آن دنيايي که خدا به کفار داده، همان «وَ لا تَمُدَّنَّ عَينَيكَ زَهرَةَ الحَياةِ الدُّنيا وَ رِزقُ رَبِّكَ خَيرٌ وَ أَبقى»(طه/131) است که خدا به ما فرموده چشم تان را روی آن ببنديد و امتداد نگاه خودتان را به دنبال آن شکوفه هاي دنيايي که ما براي کفار سبز کرديم، ندوزيد. گروه ها مختلف اند؛ و ما به هر کدام، يک چيزي داديم. جلوه هاي مختلف دنيا را مي بينيد، اما امتداد نگاه تان را به اين ندوزيد؛ اما شما چشم دل و سرتان، هر دو را به آنها دوختید و برنمي داريد. این فتنه و امتحان و کوره آنها است. شما هم گرفتار مي شويد. يک رزق هاي بهتري، در اين عالم هست که اگر چشم تان را به آنجا دوختيد، از آن رزقِ بهتر، که رزق نقدِ آخرت، در همين دنيا است، جا می مانید. خداي متعال رزق هايش فقط همان که به کفار داده نیست و اصلاً آنکه به کفار داده رزق مهمي نيست و اگر مهم بود که به کفار نمي داد. کفار اهل عناد و دشمني با خدا هستند، خداي متعال در اين عالم امدادشان مي کند و سفره برايشان پهن مي کند؛ اين چيزي نيست که مومن چشم دلش دنبال آن برود.
در ادامه آيه خدای متعال می فرماید که يک عده تان استقامت کرديد، ايستاديد ولي پا پس کشيديد و دنياي آنها را مي خواهيد. مثل قوم موسي که وقتی از دست فرعون نجات پيدا کردند، و به پيروزي رسيدند، ديدند يک عده اي بت مي پرستند، به حضرت موسي عرض کردند که خوب بود براي ما هم چنین خدایی قرار مي دادي.
ما هم خيال مي کنيم ما اهل اين حرف ها نيستيم. عيناً همين طور است. منتهي آلهه و بت هاي آنها چوبي بود. بت هاي ما به وسعت يک تمدن مادي است. کتاب مي نويسند، و چنان مدح از اين تمدن مي کند؛ که مصداق «مِنكُم مَن يُريدُ الدُّنيا» است، بعد از اينکه خداي متعال پيروزي را به ما نشان داد، اما بعد سست و دو دسته شديم خداي متعال دوباره می بخشد اما امتحان جديد مي کند. و حتی در خود جبهه مومنين هم خداي متعال کاري مي کند که درجات جدا مي شود، تا آنهايي که ته نگاه شان به دنيا است با آنهايي که انتهاي نگاه شان به سوي خدا و آخرت است، از هم جدا مي شوند. «ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ المُؤمِنينَ عَلى ما أَنتُم عَلَيهِ حَتَّى يَميزَ الخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»(آل عمران/179) خداي متعال اینها را رها نمي کند، تا با هم به محشر بيايند. اینها حشرشان يکي نيست. يک عده، به طرف جهنم است و يک عده، به طرف بهشت است. خداي متعال صف ها را از هم جدا مي کند.
درگیری مومنین و کفار و تحقق عهد ازلی با خدای متعال
در این آیات ادبيات «تزايل» و «تمييز» و «تمحيص» و «لِيَعلَمَ اللَّهُ» هست و هر کدام، ناظر به يک امري است که از طريق فتنه ها و امتحان هاي سخت اتفاق مي افتد. اين امتحان هاي سخت وقتي پيش مي آيد، اين چند امر معلوم مي شود. آنهايي که اراده دنيا و آخرت دارند، و آنهايي که صادق اند و کاذب اند و خبيث و طيب به تعبير نوراني قرآن از هم جدا مي شوند. اين اتفاقات با همين ابتلائات و امتحانات سنگين مي افتد.
در اين آميختگي و اختلاطي که در دنيا هست، جبهه باطل، تماميت خواه است؛ يعني مي خواهد همه دستگاه مومنين را تسخير بکند. شيطان به خداي متعال عرضه مي دارد «لَأُغوِيَنَّهُم أَجمَعينَ»(ص/82)؛ یا «لَأُمَنِّيَنَّهُم وَ لَآمُرَنَّهُم»(نساء/119)، «لَأَقعُدَنَّ لَهُم»(اعراف/16)؛ یعنی همه را در راه خودم، و پشت سرخودم می آورم و نمي گذارم کسي پشت سر تو بايستد و در راه اميرالمومنين باشد؛ جبهه باطل در همه ادوار همین طور بوده یعنی دنبال اين است که تماميت جبهه حق را تسخير بکند و تماميت مُلک را به دست بگيرد. آنها دنبال تسخيرند. دنبال اين هستند که از راه هاي مختلف به اعماق جبهه حق نفوذ بکنند و جبهه حق را مسخّر خودشان بکنند و خداي متعال براي اينکه جلوي تدبير آنها را بگيرد اقداماتی را انجام می دهد. حال سوال این است که چرا اين اختلاط پيش آمد که جواب آن روشن است: يکي براي اينکه در اين آميختگي است که آن حقايق، آشکار و باطن ها ظاهر بشود. يک عده راست مي گويند، يک عده دروغ مي گويند. آنهايي که در قولي که به خدا دادند و گفتند «أَ لَستُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلى»(اعراف/172) راستگو بودند، با آنهايي که در قول شان راستگو نبودند، بذرهایی هستند که بايد به فعليت برسند؛ عهدي که با خدا بستند در اين عالم تفصيل پيدا مي کند و تفصيل آن عهد، همين درگيري ها است. پس اين اختلاط، براي اين است که بستر آن عهدها محقق بشود. ما يک قول هايي به خدا داديم که آن قولها به اين صحنه هاي امتحان تبديل مي شود. سيدالشهداء يک عهدي با خدا بسته که به عاشورا تبديل مي شود و وقتي تفصيل پيدا مي کند، مي شود عهد عاشورا؛ و وقتي بيشتر تفصيل پيدا مي کند، همه کائنات را فرا مي گيرد. پس اين در هم آميخته شدن، براي اين است که اگر در فضاي جدا از هم باشند، بستري براي اينکه صدق و کذب، و خبيث و طيب معلوم و آشکار بشوند، نيست.
خداي متعال به علم ازلي خودش نمي خواهد اخذ بکند؛ اينکه اين قدر در قرآن مکرر آمده «لِيَعلَمَ» اين علم، آن علم ازلي نيست؛ زیرا از ازل، خداي متعال مي دانست؛ بلکه علمِ فعلي است که بايد محقق و واقع بشود و صف حق و باطل از هم جدا بشود و بايد آن اسرار دروني، آشکار بشود. خيلي از اين صفاتي که الان داريم، در آن موقعي هم که در اصلاب بوديم، اين صفات بوده اما اين صفات بايد بارز و آشکار بشود. تا ما در رحم خلق نشويم و بعد از رحم به عالم دنيا نياييم، اين صفات آشکار نمي شود. همان صفات است، همان ويژگي ها است فقط بارز مي شود و به تدريج، ظهور پيدا مي کند و به فعليت مي رسد و بسط وگسترش پيدا مي کند و دائم رزق مان وسيعتر مي شود. آن موقعي که يک ذره بوديم و به فرموده قرآن «لَم يَكُن شَيئاً مَذكُوراً» بودیم، خيلي از خصوصيات ما، آنجا هم بود. ولي با آمدن به این دنیا به اندازه اي که در اين دنيا مي توانيم زندگي بکنيم بارز مي شويم و رشد مي کنيم و واسع مي شويم و بعد وارد عالم آخرت مي شويم که خيلي با اين عالم، به لحاظ وسعت، متفاوت است. اين است که يک مومن به فرموده قرآن مُلکش «عَرضُهَا السَّماواتُ وَ الأَرضُ» می باشد.
ممکن است نعمت هايي که در بهشت توصيف مي شود، آدم گاهي بگويد اصلا به چه درد مي خورد؛ اگر هم آن موقعي که ما ذره بوديم، به ما مي گفتند براي شما يک سفره اي پهن مي کنند به اندازه اين وسعتي که الان ما سر سفره مي نشينيم. مي گفتيم به چه درد مي خورد مثلاً همسراني دارند که چنين و چنان هستند؛ آدم در آن عالمِ ذره مي خنديد و مي گفت اين همسر به چه درد مي خورد؟! ولي اين ذره رشد مي کند و تبديل مي شود به يک انسان، آن وقت ازواجِ متناسب، برايشان خلق مي کنند. آن صفاتي که شما براي ملائکه و حور و امثال عالم آخرت مي بينيد، يعني همين. آدم به تدريج، به يک وسعت و فسحتي مي رسد. پس اينکه ما آمديم در دنيا، از اين مسير عبور مي کنيم، براي اين است که آن ظرفيت هايي که در ما بوده، بايد به فعليت برسد. و فعليت رسيدنش هم، با امتحان و با خواست ما و دو طرفه است چنانچه خدا در قرآن میـفرماید «مَن كانَ يُريدُ حَرثَ الآخِرَةِ نَزِد لَهُ في حَرثِهِ وَ مَن كانَ يُريدُ حَرثَ الدُّنيا نُؤتِهِ مِنها»(شوری/20) بنابراين ما بايد اراده ما به فعليت برسد؛ متناسب با فعليت اراده ما ـ که بسيار گسترده است، عالم ما شکل مي گيرد. اين مسير ما که آميخته شده، براي اين جهت است ولي اين آميختگي هم اگر بخواهد تا آخر بماند معنايش اين است که عالم امتحان و فتنه تا همیشه بماند؛ اما اين آميختگي هم هميشگي نيست و از يک مرزي که مي گذرند، خلوص حاصل مي شود و صف ها جدا مي شود که ديگر نياز به امتحان و فتنه جديدي نيست و ضرورتي ندارد که وقتي آشکار و بارز شد باقی بماند. السلام عليک يا اباعبدالله…