یک پرسش خوب که میشود از خودمان و جامعه مان بپرسیم این هست که ما چقدر دوست داریم , “بدانیم” ؟
بنظرم ما عموما میخواهیم چیزی را بیاموزیم یا بدانیم تا بعدا به یک “دردی” بخورد. به یک “کاری” بیاید و این “دانستن” هیچگاه خودش مهم نبوده است.
امروز حضرت امام حسین (علیه السلام) یک دغدغه ی خاص داشت. اینقدرمهم که در اوج ناامنی مکه , در زمانی که باید به کوفه برود برای حل کردن “درد” های مردم در اوج “کارهای” مهم سیاسی و در اوج خیلی چیزهای دیگر تنها به آن پرداخت. دغدغه ی شناخت.
اِلهى عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الاَّْثارِ وَتَنقُّلاتِ الاَْطْوارِ اَنَّ مُرادَکَ مِنّى اَنْ تَتَعَرَّفَ اِلَىَّ فى کُلِّشَىْءٍ حَتّى لا اَجْهَلَکَ فى شَىْءٍ
خدايا آن طورى که من از روى اختلاف آثار و تغيير و تحول اطـوار بـدسـت آورده ام مـقـصـود تـو از مـن آنـسـت کـه خـود را در هر چیزی به من بشناسانى تا من در هـيـچ چـيـزى نـسـبـت بـه تـو جـاهـل نـبـاشـم
دعای عرفه پرسش ” که چی؟ ” (بدانیم که چه بشود؟!) را نه تنها بی معنی میداند بلکه مقصود خدا از خلقت را دانستن معرفی میکند.