نشست هفتاد و ششم – تدبر در سوره مبارکه ذاریات – بخش اول – امور حقیقی و واقعی

استاد هانی چیت چیان – 26 دقیقه / پیاده سازی توسط خانم بهار سعیدی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم خدمت همه‌ی بزرگواران. 

ما سه جلسه درباره‌ ی سوره‌ی مبارکه‌ ی ذاریات صحبت کردیم. در این سه جلسه درباره‌ ی موضوعات خیلی مهمی صحبت کردیم. مرور مجددی می کنم، اما به ترتیب جلسات موضوعات را نمی گویم. هم آنها را می گویم و هم ممکن است لابه ‌لایش نکات دیگری گفته شود.
یکی از موضوعاتی که در سوره بود، خود ماجرای صادق بودن وعده ‌های الهی است. “إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ” ، “وَإِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ”. یعنی وعده ‌ها صادقند. صادقند یعنی مبتنی برحق‌ هستند. درباره‌ ی مبتنی برحق بودن، صحبت اندکی کردیم. نکته ای که لازم می دانم الان مرور کنیم این است که وقتی می گویند وعده صادق است، یعنی عزیزدل من این عین اتفاقی است که می افتد. مثل اینکه الان به شما بگویند وقتی دندان هایت را مسواک نکنی، این دندان ها خراب می شوند. نه اینکه یک برنامه ای هست که ببینیم انجام نمی دهی، بخواهیم حالت را بگیریم، این اینجور می شود. نه طبیعت دندان این است که اگر نگهداری نشود خراب می شود. چنانچه طبیعت مصرف بی رویه ی شیرینی جات افزایش قندخون و در نتیجه آسیب دیدن اعضایی مانند کبد است. این یک وعده ی صادق است. وعده ی صادق یعنی p آنگاه q که کاملا طبیعی و تکوینی است. پس اگر خداوند هم می فرماید کسی که تزکیه کند، فلاح می شود یا کسی که تزکیه نکند، به فلاح نمی رسد؛ این یک قاعده ی تکوینی است و صادق است. صادق است یعنی این واقعی و حقیقی است، یک قرارداد اعتباری ذهنی نیست. لذا در ادامه اش نیز فرموده است “وَإِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ” دین می تواند ناظر به روز قیامت باشد؛ می تواند ناظر بر دین، به عنوان دستورالعمل الهی برای زندگی بشر باشد. در هر صورت دین هم واقع است. علتش هم این است که ما فکر می کنیم قوانین اعتباری‌ هستند. بله از نظر منطقی و فلسفی، امر و نهی و قوانین اعتباری‌ هستند. آقایان می‌گویند اعتبار خدا مبتنی برحق است، با اعتبار ما فرق می‌کند. ما اعتبارمان مبتنی بر حق نیست. می تواند باشد، اما لزوما نیست. مانند اینکه قرارداد می کنیم این لیوان مال من است، این اعتبار است. نه در این تغییری به وجود می آید و نه اتفاقی در تکوین می افتد. یک قرار داد است. این قرارداد ممکن است با یک امضای دیگر به کس دیگری منتقل بشود. یک قرارداد است به راحتی امضا می شود و به راحتی فسخ می شود. اما وقتی می گویند عاقبت برای متقین است، مانند این لیوان برای من نیست، که با یک امضا کردیم عاقبت برای متقین؛ که بتوانیم امضایمان را برداریم. نه اینگونه نیست. مثلا این لیوان الان نزدیک بود بریزد؛ اگر برای من بود که نباید می ریخت. من که به او نگفته بودم بریزد. اعتباریت این طور هستند. فکر می کنید در اختیار شماست، در اختیار شما نیست. اما واقعیت این است که عاقبت و متقین به لحاظ ساختاری در هم تنیده اند. قرار داد انجام نشده است. مثل اینکه بگویید سلامتی برای کسی است که ورزش کند. نه اینکه یک قرارداد نوشته ایم؛ هرکس ورزش کند، سلامتی برای اوست. تکوینا ورزش به سلامتی منجر می شود. پس رابطه ی بین نتایج و رخدادها در نظام الهی یک رابطه ی حقیقی و واقعی است. وعده ‌های خدا قرارداد نیستند. عین حقیقت و واقعیت هستند. مثلا وقتی خداوند می فرماید هرکس تزکیه کند، لاجرم به فلاح می رسد؛ مثل این قرارداد نیست که امضا کرده باشند این را به این وصل کرده باشند. بلکه در تکوین عالم هرکس تزکیه کند به فلاح می رسد و هرکس نکند، نمی رسد. ما یکی از اشکالاتمان آن است که گزاره های دینی را واقعی نمی دانیم. مثل اینکه می گوییم سعادت، نماز خواندن. هرکس نماز بخواند پایش امضا می کنند سعادت. حالا ممکن است امضا را بردارند، حالا ممکن است بگذارند. هنوز نفهمیده ایم که نمارخواندن به شکل خودش که نمازخواندن است، تکوینا انسانی را ایجاد می کند. نه یک قرارداد. ما فکر می کنیم بهشت و جهنم قراردادی هستند. می نشینیم نگاه می کنیم، چرتکه می اندازیم. چهارتا نماز خوانده ای، سه‌ تا منت گذاشته ای، دوتا کم چرتکه، خب عددش مثبت است، برود بهشت. ما‌ فکر می کنیم حساب این شکل است. فکر می کنیم وعده ‌ی خدا این‌طور است. چرتکه می اندازند، این طور حساب می کنند. نخیر! رفتار شما عینا عاقبت شما را ایجاد می کند. وقتی شما عبادت می کنی، حسن داری، این حسن انسانی بهشتی می آفرینند. چنانچه اگر سوء انجام بدهد، انسانی جهنمی می آفریند. ایجاد می کند. عمل من دارد بهشت و جهنم من را می سازد. قرار داد نیست. البته همان‌طور که اعمال خوب، انسان خوب می سازند، گناه کردن می تواند آن انسان خوب ساخته شده را خراب کند، مثل بلعم باعورا. از آن طرف انسانی که با گناه شکل گرفته باشد، با توبه می تواند برگردد‌. مثل این می ماند که من در مصرف قند زیاده روی کرده باشم، کبدم مشکل پیدا کرده باشد، دکتر می گوید از این به بعد فلان دارو را مصرف کنید، کبد شروع به خوب شدن می کند. بله فرایند توبه هم داریم، اما آن فرایند نیز یک فرایند تکوینی است. امضا نیست‌. این‌طور نیست بگویند قند مصرف کردی؟ شما حقت است کبدت خراب شود، از امروز به بعد کبدت خراب می شود. تصمیم گرفتی خوب شوی؟ از امروز که تصمیم گرفته ای خوب شوی، کبدت را درست می کنم. نه آقاجان! اتفاق تکوینی است. همان‌طور که تکوینا کبد خراب می شود، تکوینا هم درست می شود. انسان بهشت و جهنمش نیز این طور است. در یک فرایند تکوینی مومن، محسن و دارای فضایل اخلاقی می شود. در یک فرایند تکوینی نیز برعکس می شود. این یعنی “إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ” ، “وَإِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ”. یک وقت کسی فکر نکند قراردادی است. قرارداد کردیم نشستیم، نگاه کردیم، گفتیم این گل زیبا باشد. نه این گل ذاتش زیباست. بله به یک اعتباری آقایان منطق می گویند، آن اعتبار را بر اساس اصل وجود می گویند. آن اعتبار که آنها می گویند با اعتباری که ما می گوییم فرق می کند. اعتبار آنها منظور این است که رابطه ی این ها و اثرش را خدا وضع کرده است. رابطه‌ی حقیقی فقط برای ذات است. این ها چون ذات نیستند، رابطه ‌هایشان اعتباری است. این اعتباری که ما می گوییم این طور است که انگار همه چیز اعتبار است بدون اینکه واقعی باشد. ما داریم اعتبار را در برابر واقعی بودن قرار می دهیم. این تعبیر غلطی است. دین کاملا واقعی و حقیقی است. اگر آدم‌ها این را بفهمند چه می شود؟ دیگه نمی تواند گناه کند. چوون گناه تکوینا اثر می گذارد. گناه قراردادی نیست. مثل اینکه من بدانم قند خورده ام و خود قندخوردن این کار را می کند؛ دیگر لازم نیست عامل دیگری به من بگوید. چرا ما باید برویم به کسی بگوییم اگر قند نخوری به تو جایزه می دهم؟ به چه کسی چنین حرفی می زنیم؟ کسی که نمی‌فهمد یا به کودک. نمی فهمد قند خوردن خودش این کار را می کند، مجبور هستیم تشویق و تنبیه بگذاریم. اگر بفهمد قند خوردن خودش این کار را می کند، دیگر تشویق و تنبیه نمی خواهد. معلوم است من نباید قند بخورم. نه که تشویق و تنبیه نخواهد، بلکه تشویق و تنبیهش می شود همین که کبد سالمی دارم. مثل این می ماند که الان کسی بخواهد ورزش کند، باید برایش تشویق بگذاریم؛ اگر ورزش کنی در مسابقات به سه نفر اول جایزه می دهیم. می خواهیم این ها به یک بهانه ای ورزش کنند، جایزه مهم نیست. می گوییم ما به شما جایزه می دهیم، بروید ورزش کنید. این ها می روند ورزش می کنند. اما اگر من بفهمم ورزش خود سلامتی است و فاصله ای بین ورزش و سلامتی نیست، جایزه ام خود سلامتی است. دیگر لازم نیست عامل دیگری برای من بگذارید تا ورزش کنم. ما حتی درباره ی ورزش هم همین ذهنیت را داریم و فکر می کنیم این موضوع اعتباری است. تا وقتی این‌طور فکر می کنیم، مجبور هستیم تشویق و تنبیه ها را از بیرون وارد کنیم. این یک بحث بنیادی در باب تشویق و تنبیه است. در سایت رهبر نوجوان فایلی درباره‌ی تشویق و تنبیه هست، خیلی نیست، سه ساعت است! حرف آن فایل این است که باید فرایندی از تشویق و تنبیه برای آدم‌ها بچینید که از این تشویق و تنبیه بیرونی محسوس (که در سنین پایین رشد آغاز می‌شود)، به تشویق و تنبیه درونی معقول برسند. این باید یک خط سیری داشته باشد. علت اینکه سه ساعت و خرده‌ای است، این است که این را توضیح می دهد. آدم ‌ها بر اساس اینکه الان در زندگی چه سطح از تشویق و تنبیه آن ها را به حرکت وا می دارد، می شود سن واقعیشان را فهمید. می شود فهمید در کدام دوره ی رشد هستیم. چه عاملی من را به حرکت وامیدارد؟ آن عاملی که ما را به حرکت وا میدارد، یک دوره رشد مخصوص خودش را دارد. آدم ها اگر این را بفهمند، دیگر نیاز به عوامل بیرونی برای اینکه به سمت آن غایت حرکت کنند، ندارند. غایت همانی است که می خواهد به آن برسد. غایت همان عمل است که خروجی اش می‌شود غایت. چیز دیگری نیست. همین نماز خواندن وقتی درست است، آدم را می رساند. یک قرار داد نیست، یک اتفاق تکوینی است. مثل اینکه همین ورزش کردن است که سلامتی را به آدم می دهد. نه اینکه ورزش می کنید، تایید می کنند، بعد حالا می گویند سلامتی بیا. این دو تا یک چیزند، این حرکت می کند و آن یکی می شود. خیلی نکته ی مهمی است. این یک مطلب که جلسه اول راجع به آن صحبت کردیم.
سوال: همین که در موضوعات محسوس تری مثل ورزش و سلامتی، بتوانیم جا بندازیم که این موضوعات اعتباری نیستند و حقیقی‌اند، آیا این خودش می تواند پیش زمینه ی این باشد که در موضوعات معقول تر مثل دین این موضوع را بفهمیم؟
جواب: نکته اش همین است که در همان مبحث فایل صوتی سه ساعته هم همین را گفتیم. باید در موضوعات محسوس که آدم‌ها می فهمند، این تشویق و تنبیه های محسوس را بهشان یاد داد، تا در موضوعات معقول یاد گرفته شود. موضوع دوره دو رشد همین مسئله است. توصیه می شود در دوره دوم رشد (مقطع ابتدایی) بطور ویژه به بچه ها آموزش داده شود که بچه‌ها خیلی از این قوانینی که به شما گفته می شود، یک قانون نیستند؛ بلکه حقیقتند‌، هست و نیست اند. عالم اصلا اینطوری است. و بچه ها به کشف این قوانین سوق داده شوند.
یکی از بهترین تمرین هایی که در دوره دو رشد در ابتدایی، می توان با بچه ها انجام داد، این است که به بچه ها گفته شود بروند آزمایش هایی انجام بدهند و تحقیق کنند، تا حقایقی را بشناسند. سپس به آن ها گفته شود، بر اساس آن حقایق قانونی برای زندگیتان بنویسید. تا یاد بگیرند قانون از روی حقیقت نوشته می شود، قانون دل بخواه کسی نیست، عین حقیقت است. این را باید متوجه بشوند. طبیعتا در دوره دو رشد در ابتدا، این را با موضوعات محسوس متوجه می شوند. مثلا تحقیق می کنند خوردن نوشابه چه اثری روی کبد یا معده انسان می گذارد. این حقیقت را می‌بینند؛ از روی این حقیقت، برای خودشان قانون می نویسند که ازین به بعد باید کمتر نوشابه مصرف کنم. خودشان یاد بگیرند قانونی را کشف کنند و از روی آن یک باید و نباید برای خودشان بسازند. این بهترین موضوع تربیتی در دوره ی دو رشد است. این تازه دوره دو رشد است، ببینید دوره های بعدی چه خبر است. 

سوال: نوع رشد انسان ها چجوری است؟ از ساده به پیچیده است؟ اگر نگویبم ساده به پیجیده است و از ابتدا ادراک پیچیده است مراتب رشد چطور به وجود می آید؟
جواب: اگرچه سوال طرحش در سی ثانیه است، جوابش در سی ساعت و سی ثانیه، ولی چند جمله برایش می گویم. این ها بحث مفصلی است. اگر خواستید جلسه ای در مورد منظومه ی رشد باید بگذاریم. و البته فایل های مشابه سه ساعته ی دیگری در مورد این موضوعات وجود دارد.
رشد یک ساختار فرکتالی است. از ساده به پیچیده نیست. یعنی در هر مقطعی رشد کامل است و همه ی مولفه های خودش را دارد. عین یک فرکتال که بیس اولش همان شکل را دارد که بیس نهایی دارد. فقط این تکرار به دلیل تجربه ی بیشتر و وسعت وجودی، مدام ابعاد وسیع تری پیدا می کند. تمام مولفه های ساختار انسان در بدو تولد همانی است که در انتها هم هست. اینها چه جور مقطع بندی می شوند؟ این خودش نظام پژوهشی دقیقی دارد که می گوید: این وقتی گردش می کند، در هر دوره ای یک خاصیت جدیدی از آن بیرون می زند. بر اساس این خاصیت جدید دوره ها از هم جدا می شوند. در منطق رشد دین، در هر لحظه انسان مومن است. قرار نیست بعدا مومن بشود. از بدو تولد مومن است. ما از کفر به سمت ایمان در حال حرکت نیستیم. این نکته مهمی است و ابعاد تربیت را باز می‌کند. 

سوال: من شنیده ام که کودک تحت تاثیر نهاد به دین می رسد و انتخاب نمی کند. خیلی درگیر این بودم. زمانی به گزاره ای رسیدم که می گفت دین لزوما عرضه نیست، تقاضاست. شاید باگ این دوره این است که تقاضا نادیده گرفته می شود و مدام عرضه می شود.
جواب: اینکه دین چه اتفاقی برایش می افتد، خدا صراحتا در قرآن گفته است: ” فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ..” دین عین فطرت است. آن فطرت شکوفا می شود و بیرون می آید. مثل چه چیز است؟ مثل اینکه یک سوال ریاضی به شما بدهند حل کنید و برای اینکه شما چک کنید، سوال را درست حل کردید یا خیر، در دفترچه ی پاسخ نامه، راه حل و جواب را نوشته باشند. این طور می توانی خودت را تنظیم کنی. دین پاسخ نامه‌ ای است برای صورت مسئله هایی که در درون شماست. بیرون نیست. اگر این درون و بیرون به هم نرسند، دین اتفاق نمی افتد. اگر در دین گفته می شود نماز، حج، روزه؛ چیزی در شماست که اگر حرکت کند، به آن چیز بیرونی که اسمش نماز و حج و روزه است، می رسد. ما این حرکت دو طرفه را انجام نمی دهیم. مشکل جدی این است که از بیرون به طرف درون می آییم. نمی خواهیم از درون به بیرون برویم. اما اصل حرکت از درون به سمت بیرون است.

برای همین امیرالمومنین فرمودند که انبیا می آیند برای اینکه: ويثيروا لهم دفائن العقول؛ این دفینه بیرون بیاید. این فهم، علاوه بر اینکه در رشد این نظام را ایجاد می کند؛ در نسبت دین، انسان و رشد هم بحث جداگانه ای ایجاد می کند. لذا اگر شرع مقدس گفت دختر در 9 سالگی حجاب بگذارد؛ یعنی اگر نظام رشد درست اتفاق بیفتد، دختر در 9 سالگی باید به فهم این موضوع برسد. چون شارع وقتی حکم را می دهد، حکم متناسب با مخاطب است. یعنی نظام تربیتی را اگر درست بچینیم، اضافات حذف شود و نظام تفکر درست اتفاق بیفتد؛ طبع انسان را به گونه ای خلق کردند که در اینجا موضوع عفاف را می فهمد. حالا ما آن آموزش ها را نمی دهیم، آن نظام تفکری و رشد را انجام نمی دهیم؛ ولی بچه ها را در 9 سالگی به حجاب دعوت می کنیم و می بینیم بچه ها هم حجاب می گذارند، این از معجزات است. اینجا مثل این جمله است که: پشت هر آدم موفقی، یک آدم دیگری است که هرچه تلاش کرده است نتوانسته جلوی آن را بگیرد. ما هم هرکاری کردیم که نشود، شده است. این واقعا معجزه است. وگرنه شارع مقدس هر حکمی می دهد، مطابق ساختار انسان است. مثلا در مورد نماز، انسان نیاز به عبودیت دارد. نیاز به عبودیت ابعاد دارد. عبودیت به توجه، طهارت، سرسپردگی، موقع لقا، احساس حضور و… نیاز دارد. انسان وقتی از نظر رشدی پیشرفت می کند، عبودیت در وجودش تفصیل پیدا می کند. چون این عبودیت قرار است تفصیل پیدا کند گفته اند برای توجه، رو به قبله بایست؛ برای طهارتش، وضو بگیر؛ برای سرسپردگی، رکوع برو؛ برای ملاقاتش، سجده؛ برای حضورش، تشهد بخوان. یعنی نماز کالبدشکافی عبودیت است. این باید در من فعال شود تا نماز سرجایش بنشیند. یعنی دین آمده است آنی را بیرون به عنوان حکم مطرح کرده است که در درون انسان است. هیچ چیزی از دین بیرون انسان نیست. این نشان می دهد که ما چقدر از آن رشدی که دین مد نظرش است، فاصله داریم که اصلا نماز با این تفصیل در کسی فهمیده نمی شود. روزه، حج و ضرورت موضوعات دینی برایمان فهم نشده است. مثل کودکانی شده ایم که در پایه اول ابتدایی هستند و هنوز دارند جمع و تفریق یاد می گیرند؛ بعد شما به او می گویید: انتگرال حل کن! او باید یک فرآیند رشدی را طی کند. دین اصلا نیامده است که چیز زوری به انسان وارد کند. چون گفته است: لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی. آن قدر رشد باید در انسان اتفاق بیفتد که طوعا دین را انتخاب کند. این مبنای دین بر اساس قرآن است. مبنای دین طوع در انسان است. در این منطق، جزا و پاداش یکی از ابعاد موضوع است. چون همه رشد، جزا و پاداش نیست؛ البته در شکوفایی تفکر اثر دارد.

سوال: آیا حق و حقیقت والاتر از صدق و صداقت نیست؟ 

جواب: حق از هر چیزی بالاتر است. حق یعنی چیزی که هست. صدق یعنی انطباق با حق. واقع یعنی تجلی حق. وقتی می گوییم چیزی واقع است یعنی تجلی پیدا کرده است. حق از هردوی این ها بالاتر هستند.

فهرست مطالب