تا اینجا امام حسین(علیهالسلام) در مورد کسانی که در جامعه به عنوان عالم دیني، مردمان خیرخواه و اندرزگو و دلسوز جامعه معرفی شدند و مردم هم اینطور آنها را میشناسند، ميفرمايد در مقابل این آبرویی که الهی است و خداوند به اینها در سطح اجنماع داده است، وظایفی دارند که باید به این وظایف عمل کنند. امام حسین(علیهالسلام) میفرماید: این جایگاهی را که شما در جامعه داشتید، از شما گرفتند، بعد حضرت این را توضیح میدهد.
وجوب اداره امور به دست علما
«وَ أَنْتُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ مُصِيبَةً» مصیبتتان از مصائب همه مردم بیشتر و بالاتر و سهمگینتر است، چون مقام و منزلت علمایی را از شما بازگرفتند، «ذَلِكَ بِأَنَّ مَجَارِيَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْكَامِ عَلَى أَيْدِي الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ» چون در حقیقت مجاری امور و اداره کردن جامعه در این جايگاه و به دست علماي دين است. این جمله از آن جملاتی است که آقایان در مباحث فقهیه مطرح میکنند و برای اثبات ولایت فقیه به آن استدلال میکنند. «مَجَارِيَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْكَامِ» یعنی تمام اموری که با آن امور جامعه اداره میشود، حالا صدور احکام قضایی باشد، اجرایی باشد، تقنینی باشد، هرچه باشد اینها بايد به دست دانشمندان روحانی باشد که امین حقوق الهی و دانای به حلال و حرام هستند. مجاری امور و احکام به دست اینها است که بر حلال و حرام امین هستند، یعنی هر چه که مربوط به اداره جامعه است، در هر سه رابطه، چه تقنینی، چه اجرایی و چه قضایی باید به دست شما علماي دين باشد، چون شما بر حلال و حرام الهی امین هستید و به حلال و حرام الهی دانا هستید.
تفرّق از حق و اختلاف در سنّت
«فَأَنْتُمْ الْمَسْلُوبُونَ تِلْكَ الْمَنْزِلَةَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِكَ إِلَّا بِتَفَرُّقِكُمْ عَنِ الْحَقِّ» ولی این جایگاه را از شما گرفتند و ربودند. «وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِكَ إِلَّا بِتَفَرُّقِكُمْ عَنِ الْحَقِّ» این که این جایگاه را از شما گرفتند و شما را از این که امور اداره جامعه را به دست بگیرید خلع ید کردند، علتی جز این نداشت که شما از محور حق، یعنی قوانین اسلام و حکم خدا پراکنده شدید. این یک بُعدش است. بُعد دیگری هم دارد که حالا بحث میکنم «وَ اخْتِلَافِكُمْ فِي السُّنَّةِ بَعْدَ الْبَيِّنَةِ الْوَاضِحَه» و همچنين به اين دليل كه درباره سنت پس از آن که دلایل روشن بر حقیقت وجود داشت، اختلاف پیدا کردید. اين سخن اشاره به آن مسائلی است که امام حسین در بخش اول خطبه در مورد جایگاه خلافت و امامت فرمود. در بخش اول خطبه حضرت تحت عنوان سؤالاتی از آن گروه مطالبي را بیان کرد که برجستهترینش، مسأله امامت بود و آنها در اين مورد اختلاف کردند و از محور حق دور شدند.
پیغمبر علی(علیهالسلام) را برای شما محور قرار داد، او را ولی شما قرار داد، گفت: او سرپرستی شما مسلمین را بکند ولي شما از دور او متفرق شدید. حالا دهها سال گذشته است، یک مشت چاپلوس دغل از بنی امیه آمدند و تمام امور را قبضه کردند و در دست گرفتند، اصحاب پیامبر چه کاره هستند؟ برای این که این اصحاب به وظیفهشان عمل نکردند، بني اميه توانستند به حكومت برسند. وظیفه اینها چه بود؟ مگر کسی میتوانست در مقابل این اصحاب مقاومت کند؟ اگر اين دویست نفر از صحابه و بيش از هشتصد نفر از تابعین دست در دست هم میدادند، سراسر قلمرو مسلمین را زیر و رو میکردند.
«وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِكَ إِلَّا بِتَفَرُّقِكُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلَافِكُمْ فِي السُّنَّةِ بَعْدَ الْبَيِّنَةِ الْوَاضِحَه» این جايگاه سلب نشد مگر به خاطر این که شما از دور محور حق پراکنده شدید و در سنت اختلاف كرديد. سنت یعنی حرفهای پیغمبر. پيامبر حتی در آخرین لحظات به مسأله امامت و اهل بيت اشاره كردند؛ در بخش اول همين خطبه آخرین سؤالی که امام حسین از اینها کرد، اين بود: «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فِي آخِرِ خُطْبَةٍ خَطَبَهَا إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ أَهْلَ بَيْتِي فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَم»[۱] پیغمبر این کار را کرد، امّا شما بعد از دلایل روشن که اصلاً نقطه تاریکی در آن نبود، در سنت اختلاف کردید.
عامل مصيبت؛ پراكندگي از محور حق، يعني علي عليهالسلام
من اشاره میكنم و رد میشوم؛ اولاً بخشي از این جملات حضرت، بحث فقهی است و اینجا جایش نیست. حضرت صریح میگوید: تمام امور اداری جامعه، چه قضایی، چه تقنيني و چه اجرایي همه و همه باید به دست دانشمندان روحانی بیفتد، چون آنها امین بر حلال و حرام الهی هستند. دو؛ مسأله مهم این است که حضرت میفرمایند این مقام و جایگاه را از شما بازگرفتند، «الْمَسْلُوبُونَ تِلْكَ الْمَنْزِلَةَ» یعنی این جایگاه را از شما گرفتند و کاری هم نمیتوانید بکنید. سه؛ چرا اين جايگاه را از شما گرفتند؟ علتی هم ندارد مگر این که شما از محور حق، قوانین و احکام اسلامی و الهی و سنت واضحه پراکنده شدید که از نظر تشخّص خارجی، محور حق در آن عصر علی(علیهالسلام) بود. از دور او پراکنده شدید، حالا هم به این روز افتادید که بنی امیه آمدند امور را در دست گرفتند و هر غلطی بخواهند میکنند كه حضرت بعد كارهاي بني اميه را میفرمایند.
حضرت ميفرمايد كه شما عالمان ديني به وظیفهتان عمل نکردید و ضمناً اشارهای به این دارد که بسیاری از مصیبتهایی که بر جامعه اسلامی وارد میشود، بر اثر اختلاف بین افرادي است كه در جامعه چهرههای الهی و مقبولیت الهی دارند. حالا چرا اینها اطراف علی(علیهالسلام) جمع نشدند؟ امام حسین در همین خطبه از آنها اقرار گرفت که مگر پیغمبر در خطبه آخر نگفت: «إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ أَهْلَ بَيْتِي»؟ چون حضرت به صحابه و تابعین خطاب ميكند، باید چیزی را مطرح کند که پیغمبر در ميان عموم مطرح کرده باشنند نه در جمع خصوصی. پيغمبر آن موقع که در بستر بیماری بود، فرمود کاغذ بیاورید میخواهم وصیت کنم، اما این در يك جمع خصوصی است، حضرت آخرین خطبه را میگوید كه ميان عموم مردم بوده است. «إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ أَهْلَ بَيْتِي» امام حسین دقیق با اینها بحث میکند. سخنان پيامبر را پیش میکشد، ديگر هیچ جای تردید نبود. راجع به غدیر هم از آنها سؤال کرد، چون من در جلسه اول سؤالات را بحث كردم، دیگر تکرار نميکنم. اینجا به اینها میگوید برای این كه از محور حق پراکنده شدید، این وضع پیش آمد. حضرت میگوید این وضع به خاطر پراکندگی شما و اختلافتان در سنت است.
کوتاهی عالمان دینی در مقابل ظلم حکّام، منشأ مصائب
حالا چرا اینها اختلاف کردند و از اطراف علی دور شدند؟ امام حسین دقیق میگوید كه چه شد اينها دست از علی برداشتند. ميفرمايد: «وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الْأَذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَؤُونَةَ فِي ذَاتِ اللَّهِ كَانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ تَرِدُ وَ عَنْكُمْ تَصْدُرُ وَ إِلَيْكُمْ تُرْجَعُ الْخَبَرَ» اگر شما بر ناراحتیها، رنجها، اذیتها و شکنجههاي بنی امیه شکیبایی میکردید و حاضر به تحمل بودید، تمام این مقرراتی که در جامعه میبینید، تصویبش به دست شما بود، بازگشتش هم به دست شما بود، در مورد قوانين از شما سؤال میکردند نه آنها.
معاویه هر روز، یک بخشنامه صادر میکند، شما هم جرأت نمیکنید حرف بزنید. یک روز بخشنامه میکند حقوق دوستداران علی(علیهالسلام) را از بيت المال قطع کنید، خانهاش را روی سرش خراب کنید، «وَ لَكِنَّكُمْ مَكَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ» اما شما به ستمکاران مجال دادید تا این مقام را از شما بستانند «وَ أَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِي أَيْدِيهِمْ» و گذاشتید حکومتی که قانوناً به شرع مقیّد بود، به دست آنها بیفتد. منشأ اين مصيبت شما هستید.
مطالب عجیبی در این خطبه است، حالا من در جمعبندی میگویم که امام حسین خیلی از مسائل را در عملکرد گروه خاص جامعه متمرکز میکند. «وَ أَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِي أَيْدِيهِمْ» شما باعث شديد كه مجاري امور مردم به دست اینها بیفتد. «يَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ وَ يَسِيرُونَ فِي الشَّهَوَاتِ»، خیال میکنید اينها بر طبق موازین الهی کار میکنند؟ نه، اينها بر اساس حدس و گمان و این چیزها کار میکنند و طریقه خودکامگی و اقنای شهوات را پیشه میگیرند و هر طوری كه هوای نفسشان بخواهد عمل میکنند.
ترس بزرگان دین از مرگ و سلطه بني اميه
چه کسی اینها را بر این کار مسلط کرد؟ شما به خاطر اينكه از مرگ ترسیدید و فرار کردید که نکند شما را بکشند، باعث سلطه آنها شديد.«سَلَّطَهُمْ عَلَى ذَلِكَ فِرَارُكُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ إِعْجَابُكُمْ بِالْحَيَاةِ الَّتِي هِيَ مُفَارَقَتُكُمْ» فرار شما از کشته شدن و دل بسته شدن شما به زندگی دنیايي که تمام میشود و میرود، باعث سلطه آنها شد. «فَأَسْلَمْتُمُ الضُّعَفَاءَ فِي أَيْدِيهِمْ فَمِنْ بَيْنِ مُسْتَعْبَدٍ مَقْهُورٍ» شما با این روشتان توده ناتوان مردم را به چنگال این ستمگران گرفتار کردید تا اینها هر ظلمي ميخواهند بكنند و صدای كسي هم نمیتواند در بیاید. خفقان اينها را بیچاره کرده است. توي سرتان میزنند، اما هیچی نمیگویيد. یک عده بدبخت و بیچاره هم سرگرم تأمین آب و نان هستند.
«وَ بَيْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلَى مَعِيشَتِهِ مَغْلُوبٍ» ضعفا را به دست اینها دادید و این ضعفا هم دو دسته شدند، یک دسته بردهوار زیر نظر آنها بودند، یک دسته هم دنبال نان و آب خودشان هستند و کاری به این کارها ندارند، «يَتَقَلَّبُونَ فِي الْمُلْكِ بِآرَائِهِمْ»، از این طرف حکّام خودسرانه با هوسبازی در منجلاب سلطنت غوطهور هستند. «وَ يَسْتَشْعِرُونَ الْخِزْيَ بِأَهْوَائِهِمْ اقْتِدَاءً بِالْأَشْرَارِ وَ جُرْأَةً عَلَى الْجَبَّار»[۲] اینها پیرو افراد شرور هستند و در برابر خدا دارند گستاخی میکنند.
کأنه امام حسین تا اینجا تمام مفاسد و بدبختیهای مردم را به گردن آن گروه خاص انداخت، چون آنها به وظیفهشان عمل نکردند و وظيفهشان را به خاطر ترس از مرگ و ايمني از از ایذاء و اذیت رها کردند، بني اميه جايگاه آنها را سلب کردند و آنها را از آن منصبهای الهیشان خلع ید کردند و هرکاری هم بخواهند می کنند، مردم را هم به اسارت گرفتند و میتازند.
این سخنان برای آن عصر نیست، بحث، بحث شخص نیست؛ بحث شخصیت است. امام حسین بيان ميكند كساني که دارای اين منزلت هستند چه وظیفهای دارند و وقتی به وظیفه عمل نکردند چه چيزهايي برای جامعه در پی دارد. در آن زمان چه کسی میتوانست حرف بزند؟ حضرت دو سال قبل از مردن معاویه دارد این خطبه را میخواند، یعنی زمانی که قدرت معاویه به حدّ اعلی رسیده است، به یک معنا بیست و پنج سال و به یک معنا چهل سال است كه دارد حکومت میکند. احدی هم جرأت نفس کشیدن ندارد، چون آنهایی که وظیفه داشتند مقابله کنند، اين كار را نکردند. آنها از دور علی(علیهالسلام) كه پیغمبر اکرم معرفیاش کرده بود و محور حق بود، پراکنده شدند.
آغاز همه مصیبتها…
سراغ توسلم بروم. مصیبتها از همین امروز شروع شد، پیغمبر اکرم آنچه را که وظیفه الهیاش بود و آنچه را که موجب انسجام و رشد و صلاح جامعه اسلامی بود، انجام داد و حتی در آخرین لحظاتش چیزی کم نگذاشت، آن وقت آنطور با او برخورد کردند، اینها از همان زمان پیغمبر طرح براندازی اسلام را داشتند.
در تاریخ روایت داریم که پیغمبر اکرم در بستر بیماری بود، دخترش زهرا(سلاماللهعلیها) پرستاری پدر را میکرد، یک وقت دختر متوجه شد یک اعرابی درب خانه را میکوبد، اعرابی یعنی روستاییِ بیابانی. میگوید: «السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائکه و معدن العلم» به من رخصت دهید که میخواهم وارد خانه شوم، زهرا(سلاماللهعلیها) صدایش را بلند کرد و فرمود: پیغمبر را یارای ملاقات با کسی نیست. بار دوم اجازه خواست و رخصت طلبید، باز حضرت زهرا همان جواب را داد. بار سوم چنان نهیبی زد كه تمام اهل خانه به خودشان لرزیدند. پیغمبر چشمانش را باز کرد، رو به دخترش کرد و سؤال کرد چه شده است؟ جریان را نقل کرد، گفت: چنین کسی آمده است و اجازه ورود میخواهد. پيامبر رو به دخترش کرد و گفت: زهرا جان میدانی او کیست؟ عرض کرد: «الله و رسوله اعلم»، خدا و پیغمبرش آگاه هستند که او کیست. گفت زهرا جان، او کسی است که وارد هر خانهای شود، قاطع لذّات است، او زنها را بیوه میکند، فرزندان را یتیم میکند، هر کجا وارد شود جماعات را متفرّق میکند. زهرا جان! او ملک الموت است. اجازه بده وارد شود.
دارد دختر صدایش را بلند کرد: «وا مدینتا خربت المدینه». دارد كه پیغمبر دست دخترش را گرفت و روی سینه خودش گذاشت، لختی بیهوش شد، دختر دارد هایهای گریه میکند. پیغمبر چشم باز کرد دید دخترش دارد گریه میکند، به او گفت: زهرا جان، گریه نکن. ملائکه دارند از گریه تو گریه میکنند. پیغمبر دست برد اشکهای زهرا را پاک کرد و گفت: دخترم هر وقت من از این دنیا رفتم تو بگو «انا لله و انا الیه راجعون». عجیب است من در روایت دیدهام كه هم دختر گریه میکرد و هم پدر گریه میکرد.
در روایتی که ابن عباس نقل میکند، میگوید: هنگام وفات پیغمبر اکرم دیدیم پیغمبر شروع کرد هایهای گریه کردن، اشکهایش روی محاسن شریفش سرازیر شد، عرض کردند یا رسول الله سبب گریه شما چیست؟ حالا دختر گریه میکند چون دارد پدر را از دست میدهد، اما پدر چرا گریه میکند؟ سؤال کردند سبب گریه شما چیست؟ پیغمبر فرمود: برای فرزندانم و آنچه که این اّمت بعد از من نسبت به اینها روا میدارند گریه میکنم. پیغمبر هنگام مرگ نسبت به فرزندانش، نسبت به زهرا، نسبت به حسن، نسبت به حسین صحنهها میدید. بعد این جمله را گفت: «كَأَنِّي بِفَاطِمَه» گویا دارم دخترم فاطمه را میبینم که به او ظلم شده است، منِ پدر را صدا میکند، احدی از این امّت او را یاری نمیکند. چه موقعي بود که زهرا گفت: «یا أبَتاه»؟[۳] موقعی که حضرت بین در و دیوار بود.
[۱] . بحارالأنوار، ج۳۳، ص۱۸۲
[۲] . بحارالأنوار، ج۹۷، ص۷۹
[۳] . بحارالأنوار، ج۲۸، ص۴۱