در سوره اعراف «وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ» نگاه كنيد. «وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَليلاً فَكَثَّرَكُمْ وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ» آيه ديگر «كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمين» اينها عاقبت است اما آن آيات گفت چه؟ عاقبت براي متقين بود كه آيات متعدده اي بود و گفتم چرا عاقبت براي آنهاست اما باز خودش در اينجا مي گويد عاقبت اينها را ببين..
اين آيات يك مطلبي را دارد به ما القا مي فرمايد و آن اين است كه مي خواهد ما را التفات دهد به فرجام گروه هايي كه اهل تقوا نبودند؛ كلّی اش اين است، مكّذبين، مجرمين، مفسدين، ظالمين، اينها رابطه اي با تقوا ندارند .
اين آيات دارد ما را توجه مي‌دهد به محسوساتمان، نه معقولاتمان. اين را خوب دقت كنيد؛ محسوسات اصلاً بحث معقولات درآن ندارد.در متقين چه بسا تقوا را اگر بخواهيم تعريفش كنيم: ملكهٌ قدسيهٌ نفسانيه ؛اما اينجا نه، مي رود سراغ محسوسات.
يك نكته در هرچهار آيه هست و آن اين كه همه اش «فانظروا» دارد، ازنظر ادبی نظر يعني نگاه با دقت، نگاه با دقت مي شود نظر اما صرف نگاه مي شود رؤيت. مي گويد دقت كنيد نسبت به فرجام اين گروه ها اينها در جامعه شما بودند، جامعه بشري ؛از آدم تا خاتم و از خاتم تا به قيامت باز هم هستند در هر عصري در هر جايي كه باشي بالاخره از اينها پيدا مي شود دقت كن، محسوساتت است، اين بحث معقولات نيست. خودت نگاه كن ببين فرجام اينها چه شده است. دقت كردم ديدم ديگر اين يك مسئله اي نيست كه بخواهد به من التفات بدهد وقتي ديدم به اينكه فرجام او، فرجام نيكي نبود. اينجا چه مي شود؟ عبرت ميگيرم. چه قدر زيبا آمده فانظروا فانظروا… دقت كن ببين اينهايي كه اهل تقوا نبودند فرجام اينها از نظر زندگيشان در همين نشئه دنيا چه شد؟ در طول تاريخ، نميتواني بگويي اين گروهها فرجام نيك داشته اند، عبرت بگير و همين موجب مي شود كه تو را سوق مي دهد به اين كه تقوا پيشه كني و فرجام متقين را انتخاب كني.
.. نگاه كن ديگر. و نبرده يك چيزي كه معقول باشد به قول ما تئوري ميگوييم، ذهنيت گرايي نكرده قرآن در اين قضيه تقوا، ذهنيت گرايي نيست درآن، واقعيت گرايي در خارج را آورده است، اما ميداني چيست؟ اين را هم به تو بگويم، سطحي برخورد نكن «فانظروا» دقت كن، دقت كه كردي خودت ميفهمي ، ديگر احتياجي ندارد من به تو تذكر بدهم.
دو دسته آيات داريم، دسته اي كه دارد رابطه بين تقوا و فرجام نيك را مطرح مي‌كند كه اصلاً فرجام براي انسان همين است كه نيك باشد والّا آن بدبخت فرجام ندارد ، در مقابلش هم اينها را مي گويد بعد هم براي خاطر اينكه تو تقوا را انتخاب كني ، از راه توجه به فرجامِ مقابلات وارد شده. از اين راه وارد شده. گفتم راهِ چي؟ مشهودات،‌محسوسات، كه الان درخارج ميبينيد ديگر. طول تاريخ هم فراوان هست.
رابطه تنگاتنگ فرجام دنیا با سایر نشئات وجودی:
مطلبي هست در باب مسئله رابطه بين تقوا و عاقبت، ‌من اين را عرض كنم؛ كما اينكه ما در قرآن و روايات هم داريم، ما مي آييم نشئه هاي وجودي را منهاي نشئه ديگر می‌کنیم، مثل نشئه دنيا، عاقبتش، اينجوري ما حساب مي كنيم يعني بدون ارتباط با يكديگر، اين كار غلطي است از نظر مباحث معرفتي ما، يعني كسي كه معتقد به مبداء و معاد است نمي تواند اين كار را بكند، يعني كسي كه معتقد است به سه نشئه وجودي يعني هم نشئه دنيا، هم برزخ، ‌هم قيامت، اين نمي تواند بيايد جدا فقط نشئه دنيا و فرجام او را در نظر بگيرد. اصلاً نمي تواند اين كار را بكند حالا مي گويم چرا. و آن اينكه چون رابطه تنگاتنگ بين فرجام دنيای من است با نشئه هاي وجودي بعد، يعني اگر عاقبتش نيك باشد آن نشئه هاي بعد هم همان است و اگر سوء باشد هم همینطور. به تعبير ديگر عاقبت دنياي من نقش سازندگي نسبت به نشئات ديگر وجودي من دارد؛ چه برزخي ،‌چه قيامتي . عاقبت من در دنيا نقش دارد، هم نقش سازندگي، هم تخريبي. یعني اين براي من از نظر برزخ اين عاقبت است اصلاً؛ لذا اين كه مي‌بينيد ثقلش را هم مي اندازند اينجا براي اين است.
درست است از نظر نشئات وجودي، نشئه آخرت آخرين نشئه است، كه عقب ترين نشئه هاست، اين بسيار خب، ‌اما ما روي اين بحث نداريم بحث ما اين است كه همان كه آخر كار است، آخر كارِ اينجا يا او را مي سازد يا خرابش مي‌كند، آخر اينجا، آن آخرِ را. عاقبت اين كارِ دنياي من است كه هم برزخ من را مي سازد، هم قيامت من را مي‌سازد. يك رابطه اينجوري است. اين عاقبت. لذا ثقل را مي‌اندازند اينجا.
شما ديديد ديگر در روايت داريم در آيات داريم الان اين آيات را مي‌بينيد ديگر من از تو سوال مي‌كنم.. «فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبين» اگر مرادش آخرت بود مگر ما در آخرتيم كه ببينيم در آنجا او چه شده؟ شما داري ميبيني؟ «كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمين» من دارم قیامت را مي‌بينم كه اين را انداختند در جهنم؟ الان در برزخ است، ‌مي‌فهم الان در برزخ با او چكار مي‌كنند؟
.. لذت مي برند؟ يا درد مي‌كشند؟ ما كه نمي‌توانيم اینها را ببينيم. مرادش چيست؟ من از نظر دنيايي ميفهمم كه آخرِ كار؛ اينها دست خالي رفته اند، اين را مي‌فهمم..
«اينَ الكَياسِرة و ابناءُ الكَياسِرة» علي علیه السلام داد ميكشد كجا رفتند اينها؟ اينها را كه مي‌بينم كه، به چشمم دارم مي‌بينم كجا رفتند اينها؟ چه شدند اينها؟ خواري هايي را كه بعد از پايان مسئله عيش دنيايشان اينها را كه مي توانم ببينم كه، اما آنجا را نمي‌توانم ببينم، مي گويد فانظر؛ فانظر معنايش اين است. در دنيا. آخرش چه شد؟ از نظر مادي كه دست خالي است ديگر درست است يا نه؟ اگر كفن كرده باشند، تو آن چاله انداختند تمام شد رفت، چيزي توانستند ببرند همراه خودشان؟ آن ثروت اندوزها، رياست را توانستند همراه خودشان ببرند؟
خيلي زيبا قرآن دارد مطلب را مطرح مي كند نگاه كن كور كه نيستي؟ اما دقيق نگاه كني ها! سطحي نگاه نكن .. رابطه عاقبت دنيا با نشئات بعدِ وجودي، هم نقش سازندگي دارد هم نقش تخريبي دارد، چه برزخي اش چه آخرتي اش لذا روي اين تكيه مي كنند.
مسئله اي كه هست اين است كه يك مجموعه بود وارد شديم، مجموعه زيستن در يك نشئه را، بعد عاقبت درست كرديم براي آن و براي متقين را ببين چيست؟ عاقبت براي اينها است چون اينها نشئات وجودي بعد را براي خودشان به بهترين وجه ساختند و رفتند.
عاقبت نسبت به همه امور:
يك بحث عاقبت، نه، خردش ميكنيم؛ نسبت به هر كاري داريم ما كه اين مطرح مي شود .اينها كلّيِ كار بود، بحثٌ كبروي بود اينها را مطرح كرديم. يك بحث جزئي داريم نسبت به هر كاري و مي بينيد اين را هم مطرح مي كنند براي ما، باز چه نسبت به متقي چه آن طرفي اش علي علیه السلام «أُوصِيكُمْ عِبادَ الله بِتَقْوَى اللَّهِ ، فَإِنَّهُ خَيْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ».. جمله بعد «وَ خَيْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّه» تقوا بهترين چيزي است كه ما همديگر را به آن توصيه كنيم.. و بهترين چيز نسبت به فرجام هاي كارها نزد خداست.
نگاه كنيد عوضش كرد علي علیه السلام بحث اين نبود كه عاقبت زندگي در دنيا نه ،خَيرُعواقِب، جمع مي بندد، خيرُ عواقب يعني فرجام ها نسبت به امور ،كارها. خردش کرد آورد پایین. چون همين خرده پاهاست براي ما كه آن كبراي كلي را هم درست مي كند يعني دانه دانه كارهاي ماست كه براي ما عاقبت به خيري درست مي‌كند، سرجمع مجموعه كارهاي ما در دنيايمان، يا از آن طرف نعوذ بالله چكار ميكند؟ سوء عاقبت براي ما درست مي كند اين مجموعه. اینجا علي علیه السلام تقوا را نسبت به دانه دانه كارهايمان دارد مطرح مي كند. مي گويد هر كار تو يك فرجامي دارد، يك وقت مي گويي زندگي تو در دنيا فرجام دارد، يك وقت مي گويي هر كاري كه از تو صادر مي شود فرجامي دارد. و بهترين فرجام ها، براي اهلِ تقواست. تقواست كه موجب مي شود فرجام هر كار تو در دنيا نيك شود.
من جلسه گذشته رابطه بين تقوا و تعقّل را عرض کردم و نسبت به امور كه علي علیه السلام تعبیر می‌کند عواقب امور، تقوا مؤثر است در حُسنش. «خیر» می فرماید. اين مربوط به اين است كه تو اولِ هر كار عاقبت هر كار را از ديدگاهي كه الهي است، مي گويد عندالله ،در نظر بگير. فرجام هر كار را كه مي خواهي انجام بدهي از ديدگاه الهي بررسي اش كن. ساده اش میکنم ببين كاري كه مي خواهي بكني هرچه هست، هر حركتي كه ازتو مي خواهد ارادي صادر بشود ببين آيا مورد رضاي خداست يا نيست؟ به تعبير رساله‌اي حرام است يا حلال. اين حرفهايي كه از دهانت دارد در مي آيد، هر حركتي از هر عضوي. متّقي عاقبت هر عملی را همانجور که مي فرماید «و خيرُ عواقبِ الاُمور عِند الله» اين را در نظر مي گيرد.
يك روايتي مي خوانم که از امام صادق علیه السلام است قال علیه السلام: «إنَّ رجُلاً أَتَى النَّبي صلّی اللهُ علیهِ وآلهِ وسَلّم فَقَالَ لَه يا رسولَ الله أَوْصِنِي» يك سفارشي بكن، معمول بوده مي آمدند از اين طرف از آن طرف خدمت پيغمبر كه مي رسيدند از پيغمبر تقاضا مي كردند به قول ما يك تحفه اي همراه خودشان ببرند پيش ائمه هم مي آمدند. سفارشي من را بكنيد، به تعبيري وصيت «فَقَالَ لَهُ فَهَلْ أَنْتَ مُسْتَوْصٍ إِنْ أنا أَوْصَيْتُكَ»پیغمبر از او سؤال مي كنند كه آيا اين سفارش من را به كار مي بندي؟ اگر من سفارشت بكنم يا نه؟ يا از آنهايي هستي كه آمدي يك چيزي بشنوي و بعد هم خداحافظ شما؟ پشت گوش انداختم و رفتم دنبال كارم.
سوال مي كند از او «حَتَّى قَالَ ذَلِكَ ثَلَاثاً» سه مرتبه پيغمبر تكرار كرد «وَ فِي كُلِّهَا يَقُولُ الرَّجُلُ نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ» اول سوال كرد اگر بهت سفارش كنم به كار مي بندي؟ يا نه گفت بله باز دو مرتبه پرسيد تا سه مرتبه حضرت مي فرمود می‌گفت نعم يا رسول الله .سفارشیِ سه قبضه، اینجا ‌سه قبضه اش كرد پيغمبر «فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ» حضرت به او فرمود «فَإِنِّي أُوصِيتكَ إِذَا أَنْتَ هَمَمْتَ بِأَمْرٍ» هر وقت كاري بكني، علي علیه السلام امور داشت «فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ» فرجام کار را بررسي كن با چه معياري؟ معيارِ الهي. پيش پيغمبر خدا آمده نمي گويد با معيار ابناء دنيا با آن كه معنا ندارد كه پيغمبر بيايد اين را بگويد با چه معياري با چه ديدي؟ تو مي گويي عاقبتش را در نظر بگير با چه ديدي؟ ما هم دو جور ديدگاه كه بيشتر نداريم: رحماني، شيطاني. انساني، حيواني. در هر قالبي مي خواهي بريز. دو ديد بيشتر نداريم
«فَإِنْ يَكُ رُشْداً فَامْضِهِ» اگر ديدي عاقبتي نيك دارد، فرجامي نيك دارد از ديد الهي برو آنجا «وَ إِنْ يَكُ غَيّاً فَانْتَهِ عَنْهُ» ديدي نه عاقبت سوء دارد از ديدگاه الهي، نه دست دراز نكن. اين همان مسئله اي است كه علي علیه السلام در باب تقوا مي گويد در آن خطبه مي‌گويد عاقبت امور، عواقب امور را مي‌گويد عند الله. متقي يك همچنين آدمي است كه من الآن گفتم كه مي خواستم بگويم، روايت هم همين را مي گويد خيلي زيبا مطرح مي كند.
اين هم كه مي گويند خدا عاقبتت را ختم به خير كند از اين چيزها زياد داريم من اینها را می گویم لقلقه زبان. زباني است اينها. جدّي نيست اين،‌ اراده جدّيه نيست اينجا؛.. واقع قضيه اين است اگر كسي اهل تقوا نباشد، فرجام نيك در دنيا نخواهد داشت بدانيد و همين موجب مي شود در تمام نشئه ها اين بدبخت است. در تمام نشئات تا برسد به قيامت.

 

فهرست مطالب