علی ولی الله
تو آمدی و ترحّم شدند دخترها
چقدر صاحب دختر شدند مادرها
تو آمدی و رعیّت شکوه عبد گرفت
بدین طریق چه آقا شدند نوکرها
خدای خوب به جای خدای چوب نشست
و با اذان تو بالا گرفت باورها
بگو : مدینه ی علمی ، علی در آن است
بگو : که واجب عینی ست حرمت درها
بریز شیره پیغمبری به کام حسین
که از حسین بیاید علی اکبرها
زمان گذشت زمان ظهور دیگر شد
حسین منی انا من حسین اکبر شد
هزار حضرت مریم کنیز مادر توست
تو را بس است همین که بتول ، دختر توست
به دختران فلان و فلان نیازی نیست
اگر خدیجه والا مقام همسر توست
علی و فاطمه دو رحمت خداوندی
برای عالم دنیا و صبح محشر توست
به یک عروج تو جبریل از نفس افتاد
خبر نداشت که این تازه اوج یک پَر توست
به عرش رفتی و ماندی در آن تقّرب محض
خدا برابر تو یا علی برابر توست
تو با علی جریان ساز شیعه اید ، اما
شناسنامه ی شیعه به نام جعفر توست
همیشه شکر چنین نعمتی روی لب ماست
که جعفر بن محمد رئیس مذهب ماست
شاعر: علی اکبر لطیفیان