نشست هفتاد و چهارم – تدبر در سوره مبارکه ذاریات – بخش دوم
استاد هانی چیت چیان – 1 ساعت و 18 دقیقه / پیاده سازی توسط خانم زهرا عظیمی
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی ترجمه و تفسیر آیات 38 تا انتهای سوره مبارکه ذاریات
و اما داستان حضرت موسی:
وَفِي مُوسَى إِذْ أَرْسَلْنَاهُ إِلَى فِرْعَوْنَ بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ ﴿38﴾
اینجا دیگر فرشته ای برایش نیامد. خود موسی را سراغ فرعون فرستادند ولی با سلطان مبین! نه برای موضوعات ظنی و گمانی. برای موضوعاتی که سلطان مبین دارد، رفت.
فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَقَالَ سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ﴿39﴾
فرعون هم همه اعتمادش به لشکرش بود. یک رکنی برای خودش درست کرده بود به پشت گرمی آن، سر لج افتاده بود.
پس آدم ها چرا به دنده لج می افتند؟ به یک چیزهایی اعتماد می کنند که بی خود است.
فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ وَهُوَ مُلِيمٌ ﴿40﴾
پس او و آن لشکری که بهش دل بسته بود را در دریا پرت کردیم؛ در حالیکه فقط خودشان را ملامت می کردند.
خودش را ملامت می کرد یعنی چه؟ یعنی خودش می دانست این قابل اعتماد نیست و اعتماد کرده بود.
وَ فِي عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ ﴿41﴾
بر قوم عاد هم بادی را فرستادیم که این باد همه چیز را از بین می برد.
مَا تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ ﴿42﴾
هیچ چیزی را سر راه خودش نیافت مگر آنکه خاکستر کرد. باد های سوزان پرشتاپ که هر چیزی را می سوزاند، زود فرسوده و خاکستر می کند.
وَفِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ ﴿43﴾
و درباره ثمود که بهشان گفته شد تا مدتی کیف کنید؛ مثل کسانی که از آن ها قطع امید می کنند.
فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَهُمْ يَنْظُرُونَ ﴿۴۴﴾
برنگشتند به سمت پروردگارشان و صاعقه آن ها را در برگرفت، در حالی که فقط می توانستند تماشا کنند.
فَمَا اسْتَطَاعُوا مِنْ قِيَامٍ وَمَا كَانُوا مُنْتَصِرِينَ ﴿45﴾
انسانی که دستش بسته است و فقط می تواند نابودی اش را تماشا کند. حتی نتوانستند از جایشان تکان بخورند و آنقدر ناگهانی بود که حتی فرصت نکردند بگویند «کمک».
وَقَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ ﴿46﴾
قوم نوح هم که فاسق بودند. فسق یعنی اسراف، خراصیت و آن عمل بدون برهانشان ظهور داشت. این در زندگیشان هم نمود دارد.
وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ ﴿47﴾
واو خیلی عجیب است. قسم که نیست باید ببینیم عطف به کجاست. در آسمان هم آیتی است که ما با قدرت خود بنایش کردیم و روز به روز گسترشش می دهیم.
بخشی از تفسیر المیزان به همراه توضیحات استاد (متن تفسیر به صورت ایتالیک آورده شده است):
از ايـن آيـه بـه بـعـد، بـه سـيـاق سـابـق سـوره كـه مـى فـرمود: « و فى الارض ايات للموقنين …» برگشته.
یعنی از ماجرای حضرت ابراهیم یک بسته ای است که باید کنار بگذاریم. این آیه ادامه قبلی است. خیلی جالب است وسط کلام خدا این همه داستان ابراهیم، موسی، عاد، ثمود، نوح و لوط را مطرح کرد و حالا به مبحث قبل برمی گردد. در زمین آیاتی است برای موقنین، در خودتان هم هست و البته در آسمان. جالب است که میان این ها فاصله انداخته است؛ یعنی باید یک سری حرف می زدم تا بفهمید در آسمان هم آیاتی است.
آیات زمین و خودتان را سریع می فهمید ولی سما نیاز داشت حرف بزنیم. مثل اینکه من بخواهم 3 نکته به شما بگویم: هدایت یعنی این و این و این اما برای نکته سوم باید یکسری صحبت هایی بکنم تا بتوانم آن را بگویم؛ یعنی همه حرف های قبلی را بشنویم تا این را متوجه شویم. اینکه این بین آمده خیلی کار را مهم کرده است.
و كـلمـه «ايـد»، هـم بـه مـعناى قدرت مى آيد و هم به معناى نعمت، ولى اگر به معناى قدرت باشد كلمه «موسعون» يك معنا مى دهد و اگر به معناى نعمت باشد معنايى ديگر مى دهد.
بـنـا بـر مـعـناى اول آيه چنين مى شود كه : ما آسمان را با قدرتى بنا كرديم كه با هيچ مقياسى توصيف و اندازه گيرى نمى شود، و ما داراى وسعتى در قدرت هستيم، كه هيچ چيز آن قدرت را مبدل به عجز نمى كند.
و بنا بر معناى دوم آيه چنين مى شود كه : ما آسمان را بنا كرديم در حالى كه بنا كردنش مـقـارن بـا نـعـمـتـى بـود كه آن نعمت را با هيچ مقياسى نمى توان تقدير كرد، و ما داراى نعمتى واسع هستيم، و داراى غنائى مطلق مى باشيم، و خزانه هاى ما با اعطاء و رزق دادن پايان نمى پذيرد، و از آسمان هر كه را بخواهيم و به هر جور بخواهيم رزق مى دهيم.
احتمال هم دارد كه كلمه «موسعون» از اين اصطلاح گرفته شده باشد كه مى گويند: «فـلان اوسع فى النفقه» فلانى در نفقه توسعه داد.
آن آسمانی که رزق شما و وعده های خدا در آن است و از آنجاست که رزق جاری می شود، جز آنجا دنبال جایی برای رزق نگردید. ما با چنان قدرت یا نعمتی آن را آفریدیم که هم قدرتش و هم نعمتش وسعت بسیار زیادی دارد. اگر خواستید وسعت در رزق و نعمت ما را ببینید، پس به آسمان نگاه کنید. آسمان محل تجلی وسعت خدا در قدرت و نعمت است.
وَالْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ ﴿48﴾
و زمین که ما او را گستراندیم، پس چقدر خوب ما مهیا و فراهم سازی (ماهدون) می کنیم. ببینید چقدر خوب زمین را محل زندگی کردیم؟ با همه سرعتش در گردش محل زندگی است. اصلا برای زندگی کردن فراهم شده است.
وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿49﴾
و از هرچیزی در این عالم ما زوجین خلق کردیم. زوجین هم به معنی دوتا نیست به معنای زوجیت است. مثلا شب و روز – جن و انس – خشکی و دریا – زن و مرد – زمین و آسمان، دوگانه های عالم هستی هستند. زوجیت به این معنا است که همه چیز در این دنیا یک دوگانه ای دارد. مثل غذا و دستگاه گوارش. خلق اصلا زوجیت دارد. همه چیز در این جهان به جز خدا زوجیت دارد؛ حتی امام و امت یا قرآن و عترت. این ها اگر زوج نشوند آن نظام شکل نمی گیرد. این برای این است که شما متذکر شوید که خالق خودش زوجیت ندارد و به سوی خدا فرار کنید.
فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ ﴿۵۰﴾
وَلَا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ ﴿۵۱﴾
یعنی چه فرار کنید به سوی خدا؟ چرا این جمله مهم است؟ چون نتیجه از اول سوره تا الان همین جمله است. (در شیوه های تدبری دفترچه ای در کنار خود داشته باشید و نکات مهم را بنویسید که به آخرش رسیدید، اولش را یادتان نرود.) این آیه نتیجه گیری تمامی آیات قبلی است: آسمان دارای حبک و راه های ممتد، در آن ها آیات است. یک عده خراص در مورد چیزهای غیرثابت دعوا می کنند، یک عده متقین در این زمینه تقوا پیشه می کنند. این عده اهل استغفار، بیداری شب و سحر هستند. رزق و وعده ی شما از آسمان می آید. داستان حضرات ابراهیم، موسی، نوح، هود و لوط را بشنوید. خداوند آسمان را در یک وسعتی از قدرت و نعمت آفریده است. در نتیجه به سوی خدا فرار کنید.
در اين دو آيه تفريعى شده است بر حجت هايى كه قبلا بر وحدانيت خدا در ربوبيت و الوهيت اقـامـه شـده بـود، و داستان هاى متعددى از امت هاى گذشته كه به خدا و رسولان او كفر مى ورزيدند، و سرانجام كارشان به انقراض انجاميد، در آن آمده بود.
حال كه چنين است پس به سوى خدا فرار كنيد. و مراد از فرار كردن به سوى خدا، انقطاع به سوى او است به دست برداشتن از كفر، و گريزان بـودن از عـقـابـى كـه كـفـر به دنبال دارد، و متوسل شدن به ايمان به خداى تعالى به تنهايى، و اينكه او را يگانه معبودى بى شريك براى خود بگيرند.
اگر از کفر، اسراف، صفت خراص بودن، منیت هایی که باعث می شود انسان به گزاره های ظنی ایستادگی کند نگران شدید، به سمت خدا فرار کنید.
جـمـله «و لا تـجعلوا مع اللّه الها اخر» به منزله تفسيرى است براى جمله «ففروا الى اللّه» و مـعـنـايـش ايـن اسـت : ايـن كـه گـفـتـيم به سوى خدا بگريزيد، و دست از غير او برداريد، مرادمان اين است كه به خداى يكتا برگرديد، به خدايى كه شريكى در الوهيت و معبوديت ندارد.
و خـداى تعالى جمله «انى لكم منه نذير مبين» را مكرر آورده تا انذار را تأكيد كند. و اين دو جمله از زبان رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) حكايت شده است.
پس فرار کنید به سوی خدا یعنی چی؟ غیرخدارا اله، معبود، معشوق و هدف نگیرید. غیر خدا را مالک و معبود و رب نگیرید!
كَذَلِكَ مَا أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ﴿۵۲﴾
این چنین بود که هیچ رسولی به سراغ کافرین نرفت، مگر آنکه به او مجنون و ساحر گفتند.
أَتَوَاصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ ﴿۵۳﴾
آیا یکدیگر را به او سفارش می کردند؟ یا مسئله سفارشی نیست بلکه طغیان دارند؟ معنای آیه چنین است؛ آیا این امت ها که همگی این کار را می کردند، به هم دیگر سفارش کرده بودند؟ و نسلی به نسل بعد می گفت؟ خیر. همه آنها اهل طغیان بودند.
كـلمـه «تـواصـى» بـه مـعـناى اين است كه مردمى يكديگر را به امرى سفارش كنند. و ضـمـيـر «به» به قول برمى گردد و استفهام تعجبى است و معناى آيه چنين است كه : آيـا ايـن امت ها به يكديگر سفارش كرده بودند، و هر امتى كه قبلا بوده به امت بعدى خود يـاد داده و سـفـارش كـرده كـه او هم همين حرف ها را بزند؟ نه، و ليكن همه اين اقوام طاغى بودند، و اين حرفها زائيده طغيان است.
پس فکر نکنید این آیه برای دیروزی ها است؛ کسی که حتی امروز هم اهل طغیان باشد، همین حرف ها را می زند. الان هم می گویند: «دین افیون توده ها است.»، «این اهل بیت و امامان صرفا تجربه های بشری هستند» و … . حالا بعضی ها می گویند، بعضی ها هم نمی گویند ولی به آن عمل می کنند؛ فرقی هم نمی کند.
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنْتَ بِمَلُومٍ ﴿۵۴﴾
پس تو هم از گناه رو برگردان و ناراحت نباش! سرزنشی بر تو نیست.
وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۵۵﴾
تو البته تذکر بده؛ کسی که اهل ایمان باشد از تذکر تو بهره مند می شود.
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ ﴿۵۶﴾
یک دفعه سوره می رود سر اینکه مگر ما جن و انس را برای چیزی جز عبودیت خلق کرده ایم؟ ما جن و انس را برای هیچ چیزی به جز عبادت خلق نکرده ایم. عبادت تمام زندگی یک انسان است. انسان قرار نیست برود کار کند و بچرخد که عبادت کند! همه زندگی باید عبادت باشد! وقتی فلسفه خلقت یک نفر عبادت است، باید تمام زندگی اش عبادت باشد. باید خوابیدن، درس خواندن و کارکردنش عبادت باشد. نه اینکه درس بخوانم که بروم کار کنم که بروم پول دربیاورم که بعد وقت خالی داشته باشم که بروم عبادت کنم. از این خبر ها نیست! همه چیز باید عبادت باشد؛ چون شما را برای چیزی جز عبادت خلق نکرده اند! یعنی اگر فردی تمام زندگی اش عبادت نباشد، یعنی فلسفه خلقتش در یک سری موضوعات زمین گیر شده است.
مَا أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ ﴿۵۷﴾
نه که عبادت کنی چون خداوند نیازی دارد یا خداوند طمعی دارد. خیالتان راحت، دستگاه عالم ذره ای به عبادت من و شما محتاج نیست. یک وقت کسی فکر نکند اگر ما الان عبادت نکنیم یک وقت عرش خدا کج می شود. خیالتان راحت آب از آب تکان نمی خورد. حالا به برخی این حرف را بزنی ناراحت می شوند، احساس می کنند بود و نبودشان اهمیتی در هستی ندارد. ناراحت می شوند. خب ندارد دیگر؛ بودن و نبودن شما در هستی تاثیری ندارد. ما با محاسبات خودمان که می سنجیم، باید مهم باشیم. ما برای خدا مهم هستیم. در مهم بودن ما برای خداوند همین بس که عزیزترین بندگانش را فدا کرده است تا ما را از جهالت خارج کند. اما اینکه فکر کنیم بودن و نبودن ما در جهان تغییری ایجاد می کند، اینطور نیست.
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ ﴿۵۸﴾
خدا رزق دهنده ای است که دارای قوت هم هست. یکی ممکن است رزق دهنده باشد ولی توانش را نداشته باشد. بعد متین هم هست. متین است یعنی رزق می دهد، منت هم نمی گذارد. جای منت هم دارد. او نمی پرسد با رزق من چه کردی! خودت هستی که محروم می شوی. او در رزقش متانت دارد.
فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذَنُوبًا مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحَابِهِمْ فَلَا يَسْتَعْجِلُونِ ﴿۵۹﴾
این امت هم همان مسائل را دارد و به همان نتایج دچار خواهد شد.
فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ ﴿۶۰﴾
پس وای بر کسانی که… آخر سوره اسم تمام آن بالایی ها شد الذین کفروا! با این حساب کفر چه می شود؟ در این سوره بی بهره شدن از رزق، کفر می شود. رزق از کجا می آمد؟ آسمان! پس آدمی که در زندگی اش آسمان نداشته باشد، کافر سوره ذاریات می شود.
آسمان دار شدن حرف اصلی سوره ی ذاریات
یکی از حرف های مهم سوره ذاریات آسمان دار بودن است. شما آسمان دار هستید یا نه؟ چقدر آسمان دارید؟ ما معمولا وقتی دچار مصیبت های بزرگ می شویم، آسمان دار می شویم. آن جاهایی که نمی توانیم چیزی را تامین کنیم، رزقی را فراهم کنیم یا بلایی را از خودمان برگردانیم، آسمان دار می شویم. اما در امور عادی نه! مثلا من می خواهم چای دم کنم، آسمان نمی خواهد. آب را می ریزیم، می گذاریم جوش بیاید، چای را می ریزیم و… .
مگر نگفته اند: «فی السماء رزقکم»؟ هر رزق شما در آسمان است. این هم از آسمان باید پایین بیاید. چرا فکر کردید که این آسمان نمی خواهد؟ خداوند در قرآن گفته است ما انعام و حدید را نازل کردیم. این که رزق شما شده است آمده است. یعنی چه؟ یعنی می توانستیم آهن را به گونه ای قرار دهیم که شما نتوانید به هیچ وجه از آن استفاده کنید. اینکه آهن را به طرزی قرار دادند که می توانیم استفاده کنیم، رزق ما کردند و از آسمان می آید. پس بندگان به مقداری که آسمان دار باشند رزقشان زیاد می شود. مثال: دلم یک نوشیدنی گرم می خواهد؛ چای، آب و آتش را نازل کردند و نیاز من به نوشیدنی گرم را تامین می کند. حالا انسانی که می خواهد این را بخورد را به آسمان وصل کن و ظرفیت آسمان را در وجود او زیاد کن.
زمین وسعت ندارد اما آسمان وسعت دارد. خدا هیچ وقت از واژه وسعت برای زمین استفاده نمی کند. در مورد زمین واژه فرش و مهد را به کار می برد ولی وسعت برای آسمان است. یعنی اگر زمینی بخواهیم به این وسعت بدهیم آن قدر وسعت پیدا نمی کند که از آسمان بخواهیم وسعت بدهیم. زمینی چگونه وسعت دهیم؟
مثلا بگویم که من در این چای چیزی ریختم که ضمنا موجب درمان گلو درد شود. در این شی وسعت به وجود نمی آید، در رزقیت این شی وسعت به وجود می آید. یعنی وسعت برای خود شیء نیست، چای دوتا نمی شود. کارکرد آن در حیاط آفرینی برای من بیشتر می شود؛ چای همان است. برای همین زندگی دنیایی من با قبلش فرق نمی کند.
الان من را وصل کنید به آسمان؛ چقدر خدا کریم است. کرامتش همین بس که چقدر ما اسراف کردیم، باز از دادن منع نمی کند. خدایا چقدر کریم هستی و لطفت استمرار دارد، من که خودم می دانم خیلی قبل تر از این ها خیلی چیز ها نباید در زندگی من می بود. حالا چای همان است اما تجربه حس کرامت هم ایجاد می کند. از همنشینی با چنین خدایی لذت می بریم. حس کرامت من نسبت به آدم های دیگر هم فعال می کند. من همین که به آسمان وصل شدم، رزقیت شروع به وسعت پیدا کردن می کند.
بعد دوباره می گویم: دوباره به آسمان وصلش کنید. می گویند در آسمان چنین است که هر چیزی نازل می شود، با آن ملکی می آید. مثلا ملک نوشیدنی ها هم داریم. چه جالب فرشته ای مسئول نوشیدنی ها است. ساقی است. اکنون من تو را نمی شناسم اما تویی که برای من این چای را دادی سلام علیکم! شما هر بار برای چای می آیید؟ آیا متفاوت هستید؟ بر اساس روز یا موضوع تغییر می کنید؟ در دستگاه شما چگونه است؟ باز هم همان چای است؛ هم نوشیدنی گرم است، هم درمان گلودرد، هم تجربه حس کرامت و هم زندگی با عده ای از ملائکه الهی! با توجه به ملائکه، وسعت در رزق پیدا می کند.
چای زمینی است اما وقتی آسمان من را بزرگ می کنید، بهره مندی من از این زمین با اینکه خودش محدود است، شروع به بزرگ شدن می کند. فقط کافی است من را به آسمان متصل کنید.
اینکه بگویید آقای چیت چیان آسمان را در نظر داشته باش این چای از آسمان برای تو آمده است. این چای را آقای خواجه درست کرده، او سبب است؛ این از آسمان آمده است!
واسطه ها را رد کن برو آن جایی که آب آمده؛ از آسمان آمده است دیگر. از قدرت تخیلت نیز استفاده کن.
اتفاقا من یک نوشیدنی گرم می خواستم. وقتی از آسمان آمده است، غیر از آنکه بخواهند پاسخی به نیاز من به نوشیدنی بدهند، حتما چیز دیگری نیز می خواستند بگویند. به اندازه ای که درک از آسمان داشته باشیم، وسعت پیدا می کند. مثلا به اندازه ی اسما الله. کریم را گفتم؛ می دانستید خداوند ضار هم هست؟ دیدید چای داغ است می سوزاند؟ خدایا این چای ضارش به ما نرسد، نافعش به ما برسد. شما فکر کنید علاوه بر اینکه نوشیدنی گرم، دارو، حس کرامت، ملائکه هست، ضار و نافع هم در آن هست. چای که فرقی نکرده آسمان من فرق کرد. من ضار و نافع را هم در آن دیدم، چقدر خدا نزدیک است. در حد ریختن یک چای روی پا و سوختن. لذا اگر دفعه بعد چای ریخت روی پایتان نگویید: آخ! بگویید: یا ضاار!
البته ضاری است که کریم است؛ یعنی می سوزاند که یک کرامتی ایجاد بکند. من اگر بنشینم همین طور از آسمان بگویم، این لیوان چای رزقش برای من وسعت پیدا می کند.
حرف سوره ذاریات این است : چرا این قدر آسمان در زندگی شما کم است؟
چرا این قدر زمین زیاد است؟ درصورتی که آسمان است که ذات الحبک، موسعون و تجلی قدرت است. مگر دنبال قدرت نیستی؟ آسمان مهد قدرت است! مگر دنبال بهره مندی نیستی؟ آسمان مرکز نعمت است. آسمان رزق و وعده است .
چرا انقدر آسمان سهمش در زندگی ما انسان ها اندک است!؟ فقط چون آمده ایم روی زمین زندگی می کنیم؟ این همه ابزار آسمانی در اختیار شما قرار داده اند. حداقلش انذار انبیای الهی است. انذار در این سوره این گونه است: نکند زمینی بمانی! نکند بی آسمان بمیری! نه اینکه بگویم برای معاد نیست. اما مانند تقوا در این سوره جنسش کنترل خراصیت بود، انذار هم در این سوره این شکلی است. نکند که بمیری و کم آسمان یا بی آسمان باشی! سهم آسمان در زندگی شما چقدر است؟
آن شعری که خیلی معروف شد؛ یکی از شعرا خدمت رهبر آن را خواندند و حاج قاسم در یک مراسم دیگری آن را خواندند که: «مرز ها سهم زمیناند و تو سهم آسمان»
مرز برای زمین است، آسمان که مرز ندارد. هرچقدر بگوید مرز هوایی و .. آسمان که مرز ندارد! یعنی در زمین ایران که محدود است اگر به سمت آسمان حرکت کنی، به بی نهایت متصل می شوی.
حرف این سوره این است که مبادا بی آسمان بمیریم. جالب است چقدر روایت داریم که می گویند به آسمان نگاه کردن مستحب است. می گویند آدمی که غم و افسردگی دارد به آسمان نگاه کند.
متاسفانه در زندگی شهری، آسمان را از ما گرفته اند. بدترین اتفاق در زندگی شهری از دست دادن آسمان است. ماه و خورشید نداریم. آسمان آبی وسیع نداریم.
حالا جمله ها و آیات را شنیده اید، من در حال جمع بندی در یک موضوع هستم که شروع جلسه بعدی ما بشود. ما باید سوره ذاریات را به نیت آسمان دار شدن بخوانیم. این ها را می گویم تا مطلع مطالعه تان بشود. ما بنایمان بر این است تا درجلسه اول سوال را روشن کنیم، تا در جلسه دوم به جمع بندی و راهکار برای زندگی مان برسیم. دغدغه سوره دغدغه با شکوهی است، آسمان دار شدن!
بلا تشبیه؛ دیدید انسانی را که خیلی مطالعه کرده است، وقتی حرف می زند متفاوت حرف می زند؟ چرا؟ چون آسمانش بزرگ شده. آسمان بزرگ می شود، ادبیاتش تغییر می کند. حتی ممکن است جملاتی شبیه دیگری داشته باشد. اما به طرز واضحی جملات او برای خواننده با دیگری متفاوت است. مثل خطبه ی خطیب.
من می گویم: «گناه نکنید!»، آقای بهاالدینی هم می گویند: «گناه نکنید!». اما او باعث می شود هزاران نفر گناه نکنند. چرا؟ جملات که یکسان است! آسمان جمله او بیشتر است، ملکوت پشت آن است. من زمینی گفتم. خیلی زندگی ها سهم آسمان لازم دارد ما سهم آسمانمان کم است.
نگاهی به قسم های سوره با موضوع آسمان دار شدن
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وَالذَّارِيَاتِ ذَرْوًا ﴿۱﴾
فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا ﴿۲﴾
فَالْجَارِيَاتِ يُسْرًا ﴿۳﴾
فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا ﴿۴﴾
در ترجمه، بادها، ابرهای باران دار، کشتی ها و بعد هم تقسیم امر آمده است.
تفسیر المیزان آیات ابتدایی:
كـلمـه «ذاريـات»، جمع «ذاريه» است. و ذاريه از «ذرو» گرفته شده است. وقتى مى گويند «ذرت الريح التراب» و يا مى گويند «تذور الريح التراب ذروا» معنايش اين اسـت كـه باد، خاك ها را پراكنده كرد، و به پرواز درآورد. و كلمه «وقر»، به كسره واو و سكون قاف – به معناى سنگينى بار در پشت و يا شكم است.
و ايـنـكـه در ايـن آيات پشت سر هم سوگند خورده، براى اين بوده كه مطلبى را كه بر سـر آن سـوگـنـد مى خورد تأكيد كند، و آن مطلب عبارت است از آمدن روزى كه در آن روز جـزاى اعـمـال داده مى شود. در جمله «و الذاريات ذروا» سوگند مى خورد به نسيم هايى كه خاك را بلند مى كند و به هوا مى برد، و جمله «فالحاملات وقرا» با فائى كه در آغـازش دارد و تـاخـير و ترتيب را مى فهماند، جمله اى است كه عطف بر جمله «الذاريات» شـده، و سـوگـنـدى اسـت به ابرهاى حامله و باردار از باران، و جمله «فالجاريات يسرا» كه باز عطف به جمله قبلى است، سوگندى است به كشتى هايى كه به سهولت در دريا روانند.
و جـمـله «فـالمقسمات امرا» كه عطف بر جمله قبلى است؛ سوگندى است به ملائكه اى كه كارشان اين است كه به امر پروردگار عمل مى كنند، و اوامر خدا را در بين خود به اختلاف مقام هايى كه دارند تقسيم مى كنند.
تا اینجای جمله یک فرایند است، باد می شود ابر، ابری که باردار است، از ابر باران جاری می شود، می آید روی زمین و دریا می شود و یک کشتی که در دریا حرکت می کند. فیلمش را در ذهنتان بیاورید: باد می وزد ابرها را حرکت می دهد، ابر ها باران دار می شوند، بارانی شدید می بارد، از آسمان به دریا می رسد، کشتی هایی که روی این سیالیت در حرکت هستند و امر ها تقسیم می شوند. یک سیر به هم پیوسته است.
ايـن آيـات چهارگانه به طورى كه ملاحظه مى فرماييد تمامى تدابير عالم را در زير پـوشـش خـود مى گيرد، و به همه اشاره دارد، چون هم نمونه اى از تدبير امور خشكي ها را كـه هـمـان «و الذاريـات ذروا» بـاشـد آورده و هم نمونه اى از تدابير امور درياها را در جمله «فالجاريات يسرا» ذكر كرده، و هم نمونه اى از تدابير مربوط به فضا را در عـبـارت «فالحاملات وقرا» خاطرنشان ساخته، و هم تدابير مربوط به تمامى باقى مـانـدگـان زوايـاى عـالم، و بالاخره مجموع عالم را در عبارت «فالمقسمات امرا» اشاره كرده كه گفتيم منظور از آن ملائكه است كه واسطه هاى تدبير هستند، و اوامر خداى تعالى را تقسيم مى كنند.
حضرت علامه می فرمایند یک دسته بندی دیگر هم دارد: خشکی، دریا، آسمان و واسطه ها.
پـس ايـن آيات چهارگانه در اين معنا است كه فرموده باشد: سوگند مى خورم به تمامى اسبابى كه در تدبير سراسر جهان مؤثرند.
بررسی کلمات قسم از کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم
ذرو: هو الاثارة مع النشر و- التفريق.
برانگیختن همراه با پراکنده کردن. و الذاریات چون اسم فاعل است، می شود آن کسی که بر می انگیزد و نشر می دهد، برای همین به بادهایی که خاک را می پراکند، گفته اند.
و هذه المادّة قريبة من الذرء البسط في البقاء.
یعنی عامل بسط و انتشار است.
يراد منها كلّ ما يثير و يهيّج موادّ غذائيّة و فيوضات لازمة معنويّة روحانيّة أو مادّيّة محسوسة فتنشرها و توصلها و تفرّقها في مواردها. فالجملات المتعاقبة في بيان حقيقة واحدة، و مرجعها ما يستفاد من الذرى اجمالا.
آقای مصطفوی در کتاب لغت چنین می گویند که فقط باد نیست؛ هر عاملی که موجب پراکندگی و نشر بشود. اگر بگوییم پراکندگی ذرات خاک، می شود باد. اما ممکن است بگوییم پراکندگی موضوعات معنوی و روحانی و…، پس اینطوری می تواند عامل پراکندگی چنین موضوعاتی هم در نظر گرفته بشود.
ذاریات: فهذا العنوان يشمل كلّ ما هو وسيلة إفاضات عقليّة أو روحانيّة أو مادّيّة من عقول أو ملائكة أو رياح أو غيرها.
و من مصاديق الذَّارِيَاتِ: الأنبياء المبعوثون و الأولياء المنتخبون.
می گویند با این قاعده به عاملی اشاره می کند که افاضات عقلی و روحانی را هم پراکنده می کنند. یعنی عواملی که موجب پخش شدن حقایق معنوی و اخلاقی هم بشود. پس با این حساب یکی از مصادیق ذاریات انبیا و اولیا هستند. نبی هم حکم باد را دارد! چرا؟ چون گزاره های عقلی و یقینی را در عالم و در وجود انسان می پراکند. چون گزاره های یقینی را در وجود انسان برانگیخته می کند. چون افاضات کمال را در عالم هستی برانگیخته می کند. پس انبیا هم یک جور باد هستند، شواهد روایی هم دارد که وجود مبارک پیامبر را ریح خطاب کرده اند. روایت داریم پیامبر باد بهاری است. وزید، بهار ایجاد کرد. پس این فقط یک اشاره استعاری نیست؛ چون واقعا همین است. مثل باد به وجود انسان که می وزد، گزاره های یقینی را در وجود انسان برانگیخته می کند. به جامعه که می وزد، کمالات، فیوضات و گزاره های برهانی را پراکنده می کند. در عبارات می گویند: مهبط وحی یا معدن رحمت هستند، اشاره به همین حالت ذاری بودن انبیا است.
پس ذاریات می شود باد به عنوان یک عامل مادی یا هر عامل برانگیزاننده در زندگی انسان که حقایق را برمی انگیزد، نشر پیدا می کند و همه جا را می گیرد. گزاره های یقینی زندگی بشر را می گیرد. سلطان مبین موسی زندگی بشر را می گیرد.
وقر: هو ثقالة يحمل على شخص أو شيء، مادّيّا أو معنويّا.
سنگینی ای که بر یک شخصی یا چیزی حمل بشود. پس معنی بار و نه فقط سنگینی می گویند. سنگینی که بر دوش کشیده شده باشد، مانند جنین برای مادر. فقط مادی نیست می تواند معنوی هم باشد. مثل «قول ثقیل» که سنگین مادی نبود. یا «امن ثقلت موازینه» و…
ثقل يلاحظ في نفس الشيء و من حيث هو.
از حیث خود شی به آن اطلاق می شود. یعنی خودش این بار را دارد.
فَالْحامِلاتِ وِقْراً: الوقر بالكسر هو الثقل الّذى يحمل الى شخص أو شيء. سبق في الذرى و القسم: أنّ الذاريات بإطلاقها تشمل كلّ شيء تثير و تنشر فيوضات و أنوار روحانيّة أو مادّيّة فيما بين الخلق و العوالم، من شموس أو ملائكة أو نفوس زكيّة أو أنبياء مبعوثين.
به خود آن بار وقر گفته می شود. ذاریات را هم که قبلا توضیح دادیم آن چیزی است که موجب برانگیختگی فیوضات و انوار مادی یا روحانی در بین خلق و در کل عوالم می شود. ملائکه و نفوس زکیه این کار را می کنند و مهم ترینشان انبیا است.
و حملهم الوقر إمّا بحسب الوظيفة التكليفيّة أو التكوينيّة، و سواء كان أمرا مادّيّا كالنور و الحرارة، أو معنويّا كالعلوم و المعارف.
فالحاملات ادامه ذاریات است؛ یعنی فردی که این پراکندگی را انجام می دهد، خود ثقل و سنگینی بر دوش دارد. اگر مادی باشد، مانند نور و حرارت. و در معنویات می گویند یک علم و معارفی دارد. مثل اینکه وجود پیامبر را بگوییم باد است به اعتبار اینکه می پراکند و ابر است، به اعتبار اینکه درون خودش پر از علم و معارف است که آماده باریدن بر روی بشر است. بر روی بشر می بارد. آن قدر علم و معارف در او انباشته است که آماده باریدن بر سر بشر است. آن چیزی که باری و ثقالتی در خودش دارد. ثقالت اینجا بار مثبت دارد. در سوره این همان رزق انسان هاست. باران هم از مصادیق رزق است دیگر. انگار آن چیز که رزق شماست و به آن احتیاج دارید، در دل آن است.
جری: و هو الحركة المنظّمة الدقيقة في طول مكان، و يعبّر عنه بالانسياح.
یک حرکت منظم دقیقی در طول. چقدر شبیه واژه حبک است. حبک به راهش می گویند، جاری به آنی می گویند که در راه است. یک چیزی که منظم و دقیق در یک مسیری حرکت کند در طول مکان؛ یعنی امتداد داشته باشد. در یک مسیر طولانی بتواند این کار را بکند. به این می گویند جاریات، جریان داشتن. مثل آب که در جوی می افتد و می رود، به این جریان می گویند.
يقال جرى الماء، جرى النجم، جرت العين- مجازا، جرت السفينة، جرت الشمس، جرت الريح.
مثل اینکه آب جاری می شود. نجم جریان دارد. چشم به اشک جاری شد. کشتی جریان پیدا می کند. باد جریان پیدا می کند.
فَالْجارِياتِ يُسْرا: أي جميع السيّارات الطبيعيّة التكوينيّة من النجوم و متعلّقاتها، و منها الشمس و القمر و الأرض و هوائها و يجمعها قاطبة التكوينيّات و هي مظاهر عظمة اللّه تعالى و قدرته.
جمیع ستارگان آسمانی، در تفسیر کشتی گفتند. پس کشتی هم جریان دارد. اما به چه اعتباری به کشتی می گویند؟ به اعتبار جریان داشتنش. سفینه نگفته است؛ گفته جاریات. اینجا گفته است هم به کشتی و هم ستارگان اطلاق می شود.
أصول علم الهيئة و كلّ نجم نراه في قبّة السماء في ليل صاف هو شمس، نورها ذاتي يضيء على عوالم و نظامات، كما تضيء شمسنا على العوالم في نظامها، و تلك الدراري تمتاز بالنظر المجرّد عن السيّارات بشكل نورها، و تلك النجوم لها حركات في ساحة الكون، غير أنّه على بعدها الشاسع لا تظهر إلّا على مضيّ قرون.
مثل اینکه در علم هیئت همین را بحث می کنند. یکی از مباحث علم هیئت جریانات این هاست. مثلا ستاره دب اکبر در طی فصول سال چگونه جریان پیدا می کند؟ می چرخد تا سرجایش برگردد.
حالا در جریانش یسر دارد. می تواند چیزی جاری باشد، اما در جریانش یسر نداشته باشد.
یسر: هو سهولة فى سعة، و يقابلها العسر و هو كما سبق عبارة عن شدّة و صعوبة فى مضيقة.
آسانی در گسترش داشتن. در عین آسانی گسترش دارد. خیلی ساده گسترش پیدا می کند. ضیق ندارد و برای منبسط شدن سهولت دارد.
فَالْجارِياتِ يُسْراً: سبق فى قسم: أنّ المراد النفوس السالكين من الأولياء و الصالحين و الأنبياء و الملائكة المقرّبين الحاملين للمعارف الإلهيّة و الفيوضات الربّانيّة، ثمّ جريانهم و سيرهم فى نشرها و تقسيمها.
یعنی پیامبری که باد بود و برانگیخته می کرد، ابر بود که خودش حامل علوم و معارف بود، حالا به جریان داشتن همان نبی اشاره می کند. خود نبی جریان پیدا می کند. یک حرکت منظم و دقیق در یک مسیر، همراه با سهولت.
و هكذا تشمل الآية الكريمة موضوعات و سيّارات منيرة تحمل نورا و حرارة و تعطى فيوضات و بركات فى عوالمها.
به آیات کریمه، حمل فیوضات و برکات اشاره دارد. به برانگیختگی اش ، به حامل بودنش و به جریان فیضش اشاره کرد؛ به یک جریان فیض منظم، مستمر، دقیق و ساده در توسعه.
و هذا اليسر و السهولة فى جريانها: بواسطة نظام تامّ و مقرّرات ثابتة و ضوابط معيّنة، و انقيادها لهذه المقرّرات التكوينيّة و التشريعيّة، و خضوعها فى قبال وظائفها المعيّنة فيما تيسّر لها، بوجود الشرائط و الوسائل و المقتضيّات اللازمة فى مواردها.
این جریان طبق یک نظام تام، مقررات ثابت و ضوابط معین خدا اتفاق افتاده است. طبق قواعد خداوند عمل کرده است، اینگونه شده. مثل اینکه می بینید این ها حضرت عیسی را به خیال خودشان کشتند، اما عالم همه مسیحی شدند. این فالجاریات یسرا برای حضرت مسیح است. عالم یهودی شد، این فالجاریات یسرا برای حضرت موسی است. توحید هنوز در عالم مانده است، این فالجاریات یسرا برای حضرت ابراهیم است. این همه آدم مسلمان شدند، این فالجاریات یسرا برای حضرت پیامبر خاتم است.
قَسَمَ: هو تجزئة بحسب ما يدبّر و يقدّر، و يلاحظ من حيث هو من دون نظر الى موارد يقسم عليها أو الى جهات اخرى- راجع- سهم، فرج.
وقتی است که یک چیزی را جدا کنید، اما با تدبیر و تفکر. به حَسَب تقدیر، تدبر و تفکر چیزی را جزء جزء کردن، قَسَمَ می شود.
فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً: الذرو: الإثارة مع النشر و الوقر: الحمل الثقيل.
هذه الكلمات مطلقة، فتنطبق في عالم المادّة على جميع الكواكب السيّارة المنيرة، و منها الشموس الثابتة ظاهرا و السيّارة في الواقع، فانّها تثير أنوارها و تنشرها في منظوماتها، و تحمل حملا ثقيلا من الحرارة، و تجرى في أفلاكها المعيّنة منتظمة، و تقسّم الحرارة و النور- راجع- جرى.
و تنطبق في العالم الروحانىّ على جميع الأنبياء المرسلين المبعوثين لنشر الحقائق و المعارف، الحاملين من العلوم المودعة ما علّمهم اللَّه تعالى، و السائرين الى اللَّه بجذبة و محبة إلهيّة تسوقهم اليه، و المعطين النفوس المستعدّة كلّا على حسب استعداده و سعة وجوده- راجع الذرو.
و تنطبق أيضا على جميع الملائكة الموكّلين المأمورين في نشر رحمة بجريان سهل و يقسمون على حسب المقتضيان و اختلاف الطبقات.
دوباره جملات قبلی را تکرار می کند. ذرو: برانگیختگی همراه با پراکندن. وقر: چیز سنگین و گران بهایی را حمل می کند. این آیات بر همه ستارگان روی زمین دلالت می کند؛ چون همه آن ها ذاریات و حاملات دارند.
حالا که این فیوضات جریان پیدا می کند، می آید و چه ایجاد می کند؟ مقسمات می شود؛ یعنی می آید اقلیم درست می کند، شرایط، آدم ها، گروه ها و رشد های مختلف درست می کند. نظام زندگی انسان را از بساطت خارج می کند. ما به برکت تعالیم انبیا تفضیل پیدا می کنیم. زندگی ما قابل اجزا می شود. الان اگر به روانشناسی بگوییم زندگی بشر را دسته بندی کن؛ دوره زندگی بشر را به چهار دسته تقسیم می کند. اما شما می توانید در قرآن به پنجاه دسته تقسیم کنید. امر است دیگر. جالب است که هیچ نظامی در عالم در تفصیل به پای وحی نمی رسد. ولی ما چون استفاده نمی کنیم، نمی بینیم. قدرتی که وحی در تقسیم کردن دارد، هیچ علمی در عالم ندارد. شما یک شیء را به آن بده، از صد منظر تقسیم بندی می کند. قدرت تقسیمش فراتر از ادراک بشر است.
یک وقت شما می گویید این آقا و این خانم است. این امر های خودش را دارد و او امر های خودش. یک وقت هم این طوری می شود که چون این امرها را داشت، شد آقا و چون این امرها را داشت، شد خانم. از این طرفی است نه از آن طرف. ما امر را پسینی مطالعه می کنیم؛ در صورتی که امر پیشینی است. «کن فیکون». امر می آید که خلقت اتفاق می افتد. چون قرار بود شما این امر را انجام بدهی، آقا شدی. چون ایشان قرار بود آن امرها را انجام دهد، خانم شده است. امر است که اقلیم درست می کند، اقلیم امر درست نمی کند. ما در ادراک از این طرف می فهمیم؛ اما در عالم وجود از این طرف اتفاق نیافتده است. کربلا چون قرار بوده حسین را در خودش داشته باشد، کربلا شده است. نه چون کربلا بود، حسین آن جا آمد. اول امرش تقسیم شده بعد کربلا، کربلا شده است. اول تقسیم کردند ارض شهادت اباعبدالله کجاست، بعد آن سرزمین کربلا شد و شرافت پیدا کرد. نه اینکه چون شرافت داشت، آن اتفاق افتاد. مانند شب قدر، نه چون شب قدر بود قرآن درآن نازل شد؛ قران در آن نازل شد، شب قدر شد. آسمان تقسیم می کند و مقسم است، زمین تقسیم نمی کند! اما ما گول می خوریم و فکر می کنیم زمین این کار را می کند. لذا امر یک چیز را تغییر دهید، زمینش تغییر می کند.
آیات ابتدایی را گفتم تا ذهنتان روی این موضوع برای جلسه آینده فعال بشود. سوره ذاریات را هرکس بخواند و بگوید هرکس چگونه سهم خودش را از آسمان ارتقا می دهد؟ آسمان زندگی تان را چگونه زیاد می کنید؟ آسمان خونتان را چگونه بالا می برید؟ هم بگویید چگونه؛ هم بگویید وقتی انجام دادید، چه طعم و ثمری برایتان داشت؟
حداقل کار ما در این جلسه این بود که یک دور سوره را خواندیم و این مسئله را جدی کردیم. خوب هم هست. لازم نیست جوابش را بدهیم. همین که یک نفر توجه اش به آسمان جلب شود، یک بخشی از حقایق سوره محقق شده است. از این به بعد حواستان به آسمان باشد. سهم آسمان در ازدواجتان، پوشیدنتان، خوردنتان و… بالا ببرید! شما که دارید این کار را انجام می دهید، سهم آسمانش را زیاد کن. چجوری؟ یا ستار! خدایا نگاه کن این لباس تن من را پوشانده است؛ تو که می توانی این لباس را بر این تن کنی، آن لباس تقوا را نیز بر ما بپوشان. یک لباس پوشیدن است ولی سهم آسمان آن زیاد می شود. اینجا جای فکر کردن است. یک ماه وقت دارید. هفته ای 5 ساعت، لابه لای کارها روی این موضوع فکر کنید که سهم آسمان را چگونه می شود زیاد کرد؟ سهم زمین را بلد هستیم که زیاد کنیم.
سوالات
سوال: یک جایی آیه گفته این حق است مثل حرف زدن شما؛ اینجا وجه شبه را حق بودن در نظر گرفته است.
پاسخ: اگر یادتان باشد من دو تعبیر برای آیه کردم. اول: چگونه حرف زدن شما برای شما هست به آن تسلط دارید و برایتان واضح و روشن است؟ رزق شما در آسمان نیز در حق بودن عین همین است. دوم: گفتیم که این حق بودن می تواند در شیوه بودنش هم شباهت داشته باشد. شما چگونه حرف زدن برایتان واضح است؟ آن هم همین طور است.
سوال: یک بیت مومن پیدا کردیم که خوب همسر حضرت لوط در آن بیت بودند. چرا آن بیت را در صورتی که انسان غیر مومن درونش است، بیت حساب می کنیم؟
پاسخ: درجاهای دیگر قرآن بررسی کنید، می بینید بیت در قرآن معنای صرفا خانه ندارد. اتفاقا همسرش اهل بیتش نیست. برای همین جا می ماند و مشمول عذاب می شود.
سوال: تجاوز از خراصیت به تنهایی باعث نزول عذاب شده بود یا به علت تجاوز دوگانه خراصیت و تجاوز از حد انسانی روابطشان بوده؟
پاسخ: آن چیزی که در این سوره روایت ماجرا است. این ها همه توضیحات مدل های مختلف خراصیت است. نوع موضوعی که برایش خراص بودند، متفاوت است. مثلا قوم لوط در یک موضوع و قوم عاد در یک موضوع دیگر خراص بود. موضوع باطلش متفاوت بوده است. اینجا صفت خراص بودن را خدا مورد نقد قرار می دهد. یک نفر با شهوت گرایی، یک نفر با اباهه گری، یک نفر با طاغوت بودن و ظلم کردن. موضوع متفاوت است اما ریشه همه این ها در خراص بودن است. لذا اشکالی ندارد در این سوره بگویید این ها بالاخره عذاب های حاصل از انواع مدل های خراص بودن است.
سوال: آن مسئله نزول ملائکه همراه با هر رزق را متوجه نشدم که از کجا آوردید؟
پاسخ: آن برای این سوره نبود. بحث ملائکه در قرآن است که هر چیزی در این عالم رقم می خورد، ملائکه سبب آن هستند. ملائکه اسباب هر رخدادی بر روی زمین هستند.
سوال: می شود از ملائکه درخواست کرد؟
پاسخ: اشکال ندارد ولی در مجموعه ادعیه ما همچین چیزی شایع نیست. دلیلش هم این است که ملک خودش جنسش ارسال است. توجه کردن و صلوات بر ملائکه داریم؛ اما درخواست نداریم. دلیلش هم این است که آن ها نقش واسطه دارند. مقامشان در عالم مقام رسالت است. مبدایت ندارند. مانند این می ماند که شما تکریمش کنید، عزیزش می دارید، دوستش می دارید، اما او می گوید صرفا نامه می برم و دست من نیست.
سوال: آیا رزق آسمان احتیاج رزق زمین را پوشش می دهد؟
پاسخ: بله صد در صد. اصلا همه احتیاجات زمین از رزق های آسمانی است.
سوال: «فامشوا فی مناکبها و کلوا من رزقه» نسبتش را با آسمان دار شدن کمی توضیح می دهید.
پاسخ: روی پشت زمین راه بروید، پس از رزقش بخورید. نگفت از رزق زمین بخورید، از رزق خدا بخورید. آن رزق از آسمان می آید و بر زمین جاری می شود، برای زمین نیست.
سوال: چرا جاریات در آیات اول فقط کشتی معنی شده؟ یعنی بهتر نبود مترجم کمی کلی تر ترجمه می کرد که ستاره ها را هم پوشش دهد؟
پاسخ : مترجم نمی تواند همچین کاری کند. اگر بخواهد به ازای هر کلمه جمله ای در توضیح بنویسد، ترجمه چند برابر متن می شود. لذا مترجم مجبور است مصداق یا مثال را جایگزین کند. شما که می خواهید تدبر کنید، باید بروید معنا را پیدا کنید.
سوال: ما چطور باید بفهمیم که به چه روشی آسمان را توسعه دهیم؟ به نظرم از سوره باید پاسخش در بیاید.
پاسخ: با همین نگاه از اول سوره را بخوانیم؛ فکر کنیم هرچیز در سوره آمده است ربط به آسمان دار بودن دارد. مثلا کسی که خراص یا مسرف باشد، سهمش از آسمان کم می شود. محسن باشد، سهمش از آسمان بیشتر می شود. سپس فکر کنید که چرا خراص بودن سهم انسان از آسمان را کم می کند؟ یک بار سوره را بخوانید و به این فکر کنید که کل سوره در رابطه با این است که سهم آسمان را دز زندگی تان ارتقا دهید. همان کاری که اول جلسه انجام دادم.
گزاره ها و دلالت های جالبی دارد. جدال های بیخودی در زندگی آدم را بی آسمان می کند. الکی جدال نکنید، بی آسمان می شوید!
سوال: چطور می شود کاربرد هر اسم خدا را در زندگی پیدا کرد و آسمان دار شد؟
پاسخ: باید آن اسم را در قرآن پیدا کنید و ببینید خداوند پیرامون آن اسم چه حقایقی را گفته است. آن چه پیرامون آن اسم گفته است، اسباب بهره مندی از آن اسم در زندگی است.
سوال: ما آسمان را مترادف خدا می دانیم؟
پاسخ: هرگز. خدا خالق آسمان است. پس چندتا مصداق برای آسمان بخواهیم بگوییم می شود: غیب، ملکوت و… . این ها جلوه های آسمان هستند. حقیقت و معنا به نسبت مصداق، علم نسبت عمل، غیب نسبت به شهادت و ملکوت نسبت به ملک آسمان است.
سوال: گسترش مستمر آسمان ها چطور است؟ آیا احتیاج دارد ما از خدا بخواهیم یا جزو قوانین خدا است؟
پاسخ: خدا قدرتش در آسمان جلوه دارد؛ ما باید اینکه سهم مان از آسمان بیشتر شود را از خدا بخواهیم. خود آسمان را لازم نیست دعا کنیم؛ چون آن را در آسمان قرار داده اند. آسمان، ملکوت، علم و غیب وسعت دارد؛ اما عمل وسعت ندارد! عمل تعداد دارد و جایی تمام می شود. شهادت و ملک جایی می ایستد. ما باید دعا کنیم بهره مندی مان از آسمان بیشتر شود؛ وگرنه آسمان این گونه خلق شده است.
آسمان دار هستیم حتما. اما این قدر آسمان کافی نیست.
دعا کنیم سهم آسمان در زندگی ما و همه بشر زیاد شود. اصل آن چیزی که در آسمان باید آن را جستجو کنیم، حقیقت توحید است. درک توحید مهم ترین حقیقت آسمان است که باید در زندگی جاری شود. خدا همه ما را آسمان دار کند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد