نشست هفتاد و یکم – مرور محتوای سوره مبارکه صافات
استاد هانی چیت چیان – 1 ساعت و 1 دقیقه / پیاده سازی توسط خانم ثمین قیاسی
بسم الله الرحمن الرحیم
(وَالصَّافَّاتِ صَفًّا_ فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا_ فَالتَّالِیَاتِ ذِکْرًا_ إِنَّ إِلَهَکُمْ لَوَاحِدٌ_ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ)
سوره یک قسم و جواب قسم دارد. قسم به صفهای به هم پیوسته که آنچنان صف است که دفعکننده است. به دلیل صفبودن، دفعکننده است. تلاوتکنندهی ذکر است. خواب غفلت را از سر میپراند، حال این صف، دلالت میدهد شما را به واحد بودن خداوند. در این سوره واحد بودن خدا را در صف نشان داده است.
نگاه کن به صفی که آنچنان صف است که هر دشمنی را دفع میکند. خدای واحدی که آسمانها و زمین و مشرقها و مغربها، همه یک رب واحد دارند. همهی عالم با تنوع و تکثرش، ذیل یک ربوبیت واحد است. دست یک رب واحد را در همهی عالم میبینیم.
(إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ_ وَحِفْظًا مِنْ کُلِّ شَیْطَانٍ مَارِدٍ_ لا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلإ الأعْلَى وَیُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ_ دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ_ إِلا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ)
این قسمت مربوط به عالم هستی میشود.
آسمان را نگاه کن چقدر ستاره دارد، اینها فقط ستاره نیستند، موجب حفظ از هر شیطان تمردکنندهای هستند. انگار ستارهها در عالم صفی درست کردند و نمیگذارند شیاطین بالاتر بروند. اگر شیطان بخواهد بالاتر برود، کارِ ستاره این است که نگذارد. خداوند گنبد ستارهای درست کرده است که شیطان نمیتواند از این آسمان به آسمان بالاتری برود.
(فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمْ مَنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِنْ طِینٍ لازِب)
پس پیامبر بپرس از اینهایی که انکار میکنند که خلقت آنها سختتر است یا نظامی که ما خلق کردیم؟ که ما او را از گلِ چسبنده آفریدیم!
(بَلْ عَجِبْتَ وَیَسْخَرُونَ)
واقعا کسی این را بفهمد، نه تعجب میکند نه مسخره میکند.
(وَإِذَا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ)
بعد اگر متذکر شوی، استنکاف نمیکند. آدمها آنطور که باید دست قدرت خدا را در عالم ندیدند. از دست قدرت خدا اگر تعجب میکردند، از قدرت ذکر تعجب نمیکردند. اگر از نزول ذکر تعجب میکنند چون آنقدر که باید شگفتی در عالم ندیدند. مشکل بشر هم همین است الان، به دلیل علمزدگی، احساس شگفتزدگی ندارد. در صورتیکه بشر باید دائم شگفزده شود. این همه پدیده میخوانیم در کتب درسی اصلا شگفتزده نمیشویم. تا شگفتزده نشوید، مؤمن نمیشوید.
(وَإِذَا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ_ وَقَالُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُبِینٌ)
به همین دلیل است که این حرفها را میزنند، چون شگفتزده نشدند.
(أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُون)
آیا بعد از اینکه بمیریم زنده میشویم؟
کسی که ۳۰ سال از عمرش گذشته، ۳۰ تا بهار دیده و شگفتزده نشده، معلوم است همچین حرفی میزند!
درخت مردهی زمستان، آرام آرام زنده میشود. اگر این را بفهمی، آنوقت با هر شکوفهای شگفتزده میشوی.
(أَوَآبَاؤُنَا الأوَّلُونَ_ قُلْ نَعَمْ وَأَنْتُمْ دَاخِرُونَ)
بله میشود و آن موقع شما دیگر خار و ذلیل میشوید.
(فَإِنَّمَا هِیَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ یَنْظُرُونَ)
یکدفعه اتفاق میافتد و غافلگیر میشوید.
(وَقَالُوا یَا وَیْلَنَا هَذَا یَوْمُ الدِّینِ_ هَذَا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ)
بعد آن موقع میگویید ای وای! ای وای! نکند همان روزی است که ما مدام میگفتیم نمیشود، نمیشود.
(احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا کَانُوا یَعْبُدُونَ)
حالا آن روز میگویند بیایید، با ازواجتان بیایید، با آنچه میپرستید بیایید. آدمها در ظلم کردن هم زوج دارند. قاعدهی عالم بر زوجیت است. انسان هرچه باشد با متناسب خودش پیوند میخورد. در همین دنیا هم زوجیت برقرار است، یکی کار فکری را انجام میدهد، دیگری کار یدی!
(مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِیمِ)
بعد اینها حرکت میکنند سمت جهنم. صراط جحیم یعنی زورکی وارد جهنمش نکردیم، صراط و راه خودش آنطرف بود.
(وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ)
انسانها در قبال کارهایشان مسئولند. باید جواب دهند. ما مثل خدا زندگی نمیکنیم، خدا جواب هیچکس را نباید بدهد، ما باید جواب هر کارمان را بدهیم. انسانها باید شگفتی ببینند که بفهمند کوچکند، که بفهمند مسئولند. وقتی شگفتی نمیبینند فکر میکنند بزرگند و سائلند. نه به معنای نیازمند به معنای “انا ربکم الاعلی”
(ما لَکُمْ لا تَنَاصَرُونَ)
هیچکسی هم به کمک انسان نمیآید.
(بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ)
بلکه در آن روز همه تسلیمند.
(وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ_ قَالُوا إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْیَمِینِ)
میرسند به هم و از هم سؤال میپرسند که این چه وضعی است؟ ما رو بودیم چرا رفتیم زیر؟ چرا همه چیز دگرگون شد؟ فکرش را نمیکردیم که اینطور شود. شگفتزده میشویم چون شگفتی را در عالم ندیدیم.
(قَالُوا إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْیَمِینِ_ قَالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ)
شما هیچ وقت ایمان نداشتید بلکه فقط استایلش را داشتید.
(وَمَا کَانَ لَنَا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ بَلْ کُنْتُمْ قَوْمًا طَاغِینَ)
در قیامت میگویند که ما خودمان هم در تعجبیم که چرا شما این طور شدید. مدام گفتیم این عالم اینطور نیست. انبیا آمدند. به راههای مختلف نشان دادیم، شما قوم طاغین بودید.
(فَحَقَّ عَلَیْنَا قَوْلُ رَبِّنَا إِنَّا لَذَائِقُونَ)
بعد اعتراف میکنند که خداوکیلی حقمان است. خیلی وحشتناک است که آدم بگوید چیزی حقش است. یعنی برایش مبرهن میشود که خودش گام به گام مسیر را رفته، یک ذره از آن هم برایش در ابهام نیست.
ما آنچه را خودمان فراهم کردیم، میچشیم.
(فَأَغْوَیْنَاکُمْ إِنَّا کُنَّا غَاوِینَ)
ما را گمراه کردید چون گمراه بودیم. حق است. درست است.
(فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ)
در عذاب با هم مشترکند. از هر مسیری که رفته باشی، دوری از خدا دوری از خداست. درست است که عذابها درجه دارند و با هم فرق دارند، اما همه عذابند. اینکه یک نفر برود جایی که فرعون هست، برای عذاب بس است.
(إِنَّا کَذَلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ)
اینچنین برای مجرمین جریان پیدا میکند قوانین عالم.
(إِنَّهُمْ کَانُوا إِذَا قِیلَ لَهُمْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ)
عبارت برمیگردد به جواب شرط سوره. یعنی همه حرفها را برای آن عبارت داشتیم میزدیم. چون مشکل اینها این بود که بهشان گفتیم “لا اله الا الله”، گفتند نه! ما گفتیم باور کنید که خدا یکی است اما قبول نکردند.
از اینجا کل آیات قبلی میشوند آثار و نتایج:
(إِنَّ إِلَهَکُمْ لَوَاحِدٌ)
(وَیَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِکُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ)
گفتند یعنی ما آلهههایمان را رها کنیم؟ این همه آلهههای زیاد و باتنوع را رها کنیم و یک خدا را بگیریم؟
(بَلْ جَاءَ بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ)
بله اینها اینطوری فکر کردند ولی حق آمد و کلام مرسلین تصدیق شد.
(إِنَّکُمْ لَذَائِقُو الْعَذَابِ الألِیمِ_ وَمَا تُجْزَوْنَ إِلا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)
اینها جزایی ندیدند جز کاری که کردند. جز عین عمل اتفاق دیگری نیافتاد.
(إِلا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ)
یک عدهای هم هستند که بر اساس لا اله الا الله زندگی میکنند و چون بر این اساس زندگی میکنند، پس مخلَص هستند. هرچه میگردی، غیر خدا چیزی پیدا نمیکنی.
(أُولَئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ)
اینها واقعا منتفع و بهرهمندند. اصلا بهرهمندی یعنی این، یعنی زندگیای که در آن فقط خدا باشد.
(فَوَاکِهُ وَهُمْ مُکْرَمُونَ)
اینها واقعا دارای کرامتند. یعنی اینها واقعا ارزش ذاتی دارند. گرامیاند.
(فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ_ عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ_ یُطَافُ عَلَیْهِمْ بِکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ_ بَیْضَاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ_ لا فِیهَا غَوْلٌ وَلا هُمْ عَنْهَا یُنْزَفُونَ)
همهی بهشت به خاطر این “فقط خدا” به وجود میآید. اصلا چون در زندگی فقط خداست، همهی زندگی برایشان بهشت میشود. نمیگوید چون اینطوری هستند میبریمشان بهشت بلکه چون اینطوریاند اصلا همهی زندگی برایشان بهشت است.
تعبیر ضعیفترش میشود این:
اگر در دیدهی مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
یعنی اگر حتی ظرفت هم بشکند میگویی به به چقدر من را دوست داشتند که ظرفم شکست. کسی که فقط خدا دارد، همه چیز برایش اینطور زیباست. هر اتفاقی را زیبا میبیند چون فقط یک خدا دارد. باور به توحید بهشتآفرینی میکند. رزق سازی میکند. کرامتآفرینی میکند. چون فقط یک خدا دارد همه چیز میشود بهشت لذا او عاشقِ سرمستِ بیدار است.
عشق غیر خدا غفلت میآورد. حواسمان باشد با آن مثال مجنون اشتباهش نگیریم. عشق به خدا تنها جایی است که آدمها چشمشان جز یک چیز نمیبیند اما در اوج بیداری. هیچ غفلتی ندارند. آنقدر که سر نماز انگشتر هدیه میدهند. جز یک نفر هم در این عالم نمیبیند. چون یکش همه چیز است، در درونش غفلت ندارد.
قبلا که شعرا شعر عاشقانه میسرودند، حواسشان بود که وقتی دارند شعر میسرایند، دو پهلو بگویند. لذا طوری میگفتند که نمیفهمیدی دارند به خدا میگویند یا معشوقه زمینی. در واقع برای خدا میگفتند و منظورشان عشق حقیقی بود اما با واژههای ملموس در قالب تمثیل درآوردند. بعد کسی که میخواند و درمیابد که مقصود خداست، همه واژهها برایش برمیگردد. جور دیگری معنا پیدا میکند. شعرای الان خیلی واضح برای عشق زمینی میسرایند. این حسها بیارزش نیستند اما وقتی تبدیل به شعر یا ترانه میشوند و تکرار میشوند در ذهن ما، ارزش عاشق شدن ندارند. چون کوچکند. وقتی عشقت کوچک باشد، به اندازهی آن کوچک میشوی. ارزش دارند این دوستداشتنها زیرا انسان را از منیت خارج میکنند اما وقتی تکرار کنید تا جایی که تبدیل به اصل شود، شما را کوچک میکند. آدم برای کسی میمیرد که بزرگ است، همه دنیاست. نه اینکه کوچک باشد.
(لا فِیهَا غَوْلٌ وَلا هُمْ عَنْهَا یُنْزَفُونَ_ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِینٌ_ کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ_ فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ_ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کَانَ لِی قَرِینٌ)
حالا اینها در حالت بهشتی از هم میپرسند: راستی فلانی که با هم در دنیا یک جا بودیم کجاست؟
(أَئِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ_ أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَدِینُونَقَالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاءِ الْجَحِیمِ)
میگردند دنبال کسی که با آنها در دنیا همراه بودهاست. برایشان جالب است که نیست. انتظار دارند که در این بهشت با هم باشند و نهایتا انتهای جهنم پیدایشان میکنند.
(فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاءِ الْجَحِیمِ_ قَالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ)
بعد به کسی که در جهنم پیدایش کردند میگویند تو نزدیک بود ما را هم با خودت ببری!
(وَلَوْلا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ)
بهشتیها ادب دارند، خودشان را از دیگران دور نمیبینند. میگویند ما هم نزدیک بود شبیه تو شویم. یک نعمتی از خدا باعث شد گرفتار بدبختی نشویم. خودشان را بالا نمیبینند. از خدا تشکر میکنند که با نعمتش آنها را اینجا آورده است. این نعمت را در دعای عرفه امام حسین میگوید: یک محبتی از تو آمد و نگذاشت گناه کنم. یک محبتی از تو آمد و من چون به کسی غیر از تو فکر نمیکردم، باعث شد گناه نکنم.
(أَفَمَا نَحْنُ بِمَیِّتِینَ_ إِلا مَوْتَتَنَا الأولَى وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ_ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)
دیدید ما دو تا موت داشتیم؟ جایی که ما الان هستیم واقعا نجات پیدا کردیم.
(لِمِثْلِ هَذَا فَلْیَعْمَلِ الْعَامِلُونَ)
این قاعدهی هر عملکنندهای است که هر عملی کند نتیجه آن را میبیند.
(خَیْرٌ نُزُلا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ)
این بهتر است یا این درخت زقوم؟
(إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِلظَّالِمِینَ_ إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ_ طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّیَاطِینِ_ فَإِنَّهُمْ لآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ_ ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِیمٍ_ ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لإلَى الْجَحِیمِ_ إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءَهُمْ ضَالِّینَ_ فَهُمْ عَلَى آثَارِهِمْ یُهْرَعُونَ_ وَلَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الأوَّلِینَ_ وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا فِیهِمْ مُنْذِرِینَ_ فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ_ إِلا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ)
قرآن عذابی که اینها داخلش هستند را به درخت تشبیه میکند. درخت که یک دفعه درنیامده است. یک آبی خورده است. یک میوهای دارد. خود شما در این شبکه و جریان خودت را انداختی. این درخت جهنمی که داخل آن هستی، خودت خودت را داخل آن انداختی. انتظار داشتی هسته هلو بکاری، هندوانه برداشت کنی؟ وقتی دانهی خباثت کاشتی باید درخت ظلم را برداشت کنی. آدمها در قیامت با درخت زندگیشان روبهرو میشوند. با یک جهنمی و درختی که خودشان درست کردند. آدمها خودشان جهنمی میشوند، خودشان هیزم جهنمند.
بعد میگوید که ولی ما به شما گفته بودیم داری این کار را میکنی. انذارت داده بودیم. مگر آدمها اخلاص داشته باشند که بفهمند.
در این سوره کلا درباره اخلاص میگوید. بالا بروی پایین بیایی اخلاص! فقط خدا. تا کی خدا هم یکی از موضوعات زندگی باشد؟ خدا تمام زندگی است.
از اینجا زندگی چندتا از مخلَصان عالم را روایت میکند. یعنی زندگی مصداقی.
(وَلَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ_ وَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ_ وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ_ وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الآخِرِینَ_ سَلامٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ_ إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ_ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ_ ثُمَّ أَغْرَقْنَا الآخَرِینَ)
کسی بود به نام نوح، صدایش زدیم و گفتیم ما نجاتدهندهایم. در حالی که در زندگی سختی بود. نوح در کرب عظیم بود اما در عین کرب بودن، دست از لا اله الا الله برنداشت.
آدمی که همه کارهایش خداست، کارهایش محسنانه میشود و نتیجتا مومن میشود. پس او را نجات دادیم و باقی غرق شدند.
(وَإِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لإبْرَاهِیمَ_ إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ_ إِذْ قَالَ لأبِیهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ_ أَئِفْکًا آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِیدُونَ_ فَمَا ظَنُّکُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِینَ_ فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ_ فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٌ_ فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ_ فَرَاغَ إِلَى آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلا تَأْکُلُونَ_ مَا لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ_ فَرَاغَ عَلَیْهِمْ ضَرْبًا بِالْیَمِینِ_ فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ_ قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ_ وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ_ قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیَانًا فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ_ فَأَرَادُوا بِهِ کَیْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الأسْفَلِینَ_ وَقَالَ إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّی سَیَهْدِینِ_ رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ_ فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ_ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ_ فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ_ وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ_ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ_ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ_ وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ_ وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الآخِرِینَ_ سَلامٌ عَلَى إِبْرَاهِیمَ_ کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ_ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ)
یک فرد دیگرای بود به نام ابراهیم که قلب سلیم و پاکیزهای داشت. به پدر و قومش گفت این چیست که شما عبادت میکنید؟ این چه باوری است که به پروردگار عالم دارید؟ بعد ابراهیم از کاری که آنها کردند روی گردان شد و به سراغ آلهههای آنها رفت و گفت: آیا شما هم چیزی میخورید؟( چون آنها میرفتند چیزهایی را قربانی میکردند که بتها بخورند) آیا توان نطق کردن دارید؟
ابراهیم در یک میدان مبارزهای افتاد که یک تنه بت شکست و بعد به سختی با او برخورد کردند. اما یک خدا داشت و بعد هم گفت که من ذاهب به سمت خدا هستم و از خدا درخواست کرد که او را از صالحین قرار دهد. بعد یک غلام حلیمی، یک فرزند دوستداشتنیای به او دادیم که قرار بر این شد ذبحش کند. از اسماعیل پرسید نظر تو چیست؟ اسماعیل گفت کاری را که باید انجام دهی انجام بده.
اینها جلوههای زندگی کسی است که فقط یک خدا دارد.
بعد به ابراهیم گفتند که ابراهیم، رویا را درست دیدی! ما این چنین محسنین را جزا میدهیم. این یک بلایی بود و حالا به جای اسماعیل یک فدیه میدهیم و یک میشی را از آسمان فرستاد.
لا اله الا الله تا کجا میرود؟ تا جایی که چاقو را گذاشت روی گلوی فرزند و کشید.
(وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ_ وَبَارَکْنَا عَلَیْهِ وَعَلَى إِسْحَاقَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِینٌ_ وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ_ وَنَجَّیْنَاهُمَا وَقَوْمَهُمَا مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ_ وَنَصَرْنَاهُمْ فَکَانُوا هُمُ الْغَالِبِینَ_ وَآتَیْنَاهُمَا الْکِتَابَ الْمُسْتَبِینَ_ وَهَدَیْنَاهُمَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ_ وَتَرَکْنَا عَلَیْهِمَا فِی الآخِرِینَ_ سَلامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ_ إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ_ إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ)
بعد از ابراهیم اسحاق آمد. بعد هم ماجرای انسانهای توحیدی رسید به موسی و هارون و آنها هم در کرب عظیم افتادند. موسی و هارون یک تنه رفتند در کاخ فرعون!
(وَإِنَّ إِلْیَاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ_ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَلا تَتَّقُونَ_ أَتَدْعُونَ بَعْلا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ_ اللَّهَ رَبَّکُمْ وَرَبَّ آبَائِکُمُ الأوَّلِینَ_ فَکَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ_ إِلا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ_ وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الآخِرِینَ_ سَلامٌ عَلَى إِلْ یَاسِینَ_ إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ_ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ_ وَإِنَّ لُوطًا لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ_ إِذْ نَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِینَ_ إِلا عَجُوزًا فِی الْغَابِرِینَ_ ثُمَّ دَمَّرْنَا الآخَرِینَ_ وَإِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ_ وَبِاللَّیْلِ أَفَلا تَعْقِلُونَ_ وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ_ إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ_ فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ_ فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ_ فَلَوْلا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ_ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ_ فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِیمٌ_ وَأَنْبَتْنَا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ_ وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ_ فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ)
در ادامه داستان پیامبران را یکی یکی میگوید.
حضرت الیاس، حضرت یونس که مردم طردش کردند و داخل شکم ماهی افتاد اما باز هم دست از اخلاص برنداشت و میگفت که خدایا جز تو کسی در این عالم نیست. حضرت لوط که همسرش با او زوج نبود.
(فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ)
ماجرای آدمهای مخلص اینجا به پایان می رسد.
پیامبر از اینها بپرس یعنی دخترها برای خدا، پسرها برای شما؟ چون میگفتند دختر موجود بیارزشی استو برای خداست.
(أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِنَاثًا وَهُمْ شَاهِدُونَ)
مثلا ملائکه را فکر کردید دخترند که جانب خداوند هستند؟
(أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ_ وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ_ أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِینَ_ مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ_ أَفَلا تَذَکَّرُونَ_ أَمْ لَکُمْ سُلْطَانٌ مُبِینٌ_ فَأْتُوا بِکِتَابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ)
اینجا یک موضوعی مطرح میشود. وقتی هر انسانی در عالم لا اله الا الله را قبول نکند، یعنی قهرا در عالم قوانین من درآوردی درمیآورد. مثلا قانون از خودش درمیآورد که پسرها ارزشمندتر از دختران هستند و خدا دخترها را برای خودش گذاشته و پسرها را گذاشته برای ما.
اگر کسی غیر از خدا را در زندگیش قبول کند، زندگیش پر میشود از قوانین من درآوردی.
(وَجَعَلُوا بَیْنَهُ وَبَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ_ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ)
اینها به وصف خودشان زندگی کردند. ما آیا واقعا با خدا زندگی میکنیم یا با وصف خودمان از خدا زندگی میکنیم. ما با عالم هستی زندگی میکنیم یا با وصف خودمان از عالم هستی؟ ما با وصفهای متعدد زندگی میکنیم، چطور میخواهیم بگوییم یک خدا داریم؟
(سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ_ إِلا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ_ فَإِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ_ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفَاتِنِینَ_ إِلا مَنْ هُوَ صَالِ الْجَحِیمِ)
سبحان الله از این وصفهایی که میکنند، مگر اینکه آدم یک خدا داشته باشد که از این تعدد خدایگان دور باشد.
تمام آدمها با وصفهایی که میپرستند عاقبتشان جهیم است.
(وَمَا مِنَّا إِلا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ_ وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ)
این ما هستیم که در عالم صف هستیم. باطل هیچوقت صف نمیشود و محکوم به پراکندگی است.
(وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ_ وَإِنْ کَانُوا لَیَقُولُونَ_ لَوْ أَنَّ عِنْدَنَا ذِکْرًا مِنَ الأوَّلِینَ_ لَکُنَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ_ فَکَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ_ وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ_ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ_ وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ_ فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ_ وَأَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ_ أَفَبِعَذَابِنَا یَسْتَعْجِلُونَ_ فَإِذَا نَزَلَ بِسَاحَتِهِمْ فَسَاءَ صَبَاحُ الْمُنْذَرِینَ)
روزی که عذاب بیاید و با نتیجه کارشان روبهرو شوند خیلی عذاب میکشند.
(وَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ_ وَأَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ_ سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ_ وَسَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ_ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ)
آنچه دائم تکرارمیشود آیات اول است، صف بندگان مخلص خدا که به واسطهی توحید صف شدند و دفعکنندهی شرک و دعوتکنندهی به یک حقیقت واحد همین صف شدن است.