نشست هفتاد و پنجم – مقدمه و مرور سوره مبارکه ذاریات و ورود به بحث آسمان
استاد هانی چیت چیان – 1 ساعت و 3 دقیقه / پیاده سازی توسط خانم فاطمه مفتخر
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و احوالپرسی و تسلیت ایام
سلام علیکم
خدمت همهی بزرگوارانی که حضورا و مجازا در خدمتشون هستیم عرض سلام دارم و این ایام که همچنان مزین به نام ابا عبدالله الحسین (علیه سلام) هست و ایام پیش رو که مزین به نام پیامبر گرامی اسلام، امام حسن مجتبی و حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) جمیعا هست را خدمت همهی عزیزان هم تسلیت عرض میکنم. از خدا میخواهم که این ایامش که بر ما می گذرد (که فرمودند از نفحات ایام استفاده بکنید) ما را در بهرهمندی از نفحات ایام موفق بدارند و این روزها که برای ما می گذرد پیوند مان با اهل بیت علیهم السلام خصوصا حضرت اباعبدالله الحسین و پیوندمان با پیامبر گرامی اسلام و بقیهی اهل بیت و البته پیوند مان با قرآن خیلی عمیق تر، وسیع تر، جامع تر پرعطرتر، خوش رنگ و بوتر بشود به برکت صلوات بر محمد آل محمد .
جمعه نیز هست و ما یکی از توفیقات مان این است که روزهای جمعه جلسه داریم که البته فرمودند همه ی ایام به نام حضرت حجت است. جمعه بالاخره بالاخص در روایات به نام حضرت حجت است. باز هم دعا میکنیم که خدا این جلسه و این گفتگوها و این رسیدن به محضر سوره های قرآن را موجب فهم بیشتر، عمیق تر و پویاتر ما از وجود امام قرار بدهد و قیام ما را در مسیر دین قوی تر کند که « إِنَّ هَذَا ٱلْقُرْءَانَ يَهْدِى لِلَّتِى هِىَ أَقْوَمُ» انشالله خدا همه ی ما را به قیام برای دینش و برای امامش مزین کند و این را در همه ی ابعاد زندگیمان جاری کند. به برکت صلوات بر محمد و ال محمد.
مرور جلسه گذشته
ما جلسه ی گذشته از محضر سوره ی مبارکه ی ذاریات بهره بردیم این در واقع خلاصه ی صوتی که در باب خراصون شنیدید به تعبیری جمع بندی بود که جلسه ی گذشته انجام شد. اگرچه موضوعات سوره خیلی موضوعات متنوع و جالب توجهی است. من لازم می دانم یک بار دیگر سوره را با همدیگر یک مرور سریع بکنیم. دیگر لازم نیست آیه به آیه بخوانیم چون جلسه ی گذشته آیه به آیه سوره را خواندیم. ولی فکر میکنم یک مروری روی موضوعات سوره خوب باشد. یک یادآوری هم می شود و آماده می شویم برای اینکه حالا برویم سراغ مرحله ی بعدی. یک استفاده و رزق دیگری از این سوره نصیب ما بکنند انشالله.
مرور سریع سوره
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره مبارکه ذاریات با یک سری قسم شروع می شود. قسم به بادهایی که می پراکنند و سنگینی هایی که حمل می شوند و آن جاریاتی که به سهولت و آسانی در جریان هستند و تقسیم کنندگان امور که وعده ای که خدا داده، صادق است. صادق بودن یعنی این وعده دقیقا همانی که هست نه غلو کرده نه کم کرده. خدا دقیقا همان چیزی که هست و آن اتفاقی که میافتد، نه کمتر و نه بیشتر، را به عنوان وعده گفته است.
وَإِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ ﴿۶﴾
اگر دین را به معنی نتیجه و عاقبت بگیریم یعنی آقا حواستان باشد دین واقع است. یعنی آن نتایج و وعده هایی که گفته شده الذین امنوا، الذین کفروا، خراصون و متقین چه می شوند، این ها واقع است. واقع است یعنی قطعی است. این ذرهای در آن تردید نیست. آنقدر قطعی است که کانه هست شاید هم نه کانه، انه هست. چون گفته لواقع، نگفته که بعدا واقع خواهد شد. لواقع یعنی همین الان هست یعنی اگر رفتیم سراغ آیات بعدی و در اوصاف خراصون شنیدیم همین الان در فتنه هستند. اگر رفتیم سراغ متقین همین الان در بهشت ها در حال زندگی کردن هستند. البته آن روزی که از این دنیا بروند یا بساط دنیا برچیده شود، همه به عیان این را خواهند دید. ولی آن ها در آن نتیجه و جزا همین الان هستند. همین الان هم جهنمی ها، در دلشان آتش است، آرامش ندارند، سوظن و بگیر و ببند دارند. در زندگی شان یک آب خوش از گلویشان پایین نمی رود. در عوض متقین هر چقدر هم مشکل داشته باشند، آرام هستند و در بهشت زندگی میکنند. خوشحال هستند به این که خدایی دارند که الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ است. پس همین الان هم دارند در نتایج خودشان زندگی میکنند. البته اینجا دنیاست و در دنیا نمی شود حقایق آن طور که هست جلوه کند. بعد که از دنیا به برکت، صلوات، یمن و خوشی تشریف میبرند، این ها را به طور کامل خواهند دید.
البته دین را می شود به معنای برنامه هم گرفت. می تواند فقط به معنای نتیجه نباشد. اگر به معنای برنامه باشد، اینطوری می شود که آن برنامه ای که خدا داده و گفته که این کار را کن، p آنگاه q، این مسیر را بروید، این کار را نکنید و…، این ها همه واقع هستند. واقع هستند یعنی اعتباری نیستند، این ها واقعی هستند. خیلی ها دین را یک امر اعتباری میدانند. اعتباری یعنی چی؟ یعنی مثلا این کار را بکنید، بعدا چیز خوبی هست. یعنی بین عمل و نتیجه رابطه ی مستقیمی برقرار نیست.
چرا همچین تصوری نسبت به دین دارند؟ چون در نظام آموزشی و رشدی که کردند، درکشان از عملکردها، یک درک انتزاعی بوده است. بچه کوچک هیچ درک اعتباری و انتزاعی ندارند. همه چیز برایش یعنی وقتی می گویی اتفاق می افتد. اگر می خواهد یک کاری را انجام بدهد، همان موقع انجام می دهد. این که برو یک کاری را انجام بده که بعدا یک اتفاقی آیا بیفتد آیا نیفتد، در منطقش وجود ندارد. برای همین وقتی به او وعده می دهید، در مباحث رشد و تربیت می گویند، بلافاصله به وعده عمل کنید. مثلا اگر گفتید: «اگر وسایلت را جمع کنی با هم بازی می کنیم.»، تا وسایلش را جمع کرد، با او بازی کنید. چرا؟ چون او سیستم انتزاعی ندارد. اگر دو روز بعد با او بازی کنید، نمی گوید این بازی در ازای آن انجام داد. او این طوری فکر نمیکند. ما این طوری فکر می کنیم چون قوه ی تفکر پیدا کردیم و فاصله می اندازیم. می گویم آن اتفاقی که دو روز بعد میافتد، برای همان دو روز قبلی است. بچه ها اینطوری نیستند، اگه همین لحظه جواب گرفت که گرفت. اگر پدر به وعده ای که گفت، عمل کرد، کرد. اگر عمل نکرد، پدر دروغ گفته است. او این گونه می فهمد که بابا چیزهایی می گوید و انجام نمی دهد. بعد دو روز انجامش بدهید، نمی گوید دستت درد نکند بابایی. می گوید بابایم دو روز بعد آمد، نفهمیدم چرا یهویی با من بازی کرد. بچه ساختار اعتباری ندارد. البته درک اعتباریات، به برکت تفکر اتفاق می افتد. خودش چیز بدی نیست. اعتباری را فهمیدن، قوه ی تفکر است. اما اینکه دین تبدیل می شود به یک موضوع اعتباری بدون حقیقت، این برداشت غلط است. یک برداشت غلطی است که به مرور در ما شکل می گیرد. بعداً در نظام آموزشی، اوضاع خیلی خراب می شود، به ما چیزهایی یاد می دهند که به کارمان نمی آید. می گوییم بعدا به کارت می آید. بعد می رویم کنکور می دهیم، آن موقع هم به کارمان نمی آید. بعد می گویند بعدا می روی دانشگاه به کارت می آید. بعد می رویم دانشگاه، می بینیم یک چیز دیگر به ما یاد دادند، از آن ها که به درد نمی خورد. خلاصه یاد می گیریم که خیلی برنامه ها و دستورالعمل ها هست که به کار نمی آید. در حالی که دین خدا این طوری نیست.
دین خدا این طور است که اگر می گوید لقمه ی یتیم نخور، اگر بخوری، همان موقع داری آتش می خوری. نه که بعدا آتش می خوری. بعداً ممکن است آشکارتر بشود وگرنه در لحظه اتفاق می افتد. یعنی اگر من چیز نادرستی را نگاه بکنم، در لحظه چشمم کم سو می شود. مثل اینکه شما اگر خیره بشوید به جوش کاری، چشمتان در لحظه کم سو می شود. یا آن کس که دخانیات مصرف می کند، همان لحظه ای که مصرف می کند، ششش خراب می شود. ممکن است بعدا متوجه بشود که آن روز خراب شده است. نظام عالم، نظام تکوینی است. اگر الان یک خطایی انجام دادم، همین الان نتیجه اش به من می رسد. من متوجه نمی شوم وگرنه می رسد. دین اگر می گوید نماز بخوان، معنویتش در همان لحظه می آید. اگر می گوید روزه بگیر، صبرش در همان لحظه می آید. ممکن است من چون سرم گرم است، متوجه نشوم. ما تصور اعتباری از دین داریم، برای همین به خودمان خیلی وقت ها اجازه می دهیم خیلی راحت خطا کنیم. می گوییم فوقش تو حساب مان نوشتند. بعدا می رویم و از حساب پاک می کنیم. بگذار شب های قدر، هفده ربیع و شب میلاد پیامبر بیاد؛ آن موقع پاکشان می کنیم. انگار که در حسابمان نوشتند. نه اینجوری نیست. شما وقتی یک کاری را انجام می دهید، در لحظه اثر می گذارد. دین واقع است. دین یک امر اعتباری نیست. حالا که می گوییم دین اعتباری نیست، نه اینکه امر و نهی اعتباری نیست. در منطق و فلسفه می گویند امر و نهی، امری اعتباری است. چون درک امر و نهی در درون انسان شکل می گیرد. در بیرون که امر و نهی نداریم. در بیرون فقط هست و نیست داریم. دستوراتی که خدا به عنوان امر و نهی می دهد، تماما ناظر به تکوین بیرونی است.
وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ ﴿۷﴾
ناگهان یک قسم دیگر میخورد. قسم به آسمانهای دارای حبک. حبک به راههای آسمان می گویند. هم راه و هم ریسمان است. یک واژه ی ی جالبی است. خود راه و صرف سبیل نیست. امر ممتد مستحکم را می گویند. هم امتداد و هم استحکام دارد. به راه تعبیر می کنند ولی راهی است که شما به آن متمسک می شوید. نه فقط راهی که می روید.
فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ ﴿۲۳﴾
قسم به پروردگار آسمان و زمین که همه ی حرف های گفته شده حق هستند، مثل حرف زدن شما، حرف زدنتان که حق است. چه جوری یک چیزی را که می خواهید بگویید، ادا میکنید، عالم همینطوری است.
بعد ماجرای حضرت ابراهیم علیه السلام که بشارت فرزند به ایشان می دهند، در حالی که بچه دار نمی شدند. بعد مرسلین که عذاب قوم لوط را آوردند. ماجرای حضرت موسی که سلطان مبین آورده است ولی چون او را ساحر و مجنون خطاب می کنند، پس خودشان در واقع به عذاب دچار می شوند. بعد عاد که برایشان بادهایی فرستاده می شود. و ثمود که یک مدت بهره مند می شوند ولی صاعقه می آید و آن ها را یک جور دیگر برمی دارد. و بعد هم قوم نوح که از آسمان باران عجیبی می آید و همه آن ها را غرق میکند.
وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ ﴿۴۷﴾
دوباره خدا به آسمان اشاره میکنه و به عرض و به هر آنچه که به عنوان زوج خلق کرده است.
فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ ﴿۵۰﴾
پس به سمت خدا فرار کنید که غیر از خدا، اله دیگری نیست. رسول گرامی اسلام مثل سلسلهی انبیا آمد و او را ساحر و مجنون خطاب کردند.
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنْتَ بِمَلُومٍ ﴿۵۴﴾
رو گردان از آن ها حال اینکه این فقط برای خودشان ضرر دارد.
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ ﴿۵۶﴾
اصلا شایسته نیست که جن و انس کاری جز عبادت انجام بدهند. که برای همین آفریده شدند.
مَا أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ ﴿۵۷﴾ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ ﴿۵۸﴾
در عبودیت آن ها هم هیچ کس جز خودش بهره مند نمی شود. از کسانی که ظلم کردند و ذنوبی دارند، مثل ذنوب قبلی ها، به همان عواقب دچار می شوند.
فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ ﴿۶۰﴾
دوباره آخر سوره به چه چیزی برمی گردد؟ به موضوع وعده که همان اول فرموده بود إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ.
این یک مرور خیلی سریع بر آیات سوره ی مبارکه ی ذاریات است که ما اندکی مفصل تر در جلسه ی پیش صحبت کردیم.
سوره را که می خوانی، در آن نقاط عطف سوره که موضوع می چرخد، پای یک موضوعی همیشه در میان است. یک حقیقت شگفتانگیزی در این سوره است که خیلی منحصر به فرد است. البته در سوره های دیگر نیز هست ولی فکر می کنم اینقدر پر تکرار در سوره های دیگر شاید نباشد.
مرور مجدد سوره
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ- وَالذَّارِيَاتِ ذَرْوًا ﴿۱﴾
بادهایی که در جریان هستند. و آسمان پر از باد است. و این بادها، گرده ها را جابه جا می کنند.
فَالْجَارِيَاتِ يُسْرًا ﴿۳﴾
جاریات را کشتی در نظر می گیرند که به اعتبار باد حرکت می کند و یا باز هم می گیرند همان بادها به اعتبار اینکه موجب انتقال می شود. خلاصه این دوباره جریان دهنده ی زوجیت گیاهان بین همدیگر است.
فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا ﴿۴﴾
ملائکه هستند که از آسمان، امرها را تقسیم می کنند.
قسمت بعدی سوره دوباره با قسم شروع می شود.
وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ ﴿۷﴾
دوباره قسم به آسمان می خورد. یعنی قسم های اول سوره در فضای آسمان بودند. این بار به آسمان به اعتبار حبک داشتن آن قسم می خورد. حبک هم یعنی راه. آسمان دارای راه، ولی راهی که شما بدان تمسک می جویید. یک چیزی بین راه و حبل. حُبُک، حَبَکَ، حَبل. اینها با هم اشتقاق اکبر دارند. یعنی راهی که البته بدان چنگ می اندازید نه فقط یک راه. بعد می گوید آسمان ذات الحبک را می بینی ولی شما مختلف هستید.
بعضی ها که خراصون هستند، اختلافشان امور ظنی است. که این ها جز فتنه کاری نمیکنند. و بعضی هم متقین هستند که این ها یک آدابی دارند که آدابشان مطرح می کند در سحرها استغفار می کنند.
از آیه ی بیست قسمت بعدی سوره شروع می شود.
وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ ﴿۲۰﴾ وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ ﴿۲۱﴾.
در زمین نشانه است، در درون خودتان هم نشانه است، بروید این نشانه ها را ببینید.
وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ ﴿۲۲﴾
بروید نشانه ها را ببینید که این حقیقت را متوجه بشوید که رزق تان و وعدهها در درون آسمان است. دوباره سر و کله ی آسمان پیدا شد. می گوید در زمین و درون شما پر از نشانه است. ولی رزق تان و وعده ها همه در آسمان است.
فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ ﴿۲۳﴾
وقتی می خواهد قسم بخورد، اول از آسمان شروع می کند. پس قسم به پروردگار آسمان و زمین که همه ی این هایی که می گوییم حق است. رزق، حق است. وعده، حق است. نظامی که گفته می شود، حق است. این ها همه حق هستند. بعد به داستان انبیا می رود.
هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكْرَمِينَ ﴿۲۴﴾
یک مهمانی حضرت ابراهیم دارند. مهمان هایش چه کسانی هستند؟ دوتا ملک. از کجا آمدند؟ از آسمان. دوتا ملک پیش حضرت ابراهیم آمدند و به ابراهیم بشارتی که فرزنددار می شود را می دهند. حضرت ابراهیم می گوید ما بچه دار نمی شدیم ولی کار خداست دیگر.
و همین که از آسمان آمدند البته برای قوم لوط با خودشان چی آوردند؟ عذاب آوردند.
إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ ﴿۳۲﴾ لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِنْ طِينٍ ﴿۳۳﴾
قرار است فرشتگان را از کجا به کجا بفرستند؟ ارسال کردن، یک فرستادنی دارد. از کجا به کجا؟ احتمالا از آسمان به زمین. به سمت این ها یک عذابی را می فرستند.
فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۳۵﴾ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿۳۶﴾ وَتَرَكْنَا فِيهَا آيَةً لِلَّذِينَ يَخَافُونَ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ﴿۳۷﴾
یک عده می مانند.
وَفِي مُوسَى إِذْ أَرْسَلْنَاهُ إِلَى فِرْعَوْنَ بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ ﴿۳۸﴾ فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَقَالَ سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ﴿۳۹﴾ فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ وَهُوَ مُلِيمٌ ﴿۴۰﴾
اینها که اصلا در دریا غرق شدند.
وَفِي عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ ﴿۴۱﴾
برای عاد هم یک بادی فرستادیم. این هم در فضای آسمان است. بعد اینان را كَالرَّمِيمِ کردیم. با خاک یکسان شدند.
وَفِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ ﴿۴۳﴾ فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَهُمْ يَنْظُرُونَ ﴿۴۴﴾
این هم باز در فضای آسمان است. چه آسمان عجیب غریبی. رزق ما و وعده ها در آن است. راه دارد. آن بادهای اول سوره، توشه عذاب همه ی این قوم ها هستند. صاعقه که از آسمان می زند. سنگ ها، باران حضرت نوح و باد عاد از آسمان می آید.
فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ ﴿۵۰﴾
جمعبندی، پس فرار کنید به سمت خدا.
وَلَا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ ﴿۵۱﴾ كَذَلِكَ مَا أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ﴿۵۲﴾
انتهای سوره روی توضیح پیامبر می رود. همه حرف ها را شنیدید، پیامبر هم آمد و مثل قبلی ها به عنوان نذیر می گوید. گفتند ساحر و مجنون است. بعد طغیان کردند.
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنْتَ بِمَلُومٍ ﴿۵۴﴾
پیامبر تو هم از آن ها رو برگردان. اگر پیامبر تو روی برگردانی، ملامت نمی شوی چون آن ها خودشان نخواستند.
وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۵۵﴾
البته پیامبر ذکر کن که نفع دارد برای مومنین.
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ ﴿۵۶﴾
اصلا جن و انس خلق نشدند الا برای اینکه عبادت کنند.
مَا أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ ﴿۵۷﴾ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ ﴿۵۸﴾
آخر سوره، رزق مطرح می شود. قبلا گفته “و فی السماء رزقکم”. ولی اینجا دیگر اشاره ای به آسمان نمی کند. ولی در مورد آنچه که از آسمان قرار است بیاید، که وعده و رزق است، صحبت میکند. اما اسمی از آسمان نمی برد. چرا در بخش آخر سوره به آن هایی که در آسمان هستند، اشاره می کند (هم وعده و هم رزق) ولی اسمی از آسمان نمی آورد.
فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذَنُوبًا مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحَابِهِمْ فَلَا يَسْتَعْجِلُونِ ﴿۵۹﴾
در جای جای سوره ماجرای آسمان خیلی جدی است. فارغ از اینکه در بخشهای مختلف سوره بحث آسمان جدی است، وقتی مجموعه ی آیات قبلی تمام می شود، قبل از اینکه آیه ی ففروا بیاید، قبلش با آیهی وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ ﴿۴۷﴾ شروع می شود. این که بعد از ماجرای انبیا دوباره وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا، آسمانی که ما خودمان با دستان خودمان با قدرت خودمان و زیر نظر خودمان بنا کردیم و ما چقدر وسعت دهنده هستیم. ما چقدر اهل وسعت هستیم و البته زمینی که آن را پهن کردیم و چقدر ما تمهید کننده، فراهم کننده و ماهد هستیم (ماهدون که بعد ففروا الی الله آمده است). بقیه حرف از اینجا به بعد می آید. پس اولا آسمان خیلی ویژگی های عجیب و غریبی در سوره دارد. ذات الحبک است. فی السماء رزقکم است. بایدٍ لمسعون است. فبرب السماء و الارض است. اصلا تکرار خود کلمهی آسمان در آیاتِ بسیار شگفت انگیز است. یعنی کلماتی که هر بار برایش استفاده شده، کلمات خیلی خاصی است. پدیده های آسمانی هم در سوره خیلی زیاد هستند. غیر واژه ی آسمان، قسم های اول سوره همه آسمانی هستند. ماجرای این داستان انبیا و قوم هاشان و آن اتفاقاتی که می افتد نیز همه آسمانی هستند. همچنین آیاتی هم که به خود آسمان اشاره کرده اند، دارای عبارت های جدی و منحصر به فردی هستند. و فی السماء رزقکم و ماتوعدون. اصلا هر چیز به عنوان رزق مدنظر دارید، فی السماء است. خود تکرار واژه اش قابل توجه است. پدیده های آسمانی قابل توجه است. اینکه دست می گذاریم روی موضوع آسمان در این سوره، صرفا به خاطر تکرار نیست.
معنی رزق به صورت دقیق بهره مندی نمی شود. بلکه دقیق تر آن می شود عامل حیات. چون رزق در منطق قرآن، به آنچه سبب استمرار حیات است گفته می شود. برای همین اگر شما میوه ای داشته باشید، ولی آن را نخورید، نمی گویند آن میوه رزق شما شده است. آن چیز هایی که داریم اسمشان دارایی است، مال است، اسمشان رزق نیست. آن چیزی که می خوریم و به جانمان می رود و بعد باعث استمرار حیات بدنمان می شود، رزق ما می شود، نه آن چیزی که در دست خود گرفته ایم. رزق به تبدیل شدن به حیات است. پس دارایی های ما اسمشان رزق نیست. حالا البته ما در فارسی می گوییم خدا را شکر به ما چه رزق هایی داده است اما این در منطق قرآن این طور نیست. آن چیزی که برای شما موجب استمرار حیات می شود، رزق نام دارد. یعنی شما هر حیاتی، هر زندگی و هر پویایی ای در هر عرصه ای از زندگی، مادیا او معنویا بخواهید، فی السماء است. چه اینکه تمام وعده ها هم فی سماء است. می گویید این کار را می خواهم بکنم که برود آن طوری شود، این فی السماء است. خیلی آسمان نقش جدی دارد. تازه همان اولش که می گوید وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ ﴿۷﴾ قسم به آسمان های دارای حبک، و بعد هم ادامه می دهد، آدم نمی فهمد حبک یعنی چی. یعنی این سوال می ماند که یعنی چی آسمان دارای راه هایی است که به آن تمسک می جوید؟ شما الان تمسک می جویید به آسمان؟ یا به راه های آسمان؟ آسمان که هیچ. آسمان که خودش چیز عجیبی است، یک راه هایی دارد که باید بدان تمسک جست. یک راه هایی دارد که می شود از آن ها به عنوان ریسمان استفاده کرد.
نوشتید که یعنی یک منزلی که خانواده در آن حیاتشان را ادامه میدهند رزق نیست؟ چرا اگر از آن استفاده کنند رزقشان می شود اما اگر یک خانهای دارد در یک مکان دیگری که از آن استفاده نمی کنند آن رزقشان نیست. در واقع هر آنچه استفاده می کنیم رزق ما به شمار می رود. حالا جالب است رزق آدم ها محدود است، اما برای داشتن خیلی طمع دارند. آن چیزی که مصرف نمی کنیم چیست؟ مال است. رزقت نیست. رزق آنی است که به مصرف می رسد. آیا مصرف فقط این است که آن را بخورم؟ نه ممکن است با آن بروم نیاز یک فقیری را برطرف کنم، یتیمی را از یتیمی دربیاورم، این رزق است. رزقتان می شود یتیمی را از یتیمی درآوردن. یعنی اینکه یتیمی از یتیمی درمی آید برای شما، حیات ایجاد میکند. وگرنه پولی که در حساب بانکی دارید، رزق نیست. خانه ای که در اقصی نقاط کشور دارید و ازش استفاده نمی کنید، رزق نیست. مثلا می گوید ما یک خانه داریم در شمال، سالی یک بار می رویم. آن خانه در واقع سالی یک بار رزق شما است. 364 روزش جسارتا رزقتان نیست. یعنی آدم یک خانه داشته باشد سیصد و شصت و چهار روز در سال رزقش نباشد خب چه کاری است! گاهی اوقات می گویید یک جایی را می گیرم، بعد آنجا زائر می برم. آن تمهیدی که برای زائر انجام می دهید یک حیاتی را در شما ایجاد میکند و رزق شما به شمار می رود. اشکال ندارد آدم پول داشته باشد، ولی خیلی هنر میذخواهد آدم پول داشته باشد و آن پول رزقش شود. فکر نکنید هر کسی پولدار است آن پول رزق اوست، هر کسی بچه دار است بچه اش رزق اوست، هرکسی خانه دارد خانه اش رزقش است، هرکس درس می خواند درس خواندن رزقش است. درس خواندنی که در شما حیات ایجاد میکند، رزق شما است. وگرنه یک فهرست مدرک طرف داشته باشد به این رزق نمی گویند. و در واقع رزق باید حیات ایجاد کند. پس آسمان خیلی موضوع جدی است. این جدیت موضوع آسمان، باعث شد که ما این سوال را طرح کنیم که سهم آسمان در زندگی شما چقدر است؟ این سوال جلسه ی پیش بود. قرار بود هر کس یک فکری بکند. گفتیم هم لزومی ندارد سوره را بخوانید. اصلا یک وقت هایی به آسمان خیره شوید و بگویید:«به من گفتند رزقم در شماست! می شود بگویید کجای شماست؟ می شود بگویید چگونه من باید به آن دسترسی پیدا کنم؟ ما هر چه به شما نگاه می کنیم، شما در نگاه ما یک چیز بسیطی هستید. از هر طرف و هرجا می رویم، هستید. هر جا میرویم آسمان یک رنگ است. شما خیلی یک رنگی هستید. چقدر یک رنگی جالب است. هر جا می رویم، هستید. در عمق می رویم، باز هستید. نفهمیدیم چی هستی ولی خیلی جالبی هستی. خب حالا می گویند رزق ما پیش شماست. اگر رزق ما پیش شماست، رزق را به ما بده. از آن طرف می گویند رزق به استفاده ی شماست.» یعنی مثلا اگر الان باران ببارد و شما ازآن استفاده بکنید آن رزق شما است. اتفاقا بعضی اوقات می بینیم باران بارید، قوم نوح غرق شدند. ببینید باران می بارد و قوم نوح را غرق می کند. رعد و برق می زند برای کشاورز خوشحالی است، یه عده را هم با خاک یکسان میکند. سنگ از آسمان می آید، در آسمان سنگ هم هست و صاعقه هست و باران هم هست. این آدم باید بعضی وقت ها بعضی چیز ها را ببیند. من به نظرم یک آدم باید حداقل صد ساعت در طول عمرش آسمان دیده باشد وقتی می رود به مکان های مختلف باید به آسمان هم نگاه بکند. حالا ما اینجا جلسه گذاشتیم آسمان ندارد. این نوجوان ها را اردوی آسمان ببرید. یک اردو طراحی کنید. شما که اهل طراحی و کار اینجوری هستید یک اردو فقط آسمان. شب هم نه. همه از آسمان فقط ستاره هایش را بلدند. شب می روند که آسمان شب را ببینند. خوب است آسمان شب را ببینید، ولی تا فردا ظهر باشید، بگذارید آسمان دم سحر را بچه ها ببینند. بالاخص آسمان بین الطلوعین. اصلا چقدر جالب از سیاه می شود لاجوردی، از لاجوردی آبی پررنگ، بعد آبی روشن می شود. ما همیشه می خواهیم نکته بگوییم و حرف بزنیم، نه بگذاریم افراد آسمان را ببینند. آسمان ببیند تا بعدا که در مورد آسمان حرف می زنیم، بفهمد درمورد چه چیزی حرف می زنیم. می گوییم: ما خیلی نگاه کردیم هیچی نفهمیدم! خب حداقل بگذار ببیند! حتما نباید یک چیزی بفهمد! بگذاریم یک بار با دقت حداقل آسمان را مشاهده کرده باشد. حالا موضوع این بود که سهم شما از آسمان در زندگیتان چقدر است یا آسمان چقدر در زندگی شما سهم دارد؟ این صورت مسئلهی جلسه گذشته بود که الان رسیدیم به سر صورت مسئله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد