خوف از عاقبت:
در اينجا يك نكته اي را مي خواهم عرض كنم كه حضرت اينجا مي فرمايد، بحث ايمني بخشيدن خدا از سوء عاقبت. امن در مقابلش خوف است، اينها تقابل دارند با هم، یؤمنك الله از سوء عاقبت؛ ايمني الهي. در اينجا يك بحثي مطرح است که در مباحث اخلاقي هم هست معرفتي هم هست.. خوف از عاقبت .
اقسام خوف ؛ممدوح و مذموم
خوف را دو قسم مي كنند مي گويند خوف ممدوح داريم، خوف مذموم داريم؛ و خوف ممدوح نقش سازندگي دارد و خوف مذموم نقش تخريبي؛ من نمي خواهم وارد اين بحث شوم شايد سي سال پيش بحث كردم، در باب خوف ممدوح.
مي داني خوف يعني چه؟ خوف تألّم قلب و روح است نسبت به توقّع مكروه در آينده.
تفاوت خوف و جبن:
بیم غير جبن است. يك وقت اشتباه نكنيد، فرق است بين خوف و جبن.. آنچه مربوط به بحث ما است خوف كه تعبير ميكند صحيحش بيم است نه ترس. خوف: بيم، جبن: ترس که مذموم است. اين خوف كه بيم است، ممدوح و مذموم دارد. يعني خوب و بد دارد، ستايش شده، نكوهش شده دارد.
آن تألّم دروني قلبي به سبب توقّع يك مكروهي در آينده، اصلاً مشكوك است توقّعش پنجاه پنجاه است بقول ما. والاّ اگر بدانم صد در صد است يا حتي گمان داشته باشم بيش از پنجاه، هشتاد درصد، به اين خوف نمي گويند، اين را مي گويند انتظار. نشستم به انتظارش هستم .
خوف از عاقبت؛ برترین خوفِ ممدوح
در اينجا مي گويند از اعظم خوف هايی كه ممدوح است، خیلی برترش،آن نسبت به چيست؟ نسبت به عاقبت است. خوفِ عاقبت. خوب دقت كنيد انسان اگر خوف نسبت به عاقبت داشته باشد اين نقش سازندگي دارد براي انسان. هنگام خروج از اين نشئه به نشئه ديگر هنگام موت، يا قيامت. مي گويند از اعظم خوف هاي ممدوح خوف عاقبت است. و اين خوف عاقبت مختص به متقين است، اين مربوط به تقواست.
روايت از علي علیه السلام :«الخشيةُ مِن عذابِ الله شيمَةُ المتقين» البته در اصل خشیت آنجایی است که از روي معرفت باشد، حالا آن يك بحثي است. خشيت یک نوع از خوف است، منشأش هم معرفت است «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء» در آيه مي بينيد دارد که، خشيت علماء، آنها كه اهل معرفتند. شيمه، يعني چه؟ يعني خلق، خو، عادت، هر چه اسمش را بگذاري، متقي هيچ وقت از او جدا نمي شود. يعني خوف نسبت به عاقبتش .خوفِ عاقبت ملكه فرد متقي است. لذا نقش سازندگي دارد، اين خوف نقش سازندگي دارد.
بله در باب خوف وقتي تقسيم بندي مي كنند يك تقسيم بندي دارند خوف من الله، خوف من صفات الله به قول ما نشأت گرفته از عظمت باشد كه گفت عظمت از آن تعبير مي كنند به بيم صفات الهي؛ صفاتي كه براي خداوند مقتضي هيبت است، عظمت است، آنهايي كه در مباحث معرفتي مي روند. خوف از صفات، صفاتي كه مقتضي عظمت الهي است مقتضي هيبت الهي است كه بعد هم مي گويند خوف عظمت نسبت به او.
آنچه مربوط به ماست: خوف از گناه كه (من عذاب الله) است توجه كنيد اينجاست. يعني خوف عبد از جناياتش كه قيامت دارد و كيفرهايش. اين خوف ها همه نقش سازندگي دارند و همه اينها موجب مي شود كه انسان به سوء عاقبت مبتلا نشود. آنگاه خداوند انسان را از سوء عاقبت ايمني مي بخشد كه خوف از عاقبت داشته باشد. اگر ريشه يابي كني اينجاست، تا خوف از عاقبت نباشد انسان رهايي از سوء عاقبت پيدا نمي كند. اينهايي كه گناه مي كنند بعد هم خاطر جمع نشسته اند، واي به حالشان. يعني در دل نمي لرزد. از چه؟ از مكروهی كه در آينده لااقل احتمالش را بده كه بيايد به سراغت.
در روايات زياد داريم دارد از امام صادق علیه السلام: «الْمُؤْمِنُ بَيْنَ مَخَافَتَيْنِ» دو تا خوف «ذَنْبٍ قَدْ مَضَى لَا يَدْرِي مَا صَنَعَ اللَّهُ فِيهِ» باز عاقبت است گناهي مرتكب شده است و نمي داند در آينده خدا با او چه جور مي خواهد رفتار كند. «وَ عُمُرٍ قَدْ بَقِيَ» هنوز كه نمرده ام «لَا يَدْرِي مَا يَكْتَسِبُ فِيهِ مِنَ الْمَهَالِكِ» نمي دانم در اين بقيه عمرم من چه ميكنم؟ بازم گناه؟ «فَهُوَ لَا يُصْبِحُ إِلَّا خَائِفاً» هيچ وقت نشد اين صبح كند، يعني وارد روزي شود مگر اينكه خوف همراه اوست، در دل اوست. اين بيم هست؛ بيم از عاقبتش «وَ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْخَوْفُ» هيچ چيز او را نمي سازد مگر اين خوف، مي خواستم اين را بگويم.
در باب سوء عاقبت كه علي علیه السلام ايمني من الله را گفت ايمني در مقابلش خوف من الله است. چه (من الله) چه( من عظمه الله) چه (من عذاب الله) قشنگ طلبگي اش مي كنيم، همه اينها خوف من الله بعد ايمني كه آن آخري اش مبتلا به ماست. اين است كه موجب حسن عاقبت مي شود همين خوف ايمني بخش است من الله تعالي از ناحيه خدا.
لذا اين را تا تمام مراتب و درجات ايماني مي بينيم، نسبت به همه داریم. در تمامش همين است اما متعلَّقش مختلف مي شود حتي آن عارف درجه يك هم همين خوف را دارد. خوف است هيچگاه از مومن خوف مفارقت نمي كند به عاقبت مي انديشد اين خوف در كنارش هست. البته آنكه در درجه بالاي از معرفت است متناسب با خودش است علي علیه السلام مي فرمايد «الخوف جِلبابُ العارِفين» لباس عارف خوفش است، آنچه كه عارف را حفظ مي كند اصلاً خوفش است؛ جلباب مي داني چيست؟ لباس. لباس آدم را حفظ مي كند.
بعد در قالب عاقبت كه ميريزند ، آن وقت اين تعبير را مي كنند «الْخَوْفُ مِنَ اللَّهِ فِي الدُّنْيَا يُؤْمِنُ الْخَوْفَ فِي الْآخِرَةِ مِنه» يعني اين خوف ايمني دارد. اين كه داشت امن من الله که حضرت فرمود از سوء خاتمه چقدر زيباست، در دنيا اگر خوف از خدا باشد اين ايمني بخش است از خوف در آخرت از خدا. تعبير اينجوري مي-كنند.
بعد آن تعبيري که كرد «الخوفُ جِلباب العارفين» پيغمبر دارد «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ كَانَ بِاللَّهِ أَعْرَفَ كَانَ مِنَ اللَّهِ أَخْوَف» هر چه سطح معرفتش به خدا بالا برود خوفش از خدا بيشتر مي شود كه من گفتم خوفِ عظمت، كه نسبت به صفاتي را كه اينها مقتضي عظمت الهي هستند يعني خوف نسبت به صفت است..
مي خواستم اين روايت را بگويم علي علیه السلام اين تعبير را مي فرمايد كه اگر بخواهي از نظر سوء عاقبت ايمني من الله بدست آوري بدان اين را از مهلت هاي الهيه در دنيا سو استفاده نكني ها! كه اين موجب بشود ضربه به خوفت از خدا بزند. وقتي كه يك بچه بي ادبي كرد چشم پوشي كردي، يك وقت مي بيني چشم پوشي ثمره است. نه دائماً چشم پوشي، چشم پوشي، اين پررويي مي آورد براي اين. حالا اگر خدا تعجيل در عقوبت من و تو در دنيا نکرد، نبايد از اين سوء استفاده كني و خوف از عذاب الهي برود در نتيجه سوء عاقبت بيايد. لذا آخرش حضرت مي فرمايد «ايّاك وَ حِلمهِ و عَفوِه عنك» بپرهيزي ها! از اين بردباري خداوند نسبت به تو، از اين چشم پوشي اش بترس، چرا؟ براي خاطر اين كه اين موجب مي شود سوء عاقبت برايت مي آورد ها!
تقوا؛ زیربنای حُسن عاقبت و خوف از عاقبت
بنابراين مي خواستم هسته مركزي را عرض كنم، در باب حسن عاقبت يا سوء عاقبت كه من گفتم تقواست اين، تقوا و بي تقوايي است. اين نشأت گرفته از اين است اگر خوف از عاقبت در انسان باشد- كه از اعظم خوف هاي ممدوح است- نقش سازندگي دارد و انسان به سوء عاقبت مبتلا نمي شود ولي اگر نعوذ بالله خوف از عاقبت نباشد بدان كه مبتلا به سوء عاقبت خواهي شد.
و گفتم علي علیه السلام مي گويد اصلاً خصلت متقي اين است «والعاقبهُ للمتقين» عادتش، خو، خصلت، هر چيز شما بگويي، كسي كه اهل تقواست اين ملازم است با خوف از عاقبت و همين است كه نقش سازندگي برايش دارد. همين است. و اين اتفاقاً حافظ اوست، حافظش اين است؛ تعبير (جلباب العارفین) توجه كنيد چه تعبير مي كند حافظ اوست.
در نتيجه يك رابطه مي خواستم برقرار كنم بين تقوا، حسن عاقبت، خوف از عاقبت. يك مثلث درست كردم. نگاه كنيد.. اصلاً اينكه من گفتم تقوا نقش زير بنايي دارد در بحث ها مكرر گفته ام در غالب بحث هايمان كه اول شروع مي كردم مي گفتم این را كه تقوا نقش زير بنايي دارد چه براي خصلت هاي انساني، چه مقامات معنويه همه اينها و اثر گذاري اش در تمام ابعاد وجودي انسان در تمام نشئات وجودي دنيا، برزخ، آخرت، اينها را راجع به تقوا گفتم. اما بدان اين بر اثر خوف از عاقبت است. متقي اينجوري است هيچ وقت از او جدا نخواهد شد، احساس ايمني در دنيا نمي كند چه نسبت به هنگام مرگش چه نسبت به قيامتش.
آن تعبيري كه در اول اين روايت بود (فَبِفضلِ الله) بله خيلي حسنات از او صادر شده اما هيچگاه تکیه گاهش آن نيست. هر چي بپرسند می گوید كاري نكردم. كاري نكردم. هنگام مرگش مي گويد دارم دست خالي مي روم هيچ وقت به ذهنش اين نمي آيد. اگر هم بود همه اينها از او بود نه از من. او خوب كرده بود و اگر بد كردم از من بود كه آيه شريفه دارد.