نشست هشتاد و هفتم – مرور کلی بر سوره مبارکه یس

استاد هانی چیت چیان – 57 دقیقه / پیاده سازی توسط خانم ها طالع زاده، صف آرا، علیمرادی و رضائی

بسم الله الرحمن الرحیم

فضیلت سوره مبارکه یس

ما بنا داشتیم در این سفر باب سوره مبارکه یس را باز کنیم که بدانیم از گنجینه‌ی بی‌انتهای این سوره‌ی مبارکه رزق ما چیست و چه حقایقی را باید برای زندگی‌مان بگیریم و استفاده کنیم. در این سفر بخشی از این سوره‌ی مبارکه را کار می‌کنیم و اگر لازم باشد نشست یا نشست‌های دیگری هم به این سوره اختصاص می‌دهیم؛ چون سوره یس سوره‌ای بسیار بلند و باعظمت است و خیلی به آن تاکید شده و روایات فراوانی در مورد این سوره هست. در عظمت این سوره‌ی بسیار بزرگ شاید اشاره به همین یک روایت کافی باشد که فرمودند :”کسی که سوره‌ی مبارکه‌ی یس را یکبار قرائت کند، دوازده ختم قرآن به حساب می‌آید.” (همانطور که می‌دانید کسی که سه بار سوره توحید را قرائت کند، یک ختم قرآن به حساب می‌آید. کسی اگر یکبار سوره حمد را قرائت کند، یک ختم قرآن به حساب می‌آید.) البته از روی روایات نمی‌شود اهمیت این سوره‌ها را فهمید؛ مثلا بگوییم این سوره دوازده برابر سوره مبارکه حمد است. نه، اینطوری نیست. این‌ها نشانه هایی است برای فهمیدن اهمیت سوره‌ها و تاثیری که قرار است بر نظام زندگی انسان بگذارند.

نکته‌ی دیگری که اهمیت سوره یس را برای ما مهم و جذاب می‌کند این است که، همانطور که می‌دانید در نمازی که به صورت عمومی برای زیارت اهل بیت ذکر شده و بخصوص در نماز زیارت حضرت علی بن موسی الرضا(ع)، قرائت سوره مبارکه‌ی یس ذکر شده؛ یعنی شما وقتی به زیارت امام می‌رسید لازم است که آنجا سوره‌ی یس بخوانید. حالا این سوره‌ی یس چیست که خواندن آن مثل ختم قرآن است؟ چرا می‌گویند هرکس گمشده‌ای دارد، سوره‌ی یس بخواند تا گمشده اش را پیدا کند؟ چرا می‌گویند در زیارت هریک از اهل بیت، مخصوصا وجود نازنین حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) این موضوع به طور ویژه جزء نماز زیارت است؟ اینها یک توجه اولیه را ایجاد می‌کند و لازم است بیشتر سوره را بخوانیم تا بدانیم مفاد سوره چیست و سوره اساساً به چه موضوعی پرداخته که اینقدر خواص ویژه و قابل توجهی را برای سوره گفته‌اند. ما ایرانی‌ها هم توجه ویژه ای به این سوره داریم و یس خوانی مثل ختم انعام جز برنامه‌های بسیاری از محافل خانوادگی و محلی است؛ و علت رواج این یس خوانی هم از جمله مواردی است که نمی‌دانیم از چه زمانی وبوسیله‌ی چه کسی این مورد رواج پیدا کرده؛ اما خدا را شکر که بر سر سفره‌ی زندگی ما اینقدر سوره‌ی یس هست.

در ابتدای جلسه‌ی اول لازم است یک دور سوره یس را برایتان بخوانم و در جلسات بعدی که بعدازظهر و فردا خواهیم داشت، می‌خواهم روی دوتا از محورهای موضوعی سوره‌ی یس توجه و تاکید کنم که خیلی مهم و کلیدی است. البته در این جلسه هم به آن اشاره می‌کنیم ولی آنجا بیشتر به آن می‌پردازیم. این سه موضوع را به صورت ویژه بررسی می‌کنیم: 1- اهمیت انذار و جایگاه آن، 2- حیات طیبه و 3- رجل یسعی

شروع به خواندن سوره‌ی یس می‌کنیم. هرکس گمشده‌ای در دل دارد در ذهنش بیاورد تا به برکت این سوره ان شا الله خبری از گمشده‌اش بگیرد و آن را پیدا کند.  در روایت، کلمه‌ی”ضالّه”  گفته شده، که در عربی به معنی گمشده است. اگر کسی گمشده‌ی معنوی دارد هم می‌تواند آن را در ذهن داشته باشد، چیزی که اگر آن را پیدا کند واقعا خوشحال می‌‌شود.

مروری بر مطالب سوره مبارکه یس

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

يس ﴿۱

وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ ﴿۲

إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿۳

عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿۴

تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ ﴿۵

قسم به قرآن حکیم. حکیم به معنی قرآن دارای حُکم است. یعنی قرآنی که برای لحظه لحظه‌ی زندگی انسان دستورالعمل و برنامه دارد و هیچ لحظه‌ای از زندگی انسان را خالی از برنامه و دستورالعمل قرار نداده است.

قسم به قرآن حکیم (که)، ای پیامبر، تو از فرستاده‌شدگان(رسول) هستی. رسولی که عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ است؛ یعنی او بر صراط مستقیم تفوق دارد؛ یعنی اوست که صراط است. اگر خواستیم صراط مستقیم را پیدا کنیم، او را نگاه کنیم، او می‌شود صراط مستقیم. جهت گیری او، مبانی او، اعتقادات او، رفتار او، شاکله‌ی صراط مستقیم است. صراط قرآنی که نازل شده از جانب عزیزِ رحیم است. وقتی می‌گوید نازل شده از جانب عزیزِ رحیم، یعنی به واسطه‌ی تمسک به این کتاب، انسان از عزت و رحمت بهره‌مند می‌شود. یعنی به انسان افاضه فیض می‌شود.

این آیات ابتدایی سوره خیلی قابل توجه هست. قرآن کتابی است که برای لحظه  لحظه‌ی زندگی انسان دستورالعمل دارد، به واسطه‌ی پیامبر آمده، تبیین کننده‌ی صراط مستقیم است وعزت و رحمت به واسطه‌ی آن نازل می‌شود.

لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أُنْذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ ﴿۶

این کتاب با این عظمت نازل شده تا انذار بدهد؛ یعنی از خواب غفلت بیدار کند، آدم‌ها را هشیار کند و از این بی‌تفاوتی، بی‌توجهی و نسیان خارج کند. همه‌ی اینها کار انذار است. به بیدار کردن، انذارمی‌گویند. یک مثال خیلی جالب انذار، آن کاری است که پزشکان اورژانس انجام می‌دهند. مریض به اورژانس وارد می‌شود در حالیکه قلبش از کار افتاده، پزشکان اورژانس اولین کاری که می‌کنند این است که یک مشت می‌زنند به دنده سمت چپ که حتی ممکن است با این کار دنده بشکند؛ برای اینکه با شوکی که می‌دهند قلب به حرکت بازگردد. اگر نشد، ماساژ قلبی و اگر باز هم نشد، شوک می‌دهند. به همین کارها انذار می‌گویند. انذار یعنی به قلبی که از حرکت افتاده، ضربه‌ای می‌زنیم تا به حرکت بازگردد. این مثال مادی بود. به لحاظ معنوی، انذار وقتی است که غفلت آدمی را خموده کرده و یک حق، بیان حقیقت و موعظه، زندگی را به او بازمی­گرداند. او به خود می‌آید و می‌گوید چرا من باید اینطور زندگی کنم؟ چرا باید این کار را انجام دهم؟ چرا باید اینجا باشم؟ کارکرد قرآن انذار است. کارکرد قرآن بیدارسازی، ایجاد حیات و زنده کردن است. به این کارها انذار می‌گویند. جالب است که در اینجا گفته شده قرآن آمده است ‌انذار بدهد: قَوْمًا مَا أُنْذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ. از اینجا مشخص می‌شود انذار در برابر غفلت است. یعنی غفلتِ این‌ انسان­ها سابقه‌ی تاریخی دارد و سالیان سال است که اینها در غفلت زندگی می‌کنند؛ ولی خدا از هیچ قومی ناامید نمی‌شود و باز آن قوم را انذار می‌‌کند و تلاش می‌کند آن قوم از غفلت خارج شوند.

لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۷

ولی قلبی که با انذار بیدار نشود، واضح است که به هلاکت می‌رسد. قلبی که باشوک برنگردد، دیگر می‌میرد. وقتی انذار نتواند کسی را زنده کند، طبیعتاً هلاکت در آن اتفاق می‌افتد.

إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ ﴿۸

اینطور می‌شود که بر گردن آنها اغلال قرار می‌گیرد. آدم‌ها وقتی بیدار نمی‌شوند و در غفلت غور می‌کنند، به مرور ظرفیت‌های هدایتی‌شان از‌دست می‌رود، غُل  و زنجیر به گردنشان می‌افتد و گوششان سنگین می‌شود. طبیعی است که وقتی انسان با انذار و حقیقت زنده نشود، در آن غرق می‌شود؛ تا جایی که…

وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ ﴿۹

یک پرده می‌افتد جلو و یک پرده می‌افتد عقب و دیگر هیچ چیزی را نمی‌بینند.

وَسَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۱۰

و از آن به بعد فرقی نمی‌کند به آن شخص انذار بدهی یا نه؛ چون کسی که مرده را اگر ماساژ قلبی هم بدهی، دیگر زنده نمی‌شود. اگر غفلت به هلاکت منجر شود، دیگر زنده نمی‌شود. این آیه را در دوران دفاع مقدس می‌خواندند که جلوی چشم دشمنشان پرده بیافتد و آنها را نبیند.
دیده شده دوستان در طرح ترافیک که وارد می‌شوند هم این آیه را می‌خوانند ولی اشتباه می ‌کنند؛ چون نیروی مقابل، نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران است!
این آیه برای انسان کافر است و برای آدم مومن این آیه را نباید بخوانید. می‌گویند پس چکار کنیم؟ یک راهش این است که از جلوی دوربین عبور نکنید. اگر خواستید عبور کنید -البته نباید این کار را بکنید- ولی آدم درجاهایی که خطایی می‌کند، به یا ستار العیوب پناه می برد؛ چون او دارد خطا می کند و باید عیبش را بپوشانند. این آیه را برای دشمن که کافر است، می خوانند تا نبینند. حالا بعضی برای مامان بابای خود هم می خوانند! این کار ها را نکنید.

إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ ﴿۱۱

انذار روی کسی اثر می گذارد که اهل تبعیت از ذکر باشد. تا کسی اهل تبعیت از ذکر نباشد انذار هیچ اثری روی او نمی گذارد. مثل اینکه شما یک شوکی به قلب بدهید، این قلب یک حرکتی بکند، بعد دوباره بایستد؛ شما که نمی توانید تا قیامت شوک بدهید! این قلب کار نمی کند! این تبعیت می خواهد! آدم باید از آن چیزهایی که می داند و به یاد می آورد، تبعیت کند. بعد هم از پروردگار رحمانش خشیت داشته باشد! خشیت یعنی ترس همراه با پذیرش و حق پذیری. خشیت مثل چی می­ماند؟ مثل اینکه اگر من یک لیوان آب بگذارم این جا و به شما بگویم که خیلی وقت است این آب اینجا بوده، یکی هم رد شد و چیزی در آن ریخت، شما دیگر این آب را نمی خورید؛ چرا؟ چون عاقل هستید، یک نگرانی با مراقبت در شما به وجود می آید. انسان عاقل اهل خشیت است. یک نگرانی درست! نگرانی عاقلانه! نه که نگرانی خشیت است، نه! خشیت نگرانی عاقلانه مبتنی بر حق است. راست می­گوید این خطرناک است، پس آدم نمی خورد. آدمی که چنین خشیتی نداشته باشد، شما آن را عاقل نمی دانید؛ یعنی خشیت نداشتن نشانه بی عقلی است. انسان باید از خدا خشیت، مراقبت و پرهیز داشته باشد. خداست! مبادا در مقابل دیدگان خدا و در محضر خدا انسان گناه بکند! این می­شود نشانه انسان عاقل! به این آدم اگر انذار بدهی، فایده دارد؛ چون اساساً خشیت دارد. وگرنه شما آدمی را که همچین مراقبتی ندارد را هر چقدر هم انذار بدهید، فایده ندارد و کار خودش را می­کند.

تقوا به معنای مطلقِ کنترل است که البته معنای دقیق ترش این است که:  ایمانی که در صحنه عمل می­آید و در شما نوعی حفظ و حراست ایجاد می­کند. خشیت ولی حق پذیری است. نتیجه­ی خشیت تقوا است! شما تا نگرانی برایت به وجود نیاید که مراقبت نمی­کنی! به آن حال نگرانی که در شما مراقبت ایجاد می­کند، خشیت می­گویند. لذا هر جا خشیت نباشد، حتماً آنجا تقوا نیست. ترس برای تقوا معنی درستی نیست. معنای تقوا ایجابی است؛ به معنای کنترل و مراقبت است که چون مبتنی بر ترس شکل می گیرد به آن ترس می­گویند. اما آن نگرانی که در شما مراقبت ایجاد می‌کند واژه اش خشیت می شود.

إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ ﴿۱۲

چرا آدم از خدا باید خشیت داشته باشد؟ چون که هر حیات و مماتی در نظام الهی به واسطه خدا رقم می خورد. و تمام آن چیزی را که هرشی در عالم رقم می­زند، کتابت و هر چیزی در امام مبین احصا شده است. اینجا در تفاسیر می­گویند: امام مبین، اسم دیگر همان کتاب است. چرا اسم کتاب است؟ کتابِ مثلا نوشته شده، من یک بار از روی یک مطلبی می­نویسم، بار بعد به این مراجعه می‌کنم و بر اساس آن کاری انجام می­دهم؛ اینجوری این کتاب نقش امام پیدا می کند. چرا؟ چون جلودار من می­شود و من بر اساس آن عمل می­کنم. کتاب در قرآن خیلی جاها به اسم امام آمده است. امام یکی از صفات کتاب است. درست هم هست، کتاب اَمام و پیش رو قرار می گیرد و بر اساس آن عمل می­کنیم. پس اینجا امام به معنی کتاب است. البته در تفاسیر روایی به وجود امام هم نسبت داده اند. اینکه به امام نسبت می­دهند، وجه کتاب بودن امام را می­گویند. یعنی این آیه وجه امام بودن کتاب و وجه کتاب بودن امام است. یعنی اگر کسی با این آیه به محضر امام خواست برود، باید بداند امام یک مجموعه قوانین ثابت در زندگی است؛ یعنی اگر شما خدمت حضرت حجت یک وقتی برسید و در کنار ایشان زندگی کنید، می­بینید ایشان یک قاعده ها و چارچوب هایی برای زندگی دارند. بعد از مدتی دستتان می­آید. مثلا او هرگز دروغ نمی گوید، هرگز از مکر استفاده نمی‌کند، سلم  برایش مهم است و… ؛ بعد می توانیم کتابش را بنویسیم. گویی او کتاب است.  این آیه در این زمینه خیلی شاخص و جالب است.

آیات اول سوره: یک کتابی به واسطه رسولی می آید؛ کتاب و رسول یکی و تبیین کننده صراط هستند. اصلاً صراط را از آنها می فهمیم و این ها آمده اند که انسان را از این حالت غفلت، خمودگی، کسالت و مردگی نجات و تکان بدهند تا از این حالت بیرون بیاید. یعنی درمان همه قلب های افسرده و ناراحت سوره مبارکه یاسین است. هر کسی احساس می کند قلبش گرفته، ناراحت است، نفسش بالا نمی آید و احساس می کند دارد زندگی کوفت و زهر مار می شود، باید خودش را با سوره یاسین زنده کند. این سوره اصلاً موضوعش این است. حالا این اتفاق چگونه می افتد؟ فرازهای بعدی سوره.

دسته بعدی آیات ماجرای معروف رجل یسعی است:

وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ﴿۱۳ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ ﴿۱۴ قَالُوا مَا أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَمَا أَنْزَلَ الرَّحْمَنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ ﴿۱۵ قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ ﴿۱۶ وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ﴿۱۷

خدا رسول فرستاد، این­ها قبول نکردند. یکی دیگر فرستاد، سومی را هم فرستاد که دیگر سه قبضه بشود بازهم قبول نکردند. رسولان گفتند که ما آمده ایم که شما را متذکر شویم. آنها گفتند: نه، شما یک آدمی مثل ما هستید دیگر! رسول چیست؟! اصلاً خدا چیزی نفرستاده است! این مسائل چیست؟! اینها هم گفتند: ما بالاخره وظیفه مان یک ابلاغ است! مثل معلم! آنچه شرط بلاغ است است با تو گفتم، می­خواهی بپذیر و درس بخوان، نمی­خوای درس نخوان. هم آینده‌ات به خودت بستگی دارد، هم آینده برای تو است به من ربطی ندارد؛ خوب باشد برای خودت خوب است، بد هم باشد برای تو بد است. آینده تو هیچ تاثیری در خوب و بد بودن من ندارد! خودت هستی و آینده‌ات! حالا دیگر هر جور خواستی تصمیم بگیر. این می­شود بلاغ! معلم کارش به بلوغ رساندن است.

قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۱۸ 

جواب اینها خیلی جواب هولناکی است! می­گویند: اصلاً هر چه بدبختی در شهر ما هست، به خاطر شما پیامبران است! اگر بارون نمی­آید، اگر ترافیک شده، اگر گرانی هست و…، همه اش تقصیر شما پیامبران است! اصلاً شما زندگی ما را به هم ریختید! ما داشتیم مثل بچه آدم زندگی می کردیم. دوران محمدرضا شاه مرحوم، داشتیم قشنگ و خوش زندگی می­کردیم. حالا پیامبر بنده خدا دعوت کرده است دیگر! مگر بد می گوید؟ یک وقتی می گوییم: تقصیر مثلاً فلانی است که بد عمل کرده است، این حرف درسته. یک وقتی می گوییم: تقصیر دین است. دین که کاری نکرده، دین دعوت کرده است دیگر! تهش این است که باید بگویید فلانی چرا بد عمل کردی؟ نباید بگوییم دین چرا این حرف را زده است! دین مگر به چه چیزی دعوت کرده است؟ دین مگر جز این است که انسان­ها را دارد به کمال دعوت می کند؟ تهش این است که فردی که نماینده اجرای دینی بوده‌، اشتباه کرده است! یعنی آخر آخر آخرش شما باید از او شاکی باشید؛ دین چرا؟ رسول هم اینجوری است! رسول خود دین است! آن وقت کار به جایی می­رسد که به پیامبر ها می گویند که اگر دست از دعوتتان بر ندارید، سنگسار تان می­کنیم! این همه واکنش شدید؟! یک انسانی آمده شما را به تفکری دعوت کرده، چرا این­قدر برخورد افسار گسیخته؟ چون آدمی که انذار نشود و با کلام حق بیدار نشود، قلب خاموش بعد از یک مدت هی سخت‌ و سخت‌تر می­شود! قساوت پیدا می کند!

قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَئِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ﴿۱۹

انبیا می گویند: این بدشگونی­ها و اتفاقاتی که دارد می‌افتد، حاصل عملکرد خودتان در زندگی است! اسراف کرده اید، این طوری شده است؛ کاری به دین ندارد که!

وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ ﴿۲۰

از بیرون برج و باروی شهر، مردی دوان دوان خودش را رساند؛ برگشت و گفت: چرا از این رسولان تبعیت نمی کنید؟

اتَّبِعُوا مَنْ لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ ﴿۲۱

چرا تبعیت نمی کنید از کسی که از شما هیچ اجری نمی‌خواهد! ببینید ایمان شما سودی برای او ندارد. چه این که حرفش را نگاه کنید، خودش آدم هدایت یافته‌ای است! شیوه زیستنش را نگاه کنید! چرا این­قدر مخالفت با دعوت دین هستید؟

وَمَا لِيَ لَا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۲۲

چه دلیلی وجود دارد که من خدا را عبادت نکنم؟ به چه بهانه ای من خدا را عبادت نکنم؟

أَأَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمَنُ بِضُرٍّ لَا تُغْنِ عَنِّي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا وَلَا يُنْقِذُونِ ﴿۲۳

یعنی واقعاً بروم کسی را پرستش کنم که اگر خدا بخواهد به من ضرری برساند، هرگز نمی تواند جلوی آن ضرر را بگیرد؟ شما که می بینید که نظاماتت قدرت ندارد ضرر را از تو برگرداند، به چه بهانه ای؟

إِنِّي إِذًا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۲۴ واقعا اگر چنین کاری کنم انسان گمراهی هستم.

إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ ﴿۲۵ پس من به خدا ایمان آوردم، حرفم را بشنوید.

قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ ﴿۲۶

به او گفتند وارد بهشت شو! این نشان می دهد که آن بنده خدا را شهیدش کردند! چون همین طوری داشت این حرف ها را می­زد، به او گفتند که وارد بهشت شو؛ این نشان می‌دهد که آن بنده خدا را شهیدش کردند. رسولان را که نمی توانستند بزنند ناکار کنند! رسول است بالاخره! به این بنده خدا ولی رحم نکردند!  این که آمد وسط میدان از رسول دفاع کرد، وسط حرف زدنش زدند. در روایات هم آورده اند که به طرز خیلی فجیعی ایشان را شهید کردند. این افراد جزو شهدای جهاد تبیین هستند، شهدای جهاد تبیین.

سوال: با توجه به اینکه فرمودید وظیفه رسول بلاغ است، رسول تا کجا انذار را ادامه می دهد؟

رسول تا جایی که بتواند این کار را می کند. یک پدر و مادر تا کجا بچه­شان را دعوت می کنند؟ از کجا دست می­کشند؟ پیامبر ها از پدر و مادر و معلم ها هم بیشتر هدایت می کنند. پیامبر هیچ وقت از هدایت ناامید نمی شود. ممکن است جایی برگردد بگوید: ذرنی! ذرنی هم خودش جمله عتابی است. ذرنی های قرآن اینطوری است: مثل اینکه شما مدیر می آید سر کلاس، به معلم می گوید ول کن این بچه ها را درس نمی خوانند! این را نمی گویند که واقعاً معلم بلند شود برود! منظور این است که اگر بخواهید اینجوری ادامه دهید، توفیق این معلم را از دست می‌دهید! یعنی این جمله هم خودش ضربه است؛ چرا این را می­گویم؟ دلیلش سوره مبارکه زخرف است: «أَفَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحًا». شما فکر می کنید با ایمان نیاوردن تان خدا دست از این که ذکرش را بفرستد می­کشد؟ هرگز! خدا هرگز این کار را نمی­کند! شما هیچ وقت از ادامه دادن نمی­توانید منصرف شوید! ولی شیوه ادامه دادن لزوما این نیست که موضوع را آدم در چشم طرف بگوید! شیوه تغییر می کند، اما اصل ادامه دادن تمام نمی­شود. یک پدر و مادر و معلم اگر هیچ کاری نتواند بکند، شب بلند می­شود زار زار گریه و دعا می­کند؛ رها نمی­کند، شیوه­ی پیگیری­اش را عوض می­کند.

سوال: اینکه می گویند انسان باید خودش را اصلاح کند، تا کجا اثر می گذارد؟

بسیار اثر دارد. شما تا موقعی که در حیات هستید، باید به این مسیر ادامه دهید. بگویید فردا بهتر از امروز می شوم، شاید اثر بگذارد.

سوال: چرا در سوره نگفته است «رجل مهتدی» یعنی هدایت یافته؟ چرا رجل یسعی؟

تلاشگری این آدم در رابطه با هدایت برای خدا موضوعیت دارد. خدا می‌خواهد نفس‌نفس زدن آن آدم را نشانتان بدهد. این برايش مهم است. انسانی که برای هدایت دیگران نفس‌نفس زد.

روایات تاریخی‌اش خیلی روایات متقنی نیستند. چیزی که گفته می­شود این است که بعضی‌ها می‌گویند این‌ها از رسولان دعوت کنندگان به حضرت عیسی و بعضی ها می‌گویند بین حضرت موسی و حضرت عیسی هستند. (رجل یسعی) را هم نقل می­کنند، حبیب نجار، یك آقایی که اسمش حبیب و پیشه‌اش هم نجاری بوده است. آنجا می­گويند قبل از اینکه رسول ها بیايند شهر،ایشان بیرون شهر زندگی می‌کرده است. نقل می­کنند چون مردم خیلی اهل اسراف بودند، بين آن ها زندگی نمی‌کرد. تا اینکه وقتی خبردار می­شود که رسول‌ها می‌آيند و مردم جواب نمی‌دهند، این موضوع مضطرش می­کند. راه می­افتد مي‌آيد در شهر با این موضوع که این‌ها دیگر رسول هستند، حرف این‌ها را گوش بدهید؛ قبلا هم دعوت هایی انجام می­شده و مردم گوش نمی­دادند. روایت هایی در خصوص جایگاه ایشان وجود دارد. انشالله یک جلسه در خصوص شخصیت رجل یسعی، با توجه به سوره، نه به لحاظ تاریخی، صحبت می­کنیم.

سوال: آیا انسان می فهمد چه زمانی به نفس نفس افتاده و رجل یسعی شده است؟

انسان هیچ وقت نمی‌فهمد که رجل یسعی شده است. خدا این اسم را به فرد می­دهد. ما همیشه عبد قاصر مقصر ضعیف ذلیل مسکین مستکین دعای کمیل هستیم. در نظام عالم اینطور نیست که بیايند اعلام بکنند ای عالم بزرگوار… از این خبرها نیست. این اسم‌ها را دم مرگتان به شما می­دهند. به حول و قوه الهی دم مرگ که خواستیم از این دنیا برویم می‌گویند: عجب انسان مومنی. نه اینکه مردم بگویند‌، کاری به حرف مردم ندارم، خدا می‌گوید. وگرنه تا قبل از آن آدم نمی­داند اصلا حتی آیا عاقبت بخیر می‌شود؟ چه برسد به این ماجرا. دلیلش هم آیات قرآن است که حضرت یوسفی که از تمام آن صحنه‌های پرتلاطم به صورت یک فرد مبرز شاگرد اول بیرون آمده است، باز می­گوید: خدا! توفنی صالحا. مي‌ميرم، صالح بميرم‌ها! يعني يوسفش نوشابه برای خودش باز نمي‌كند كه ما مجاهدان راه خدا… از اين خبرها نيست! انشالله موقعي كه به رحمت خدا رفتيد خودمان يک مجلس برای شما مي‌گيريم در مورد شايستگي‌هایتان صحبت مي‌كنيم. تا قبلش از اين خبرها نيست.

شما در زندگي مجاهدانه يک چارچوبي داري كه بايد بر اساس توحيد باشد، هواي نفس نباشد و… . اين‌ها شرايطي هستند كه اگر كارهايي كه انجام مي­دهید براساس آنهاست، پس مسير را داريد درست مي‌رويد. اين را بايد با حجت‌هایتان بسنجيد. همان معيارهايي كه جلسه پيش گفتيم. آن معيارها مبناي اين هستند كه ببينيد اصلا مسير را درست مي­رويد؟ چون طبيعتا آدم نمي‌تواند در هر مسيري سعي كند. بايد در مسير درست سعي كند. اين را بايد از روي آن معيارها شناسايي كنيد.

سوال: يک مدت دنبال اين استاد می رویم، بعد مي­رويم دنبال آن يكي استاد و…، تا كي ما اينطوري بچرخيم و جا به جا بشويم؟

انسان اساسا قرار بوده فقط به كتاب خدا مراجعه كند. قرار نبوده اينطور كند كه استادمحور و بدون كتاب باشيم! من و شما اگر كتاب داشته باشيم و براساس كتاب زندگي كنيم، آن وقت اگر به يک آدمي هم مراجعه كنيم مثل آقای چيت‌چيان و ايشان خطايي هم بكند، من چون كتاب دارم خطاي او را مي‌فهمم. لذا او را در حوزه‌اي كه يک عمل مطابق كتاب انجام مي­دهد، تبعيت مي‌كنم. ما مشكلمان اين است که كتاب‌محور زندگي نمي‌كنيم.

آدم‌ها خودشان قرآن نمي‌خوانند، مي

 

 

 

اين ماجراي جناب رجل يسعي؛ بعد قيامت مي‌شود:

إِنْ كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ ﴿۲۹ يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿۳۰

اينكه رسول در زندگي آدم‌ها جدي نيست، حسرتش به خود اين آدم‌ها برمي‌گردد؛ رسول ضرر نمي‌كند. دين متضرر نمي‌شود اگر انسان دين را نخواهد. بعضي‌ها فكر مي‌كنند: دين ضرر مي‌كند اگر آن‌ها دين را اجرا نكنند. دين برايش مشكلي ايجاد نمي‌شود؛ نگرانش نباشيد! شما متضرر مي‌شوي؛ چون اين سبك زندگي باعث مي‌شود تو توانمندي‌هايت شكوفا نشود.

أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لَا يَرْجِعُونَ ﴿۳۱

يك عالم قوم قبل از اين‌ها زندگي مي‌كرد، همه­شان هلاك شدند، قوم حاضر هم ايضا. يعني اگر نمي‌خواهد، براساس دين زندگي نكند؛ اشكالي ندارد زندگي نكند. ظرفيت‌هاي وجودي‌اش از دست مي‌رود؛ چون دين اساسا براي شكوفايي انسان آمده است. دين كه نمي‌خواهد چيزي را زورچپان كند! دين هيچ چيزش اجباري نيست. الان شما در جامعه نماز اجباري داريد؟ روزه اجباري داريد؟ نداريم. ولي كسي در خيابان حق ندارد روزه‌خواري كند. شما روزه اجباري نداريد. روزه نمي‌خواهي بگيري، نگير؛ ولي در خيابان نمي‌شود. چرا؟ چون يك جامعه‌اي به لحاظ مدني تصميم گرفته قوانين اسلام در صحن جامعه‌اش اجرا شود. در جامعه نبايد وهن روزه ايجاد كني. چه اينكه در جامعه اگر كسي وهن نماز ايجاد بكند، جرم است. نمي‌خواهي نماز بخواني، نخوان! اما اين مردم تصميم گرفتند نماز را به عنوان يك قاعده بپذيرند، پس نبايد در صحن جامعه وهنش كني. حالا يك وقتي ممكن است بگويي: آقا من اصلا اين قانون را نمي‌خواهم، اين يك بحث ديگر است. اين يك راه مدني دارد. آدم‌ها بروند قوانين را عوض كنند. ولي دين هيچ چيزش اجباري نيست. شما الان در خانه‌ات نمي‌خواهي حجاب بگذاري، هركاري دلت مي‌خواهد بكن. چنان كه مي‌تواني روزه هم نگيري، نماز هم نخواني، هزارتا كار ديگر هم بكني. هركاري دلت مي‌خواهد بكن. دين اجباري نيست. اما مردمي تصميم مي‌گيرند دين را قانون مدني خودشان بكنند. چه اينكه اگر اينجا تصميم نمي‌گرفتند اسلام را قانون مدني خودشان بكنند، بالاخره بايد يك چيز ديگر را قانون مي‌كردند ديگر! شما برويد فرانسه، مردم يك قانون ديگر را قانون كردند. پس بايد آن قانون را در صحن جامعه رعايت كنند. اين يك امر مدني است كه خودمان انتخاب كرديم، ربطي به دين ندارد. ما تصميم گرفتيم كه دين را قانون مدني كشورمان بكنيم. حالا يكي مي‌گويد آقا من نخواستم؛ اشكالي ندارد، راه دارد. آدم مي‌رود اقدام مي‌كند. اعلام مي‌كند من نمي‌خواهم. من اعتراض دارم. ولي اينكه فكر كنيد دين اجباري، حجاب اجباري، نماز اجباري، روزه اجباري، حج اجباري! شما در هيچي مجبور نيستي. هركاري دلت مي‌خواهد بكني، بكن. به سعادت خودت ربط دارد. مي‌خواهي انجام بده، نمي‌خواهي انجام نده. ولي يك جامعه، اجتماع راي داده كه اين را اجرا كند. حرمت اجتماع را بايد نگه داشت.

اين موضوعات باهم قاطي مي‌شود؛ خيلي مهم است كه من بفهمم به چه چيزي اعتراض دارم؛ چه چيزي را مي‌خواهم انجام دهم؟ وگرنه دين، همه حرفش در زندگي بلاغ است. عين يك مشاور است. مي‌گويد ببين من يك نسخه فوق‌العاده براي زندگي كردنت دارم. جلسات مشاوره‌ام هم رايگان است. اجري دريافت نمي‌كنم. از خوب شدن تو هم چيزي به من نمي‌رسد. پس يک ذره فكر كن! شايد موضوع این­قدر جدي هست و من دغدغه تو را دارم. من مثل يك پدر و مادر هستم، دلم براي تو مي‌سوزد كه اين حرف را مي‌زنم. مي‌خواهي انجام بده، نمي‌خواهي هم انجام نده. اين براي سعادتت است. والسلام! حرف دين اين است.

البته اگر به خود دین یا شارع مقدس بگویی: من تصمیم گرفتم زندگی اجتماعی ام را هم بر اساس دین درست کنم؛ آیا برای من نسخه ای داری؟ می گوید:  بله، دارم! اگر خواستی در صحن جامعه اجرا کنی، من قوانینی دارم. سوره های مدنی قرآن، این طوری هستند. مثل زمان پیامبر، ما آمده ایم، بیعت کردیم و می خواهیم خداوند قوانین اجتماعی مان را بگوید. دین اعتقاد دارد اگر انسان زندگی اجتماعی اش را بر اساس این قواعد انجام دهد، به اوج شکوفایی می رسد. يُؤْتِ کُلَّ ذي فَضْلٍ فَضْلَهُ. یعنی تمام ظرفیت ها شکوفا می شود؛ اما آدم ها باید بخواهند. چنان که پیامبر گرامی اسلام، امیر المومنین و بعد آن ها انقلاب اسلامی را خواستند. بعد پیامبر هم گفتند نمی خواهیم، بعد از امیرالمومنین هم گفتند نمی خواهیم، بعد الان هم ممکن است که بگویند نمی­خواهیم. اگر کسی نمی خواهد تهش این است که بر می دارد؛ ولی فکر کن چه چیزی را نمی خواهی.

آدم ها مشکل شان این است، فقط الان به این فکر می­کنند که نمی خواهند. بالاخره بی­قانونی که نمی خواهی؛ جایگزینش یک قانونی می­خواهی دیگر! آن قانون جایگزین چیست؟ از کجا برداشته و می آوری؟

یکی از مشکلات جدی که ما الان داریم این است که آدم ها اصلا فکر نمی کنند چه می­خواهند؟ فقط می­گویند این را نمی خواهیم؛ این حرف عاقلانه ای نیست. به این کار اباحه گری می­گویند. تو اگر الان بگویی من این غذا رو نمی­خواهم، بالاخره باید یک چیزی بخوری. آن که می­خوری چیست؟ شاید آن که بعدا می­خواهی کوفت و زهرمار بخوری، از این خیلی بدتر باشد.

تو فکر کن به جایش چه می­خواهی؟ برایش ساختار بده، نمونه های روز دنیایش را ببین، دستاورد هایش را ببین. ایجابی حرف بزنیم؛ بگوییم: آقا من یک پیشنهاد دیگری دارم، من این را با این فرمول می خواهم. این کار هیچ اشکال هم ندارد. بحث است دیگر، آدم می­نشیند و گفت و گو می­کند. این خیلی فرق می­کند با این را نمی خواهم؛ تو اگر قانون نگذاری اصلا انسان رشد نمی­کند. این را همه­ی کشور های دنیا می فهمند؛ در آفریقا هم مردم قانون دارند. اروپا با اینکه ضد دین است ولی قانون دارد. چون اجنماع با قانون جلو می­رود.

کلا قوانین شبکه اند. اسلام چه می­گوید؟ مثل پزشک است. شما الان می­روی پیش پزشک، می­گوید: این قرص را روزی یکی می­خوری، این چیز ها را هم نباید بخوری، این ورزش هم باید انجام بدهی و … . شما هر کدام از این ها را انجام ندهی و به او مراجعه کنی، می­گوید: بسته ی من با این ها شکل می گرفت. همه­ی قوانین این گونه هستند؛ هر قانون مدنی یک شبکه ای از قوانین را می سازند. نمی توانی شما دوتایش را نخواهی، این را بخواهی، بعد نتیجه­ی آن را انتظار داشته باشی. اگر دوتایش را  برداشتی و یک چیزی گذاشتی، پس داری قانون من در آوردی خودت را اجرا می­کنی. بدان قانون من در آوردی تو است، این دیگر قانون دین نیست. آدم ها وقتی نسخه ی پزشک را می­خواهند، باید همه اش رو بخواهند. چون با همه ی این ها کارش جواب می­دهد.

از آیه 33  درباره­ی آیات خدا حرف می­زند:

وَآيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ ﴿۳۳ 

وَجَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ ﴿۳۴

لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلَا يَشْكُرُونَ ﴿۳۵ 

سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا يَعْلَمُونَ ﴿۳۶

وَآيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُمْ مُظْلِمُونَ ﴿۳۷

وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ﴿۳۸

وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ ﴿۳۹ 

لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ ﴿۴۰

وَآيَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ﴿۴۱

وَخَلَقْنَا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ ﴿۴۲

همه ی این آیه ها برای این است که:

وَإِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِيخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ يُنْقَذُونَ ﴿۴۳

إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَمَتَاعًا إِلَى حِينٍ ﴿۴۴ 

وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَمَا خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۴۵ 

وَمَا تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ ﴿۴۶

ماجرای آیه به خاطر این بود؛ یعنی هرکدام از این آیه ها اگر قلبی بیدار بود، خودش یک انذار بود. ولی وقتی شما از کنار شب، روز، سوار کشتی شدن و… رد می­شوی، بدون اینکه از آن دریافتی داشته باشی، خوب تو از همه ی پیام های خدا داری می­روی دیگر و همه اش را نادیده می­گیری.

می­گویند فردی خانه­ای را با یک دنیا عشق درست کرد، آجرهایش را با عشق چید، ملات­هایش را با دقت درست کرد و… . بعد به این خانه گفت: ببین خانه، دیدی من تو را با چه عشقی درست کردم؟ مبادا یک روز بلند شوم و ببینم خراب شدی ریختی پایین! هر اتفاقی خواست بیفتد، قبلش باید به من بگویی!

خلاصه شبانه روز در این خانه زندگی می­کرد و حواسش بود و تا یک جایی ترک می خورد، سریع آن را دوباره گچ کاری و رنگ می­کرد. یک روز صبح بلند شد و دید این خانه ریخت. خیلی ناراحت شد. گفت آخر من به تو نگفتم که با چه عشقی تو را ساختم و نگه داشتم؟ نگفتم بی خبر این کار را نکن؟

یک وقت خانه به زبان آمد و گفت: مرد حسابی من هرچه ترک برداشتم، تو دهانم را گل گرفتی. من داشتم به تو می گفتم که دارم می ریزم.

مثلا آدم ها می­روند به خدا می­گویند چرا یک کلامی نمی آید که واضح باشد؟ جوابش این است که ماه، خورشید، شب، روز، آسمان، زمین و کشتی را گذاشتیم؛ هرچه را گذاشتیم و به تو گفتیم، تو اصلا عین خیالت نیست. بعد آمدی می­گویی که این کلام خدا چرا اینگونه است؟  من نمی فهمم یک چیز دیگر بیاید.

این همه حرف با تو زدم، اینقدر تو را تحریک کردم، خواستم تو را زنده کنم و انذارت بدهم، این ها همه را نمی شنوی؟ بعد کلام خدا که می آید، می گویی: سخت است، من نمی فهمم، حوصله اش را ندارم. این همه پدیده، اول یک بار این ها را ببین! چرا این­قدر راحت آدم ها از کنار آیه ها رد می­شوند؟

سوال: پس حضرت ابراهیم برای چه آیه خواست؟

باید آیه اش را دقیق بخوانی؛ آیه را برای این نمی خواست که بداند مرگ هست. آیه دقیق این است: «کیف تحی الموتی». می خواست چگونگی را ببیند. اصلا سوال نپرسید آیا بعث وجود دارد یا نه؟ گفت من یک بار می­خواهم چگونگی بعث را ببینم. خدا هم چگونگی را به او نشان داد. خدا برگشت گفت: یعنی ایمان نداری؟  گفت: من ایمان دارم. اصل اش که معلوم است، لتطمئن القلبی، برای دیدن کیفیت، برای اینکه یک بار در تاریخ یک سندی به وجود بیاید و آدم ها بگویند کیفیتش را یکی دید. پس کیفیتا هم می شود. فارغ از این که اعتقادا می­شد. حضرت ابراهیم کارش این بوده صحنه هایی را در عالم رقم بزند که یکی برای همیشه جواب سوال بشریت را داده باشد. خیلی حرفه ای بوده، یک جوری جواب سوال در می آورده تا قیامت جواب همه می­گفتند: یک بار ابراهیم این کار را کرده؛ یک بار در آتش انداختنش، یک بار بت شکسته، یک بار رفته خانه­ی کعبه و… . حضرت ابراهیم از این نظر پیامبر بسیار بسیار ویژه و دوست داشتنی است.

بعد بحث قیامت مطرح می شود، یک عده اهل بهشت اند: سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ ﴿۵۸

یک عده هم مجرم اند. مجرم یعنی پرده دری می­کند، قانون را می­فهمد و کنار می­گذارد. دیگر قیامت وقت این حرف ها نیست. این روز تازه ارجل انسان هم به خلاف او شروع می کنند به شهادت دادن. اگر آدم ها دنبال نشانه می­گشتند، همین یک نشانه برایشان بس بود:

وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ ﴿۶۸

نمی بینید هرچقدر سن تان بالا می رود، توانتان شروع می­کند به کاسته شدن؟ این کافی نبود برای اینکه عقل تان را فعال کنید، بگویید : ای وای، ای وای! زندگی دنیا کافی نیست. نگاه کن هنوز نمردم، دارد تمام می شود. من دارم تمام می شوم. همین برای عقلانیت کافی بود که آدم ببیند هرچه سنش می رود بالا توانش از خلقش کاسته می شود. از ظرفیت اش کاسته می شود.

لِيُنْذِرَ مَنْ كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ ﴿۷۰    انذار برای آدم زنده است و زنده می کند.

آیات انتهایی درمورد موضوع قیامت است.

إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ﴿۸۲ 

فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۸۳

یک دفعه در مورد ملکوت کل شی صحبت می کند که این را باید نگه داریم سوره را بخوانیم و بفهمیم چرا آخرش اینطور می­شود؟ چرا یکدفعه خدا درمورد ملکوت کل شی صحبت می کند؟

فضای کلی سوره: انسان غفلت­زده ای که قلبش از حیات دارد می افتد را خدا با انواع انذار ها از فرستادن رسول، رجل یسعی، آیه، بیان قیامت و همه­ی عواملی که باعث می شود یک قلب افسرده ی ناراحتِ گرفته بیدار بشود، می­خواهد بیدار کند.

فکر نکنید فقط برای انسان کافر است. برای من و شما هم هست. برای هرجایی که من و شما احساس می کنیم این قلب مان حیات درونش نیست. احساس می کنیم زنده ایم؛ ولی زندگی مان کوفت و اینگونه است. این زندگی نیست. هرجایی انسان احساس می کند زندگی اش زندگی نیست جای سوره یاسین است.

خدا در کتابش، مجموعه ی آیات دارد، آیاتی دارد که رسولش، رجل یسعی ها، پدیده­های عالم هستی و قیامت می­گوید؛ با این ها آدم ها می­توانند خودشان را زنده کنند.

این فضای کلی سوره ، حالا درمورد اینکه این حیات چه حیاتی است؟ انذار چگونه چیزی است؟ رجل یسعی ها چه کسانی هستند، چقدر اهمیت دارند و چگونه می­شود آدم رجل یسعی باشد؟ در جلسات بعدی ان شاءالله صحبت می­کنیم. ان شاءالله خدا همه ی سوال هایی هم که نمی توانیم بپرسیم و نمی توانیم جواب بدهیم را به بهترین شکل جوابش را به شما بدهد.

به برکت یک صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل علی محمد و آل محمد

فهرست مطالب