بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ﴿١﴾ مَلِکِ النَّاس ِ﴿٢﴾ إلَهِ النَّاسِ ﴿٣﴾ مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ﴿٤﴾ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ﴿٥﴾ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ ﴿٦﴾
۱.ناس
انسان است و انس هایش! ریشه ی کلمه ی انسان را که بگیری میرسی به انس! انسان بالذات به خیلی چیزها انس دارد! حالا میتواند آن چیزها خوب باشند یا بد!حالا این شناخت انس هاست که مهم است و تمییز دادنشان از هم و قرار دادنشان در راه او…
۲. صدور و وسواس
وسواس خناس بی کار ننشسته! میتواند جن باشد ..میتواند انس باشد..و بزند در هدف و متوقف کند دقیقا مرحله ی عمل را ! میگویند صدور آن وقتی است که تو میخواهی کاری را انجام دهی، اراده اش را هم کرده ای ! ولی انجامش نمیدهی. ..
حالا این احاطه از کجا می آید؟ چه شکلی چیزی روی ما احاطه پیدا میکند و ما حرفش را گوش میدهیم؟ وقتی کسی قدرتش از ما بیشتر باشد یا علمش از ما بیشتر باشد ..یا دوستش داشته باشیم میتواند روی ما احاطه پیدا کند…
حالا چکار کنیم؟
برویم ، پناه ببریم و بپریم بغل رب و ملک و اله ناس …
۳.دوستانه تر?
من میخوام فلان کار را بکنم ها ولی نمیشه!نمیدونم چرا اینقدراینقدر تو کارم تاخیر دارم ؟ چرا جلو نمیره؟بعد ته کار را که میگردی میبینی …یک جایی خجالت کشیده ای ..یک جایی کسی به تو گفته نمیتوانی اینکار را بکنی و…این جا هم دوباره بحث ناس می آید وسط! سوره میگوید توجه به ناس نکن، به رب ناس توجه کن؛ توجه به ناس نکن،به ملک ناس توجه کن؛ توجه به ناس نکن به اله ناس توجه کن! خیلی جالبه ها این جاست که وقتی من خیلی تابع انسانها میشم دیگه حواسم از رب و ملک وآله بیرون میاد و به حقیقت خودم نمیرسم! و همش این میشه که مردم چی میگن؟حالا اون یکی چی میگه؟فلانی این حرف را قبول نداره اگه بزنم چی میشه؟حالا من میخوام این کارو انجام بدم استاد قبول میکنه؟و بعد همینطور تاخیر پشت تاخیره که توی کارم می افته! برای همینه که آدم باید کرامت نفس داشته باشه..برای خودش کرامت قایل باشه و خودش را متصل به خدا بدونه و اینقدر متکی به آره و نه بقیه نباشه!(همان بحثی که الهام دلداه هم در شکار سمیرا فولادچنگ اشاره کرده بود!)..
وقتی میگیم میدونم این کار درسته ها ولی عمل نمیکنم! دقیقا همان وسواس خناس در صدور است…و صدور همان مرحله ای است که اراده کرده ای و فقط انجامش مانده است!
۴. یک مثال زیستی?
سرطان هم همینطور است…
بیشتر سلولهای بدن ما رشدشون با اتصال به یک سطحی شروع ميشه و بسیاری از سیگنالهای رشدشون را از قبل چسبیدن به یک گیرنده ای به دست میارن! بداخلاقی این سلولهای سرطانی از وقتی شروع ميشه که این اتصال قطع پیشه. .. پس این اتچمنت و انس خیلی مهمه!سلول ها جدا میشوند و…
۵.معنی کلمه ای انس میشود هوالقرب مع الظهور یعنی قربش مخفی نیست!تو به کسی متصل میشوی و تجلیاتش را میبینی !انس خیلی مهم است…خیلی!
۶.از نجف تا انس!?
مادر باشگاه تعریف میکنند که اولین باریکه میخواستند بروند کربلا حالشان خیلی رو به راه نبوده..مضطر بوده اند..در اون حال یکی از دوستانشان جلد ۴ طوبی محبت را بهشان میدهد..
فصل اولش را که باز میکنند میبینند نوشته:
یک وقت هایی هست که اینقدر کار سخت میشه که رسل میگویند متی نصر الله! !؟؟
آیات ۲۱۳بقره و ۱۱۰ سوره یوسف این را میگوید….وقتی رسل مایوس میشوند وحتی فکر میکنند نکند اشتباهی رفته اند!..حالا ..وقتی به این حالت میرسند…
“حتی اذا جاهم نصرنا”
نصر آنگاه میرسد و نصر همان مقام امیرالمومنین است، این امیرالمومنین است که در خفی با همه ی پیامبران بوده و شرف پیامبر ما صل الله علیه و آله به این بوده که در ظاهر با ایشان بوده اند.
این نصری که در حالت یاس ظاهر میشود امیرالمومنین است…
فکر کن! که تا کنون اینطور به امیرالمومنین نگاه نکرده باشی!!…که وقتی کم می آوری حالا در هر رسالتی که برای خودت قایلی و هر کاری که انجام میدهی وقتی به جایی میرسی که مایوس میشوی ..او نصر خداست که می آید…قلبت را میگیرد… ..محکمت میکند ..سرپایت میکند…
-تاکنون نجف رفته اید؟ نجف دل آدم را قرص میکند ..انگار حضرت دست میکنند در قلبت و کاری میکنند که..”فلق “برایت اتفاق بیفتد! و باز هم تعریف کردند که در نجف روبه روی ضریح استاده بودم که دیدم این طرف ضریح یکی لباس نوزادی متبرک میکند و آن طرف یکی کفن! و گفتم ..یا علی.. چقدر آدم در هر گزاری به شما نیاز دارد…..
و بهترین بهترینه انس ها همین است!همین موده فی القربی است….
البته که خدا در هر کسی قسمتی از خیر را گذاشته و هر کسی درجه ای از خیر را دارد ولی ته تهش ، آخر آخرش؛ همان مودت است..