ما جملات آخری را که امام حسین(علیهالسلام) در این خطبه میفرماید، در گذشته در باب قیام امام حسین(علیهالسلام) مطرح کردیم و گفتیم كه هدف حضرت از این قیام یک هدف مادی دنیایی نبود و این قیام ماهیتاً با قیامهای بشری و حرکتهای اجتماعی که در جوامع انجام میگيرد و مثلاً نظامی را کنار میزنند و نظام دیگری را میآورند، از نظر هدف تفاوت دارد. امام حسین(علیهالسلام) بعد از این سه بخش كه خطاب به آن جمع بیش از هزار نفر صحابه و تابعین در منا بود، میفرمایند: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ مَا كَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ» خدایا بدون شک تو میدانی آن کاری که ما داریم انجام میدهیم، براي به دست آوردن قدرت سیاسی و ثروت و نعمتهای زائد نیست. یعنی مبارزه ما بر ضد دستگاه بنی امیه و خود معاویه که حضرت قبلاً صریح گفت، نه براي جاه است و نه براي مال. اولی؛ جاه یعنی مقام، دومی؛ مال. هدف من از این قیام نه ریاست است و نه پول.
«وَ لَكِنْ لِنُرِيَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ وَ يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ يُعْمَلَ بِفَرَائِضِكَ وَ سُنَّتِكَ وَ أَحْكَامِكَ»[1] بلكه برای این بود که اصول و ارزشهای دینیات را که درخشان هم هست بنمایم و ارائه کنم و در کشور و قلمرو حکومت اسلامی اصلاحات پدید بیاورم و بندگان ستمدیده ایمن و برخوردار از حقوقشان باشند، همچنین به وظایف و احکامي که مقرر داشتهاي عمل شود. وقتی حضرت به خدا خطاب میکند، معنایش این است که با خدا میگوید که هدف من بقای اسلام است. قیام من برای بقای اسلام است نه برای ریاست و مال.
همسو بودن سخنان امام حسين و پدر بزگوارشان
من اینجا یک تذکر بدهم، آنهایی که اهل تحقیق هستند به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید مراجعه کنند. در آنجا نظیر این جملات را از علی(علیهالسلام) نقل میکند. «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ» این برخوردی که ما با اینها داریم برای حکومت نیست. «وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ» برای پول هم نیست که بخواهیم زیاده طلبی كنيم و پول بیشتری گیرمان بیاید. «وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِک»[2] کأنه حسین(علیهالسلام) در اینجا همان جملات پدر را نسبت به هدف گیری قیامش استخدام کرده است. سخنان علی(علیهالسلام) و حسین(علیهالسلام) هیچ تفاوتی ندارد.
تفاوت ريشهاي قيام امام حسين با ساير قيامها
امام حسين خيلي خوب هدف را روشن میکند و مسأله این نیست که حضرت بخواهد حکومت کند. من در بحثهایم در ابعاد قیام امام حسین نسبت به عاشورا گفتهام كه ماهیت این قیام با قیامهای بشری فرق میکند و فرقشان این است که قیامهای بشری این است که تو نباشی و من باشم، ریاست دست تو نباشد و دست من باشد، البته بعضیها هم میآیند شعارهایی میدهند كه میخواهم اصلاحاتی کنم، بعد هم میبینیم دروغ در آمد؛ قيامهاي بشری این است تو نباشی و من باشم که عمده در مورد ریاست است. در قيامهاي بشری براندازی میشود، کودتا میشود، همه اين قيامها همین است. اما قیامهای الهی این طور نیستند، چون هدف نه ریاست است و نه پول، هدف دین است. دین باشد ولو من نباشم.
هدف این است که دین باشد، امام حسین هم همین را میگفت. از اول تا آخر قيام گفت كه میدانم من را میکشند و همه شما را هم که با من هستید میکشند، نه به کسی وعده پست و ریاست داد و نه وعده پول. اين دو قيام صد و هشتاد درجه با هم تفاوت دارند. امام حسین بسيار زيبا آخر خطبه هدفش را بیان میکند. به خدا ميگويد: خدایا میدانی كه قيام من نه برای ریاست است و نه براي پول، بلكه من می خواهم دین تو را نگه دارم، هدف من بقای اسلام است. اسلام باقی باشد ولو من به حسب ظاهر فانی شوم. این تفاوت ماهوی و ریشهای قيام حضرت با قيامهاي بشري است.
برنامه ريزي چندين ساله امام براي قيام
امام حسین چه موقعی دارد این سخنان را میگوید؟ دو سال قبل از واقعه عاشورا، در منا و در جمع بیش از هزار نفر از صحابه پیغمبر و تابعین اينها را میگوید. آيا امام حسین نمیدانست دارد چه کار میکند؟ آيا در عمل انجام شده قرار گرفت؟ كسي كه اين را بگويد، سواد و اطلاعات ندارد. همه کارهای امام حسین حساب شده است. دهها سال بود روی این حركت کار و هدف گیری کرده بود. تو داري با عینک مادیگرایی قیام امام حسین را نگاه میکنی، آن را بردار و با عینکي که دید معنوی دارد اين قيام را ببین كه چه خوب و حساب شده است!
ديد مادیگری همین است، شما ببینید الآن این قدر پول خرج میکنند برای این که به ریاست برسند. ميگويند: ما احساس تكليف ميكنيم. این حرفها و شیطنتها و فریبکاریها چیست؟ تکلیف از کلفت است، من خودم اینطوری هستم كه از خدا میخواهم كه هر چه هست این تکلیف را از گردنم بردارد، چون تکلیف از کلفت و مشقت است. اگر احساس تکلیف کردی بايد بروي از هر دری که شده، از هر راه حرام و حلالی كه شده دست بیاندازي و آن مقام را به چنگ بیاوري؟ اين قدر خرج ميکني که به یک مقام و منزلت اجتماعی برسی؟ این براي خدا است؟ شايد من مشكل دارم كه نمیتوانم باور کنم اینها برای خدا است!
ياري نكردن امام؛ خاموش كردن نور نبوت
حضرت اینها را میفرمایند، بعد يك مطلب اساسی را مطرح ميكنند، به همین جمعیتی که بودند خطاب ميكند-البته گفتم كه بحثِ شخص نیست، بحثِ شخصیت است- به آنها خطاب میکند که وظیفه من این است كه انجام میدهم اما شما: «فَإِنَّكُمْ إِلَّا تَنْصُرُونَا وَ تُنْصِفُونَا قَوِيَ الظَّلَمَةُ عَلَيْكُمْ وَ عَمِلُوا فِي إِطْفَاءِ نُورِ نَبِيِّكُمْ» ما به اينها «تالی فاسد» میگوییم؛ یعنی اگر شما دستبهکار نشوید و ما را کمک کنید، باطل را یاری کرده و نتیجهاش این میشود که نور نبوّت خاموش خواهد شد. «وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْهِ أَنَبْنَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِير»[3] میگوید: بنابراین اگر شما، یعنی اگر چهرههای دینی و مذهبی كه در جامعه جایگاه و مقامی دارید ما را در این راه یاری نکنید، این را بدانید كه این ستمگرها در مقابل شما قدرت بیشتری پیدا خواهند کرد و در خاموش کردن مشعل نبوت فعالتر خواهند شد. اینها ميخواهند اسلام را از بین ببرند، این همان حرفی است که من از اول زدم.
امام حسين برای بقای اسلام قیام کرد، چون دید كه اگر بنی امیهایها بمانند، فاتحه اسلام را میخوانند: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَام»[4]، از اسلام دیگر خبری نیست و کارش تمام میشود. این هم تالی فاسد ياري نكردن امام كه فرمود: «فَإِنَّكُمْ إِلَّا تَنْصُرُونَا وَ تُنْصِفُونَا قَوِيَ الظَّلَمَةُ عَلَيْكُمْ وَ عَمِلُوا فِي إِطْفَاءِ نُورِ نَبِيِّكُمْ» خیلی صريح فرمود. این همان حرفهایی است که من از اول بحثهایم راجع به امام حسین گفتم. شاید بیش از ده ساعت دارم بحث میکنم، دیدید كه آخرش هم به همان جا ختم شد. حضرت این حرفها را در مدینه و در شبی که بیعت با یزد را به او پیشنهاد کردند نگفت، دو سال قبل از واقعه عاشورا و زمان معاویه اينها را گفت.
ولايت امام عادل؛ شرط قبولي اعمال
من میخواهم بحثم را ختم كنم، شما اگر در معارفمان نگاه کنید هم راجع به اطاعت از حکّام جور و هم راجع به اطاعت از حکّامی که جور نباشند، مثل معصومین(صلواتاللهعلیهم) داريم كه اطاعت از حکّام جور موجب عذاب و عقاب الهی میشود ولو اینکه به همه واجبات هم عمل کنی و هيچ يك از محرّمات را هم انجام ندهي و حتّي نماز شب بخواني. یک وقت میگوییم: كسي كه شرب خمر کرده يا غیبت كرده يا دروغ گفته يا تهمت زده يا نعوذبالله زنا كرده است، به جهنّم ميرود؛ اما در اينجا شخص، هیچ کدام از این کارها را نکرده است، از آن طرف به تمام واجباتش هم عمل کرده است؛ اما چون از حکّام جور، یعنی كسانی که از نظر الهی برای حکومت لیاقت نداشتند، اطاعت کرده است، مستحق عذاب خواهد بود.
اطاعت از حاكم جور با همه اعمال نیکی که داری موجب میشود كه مستقيم تو را در آتش ببرند. من دارم کلّی میگویم، اینها همه روایت دارد. در مقابل، کسانی که از نظر پذیرش حکومتی مقیّد بودند كه از حکّامی که خدا اینها را منصوب کرده است، اطاعت کنند، تمام اعمال نیکشان مقبول است. اعمال آنها مقبول نیست، مردود است، ولي اعمال اینها مقبول است.
یک بحثی است که الآن جایش نیست، در وسائل الشيعه هم بابي در مسأله مقبولیت اعمال به پذیرش ولایت منصوبين از ناحيه خداوند وجود دارد. این دو تا حرف است، یک وقت بحث بطلان عمل است، یک وقت بحث مقبولیت عمل است. بطلان و اینها ظواهر و دستورات شرع است، اينكه مثلاً وقتي نماز ميخوانی، رو به قبله باشی، لباست پاک باشد، نمازت صحيح است، اما اگر ولايت نباشد مقبول نیست، یعنی خدا آن را نمیپذیرد. مقبولیت عمل را هم در این طرف گذاشتهاند.
ما در این باره، دو دسته روایات داریم. مثلاً از پیغمبر داريم كه فرمود: «قال رسول الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ أَطَاعَتْ إِمَاماً جَائِراً لَيْسَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّه»[5] خداوند فرموده که من مردمی از اهل اسلام را حتماً عذاب خواهم کرد که حاکمی جائر و غیر منصوب از جانب مرا اطاعت کنند؛ اگر چه همه اعمالشان هم خوب باشد. نظیر این روايت از امام باقر(علیهالسلام) داریم که فرمود: «قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ أَطَاعَت إماماً جائِراً»[6] از آن طرف هم داریم: «لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا إِذَا تَوَلَّوُا الْإِمَامَ الْجَائِرَ الَّذِي لَيْسَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَي»[7] يا روایت داریم: «لَا يَنْفَعُ عَبْداً عَمَلُهُ إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا»[8] خداوند عمل هیچ بندهای را با تولّای حاکمی جائر که منصوب از طرف خدا نیست، نمیپذیرد.
حاكم الهي، جامعه را الهي ميكند
چون امشب، شب آخر است، این مطلب را عرض کنم. اگر یادتان باشد من در بحثها عرض کردم که مسأله امامت در اسلام، جنبه زیربنایی دارد، شواهد زیادی هم آوردم. اینکه روی اين مطلب تأکید میکنم برای این است که اگر حاكم، الهی بود، جامعه هم یک بینش الهی پیدا میکند و روال کارها، روال الهی میشود. ولی اگر او الهی نبود، به تدریج این دین الهی و آیین اسلام از بین خواهد رفت. این همان است که امام حسین(علیهالسلام) میگفت. روایتی از امام هشتم(علیهالسلام) است که من بخشي از آن را میخوانم، دارد كه حضرت فرمود: «إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَام»[9] حضرت کار را تمام کرد و فمود: ریشه اسلام امامت است، اگر این ریشه را بکنی، درخت هم از بین خواهد رفت. «إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَام»، این همان حرفي است که در خطبه گفتیم و امام فرمودند.
بحمدالله ما موفق شدیم که تا حدودی اين خطبه را بررسی کنيم.
توسّل به امام رضا(عليهالسلام)
ان شاء الله من امشب دو توسل دارم. یکی توسلم به امام هشتم(صلواتاللهعلیه) است که در روایات داریم امشب، شب شهادت حضرت است. البته خود امام هشتم هم میداند توسلم به امام هشتم چیزی نیست که ظاهری باشد، من هرچه دارم و میخواهم بگویم، از اينها دارم، ما هم هرچه داریم از امام هشتم داریم. امشب دائماً به این فکر میکردم که ماه صفر تمام شد، یعنی میشود ما را دست خالی از اینجا رد کنند؟ حالا فرض کنید ما بد باشیم، خُب بد هستیم دیگر! این قدر بدها در خانه خوبها رفتند و آنها هم محبت کردند؛ اگر ما خوب بودیم و به ما محبت میکردند به نظر من زیاد مهم نبود، اگر بدها آمدند و به آنها محبت کردید، مهم است.
من میخواهم بگویم یا علی ابن موسی الرضا ما همه اعتراف داریم كه بد هستیم، اما این دیگر قابل انکار نیست که در خانه شما آمدیم، آيا میخواهی ما را رد کنی؟ «ما هکذا الظن بکم» ما اعتقادمان به شما غیر از این است.
هم ابن بابویه و هم شیخ مفید(رضواناللهتعالیعلیهم) نقل میکنند، البته خصوصیات را مختلف نقل میکنند، بعضیها میگویند امام هشتم کسالت داشت، مأمون به دیدار حضرت آمد نه اینکه حضرت آنجا برود، حالا هرکدام باشد فرقي نميكند، ولی مأمون قبلاً به یکی از غلامهایش سپرده بود كه ناخنهایش را بلند کند و بعد هم زیر ناخنهایش زهری را تعبیه کند و بعد هم دستور داد آن میوه را آوردند و گفت: این میوه را برای حضرت آماده کن. میوهها را آماده کرد و مأمون به حضرت گفت شما اینها را میل کنید، برایتان خوب است. حضرت امتناع کرد. در روایت دارد هرچه اصرار کرد امتناع کرد. مأمون گفت: سوگند به خدا از جایم حرکت نمیکنم مگر اینکه شما اينها را بخورید. حضرت به زور مقداری از آن میوه را تناول کرد. مأمون بلافاصله حرکت کرد و رفت. امام هشتم هم حرکت کرد، اما دو تا حرکت میگوید. امام هشتم وقتی از جا حرکت کرد پنجاه بار بلند شد و نشست. «يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيم» امام هشتم مثل مار گزیده به خودش میپیچید، روکرد به اباصلت و گفت: درب خانه را ببند و کسی را راه نده. حضرت رفت و در حجره خودش خوابید. اباصلت میگوید: من در صحن خانه ایستاده بودم یک وقت نگاه کردم دیدم نوجوانی وسط صحن خانه است كه اشبه مردم به امام هشتم است. جلو رفتم گفتم: آقازاده من همه دربها را بسته بودم، شما از کدام در وارد شدید؟ گفت: ای اباصلت خدایی که من را در یک لحظه از مدینه به طوس آورد، از در بسته هم وارد میکند. آمدهام پدر مظلوم و مسموم و معصوم خودم راببینم و با او وداع کنم. میگوید: دیدم به سوی حجرهای که امام هشتم در آن بود رفت. من در پی او رفتم، دیدم در را باز کرد همین که وارد شد دیدم امام هشتم از جای حرکت کرد و پسر را در آغوش گرفت، پسرش را میبوسید. وقتی من این منظره را به ذهن میآورم، یاد حسین(علیهالسلام) میکنم: «و رفع رأسه و ودعه فی حجره» سر علی را بلند کرد و در دامن گرفت: «و وضع خده علی خده»[10] صورت به صورت علی گذاشت، اما علی با او صحبتی نکرد.
توسّل به حضرت زهرا(سلام الله عليها)
اما توسل دوم من به کسی است که او این روزها صاحب عزا است. او هم عزادار پدر است و هم عزادار پسر است. یا زهرا، ما همه به امیدی اينجا آمدهایم، ماه صفر تمام شد همه متوقع هستیم. فضلت را میخواهیم، عنایتت را میخواهیم. میتوانم این را بگویم که یقین دارم ردمان نمیکنید.
دارد كه اسماء آب میریخت و علی غسل میداد. علی(علیهالسلام) طبق وصیت زهرا(سلاماللهعلیها) بدن حضرت را از زیر پیراهن غسل میداد. پیراهن به تن زهرا بود، اما میگویند: یک وقت علي(علیهالسلام) از غسل دادن دست برداشت و شروع کرد هایهای گریه کردن. اسماء پرسید: آقا چه شده است؟ نقل میکنند آقا فرمود: دستم به بازوی زهرا خورد!
زهرا را غسل داد خواست کفن کند، زینب(سلاماللهعلیها) را صدا زد و گفت دخترم برو آن کافور و حنوطی را که جبراییل از بهشت آورده است بیاور. جملهاي كه از علی(علیهالسلام) نقل شده است، این است: «فَلَمَّا هَمَمْتُ أَنْ أَعْقِدَ الرِّدَاءَ نَادَيْتُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ فَهَذَا الْفِرَاقُ وَ اللِّقَاءُ فِي الْجَنَّه»[11] وقتی خواست بند کفن زهرا راببندد، بچههای زهرا صدا زد و گفت: بیایید از مادر توشه برگیرید. بند كفن را نبست تا این بچهها بیایند مادر را ببینند و با مادر وداع کنند. حسن و حسین خودشان را روی سینه مادر انداختند، علی(علیهالسلام) قسم میخورد میگوید: یک وقت دیدم دستهای زهرا از کفن بیرون آمد، یک دست گردن حسن انداخت، یک دست گردن حسین انداخت، زهرا چنان نالهای زد كه منادی ندا کرد: یا علی این بچهها را بردار، تمام ملائکه آسمانها به گریه افتادند.
[1] . بحارالأنوار، ج97، ص79
[2] . شرحنهجالبلاغة، ج8، ص263
[3] . بحارالأنوار، ج97، ص79
[4] . بحارالأنوار، ج44، ص326
[5] . بحارالأنوار، ج25، ص110
[6] . بحارالأنوار، ج65، ص142
[7] . بحارالأنوار، ج24، ص43
[8] . بحارالأنوار، ج27، ص192
[9] . بحارالأنوار، ج25، ص120
[10] . بحارالأنوار، ج40، ص345
[11] . بحارالأنوار، ج43، ص179