و اما سومین نیمچه نشست ما…

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
اللَّهُ الصَّمَدُ
لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ
وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ

سوره اخلاص را خواندیم…

نتیجه صمد نبودن ما این است که به دنبال چیزی هستیم که با آن سنخیت داشته باشیم. ما، در زوجیت با افکارمان و افراد هم کف خود هستیم و نتیجه زوجیت، تولید است.
توحید و اخلاص دو روی یک سکه اند.
ما باید احد بودن و صمد بودن خدا را در زندگی خودمان و در پی احد نبودن و صمد نبودن خود بیابیم..
این که انسان جذب چیزی میشود که با آن سنخیت دارد نکته قابل تاملی است! به قول مادر عزیز باشگاه: چه خوب که آدم “بردنی” شود! هرچه کشش در عالم هست ریشه اش سنخیت است و چه خوب میشود اگر این سنخیت و شبیه بودن منجر به “بردنی شدن” شود. (در پی صحبت از پیاده روی اربعین به اینجا رسیدیم) خستگی آدم‌ها از این است که در گیر و دار ماندن و رفتن، نمیدانند بردنی هستند یا نه، نمیدانند خواستنی هستند یا نه!
سنخیت را در ارتباط با “انس” سوره ناس هم میتوان بررسی کرد…

روایتی از امیرالمومنین نقل شده که: کسی که ار فعل قومی راضی باشد مانند آن است که با آن قوم همراه است. (میشود امیدوار بود در پی نرفتن به پیاده روی اربعین امسال، رسیدنی باشد!)

در زیارت عاشورا که میخوانیم “بذلوا مهجهم دون الحسین” مهج، خون دل خوردن است. خون دل خوردن‌هایمان باید شبیه امام شود.

گفتیم در روز‌هایی که ره روان راه اربعین میروند، ما اینجا چه کنیم؟ تصمیم گرفتیم کاری کنیم تا زود تر سلام بدهیم و راهی برویم که رساننده باشد… .

از وداع امام حسین (ع) با برادر تا رسانندگی عشق و خاصیت زیارت هم گفتیم…
اما حسین هنگام وداع با برادر می‌فرمودند: غارت زده کسی نیست که دار و ندارش را برده اند؛ غارت زده کسی است که برادری چون تو را از دست داده…
در کربلا چه بر سر زینب سلام الله علیها آمد؟ وقتی عشقی به این بزرگی داری، او باشد، همه چیز هست و دیگر چه فرقی میکند که چه اتفاقی بیفتد؛ و اگر اون نباشد… هیچ چیز نیست و باز چه فرقی میکند چه اتفاقی بیفتد!
پایین پای امام رضا (ع) در رواق حاتم خانی قصیده فاخری نوشته شده که یکی از ابیاتش این است:
مستان ره عشق تو دارند فراغت
از آنچه شود در گذر حادثه واقع
یکی از ویژگی‌های زیارت همین است که آدم را عاشق میکند و آسیب ناپذیر.
عشق بود که در کربلا “ما رایت الا جمیلا” آفرید، صبر آفرید و پایداری…

آدم باید وجود داشته باشد تا انسان‌های با وجود در او کشش ایجاد کنند! به اندازه وجود آدم، بین او و وجود مطلق کشش ایجاد میشود و روندگی و جذبه.
“هر چیز یک حقیقتی دارد و بقیه، به اندازه‌ای که از این حقیقت بهره‌مند هستند، به آن متصل اند”
حقیقت انسانیت، امام است. پس هر کس به اندازه‌ای که امام دارد انسان است…
و خاصیت رسانندگی امام، عین توحید است.
و اخلاص یعنی سنخیت با خدا.

دست آورد پژوهشی نیمچه نشستمان این بود:
[خوب است “ قل” های قرآن را بررسی کنیم…! در قول قدرت ایجاد هست. باید ببینیم در گفتن چه پتانسیلی نهفته است و چرا بعضی چیز‌ها را تاکید کرده‌اند که بگو؟! در گفتن چیزی هست که لازم است کشفش کنیم…]
شما را هم دعوت به انجامش میکنیم.

و اما دست آورد عملی:
بیایید رسانندگی را عمل کنیم؛ با هم صبر کنیم، هیچ وقت از هیچ کس نا امید نشویم…
کاری کنیم که همه به خوب بودن امیدوار شوند و هیچ کس از آن ناامید نشود.

به قول سمیرا فولادچنگ عزیز: موجودی حساب در لحظه مهم است! حر موجودی حسابش را در لحظه پر کرد و آزاده شد.

حر را ادبش نجات داد و سحره موسی را نیز.
خوب است با ادب باشیم!
با ادبی، عقل میخواهد… افلم تکونوا تعقلون؟
و ریشه بی ادبی‌های عالم تکرار این سخن شیطان است که “انا خیرٌ منه”.

فهرست مطالب